به گزارش بولتن نیوز، به نقل از «نسیم»- فرقه انحرافی عرفان حلقه که با طرح مسئله اتصال به شعور کیهانی ادعای برطرف کردن برخی بیماری ها و مشکلات روحی و جسمی را دارد، حالا بعد از حدود دو دهه فعالیت در ایران مشکلات اسفباری را به جامعه ما تحمیل نموده است. آسیب های وارده به کسانی که وارد این عرفان شده و خود را در اختیار این افراد قرار داده اند صرفا آسیب های روحی، اجتماعی و خانوادگی نیست.
متاسفانه علی رغم ممنوعیت قانونی برگزاری کلاس های عرفان حلقه و دستگیری موسس این عرفان پیروان و مسترهای این عرفان همچنان به طور مخفیانه و گردشی کلاس های خود را برگزار کرده و قربانیان بیشتری می گیرند. آنچه از نظر می گذرانید مصاحبه خبرنگار «نسیم» با خانم ز.م.ع مادر دختری 25 ساله است که پس از حضور در کلاس های مخفیانه عرفان حلقه دچار آسیب جسمی شدید شده است.
نسیم: دختر شما قبل از حضور در جلسه عرفان حلقه و دریافت تشعشع دفاعی توسط مستر چه بیماری ای داشت که شما برای درمان آن به افراد عرفان حلقه مراجعه و اعتماد کردید؟
م.ع: حدود 5 سال پیش ما در جاده مشهد
دچار سانحه تصادف شدیم که همسرم در این تصادف از دنیا رفت و همه ما آسیب
شدید دیدیم. دخترم که گویا ضربه شدیدی به سرش وارد شده بوده و ما متوجه
نشده بودیم؛ بعد از یک سال و نیم لخته خونی در مغزش دیده شد و پزشکان
احتمال دادند که لخته خون به علت تصادف باشد؛ احتمال این که این لخته از
بیماری روماتیسم ناشی شده باشد نیز وجود داشت؛ الان تمام این احتمالات رد
شده است حتی می گویند اصلا بیماری روماتیسم وجود نداشته است.
پس از دیده شدن لخته خون در مغزش یک دست و یک پای دخترم کمی بی حس شده بود
و خودش بی حال بود. با فیزیوتراپی و کار درمانی مشکل بی سی دست و پایش
مرتفع شده بود اگرچه کاملا حل نشده بود.
نسیم: چگونه و از چه طریقی با عرفان حلقه آشنا شدید؟
م.ع: حدود 5 یا 6 ماه پیش، از طریق یکی از اقوام که خود و فرزندانش در کلاس های عرفان حلقه شرکت می کنند به این کلاس ها معرفی شدیم، می گفتند بسیاری از بیماریهای آن ها با شرکت در این کلاس ها و اتصال برقرار کردن، درمان شده است؛ گفتند رئیس این کلاس ها آقای م. ع. ط است که اکنون زندانی است، پرسیدم کارش خلاف است؟ گفتند نه، فقط نمی گذارند کار کنند؛ حتی به من نگفتند این مسئله دینی یا غیر دینی است، تنها از انرژی نام بردند.
به من گفتند کلاس های عرفان حلقه در یک مکان برگزار نمیشود، مکان کلاس ها گردشی بود؛
خانمی که ادعا می کردند مستر است را به خانه من آوردند؛ زمانی که کار
انرژی دادن را انجام بود، معرف ما به این عرفان با حال مضطرب دست های خود
را به هم می مالید، علت این نگرانی را جویا شدیم گفت: بعضی ها پس از دریافت
تشعشع به حالت کما می روند، بعد از انرژی دادن این حرف را گفت و بیان کرد
خدا رو شکر بر روی دختر شما انرژی دادن چنین اثری نگذاشته است.
خانم مستر که البته حجاب خوب و مناسبی هم نداشت و دیدن ظاهر او مرا نسبت
به اینکه کاری برای بهبود دخترم از دستش بر بیاید مردد کرده بود به من و
فرزندان دیگرم گفت که بنشینید و اتصال بگیرید؛ از من اجازه خواست تا خانه
را پاکسازی کند. من ابتدا گمان می کردم قصد دارند اتاق ها را ببینند، من
مخالفت کردم اما مستر توضیح داد که هرگونه دعای دست نویس که در منزل دارید را برای من بیاورید و باید از خانه دور شود؛
من تمای دعاهایی که در خانه داشتم را به مستر دادم وی نیز همه را از من
گرفت و با خود برد. دعاهایی مانند لا حول ولا قوه الا بالله و... بود.
مستر به محض دادن تشعشع دچار آب ریزش بینی و عطسه شد؛
این مستر ظاهر اسلامی نیز نداشت، بعد از رفتن او به بچه ها گفتم کسی که با
این قیافه آمده است چطور می تواند به ما کمک کند؟ مستر به ما گفت کسی غیر
از خانواده خودتان در این جلسه نباشد؛ به همه ما گفته شد اتصال بگیرید؛ من
در بدن خود احساس مور مور شدن داشتم؛ برای پسرم این کارها مسخره بود و مستر
این موضوع را متوجه شد؛ بعد از رفتن مستر پسرم گفت که من اصلا اتصال
نگرفتم و تنها به شما می خندیدم و تا زمانی که ائمه حضور دارند نیازی به
این مسائل پوچ نیست؛ فکر پسرم در آن زمان بهتر از ما کار کرد.
نسیم: این خانم مستر برای حضور در منزل شما از شما مبلغی درخواست کرد؟
م.ع: خیر؛ ما هزینه ای پرداخت نکردیم ولی کسانی که کلاس می رفتند ماهی پنجاه هزار تومان پرداخت می کردند.
نسیم: پس از حضور مستر در منزل شما و تشعشعی که به دخترتان داد چه اتفاقی افتاد؟
م.ع: مستر به دخترم گفت روزی 5 بار
در ساعت های مشخص اتصال برقرار کن. هر جایی که امکان داشت اتصال می گرفتند،
به طور مثال دخترم در ماشین در حال اتصال گرفتن بود؛ چشم ها را بر هم می
گذاشت و تنها به جسم خودش فکر می کرد؛ تا این مرحله مسئله بدی رخ نداد، من
گمان می کردم افکار مثبت است؛ زمانی که اتصال از بین رفت، حال او بد شد؛
بعد از دو هفته که اتصال نگرفت حالش بد شد.
به مدت سه روز در بیمارستان بستری شد؛ بدنش سست شده بود؛ بیمارستان کاری
برای او نکردند؛ وقتی به خانه آوردیم خوب شده بود؛ وقتی دلیل این بد شدن
حال را پرسیدیم گفتند از رها کردن اتصال است، باید دوباره اتصال بگیرید؛
گفتند اتصال ها را شدیدتر کند.
معرف ما به عرفان حلقه خیلی اصرار داشت که دخترم را با خود به جلسات عرفان
حلقه ببرد اما من نمی گذاشتم تا اینکه یک روز در ماه رمضان، روز 22 رمضان
بود به نظرم، راضی شدم که دخترم را تنها به جلسه ببرند. دخترم تنها در جلسه
آن ها حضور پیدا کرد، حدود چهار ساعت در آن جلسه بود؛ زمانی که از جلسه
بازگشت و از اتفاقات جلسه از او پرسیدیم، گفت حوصله صحبت کردن ندارم، من
بعد از این پای خود را در جلسات اینها نمی گذارم، جلسات اینها ضد دین است و ائمه را قبول ندارند و میگویند فقط باید با خود خدا ارتباط گرفت.
نسیم: درباره جزئیات اتفاقاتی که در آن جلسه رخ داده بود چه گفت؟
م.ع: دخترم گفت که سه مرد در جمع آن ها حضور داشتند، چند نفر روزه بودند؛ تعدادی از خانم های جمع با وجود حضور سه مرد حجاب نداشتند، دخترم با حالت ناخوشایندی گفت در ایام شهادت قرمز پوشیده بودند.
گویا یک خانم و یک آقا به طور همزمان به دخترم تشعشع داده بودند. از آن
روز به بعد بدن دخترم روز به روز بی حال و بی حس می شد؛ همین امر سبب شد من
کار خود را تعطیل کنم؛ دخترم برای این که از نظر جسمانی روبراه شود تنها
اتصال می گرفت؛ حتی او را کاردرمانی می بردم.
از وقتی که دخترم در جلسه عرفان حلقه شرکت کرد تا ده روز بعد که حالش بهم
خورد، در این بین روزی برادرم به خانه ی ما آمده بود، دخترم در حضور جمع به
طرز وحشتناکی سر و کله اش را تکان داد، به گونه ایی که گمان می کردید قرار
است چیزی از بدن او خارج شود؛ ما خیلی وحشت کردیم، وقتی پرسیدم چطور شد؟
سریع خود را جمع و جور کرد و گفت چیزی نیست.
دخترم را روز چهارشنبه به جلسه عرفان حلقه بردند تا جمعه بعد یعنی ده روز
بعد هر روز بی حال تر می شد تا اینکه روز جمعه صبح با شنیدن صدایی عجیب از
خواب بیدار شدم؛ دخترم را در حالت بدی دیدم که نمی توانست حرف بزند و بدنش
سست شده بود؛ تا به بیمارستان برسیم دو ساعتی طول کشید؛ بر روی تخت
بیمارستان آرام و قرار نداشت و همواره زوزه می کشید.
صدای زوزه به گونه ایی بود که دو تا پرستار وقتی دخترم را دیدند، گفتند
انگار این دختر تسخیر شده است؛ بعد از تزریق آرامبخش این کار ادامه داشت
ولی صدایی نداشت و تنها فشاری همانند درد زایمان بر او وارد می شد؛ این
فشار از صورت او آغاز می شد و بعد از چند دقیقه آرام می شد؛ من از این صحنه
ها فیلمبرداری کردم.
در بیمارستان چنان تب بدن دخترم بالا می رفت که در یک تشت یخ پر می کردم و
پاهای او را داخل تشت می گذاشتیم؛ به مدت بیست روز چنین تبی را داشت؛ ۳۷
روز در بیمارستان در قسمت آی سی یو بستری بود.
نسیم: پس از آن دخترتان در چه وضعیتی بود؟
م.ع: بعد از آن تمام بدن دخترم به حالت فلج در آمد حتی نمی توانست گردن خود را نگه دارد. جویدن غذا، تف کردن، مک زدن و... برای دخترم امکان پذیر نیست؛ حتی نمی تواند آب بینی و دهانش را کنترل کند، با کار کردن اکنون می تواند گردن خود را کمی تکان دهد؛ روزی یک ساعت به او ورزش می دهم؛ فیزیوتراپی برده ام، اکنون می تواند بایستد ولی نمی تواند راه برود؛ بعد از دو سه قدم می بینم انگشتان کج و قفل می شود و من متوجه می شوم چیزی مانع حرکت او می شود.
مات شدن چشمان دخترم، لرزش بدنش و... هنوز وجود دارد؛ با کاردرمانی دست
های دخترم کار می کند؛ هوشیاری و شنوایی کامل دارد؛ چشمانش گاهی در زمان
صحبت با ما مات می شود، در این زمان حواس او به ما است ولیکن چشمانش این
گونه می شود؛ در این زمان چشمانش حالت عادی ندارد، قبل از حضور دخترم در
جلسات عرفان حلقه چنین چیزی در او ندیده بودم.
این که نمی تواند غذایی بخورد برای من بسیار ناراحت کننده است؛ تنها دست
ها، تکان دادن گردن و... بهتر شده است؛ هم چنان گردن ول می شود، آب دهانش
کنترل شده نیست و....؛ زمانی که اوایل فیزیوتراپی بود می توانست بر روی پای
خود بایستد ولی اکنون این گونه نیست؛ احساس می کنم چیزی مانع خوب شدن
دخترم می شود.
من می فهمم این مشکلات از بیماری او نیست، چرا که به طور مثال در هنگام غذا دادن چنان سر و کله ش را تکان می دهد که هر کسی ببیند می ترسد ولی دخترم می خندد!
دخترم به یکی از نزدیکان گفته بود من افرادی را می بینم ولی گفتند اگر بگویی که ما را می بینی، مادرت را اذیت می کنیم؛ به دخترم گفتم من هر روز قرآن می خوانم، نمی توانند من را اذیت کنند، تو هر چه می بینی بگو، ولیکن او تنها گریه کرد؛ می خواهد حرف بزند ولیکن نمی تواند حرفی بزند.
اعضای عرفان حلقه به من گفتند به دلیل دریافت زودهنگام دفاعی این اتفاق افتاده است؛ گفتند دخترت مدت کوتاهی است که در این جلسات حضور دارد پس زمان دادن دفاعی نبوده است؛ به پلیس امنیت اخلاقی شکایت کردیم؛ ما را به پزشک قانونی برای مشاوره فرستادند؛ معرف ما به عرفان حلقه نیز به دادگاه احضار شده.
البته حدود 5 سال پیش وقتی دخترم به جهت فوت پدرش بسیار ناراحت بود از
طریق تلفن ما با عرفان حلقه ارتباط گرفتیم. خانمی تلفنی ما را متصل می کرد.
دخترم پس از اتصال گفت وارد خانه یکی از دوستان شدم وقتی اعضای خانه در
حال گفتگو بودند من صحبت های شخصی آنان را ناخواسته و به طور واضح می
شنیدم. بعد از دیدن این عوارض ارتباطمان را قطع کردیم و دیگر با آن خانم
تماس نگرفتیم. تا اینکه من چند وقت پیش بعد از اینکه دخترم حالش بدتر شد و
به حالت فلج کامل در امد دوباره با این خانم تماس گرفتم. این خانم هم گفت
که این عرفان را در همان سال های اول رها کردم ، اما ادعا کرد: من در ضمن
آشنایی با این عرفان به خدا نزدیک تر شده ام.
خدا لعنت شان كند.
خالی کردن خانه از ادعیه و اتصال که معلوم نیست چه وردی خونده شده. اینکه دختر میگه من کسایی رو میبینم و غیره.
چه اتفاقی میفته که ما بجای چنگ زدن به اون دو چیزی که پیامبر برای ما گذاشتند(قران و عترت) به دنبال همچین چیزهایی میریم؟
بله قبلا تلویزیون ها نبود ولی شبها گعده های مردم در خانه ی علمایشان بود و روحشان را با کلام قران و روایت جلا میدادند الآن به اسم جلاسنج بلاسنج به طلای قلبمان می زنیم آنوقت طلای روحمان را عرفانهای کاذب می گیرند و مس های قلع ندیده به ما میدهند و میخواهند به دروغ به ما بقبولانند که اکسیر اعظم را به ما داده اند نه عزیزم هرچی هیت در خونه ی محمد وآل محمد است وبس که والله همین مسیر حقیقی عرفان و آرامش روح است
کیمیایی است عجب تعزیه داری حسین
که نباید زکسی منت اکسیر کشید