گروه هنرهای تجسمی، «محمد صیاد» درباره خاطراتش از وقایع طبس، جمعآوری مجموعهای از آثارش برای انتشار کتاب، تأثیر سالها عکاسی از جنگ بر زندگیاش و تأثیر انتشار تصاویر خشن بر مردم سخن گفت.
به گزارش بولتن نیوز، صیاد - عکاس برخی وقایع مهم تاریخی در ایران - که مجموعهای از آثارش را مربوط به وقایع سالهای 57 تا 67 جمعآوری کرده است، در گفتوگویی، اظهار کرد: من این مجموعه را که یکسری از عکسهایش را تا کنون منتشر نکردهام، به اصرار دوستان جمعآوری کردم، وگرنه خودم قصد منتشر کردن مجموعه آثارم را نداشتم. فکر میکردم حالا برای انتشار این تصاویر زود است و باید پنج دهه بگذرد تا آنها را منتشر کنم؛ ولی برخی دوستانم به من گفتند که چنین نکنم. یکی از آنها خیلی رُک به من گفت که ممکن است تا چند دههی دیگر زنده نباشی، پس بهتر است سریعتر عکسهایت را منتشر کنی.
او افزود: سرانجام این آثار با همراهی رضا طاهرخانی، فرهاد سلیمانی، سیدعباس میرهاشمی و چند نفر دیگر از دوستانم گردآوری و انتخاب شدند. اکنون ماکت اثر در 500 صفحه آماده شده است.
این عکاس سالهای جنگ و انقلاب دربارهی چینش عکسها و اساس انتخاب آنها، توضیح داد: این عکسها شامل وقایع سال 57 به بعد، به مدت 10 سال است. در این عکسها واقعهی طبس، جنگ تحمیلی، اعتصاب 66 روزه، وقایع کردستان و خوزستان و ... گنجانده شده است.
او در پاسخ به این پرسش که گزینش عکسها براساس عکس خوب بوده یا اهمیت اتفاقها؟ گفت: در عکاسی خبری نمیشود، این دو موضوع را از هم جدا کرد. از سوی دیگر، در برخی رویدادها من بهتنهایی بهعنوان عکاس در صحنه حضور داشتم. آن سری عکسها نیز در این مجموعه وجود دارد. البته چینش عکسها را من انجام ندادم، بلکه چینش این عکسها در اختیار کسانی بود که به آنها اعتماد کامل داشتم و همهی عکسها را در اختیارشان قرار دادم تا از میانشان انتخاب کنند. من هم وقتی عکسها را دیدم، رضایتم جلب شد.
او همچنین در پاسخ به این پرسش که "آیا عکسهایی دارید که هنوز زمان انتشار آنها نرسیده باشد؟" گفت: فکر میکنم چنین عکسهایی باید وجود داشته باشد.
این عکاس خبری دربارهی زمان چاپ کتابش، بیان کرد: من پول چاپ این کتاب را ندارم و منتظرم این اثر توسط کسانی که ارزش هنر را میدانند، حمایت شود. پیشنهادهایی هم از طرف نهادهای غیررسمی داریم، ولی نمیخواهیم کارمان لوث یا خراب شود. اکنون منتظر هستیم که از طرف نهادهای رسمی پیشنهاد انتشار این کتاب به ما داده شود.
او اظهار کرد: به هر حال یا باید این کتاب منتشر نشود و بخشی از تصاویر تاریخی ایران دیده نشود، یا متولیان فرهنگی از آن حمایت کنند تا تصاویر تاریخی کشور دیده شود.
همچنین رضا طاهرخانی - عکاس و از گردآورندگان کتاب صیاد - که در این گفتوگو حضور داشت، اظهار کرد: ما تمام تلاش خود را برای انتخاب و چینش مناسب آثار انجام دادیم. حالا باید حاصل کار ما در یک ظرف خوب ریخته و اثر منتشر شود که این دیگر به نهادهای فرهنگی، دولت و ... برمیگردد.
او ادامه داد: متأسفانه گاهی مدیران فرهنگی کشور ما به جای استفادهی صحیح از منابع مالی موجود، پولها را هدر میدهند. متولیان فرهنگی باید از عکاسان خبری پیشکسوت که از وقایع مهم خبری ایران عکاسی کردهاند و تعدادشان به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد، حمایت کنند.
این عکاس گفت: برخی رویدادهای تاریخی هستند که فقط محمد صیاد از آنها عکس دارد. آثار صیاد، بخشی از تاریخ کشور ما است. اتفاقی به بزرگی طبس میافتد و عکاسی مانند صیاد از آن عکس میگیرد. این وظیفهی جمهوری اسلامی ایران است که از او حمایت کند. البته تا کنون حمایتی برای انتشار این کتاب نشده است در حالی که ماکت کتاب بسته شده و آمادهی چاپ است و ما هم منتظر یک «پدر مهربان» هستیم!
همچنین محمد صیاد در پاسخ به این پرسش که چرا معمولا تمایلی برای برگزاری نمایشگاهی از آثارش ندارد، اظهار کرد: در این زمینه نیز فکر میکنم زود است و باید زمان بگذرد تا بتوانم عکسهایم را در گالری به نمایش بگذارم. اگر من هم نبودم دوستانی هستند که 50 سال بعد، از عکسهایم نمایشگاه بگذارند. هرچند ممکن است در این زمینه نیز مانند انتشار کتاب، مدتی بعد دوستان من را متقاعد کنند که نمایشگاه هم بگذارم.
او دربارهی نداشتن ارتباط صمیمی با رسانهها نیز تصریح کرد: برای یک مطبوعاتی، حرف زدن مشکل است. خیلی چیزها دارم بگویم، ولی برایم نگفتن و صحبت نکردن بهتر است. گرچه ممکن است بعدها تصمیم بگیرم که صحبت کنم.
وی همچنین در بخشی از سخنانش دربارهی حضورش در واقعهی طبس برای عکاسی نیز اظهار کرد: به یاد دارم روزی که واقعهی طبس اتفاق افتاد، من در دفتر تحریریه نشسته بودم که همکارانم نقشهای آوردند و به من گفتند که باید به طبس بروی! پرسیدم چه خبر شده؟ آنها هم ماجرا را برای من شرح دادند و قرار شد من در اولین فرصت خودم را به طبس برسانم.
او افزود: در همان زمان، منوچهر دقتی - عکاس - به دفتر تحریریهی ما آمد و از من پرسید آیا من هم میتوانم بیایم؟ گفتم بله و ارجاعش دادم به کسی که دو بلیت هواپیما برای سفر به مشهد برای ما بگیرد؛ اما وقتی من به فرودگاه رسیدم، هیچ کسی را ندیدم و هرچه او را پیج کردم، فایده نداشت. فهمیدم زودتر رفته و در هواپیما نشسته است. البته من آن روز به توصیهی یکی از دوستانم، تصمیم گرفتم به جای مشهد، از طریق یزد به طبس بروم. در نتیجهی چنین تصمیمی، صبح روز بعد، با 27 نفر به یزد رفتیم.
این عکاس ادامه داد: هنگام نشستن هواپیما، من با هماهنگی یکی از مهمانداران، زودتر از سایر مسافران پیاده شدم و به سرعت ماشینی برای طبس گرفتم. پیش خودم فکر کردم که احتمالا پلیس، مسیر اصلی را میبندد و نمیگذارد کسی خود را به محل واقعه برساند. به همین دلیل، رانندهی تاکسی را راضی کردم که با دریافت هزینهی بیشتر از مسیر خاکی به سمت طبس برویم.
صیاد گفت: وقتی به مقصد رسیدیم شروع به عکاسی کردم تا وقتی که فیلمهایم تمام شد. همانطور که پیشبینی کرده بودم، پلیس راه اجازهی ورود عکاسان و خبرنگاران را به صحنه نداده بود. فقط گروه صداوسیما خود را به صحنه رساند که آنها هم با هلیکوپتر آمدند، کارشان را انجام دادند و با هلیکوپتر برگشتند.
او ادامه داد: ما در حال برگشتن بودیم که دیدیم یک نیسان به محل حادثه نزدیک میشود، او منوچهر دقتی بود او که روز گذشته به سمت مشهد حرکت کرده و آن موقع به طبس رسیده بود. ما با هم در حال حرکت به سمت یزد بودیم که در انارک توقف کردیم و ماشینمان خاموش شد. ما شب در انارک ماندیم، هوا آنقدر تاریک بود که همهی ستارهها در آسمان دیده میشد. بعد از مدتی دیدیم که نور بسیار اندکی از دور دیده میشود. من پیراهنم را آتش زدم و آن را به چوبی متصل و آن را بلند کردم. آن نور از یک کامیون بود، به سمت ما آمد و ما را به پمپ بزنین رساند. ما نیز بنزین گرفتیم و برگشتیم.
وی افزود: ساعت شش صبح به تهران رسیدم و به دفتر مجله رفتیم. سپس با کمک یک ژاپنی که در چاپ عکس تخصص داشت، عکسها را چاپ کردیم. وقتی اولین عکس را چاپ و به دفتر نشریه ارسال کردیم، یک تلکس آمد که 1000 دلار به صیاد بدهید. همچنین در آن نوشته شده بود که به صیاد بگویید ما همه از تو تشکر میکنیم و تو جوایز نفیسی خواهی گرفت. رییس ما نیز به محض اینکه آمد 1000 دلار را به من پرداخت کرد.
این عکاس بیان کرد: یکی دیگر از همکارهای ما که «درک» نام داشت اسلایدها را جمع کرد و در اولین پرواز، آنها را به یکی از کشورهای عربی برد.
او دربارهی واکنشهای داخلی نسبت به آثارش نیز گفت: در ایران واکنش خاصی به کار من نشان داده نشد، فقط آمدند و عکسهایم را گرفتند و بردند و از آنها استفاده کردند.
صیاد در بخشی از سخنانش در پاسخ به این پرسش که حضور در صحنههای تلخ و عکسی از آنها چه تأثیری روی او گذاشته است، بیان کرد: نهتنها من، بلکه هیچ عکاس و خبرنگاری نمیتواند نسبت به دیدن آن صحنهها بیتفاوت باشد. در واقع، هیچ عکاسی در هیچ کجای دنیا نمیتواند بیتفاوت باشد. چون به هر حال انسان هستیم و دیدن آن صحنهها از انسانهای دیگر تا آخر عمرمان بر زندگی ما تأثیرگذار است.
او اظهار کرد: بعد از این همه سال از جنگ هنوز وقتی حوادث را مرور میکنم، شب ناآرام میخوابم. به نظرم هر کسی که بگوید آن حوادث بر او تأثیرگذار نبوده، دروغ گفته است. دیدن آن صحنهها، بویژه برای ما ایرانیها که احساساتی هستیم تأثیرات منفی میگذارد و این خیلی خوب است و اصلا بد نیست.
او دربارهی انتشار تصاویر خشن و دلخراش نیز توضیح داد: در هیچ کجای دنیا، تصاویر ناراحتکننده را منتشر نمیکنند و فرض بر این است که مثلا وقتی هواپیمایی سقوط میکند، تلویزیون تصاویر جنازهها را منتشر نمیکند. در دنیا معمولا نظر بر این است که تصاویر خشن منتشر نشوند. امیدوارم رسانههای ما نیز چنین رویکردی داشته باشند، چون من هم فکر میکنم بهتر است تصاویر خشن پخش نشوند. در واقع برای درک عمق فاجعه بهتر مطلب نوشته شود نه اینکه تصاویرش دیده شود. این اصلا جالب نیست که وقتی از مقابل کیوسک روزنامهفروشی رد میشوید، سر کسی را بالای دار ببینید. مهمترین دلیل آن هم ناراحت شدن مردم است. وقتی مردم چنین تصاویری را میبینند تا مدتها در فکر آن خواهند بود.
همچنین صیاد در بخش دیگری از سخنانش دربارهی برخوردی که در راهپیمایی 22 بهمن امسال با او و محسن شاندیز - عکاس پیشکسوت - شد، اظهار کرد: بعد از بیش از 30 سال عکاسی خبری از روز 22 بهمنماه، امسال در روز 22 بهمن جلوی کار ما گرفته شد و نگذاشتند عکاسی کنیم!
او بیان کرد: در واقع با ما برخورد متفاوتی نسبت به سایر عکاسان نمیشود. فقط فکر میکنم ما تحمل زیادی داشتیم که هنوز کار میکنیم. خیلی بد است که با ما که این همه سال برای عکاسی خبری ایران زحمت کشیدیم و اکنون نیز در برنامههای بسیار کمی حضور داریم، چنین برخوردهایی میشود.
این عکاس پیشکسوت اضافه کرد: فکر میکنم برای برخی دوستان جا نیفتاده است که ما در چه دورهای بودیم و عکاسی کردهایم. امیدوارم روزی این موضوع برایشان جا بیفتد. فکر میکنم نسل جوان عکاس به اندازهی نسل ما تحمل نداشته باشد. احتمالا اگر جای ما بود و با مشکلات ما مواجه میشد تا حالا عکاسی را رها کرده بود.