سایت گویا نیوز در مطلبی با عنوان "اسلام و حقوق بشر" به دو مقولهی حجاب در اسلام و عدالت اسلامی پرداخته و آنها را نفی کرده است.
این مطلب که خالی از نثر بوده و صرفا یک غرل شانزده بیتی، سرودهی "م. سحر" است سعی کرده تا اولا بیان کند که در اسلام چیزی به اسم عدالت نیست و قوانین اسلامی بر اساس بیانصافی بنا شده است. ثانیا خواسته به عنوان مصداق، مسئلهی حجاب بانوان را بررسی کرده و آنرا عین بیعدالتی دانسته است.
ما مناسب دیدیم بجای اینکه در جواب این شعر، قلم فرسایی کنیم، با زبان خودشان یعنی با شعر جواب یاوه گوییهای "گویا نیوز" را بدهیم. "م. سحر" در رد عدالت اسلامی گفته است:
همانطور که میبینید، توهین کامل و مستقیم به آخرین دین الهی در این ابیات وجود داشته و سراسر این غزل را در بر گرفته است. مناسب دیدیم در پاسخ به این شبه شعر، به ابیات زیر مراجعه کنیم که از سرودههای اقبال لاهوریست:
در شريعت معني ديگر مجو
غير ضو در باطن گوهر مجو
اين گهر را خود خدا گوهر گر است
ظاهرش گوهر بطونش گوهر است
علم حق غير از شريعت هيچ نيست
اصل سنت جز محبت هيچ نيست
فرد را شرع است مرقات يقين
پخته تر از وي مقامات يقين
ملت از آئين حق گيرد نظام
از نظام محكمي خيزد دوام
قدرت اندر علم او پيداستي
هم عصا و هم يد بيضاستي
با تو گويم سر اسلام است شرع
شرع آغاز است و انجام است شرع
اي كه باشي حكمت دين را امين
با تو گويم نكته ي شرع مبين
چون كسي گردد مزاحم بي سبب
با مسلمان در اداي مستحب
مستحب را فرض گرادنيده اند
زندگي را عين قدرت ديده اند
روز هيجا لشكر اعدا اگر
بر گمان صلح گردد بي خطر
گيرد آسان روزگار خويش را
بشكند حصن و حصار خويش را
تا نگيرد باز كار او نظام
تاختن بر كشورش آمد حرام
سر اين فرمان حق داني كه چيست
زيستن اندر خطرها زندگيست
شرع مي خواهد كه چون آئي بجنگ
شعله گردي واشكافي كام سنگ
آزمايد قوت بازوي تو
مي نهد الوند پيش روي تو
باز گويد سرمه ساز الوند را
از تف خنجر گداز الوند را
نيست ميش ناتواني لاغري
درخور سر پنچه ي شير نري
باز چون با صعوه خوگر مي شود
از شكار خود زبون تر مي شود
شارع آئين شناس خوب و زشت
بهر تو اين نسخه ي قدرت نوشت
از عمل آهن عصب مي سازدت
جاي خوبي در جهان اندازدت
خسته باشي استوارت مي كند
پخته مثل كوهسارت مي كند
هست دين مصطفي دين حيات
شرع او تفسير آئين حيات
گر زميني آسمان سازد ترا
آنچه حق مي خواهد آن سازد ترا
صيقلش آئينه سازد سنگ را
از دل آهن ربايد زنگ را
تا شعار مصطفي از دست رفت
قوم را رمز بقا از دست رفت
آن نهال سربلند و استوار
مسلم صحرائي اشتر سوار
پاي تا در وادي بطحا گرفت
تربيت از گرمي صحرا گرفت
آن چنان كاهيد از باد عجم
همچو ني گرديد از باد عجم
آنكه كشتي شير را چون گوسفند
گشت از پامال موري دردمند
آنكه از تكبير او سنگ آب گشت
از صفير بلبلي بيتاب گشت
آنكه عزمش كوه را كاهي شمرد
با توكل دست و پاي خود سپرد
آنكه ضربش گردن اعدا شكست
قلب خويش از ضربهاي سينه خست
آنكه گامش نقش صد هنگامه بست
پاي اندر گوشه ي عزلت شكست
آنكه فرمانش جهان را ناگزير
بر درش اسكندر و دارا فقير
كوشش او با قناعت ساز كرد
تا به كشكول گدائي ناز كرد
شيخ احمد سيد گردون جناب
كاسب نور از ضميرش آفتاب
گل كه مي پوشد مزار پاك او
لااله گويان دمد از خاك او
با مريدي گفت اي جان پدر
از خيالات عجم بايد حذر
زانكه فكرش گرچه از گردون گذشت
از حد دين نبي بيرون گذشت
اي برادر اين نصيحت گوش كن
پند آن آقاي ملت گوش كن
البته این همهی توهینهای "م. سحر" به دین مبین اسلام نبود. وی با سرودن اشعاری در خصوص تبعیض آمیز بودن حجاب در اسلام، این موضوع را نیز حتک حرمت میکند:
«زن، نیمِ مرد باشد اگر مؤمنه ست، نیک
ور نه به مُهرِ آدمیت نامدار نیست
همواره در تملّکِ مرد است زن، چو شیئ
اشیاء را به مالکِ خویش افتخار نیست
زن کشتزارِ مرد بوَد نزدِ اهلِ شرع
سدّی به راهِ کشتگر و آبیار نیست
باید که در جوالِ سیَه ، رو نهان کند
کاینجا جمالِ اهلِ جوال، آشکار نیست»
در پاسخ به این یاوهگویی گویا نیوز، ما به این شعر استناد میکنیم که میگوید:
چادر زن تاج سلطانی بود
حافظش از شر شیطانی بود
چادر زن برهوس غالب شود
عزت زن را زحق طالب شود
چادر زن کیمیای غیرت است
چون نشان غیرت ملیت است
از برون شرح درونی میدهد
خشم دشمن را فزونی میدهد
صرفه دارد بهر زن در اقتصاد
صرفهاش باشد عیان از صد جهات
بر سر زن هست مانند سپر
حافظ زن هست هنگام خطر
غنچهای تا هست پنهان در حجاب
میکند از او خزان هم اجتناب
تا نقابش باز از سر میشود
با نسیمی زود پرپر میشود
حفظ چادر هست شرینتر زجان
بهر ایرانی زعهد باستان
حفظ چادر بهر زنها جوشن است
تیرجانسوزی به چشم دشمن است
حبل عصمت را بود چادر گره
پوشش اندامش را باشد زره
حفظ چادر مایه وارستگی است
جسم زن را حافظ برجستگی است
زن بود گل، چادرش خار بدان
حافظش باشد زچشم این و آن
هرچه زن را برتری باشد حجاب
حرکتش دارند برتر شیح و شاب
حفظ استقلال زن در چادر است
کوکب اقبال زن در چادر است
خصم پندارد که با فرهنگ خویش
میکند تحمیل بر زن ننگ خویش
غافل از آنکه زنان ما گلند
برمقام حفظ عصمت سنبلند