مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
گروه سبک زندگی، مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
به گزارش بولتن نیوز، اما به چه صورت مي شود غير خدا را ازدل بيرون کرد؟ چه اتفاقی میافتد که قلب ما پر میشود از غیر خداوند و میمیرد؟ چون گفتيم دل با تخیلات دنیایی میمیرد. دقت کنيد: اگر کسی خودش را هم سطح دنیا بداند، نمیتواند خودش را از شرّ فکر دنیا خارج کند. به چه صورت؟ ببینید، مثلاً شما با بچهات میروی بیرون. یکهو از مغازهی بستنی فروش رد میشوی. بچه که نمیداند دلش و خودش بزرگتر از دنیاست. بستنی را میبیند، دلش میخواهد. یعنی چی؟ یعنی تمام دلش پر از بستنی میشود. خودش میشود هم سطح بستنی. گریه میکند، پا میکوبد و با تمام وجود ميگويد من بستنی میخواهم! درست که بچهات را خیلی دوست داری، اما امتحانش کن. گریه میکند. ممکن است مشت کودکانه هم بزند به تو. ممکن است حرفی بزند. مثلاً بگوید نمیآیم دنبالت. دیگر دوستت ندارم. یعنی همهی دلش، همهی وجودش میشود بستنی. خودش را آورده هم سطح بستنی. اگر کسی خودش را ما فوق بستنی ببیند، وقتی هم رد شد، ممکن است یک کششی باشد که یک وقت بگوید یک بستنی بخریم بخوریم. حالا یا میخرد یا نمیخرد. ولی دیگر از تعلقش آزاد است. این حال بچه است. وقتی ما بزرگتر شدیم چه؟ یک ذره پیچیدهتر میشود. وقتی بزرگتر شدیم، آنوقت یک متغیر مداخلهگر، یک عاملی وارد قضیه میشود. وقتی انسان به سن تکلیف برسد، کارکرد شیطان است، شیطان بزرگترین روان کاو روحی بشر است. زوایای پیدا و پنهان زندگی بشر را دقیقاً میداند که چيست. میداند باید چه کند. هی وسوسه میکند، حالا میدانی کارش چیست؟ کار شیطان این است که هی وسوسه کند و تو هی غیر خدا را راه بدهی به دلت تا دلت بمیرد. مثلاً شما میخواهی بروید به خانه. ماشین ندارید. میگوید ببین نیم ساعت ایستادهای کنار خیابان، میخواهی بروی ایستگاه انزلی ماشین گیر نمیآید. بابا این هم شد دکترا! واقعاً خیلی بد است که یک دکتر ماشین ندارد. ببین اینها وسوسههای شیطانند که توی ذهن آدم میآیند. بعد کمی میگذرد. پیش خودت میگویی چقدر تو بدبختی. ماشین نداری. یارانههای بنزین را هم ملت استفاده کردند، چهار روز دیگر بنزین آزاد میشود. تو اینقدر هم زرنگ نبودی بروی یک ماشین بخری، بنزین مفتی بریزی تویش. اقلاً بروی چهارتا شیرازی و کرمانی و ارومیهای هم بگردی. خیلی ضرر کردی. ببین چقدر تو بدبختی. بعد میگویی: حالا چکار کنم؟ بعد یکهو میبینی قلبت پر شده از ماشین. وقتی قلبت پر شده از ماشین میدانی نتیجهاش چیست؟ شما برو تو بازار بگو آقا وقتی اذان گفته میشود، خدا میگوید آهای بندههای من بیایید با من حرف بزنید. نه آقا کار دارم، مشتری دارم. یعنی چی؟ یعنی قلبش پر شده از ماشینی که میخواهد بخرد. قلبش پر شده از خانهای که میخواهد بخرد. دیگر وقتی میروی بهش میگویی آقا وقت نماز است. اول نماز، بعد کار. تا آن آخر آخرش که ممکن است مشتری بیاید مغازه باز است. قلبش پر شده مشتري! بعد هم خسته و رفته الله اکبر را که میگوید، تازه یادش میآید چکش را که گم کرده و کجا گذاشته. نمازهای ما چرا اینطوری هست؟ چون وقتی شما الله اکبر را میگویی، مواجه میشوی با قلبت. یعنی قلبت را میگذارند جلویت. مثل یک کاسه تویش نگاه میکنی میبینی چک است. دیگر پیدا میشود. تمرکز ایجاد میشود. توی جامعهی ما خیلی جالب است، به هر کسی که برخورد میکنی، از آن وضعی که دارد ناراضی است. مثلاً به دانشجو میرسیم میپرسی: چه خبر؟ میگوید: هی! دانشجویم. بعد شیطان میآید میگوید حالا بابا گفته من پولش را میدهم. طوری نیست برو درست را بخوان سر بلندمان کن. بعد میگوید بابا رانندهی تاکسی است. داشت میگفت ما هم لیسانسیم. کار گیر نیامد، الان مسافر کشیم. لیسانسهایش همه بیکارند. بعد حساب میکند، چهار سال که باید بروم دانشگاه. دو سال هم که سربازی، شش سال. الانم که 22 سالمه. اووه! من 28 سالگی تازه وقتی بر میگردم، باید بروم سر کار. یک سال هم حتماً بیکارم 29 سالگی. بعد که میروم سر کار، پول هم ندارم. من تا سی سالگی صبر کنم؟ شیطان میگوید آره، خیلی زیاد میشود. ولش کن بیا برو سراغ یک کار دیگر. بیخودی میخواهی صبر کنی براي ازدواج؟ یک راه میانبری بزن! دختر نشسته توی خانه. شیطان میگوید مامانت را ببین، صبح زود میرود دو کیلو سبزی میخرد پاک میکند. غذا درست میکند برای شوهرش. بابایت را ببین، صبح زود میرود مغازه، آخر شب که میآید خسته. کسی به فکر تو نیست. خواستگار کو؟ 27 سال 26 سال. خواستگار کجا بود؟ خودت باید یک فکری برای خودت بکنی. آستین بالا بزنی. اینجور که بنشینی توی خانه، کسی نمیآید که. بابا پاشو، یک پاساژی، بازاری، چهارتا مغازهای، جنسها را زیرو رو کن، یک ذره آرایش که اشکال ندارد، خلاف که نمیخواهی بکنی، باید دیده شوی تا پسندیده شوی.
بعد یواش یواش ذهن بچه پر میشود. زن میخواهد همش. شوهر ميخواهد. خوب معلوم است میآید توی خیابان شماره میدهد و شماره میگیرد. برای همین است که حضرت علی (ع) در نهج البلاغه گفته است که «بر در خانهی دلم نشستهام و هیچ کسی را جز خدا راه ندادم». تقوا یعنی این یعنی توی دلمان کسی جز خدا را راه ندهیم. مثلاً ما توی اتاق اساتید نشستهایم با استاد دانشگاه صحبت میکنیم. ما هم غریبهایم. میگوید میخواهی بروی گیلان؟ من خانه دارم بهت اجاره بدهم کجا؟ راستش من از شما چه پنهان زحمت کشیدم سه تا خانه دارم، دو تا گلسار است، یکی هم لاکان. حالا چقدر هست، چه طوریه؟ جلسهی بعد میآید میبینی نق میزند، غر میزند، چیه؟ تو که خانه داری دو تا، طفل صحیح و سالم داری، شغل داری، در جامعه احترام داري. همهی اینها را داری چرا نق میزنی؟ قطعاً بخشی از اینها ناشي از حرص و آز و وسوسههای شیطان است.
شما توی بازار را بروید. بازاریه وضعش خوب است. میگویید آقا چه خبر؟ میگوید آقا بازار خراب است. اگر بازار خراب است، تو چرا اینقدر وضعت خوب است؟ چرا نمیبندی بروی یک کار دیگری بکنی؟ آقا کار خوابیده، کساد است. آقا از وقتی یارانهها را گفتند، دیگر نه کسی میخرد، نه میفروشد. پس چرا شما در بنگاه معاملات مسکن را نمیبندی بروی یک کار دیگر بکنی. اين سبک سخن گفتن آغاز دل مردگي است. چون دل ما پر میشود با وسوسههای شیطان و از دنیا میمیرد. یکی از نشانههایی که دلهای آدمها در جامعه مرده است این است که آدمها تکلیفی زندگی نمیکنند. بگویند الحمد لله، ما جشن تکلیفمان شکرگزاری دارد. برداشت محصولمان در ادبیات دینی شکرگزاری دارد. باران که میآید وقتی به محصولمان برسد شکرگزاری دارد. اگر بچهمان را عروس و داماد کردیم شکرگزاری دارد. چرا ما شاکر نیستیم؟ چرا؟ چون قلبمان با دنیاست. آنوقت حضرت میگویند چه؟ میگویند قلبت را با یاد خدا آبادش کن. چرا؟ چون صفت شیطان این است «قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النّاس، مَلِکِ النّاس، أِلهِ النّاس، مِن شَرِّ الوَسوَاسِ الخَنّاس» صفت شیطان خُنُوس است. دائم وسوسه میکند. ما بچه که بودیم، نماز جماعت که تمام میشد، میرفتیم جلوی درب مسجد. جکی میگفتیم، حرف میزدیم. یک حاج آقای پیر مردی بود در مسجد میگفت آی پسر جان، مگر شیطان طبل میزند درب مسجد که تا نماز تمام ميشود بلند ميشوي؟
ما بچه بودیم نمیفهمیدیم. ولی چون زیاد این را تکرار کرده بود، وقتی رفتیم ادبیات دینی را مطالعه کردیم فهميديم شیطان طبل میزند یعنی چی؟ یعنی شیطان هی طبل میزند، ول کن نماز را، بلند شو بیا بیرون. آی بدوید بیاید جمع شوید. بیایید جک بگویید.
حالا راهش چیست؟ یک سری اذکاری را توصیه کردهاند، دیدید توی ادبیات ما مثلاً یک مرد حرف نامربوطی میزند، یا زن یک حرف نامربوطی میزند، یا توی سریالهای ما این را داریم، پسری حرف نامربوطی میزند، مثلاً پدر به بچهاش میگوید چرا نمیآیی مسجد نماز بخوانی، بعد توی فیلم مثلاً برمیگردد میگوید برو بابا نماز چیه؟ به بچه میگوید لا اله الا الله. این از کجا آمده؟ در ادبیات دینی ما گفتهاند یکی از ذکرهایی که باعث آباد شدن قلب انسان است ذکر شریف «لا اله الا الله» است. در حدیث داریم اگر همهی عالم یک طرف باشد و ذکر «لا اله الا الله» یک طرف باشد، این ذکر از کل عالم، با کهکشانها، با سیارههایی که کشف شده، ذکر لا اله الا الله سنگین تر است. بنابراین گفتند اگر تخیلات شیطانی توی دنیا دارد مرتب شما را وسوسه میکند، خودتان را متذکر کنید به این ذکر. چون از قدیم زياد گفته شده و در فرهنگ عمومي بکار ميرود، الان فیلمنامهنویسهای ما این را ناخودآگاه به کار میبرند. ذکر دیگری که توصیه شده اگر وسوسههای شیطانی وارد زندگیتان شد بگوييد، ذکر شریف «صلوات» است. ذکر دیگری که بسیار نافذ است و بسیار توصیه شده و پیشنهاد میکنم جوانهايي که در دورهی جوانی میخواهند خودشان را از شر شهوات مصون بدارند بگويند «ذکر یونسیّه» است که حتماً در مسجد زیاد گفته میشود. ذکری است که حضرت یونس (ع) وقتی در دل ماهی قرار گرفتند در عمق دریا در تاریکی، آن ذکر را گفت و به واسطهی آن ذکر نجات پیدا کرد. ذکری است که خیلی از عرفای ما توصیه کردند بعد از نماز صبح در حالت سجده که خودت را هم نبینی بگویی. «لا أِلَه أِلّا أَنت سُبحَانَکَ أِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمِین» اما اینکه ذکر را چگونه باید گفت در جلسات آتی خدمت شما گفته میشود.
بار الها ما را عامل به دستورات و توصيههاي أهل بیت(ع) قرار بده.