به گزارش بولتن نیوز به نقل از پترونت، ترس و اضطراب مفاهیمی همبافته با سرشت و موجودیت نوع انسان هستند. بشر در تمام سطوح تمدنی خود در طول تاریخ همواره با ترس و دلهره، حیات و زندگی خود را بر روی کره خاکی بنا نهاده است و ظاهراً فرار از ترس برای انسان هیچگاه میسر نبوده و احتمالاً در آینده نیز نخواهد بود. امروز و در اوج شکوفایی تمدن مدرن نیز ترس با کمیت و کیفیتی متفاوت همچنان همراه انسانهاست؛ اگر در گذشته ترس در حوزه متافیزیک و به خصوص بر بدن متمرکز بود و در واقع به ادامه حیات معطوف میشد؛ امروز اما با رنگ باختن مابعدالطبیعه قرون وسطا و همچنین گسترش بهداشت، پیشرفت علوم پزشکی و مهندسی (برای داشتن سرپناهی امنتر) و همچنین سازمان یافتن خشونت دولتهای مطلقه قرنهای گذشته و جنگها در قالب دموکراسیِ صوری، تمرکز ترس از بدن به مفهومی به نام «آینده» کوچ کرده است. آیندهی نامعلوم درست همانچیزیست که هیچ پیشرفتی نمیتواند بر آن غلبه کند؛ به نحوی که در مقام نظرورزی میتوان چنین گفت که آینده، مابعدالطبیعهی دوران مدرن است. ترس از آینده در هر سه سطح فردی، جامعهای (یا ملی) و جهانی، امروز تولیدکننده و بازتولیدکننده بزرگترین رنجهای ذهنی بشر در موردِ بُعدِ مادی حیات است (برای اثبات این مدعا فقط کافیست به گسترش و شیوع جنبشهای زیستمحیطی در سطح جهانی توجه کنید). این ترس مادی از آینده نامعلوم در کنار معناباختگی جوامع مدرن از منظر روانکاوانه و متافیزیکی در مجموع وضعیت وخیمی از استرس و سرگشتگی به وجود آورده است که البته تمرکز این یادداشت به هیچ وجه بر شناسایی ابعاد آن نیست. ما در این یادداشت تنها به یکی از ترسهای مرتبط با آینده خواهیم پرداخت: نفت.
نقش نفت در تکوین تمدن حاضر
اگر تمدن روم، چین، مصر و مایاها تنها با تکیه بر نیروی کار مجانیِ بردهها و هجومهای کشورگشایانه به وجود آمدند؛ تمدن مدرن اما با یک تحول نظری عمیق و با بسط نظریات علمی به وجود آمد. اگر از مباحث تاریخی تکوین مدرنیته بگذریم و مسائل نظری را نیز کنار بگذاریم، میتوان در مجموع گفت که تمدن جهانی حاضر از منظر مادی دارای سه ضلع حیاتیست: نیروی انسانی، سوخت و تکنولوژی.
در هیچ برههای از تاریخ تمدن، انسانها هفت میلیارد نفر نبودهاند و از آن گذشته در هیچ برههای علم به چنان سطحی از توانایی و گستردگی تکنولوژی حاضر دست نیافته بود و از هر دوی این مسائل گذشته، در هیچ مقطعی از تاریخ، انسان نتوانسته بود، سوختی سهلالوصول (با توجه به سطح بالای تکنولوژی امروز) و با مقادیر عظیم در دسترس خود داشته باشد. البته جریانات متعارف علوم جامعهشناختی و اقتصادی در این مورد حتماً هم جمعیت بالا و هم دسترسی به نفت را به مسئله تکنولوژی مربوط خواهند کرد و دو مورد اول را معلولِ دستیابی به علم و تکنولوژی خواهند دانست. اما نباید فراموش کرد که تکنولوژی چه علت باشد و چه معلول، بدون جمعیت بالا و به تنهایی هیچگاه نمیتوانست، تمدن جهانی حاضر را به وجود آورد؛ بگذریم از این که بخش بزرگی از تکنولوژی حاضر در پاسخ به نیازهای جمعیتی بالا به وجود آمده است. در مورد مسئله سوخت تمدنیِ ما یعنی نفت نیز باید گفت که شاید تکنولوژیهای حفاری و علم زمینشناسی در ابتدا باعث اکتشاف ذخایر نفت و گاز شده باشد اما در ادامه این استحصال نفت بوده است که باعث گسترش هیولاوار تکنولوژی شده است؛ تکنولوژی امروز ما به طرز غیرقابل انکاری با نفت کار میکند و اگر همین امروز به صورت ناگهانی نفت را از چرخه حیات اقتصادی زمین حذف کنیم بخش اعظمی از این تکنولوژی تنها به دستگاههایی زائد تبدیل خواهد شد. بنابراین و با توجه به موارد بالا بهتر است که نیروی کار، نفت و تکنولوژی را در کنار هم و به صورتی همبسته در نظر آوریم.
حال و با دانستن موارد عمده تأثیرگذار بر بعد مادی تمدن فعلی ما، میتوانیم به دغدغه بنیادین این یادداشت بپردازیم: دنیا بدون نفت در آینده چگونه جایی خواهد بود؟ این سوال سوالیست که شاید اغراق نباشد بگوییم که هر انسانی در قرن بیست و یکم از خود پرسیده و عقلانیت خود را به چالش با آن طلبیده است. قطعاً پاسخ به این سوال میتواند طیف وسیعی از نحوه نگرشها در مورد تمدن مدرن را به پاسخگویی وادارد. در پاسخ به این سوال بنیادین در حال حاضر دو رویکرد عمده وجود دارد:
(یک) فاجعهگرایی: در این نحوه نگرش چنین استدلال میشود که تمدن مدرن با پایان یافتن منابع نفت و گاز خود در قرن پیشِ رو، درگیر جنگهایی فرساینده در حد جهانی خواهد شد؛ تکنولوژی به خاطر افول نیروی کارِ درگیر در جنگ و فقر رو به اضمحلال میگذارد؛ اخلاقیات از معنا تهی میشود؛ جمعیت جهان شدیداً کاهش پیدا میکند؛ قسمت بزرگی از محیط زیست به طرزی غیرقابل بازگشت نابود میشود و از تمدن درخشانِ امروز ما چیزی باقی نخواهد ماند. استدلال این دسته تاریخیگرایانه است. با استناد به سقوط تمدن روم و مصر میتوان فهمید موتور محرک تمدنهای پیشین، نیروی کار مجانی آنها بوده است؛ روم را اضمحلال نیروی کار مجانیاش و کاهش توان بالقوه دستاندازی به سرزمینهای همجوار از پا درآورد، بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که تمدن ما نیز به دلیل از بین رفتن نیروی محرک خود یعنی در ابتدا نفت و متعاقبِ آن نیروی کار از بین نرود. نمایندگی طرفدارن موضع فاجعهگرایانه در حال حاضر با جنبشهای زیستمحیطیست.
رویکرد دوم رویکردی خوشبینانه است: در این نحوه تفکر ادعا میشود که انسانها همواره در طول تاریخ خود در مواجهه با مشکلات، راهحلهایی خلاقانه یافته و از مهلکه جستهاند. اندیشمندان خوشبین به آینده فکر میکنند که جمعیت انسانها تا 20 میلیارد نفر نیز قابل افزایش است و چه بسا زمین حتی گنجایش 50 میلیارد انسان را نیز دارد. در رویکرد خوشبینانه اینگونه وانمود میشود که در دهههای پایانی ظهور و بروز نفت به عنوان سوخت موتور مدرنیته متأخر، خلاقیت انسان باعث کشف و دستیابی به انواع دیگری از سوخت و انرژی خواهد شد. این رویکرد به نحوی بارز تمدن مدرن فعلی را تافتهای جدابافته در تاریخ میپندارند و شرایط سقوط تمدنهای قبل را قابل تعمیم به دنیای فعلی نمیداند. این دسته در مورد خطرات زیستمحیطی و شرایط زندگی 20 میلیارد انسان روی کرهای که هفت میلیارد انسان را نیز به زحمت میزبانی میکند هیچ توضیحی نمیدهند... بدون زحمت دادن به خود برای آوردن دلایل زیست محیطی، اقتصادی و نظری پیرامونِ باطل بودن این گونهی تفکری میتوان آن را سادهانگارانه و خامدستانه دانست. بیتردید خلاقیت به تنهایی و بدون بازتنظیم سیاست انسانیِ زیست روی کره خاکی، تنها به فاجعه ختم میشود.
دیدگاه فاجعهگرایانه از یک طرف قدرت خلاقیت انسانی را دست کم میگیرد و از طرف دیگر از ارائه راهکاری اصیل عاجز میماند و دیدگاه خوشبینانه نیز تاریخ را فراموش میکند؛ اما فارغ از این دو دیدگاه میتوان ماجرا را از منظری دیگر نیز روایت کرد: امروز انسان به مدد نیروی انسانی، طبیعت (نفت) و قوه عاقلهی خود (تکنولوژی) توانسته است بزرگترین و باشکوهترین تمدن خود در طول تاریخ را بنا کند اما این تمدن شکوفا با اختلالات جدی در تداومبخشی به نظم خود روبروست. هفت میلیارد انسان امروز در شرایطی روی زمین میزیند که تنها عدهی قلیلی سیاستمدار برای آنها تصمیمسازی میکنند. توزیع منابع و درآمدها بین انسانها و جوامع گوناگون به هیچ وجه عادلانه و عاقلانه نیست؛ سیاست بینالمللی توسط جنگندههای ناتو، روسیه و چین به گروگان گرفته شده است؛ یک میلیارد انسان در گرسنگی مطلق به سر میبرند؛ منابع زمین به سرعت در حال مصرف شدن بوده و در یک کلام تمدن ما رو به زوال است. بنابراین امروز دقیقاً روزیست که باید به فکر چارهاندیشی برای آینده بود، زیرا زمانی که جمعیت انسانها به بیست میلیارد، ذخایر نفت به صفر و دمای کره زمین ده درجه گرمتر شود، دیگر برای هر کاری دیر شده است.
جدا از توصیههای مصلحانه و کلیگویانهای از این دست که در پاراگراف قبل ذکر آن رفت و امروز به گونهای مضحک تبدیل به یک مُد نظری شدهاند، باید تأکید کرد که رابطه انسانها با تکنولوژی انسانی امروز به هیچ وجه دموکراتیک نیست؛ بردهی تمدن روم هیچ انتظاری از ارباب خود در زمینه دادن اختیاراتی برای تصمیمگیری نداشته است اما هفت میلیارد انسان امروز به طرز روزافزونی خواهان مداخله در سرنوشت خود هستند. با این توضیح میتوان راه آلترناتیو را نه در توصیههای دلسوزانه به سیاستمدارن، که در استفاده واقعی از ذهن و بدنِ هفت میلیارد انسان در سیاست جهانی دانست. تکنولوژی و نفت بدون انسانها هیچ نیستند مگر مشتی دستگاه بیمصرف و مادهای بدبو! بنابراین این انسانهای واقعی هستند که باید با مشارکت فعالانه در سیاست جهانی راه را برای ایجاد تکنولوژیهای عقلانیِ سازگار با محیط زیست و استفاده عاقلانه از طبیعت (به خصوص زمینهای کشاورزی و منابع نفتی) باز کرده و برای رفاه و تأمین انسانی دست به تلاشی واقعی بزنند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com