نباید معضلات امروز خاورمیانه و غرب را به موضوع مذهب گرایی نسبت داد. تا زمانی که مذهب و دین و اخلاق گرایی برای هدایت بشر در کنار نظام تولید و مصرف به کار گرفته نشود، بروز چنین معضلاتی طبیعی است و راهکار آن توجه بیشتر به راهنمایی های الهی در ادیان و مذاهب است.
گروه سیاسی، سایت گویا نیوز، در مقاله ای با عنوان
«انسانمداری: ابزار رهايی جهان از سلطهی سود و مذهب» به قلم کورش عرفانی، به تبلیغ نفی دین و مذهب و استقبال از سکولاریزم و دین زدایی غربی پرداخته است. این در حالیست که بشر تجربه مکاتب انسان گرایی و اومانیسم را داشته و ظهور سوسیالیسم و لیبرالیزم که ناکارآمد بوده اند نتیجه همین تفکر جدایی از دین بوده است.
به گزارش بولتن نیوز، نویسنده گویا نیوز در این مقاله مدعی شده که
راه برونرفت از بنبست تاريخی جوامع بشری امروز، رفتن به سوی يک
آلترناتيو نظری جديد است که توانايی برانگيختن و هدايت کردن تودههای
ميليونی گمشده در جهان فقير يا ثروتمند را داشته باشد. این در حالیست که در
طول تاریخ، جوامع مذهبی ودینی، بهتر از روش های دیگری حکومتی و اداره
جامعه، در هدایت بشر به سمت اخلاق گرایی و تعادل و نظم موفق بوده اند و
قوانین الهی و هدایت کننده بشر به مراتب کارآمدتر از روش های دیگر بوده
است.
براین اساس، نباید معضلات امروز خاورمیانه و غرب را به موضوع مذهب گرایی نسبت داد بلکه باید اثر عوامل دیگر از جمله بی اخلاقی، دیکتاتوری، مداخله کشورهای غربی، نبود مفاهیم توسعه ای و بی توجهی به آموزه های دینی را به عنوان معضل اصلی معرفی کرد. تا زمانی که مذهب و دین و اخلاق گرایی برای هدایت بشر در کنار نظام تولید و مصرف به کار گرفته نشود، بروز چنین معضلاتی طبیعی است و راهکار آن توجه بیشتر به راهنمایی های الهی در ادیان و مذاهب است.
این مقاله سعی دارد که بحران در مصر، لیبی، تونس، عراق، سوریه، فلسطین، لبنان، اکراین، بحرین، عربستان، و سایر کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را حاصل مذهب گرایی و رادیکالیزم از یک سو و تضعیف این منطقه از سوی سرمایه داری غربی معرفی کند و برای راه حل، یک دیدگاه مبهم با عنوان مکتب انسان گرایی را معرفی می کند که همان اومانیسم است و معتقد است که انسان برتر از هر چيز ديگر است!
در پاسخ به این ادعاباید گفت که تمام مذاهب و ادیان برای تامین نیاز انسان ها در مسیر زندگی و هدایت بشر به سوی احکام الهی آمده است و اگر انسان خود به تنهایی قادر بود که مسیر حل مشکلات را بیابد قطعا نیازی به این همه مذاهب و پیشوایان و هدایت گران نبود.
لذا عده ای سعی دارند که معضلات امروز بشر که نتیجه زیاده خواهی، حاکمیت سود و مصرف گرایی، بی توجهی به معیارها و آموزه های دینی و اخلاقی گرایی و... است را نتیجه توجه به معیار سود و معیار مذهب معرفی کنند و با رد این دو محور، انسان گرایی را مبنای نجات بشر معرفی نمایند.
درحالی که در غرب و برخی کشورها به بهانه انسان گرایی، مکتب های اومانیسم، سوسیالیسم، لائیک و لیبرالیزم به جای توجه به نیازهای روحی و هدایت بشر، عملا مسائلی را با عنوان حقوق بشر مانند فردگرایی، همجنس گرایی، بی توجهی به اخلاقیات و نظام خانواده و... را گسترش داده اند.
اگر مبنای خوب و بد، قانون و بی قانونی، نظم و بی نظمی، تنها معیار انسان گرایی باشد، طبیعی است که هر کس و هر جامعه ای از نگاه خود مجموعه ای از مقررات و قواعد را بهتر ارزیابی خواهد کرد و باعث سرگشتگی بیشتر و جنگ و آدم کشی و... خواهد شد.
لذا مذهب و دین و قوانین الهی، هدایت پیشوایان دینی، اخلاق گرایی و حرکت های ضد افراط و تفریط است که عامل هدایت بشر در طول تاریخ بوده است و در شرایط کنونی نیز که غرب و دیکتاتورها و افراط گرایان سعی در به هم زدن نظم جهان دارند، تنها راهکار توجه به قوانین و آموزه های دینی و احترام به دین و مذهب در کشورهای مختلف و فرهنگ حاکم بر این کشورهاست.
دین و مذهب از یک سو توسط مردم پذیرفته شده است و مردم به آن اعتماد و اعتقاد دارند و از سوی دیگر، حاکمان و دولت ها بر اساس قواعد دینی، امور اجرایی و حاکمیتی را انجام می دهند. اما وقتی از انسان گرایی سخن گفته می شود، چه کسی قرار است که مبنای اخلاق و قانون و رفتار بشر را مشخص کند؟
گویا نیوز مدعی شده که انسان گرایی می تواند در مقابل ناکارآمدی نظام سود و سرمایه داری در غرب و خشونت آن در سایر نقاط جهان و مذهب در مناطق مختلف جهان مانند خاورمیانه، کارایی لازم را داشته باشد!
نویسنده مشخصات این مکتب «انسان مداری» را به سه اصل معرفی کرده است:
- اصل نخست: انسان برتر از هر چيز ديگر است.
- اصل دوم: جان و کرامت انسان بالاترين ارزش هاست.
- اصل سوم: حفظ جان و رعايت کرامت انسان ها بايد به صورت نهادينه درآيد.
اين سه اصل به عنوان پايه های مکتب انسان مداری می تواند شاخص هايی برای تولد بخشيدن به يک جنبش جهانی رهاسازی جهان از سلطه ی سود و مذهب باشد!
نویسنده در بخشی از این مقاله مدعی شده که حرکت های متوالی مردم در کشورهای شمال آفريقا و خاورميانه در راه رسيدن به دمکراسی يکی بعد از ديگری به عاقبت های نه چندان خوش رسيدند. بهار عربی به خزان گراييده است.
در ايران مخالفان نظام، رويای درهم شکسته ی خود را در قالب جنبش سبز تجربه کرده و با مسائل هسته ای مواجه هستند.
در تونس، نيروهای مردمی به دشواری می توانند در حرم قدرت بسته ی نخبگان سياسی طبقه ی برتر جايی بيابند.
در مصر، نظامی ها، بعد از تعويض راءس خود، به قدرت بازگشته و در تدارک سرکوب اساسی تر نيروهای مردمی هستند.
در ليبی نبود ديکتاتور مترادف جنگ ميان باندهای مسلحی است که سهم خود را نه از آزادی و دمکراسی که از نفت و ثروت می خواهند و بس.
در الجزاير و مراکش روابط ساختاری حاکميت دست نخورده باقی مانده و انحصار قدرت سياسی در دست آنهايی است که می دانند نبايد به نيروهای مردمی اجازه ی تشکل يابی سياسی و يا صنفی گسترده بدهند.
در يمن، رفتن ديکتاتور، علی عبدالله صالح، به جای دمکراسی، هرج و مرج را به ارمغان آورده است.
در سوريه انتخاب های اصلی ميان اسد و يا داعش جنایتکار محدود می شود.
پادشاهی اردن به هر دری می زند که از تغيير و تحول اجباری دوری کند.
عراق با تجربه کردن دمکراسی، در انتظار تجزيه ی خود به سه کشور کوچک و ضعيف، با داعش می جنگد.
در ترکيه، جريان ضد لائيک اردوغان به دنبال يافتن راه های برای استقرار نوعی حکومت اسلامی عثمانی وار می گردد.
لبنان به زحمت آغاز يک جنگ قومی و داخلی ديگر را به عقب می اندازد.
در فلسطين، نابودسازی طرح تشکيل کشور مستقل فلسطينی به طور مشخص در دستور کار دولت دست راستی نتانياهو قرار گرفته است.
افغانستان به بازگشت بالقوه ی طالبان فکر می کند.
تلاش مردم بحرين برای چشيدن طعم دمکراسی انتخاباتی به همت عربستان سعودی ره به جايی نبرد.
گویا نیوز در ريشه يابی شرايط کنونی، عوامل داخلی کشورها و عوامل خارجی را بررسی کرده و معتقد است که مذهب گرايی ريشه دار در اين کشورها، باعث شده که اشتباه شاه ايران را تکرار کنند؛ و با ارجحيت دادن به مذهب، به جای تفکر چپ و سوسياليستی، زمينه را برای جاگيری ريشه ای و اجتماعی مذهب فراهم کنند.
در نتیجه در عراق، ليبی، مصر، يمن و... نيروهای مذهبی تمرکز خود را بر سرکوب نيروهای چپ و مترقی گذاشته وبا داشتن يک حاشيه ی امنيت بزرگ، به رشد و شبکه سازی بپردازند و نوعی خشونت نیز به دنبال انتخابات و انقلاب ها در این کشورها بروز کرده است.
فقر اقتصادی، نابرابری اجتماعی، ستيزه جويی های قومی و سرزمينی و نژادی نيز موثر بوده و در نهایت نوعی «خلاء محتوايی» در اين جوامع رخ داده است.
اسد و قذافی و صدام و مبارک و... موفق شده بودند اين خلاء را با پديده های ناسيوناليسم، يا سوسياليسم بعثی خويش و ...پر کنند، اما با فرو پاشی اين ديکتاتوری ها چيزی به عنوان جايگزين نبوده است که بتواند به نياز فکری و روانی اين جوامع پاسخ دهد. دمکراسی توپخانه ای آمريکا در عراق اين کشور را به يکی از مناسب ترين بسترهای شکل گيری توحش قومی و مذهبی برای پرکردن خلاء ناشی از صدام سالاری تبديل کرد.
سوزاندن برگ چپ گرايی باعث حاکم شدن رادیکالیزم و هيولاهايی مانند داعش شده است.
سرمايه داری بر سر دو راهی تاريخی و تناقض تحول مادی پر سرعت و تحول اجتماعی کم سرعت مواجه شده است.
استراتژی انتخابی سرمايه داری جهانی برای اين منظور ساده است: با تخريب بخش های عمده ای از جهان، انتظارات، مطالبات، الگو و سطح رفاه اجتماعی موجود در جهان به قدری پايين می آيد که در کنار آن، سطح رفاهی تامين شده برای زندگی اجتماعی مزدبگيران جوامع سرمايه داری برايشان ارزشمند و قابل رضايت می گردد، هر چند که به نسبت رشد بازدهی و سودآوری توليد، اين سطح زندگی برای کارگران و کارمندان کشورهای سرمايه داری بسيار ناچيز است. به عبارت ديگر، نظام سرمايه داری، آن چه را که در درون جوامع سرمايه داری می تواند کشش روانی اعضای جامعه را به هم زند و سطح مطالبات آنها را به حد تهديدکننده برای سهم سود سرمايه تبديل کند، از طريق تخريب و به آتش کشيدن بخشی از جهان و ايجاد شاخص های مقايسه ای کاذب تحت کنترل خود می گيرد.
برای اين منظور نظام سرمايه داری سه منطقه ی جهان را مد نظر دارد: ۱) خاورميانه و شمال آفريقا ۲) روسيه و آسيای مرکزی و ۳) آسيای جنوب شرقی. سه منطقه ی ثروتمندی که می توانند در صورت برخورداری از دمکراسی و رفاه، شاخص های جهانی را به گونه ای در درون جهان سرمايه داری به هم ريزند که نظام از بابت آن احساس خطر داخلی کند، در حالی که همين مناطق، وقتی به جنگ و تخريب دچار شوند، به منابع عظيم کار آفرينی و سودآفرينی و نيز ابزار کنترل اجتماعی در درون جوامع سرمايه داری تبديل خواهند شد.
الگو گرفتن کشورهای غیر غربی و خاورمیانه از الگوی غربی در پارادوکس مرگبار «تامين پويايی اقتصادی و تشديد ايستايی اجتماعی» دست و پا می زند و برای به تعويق انداختن خروج ساختاری از اين پارادوکس، حاضر است جهان را با ماجراجويی در خاورميانه و اوکراين و در آينده در آسيای جنوب شرقی، در معرض جنگ جهانی ديگری قرار دهد.
پس از دو تجربه ی خونبار و دهشتناک جنگ های جهانی اول و دوم، سرمايه داری ديگر نه فقط زيبا نيست که زشتی خويش را به ضد اخلاقی ترين طريق ممکن بروز می دهد.