کد خبر: ۱۸۹۱۹۸
تاریخ انتشار:
پرونده‌ی ویژه‌ی بولتن نیوز: بازخوانی صحیفه‌ی امام خمینی (ره)

سخنرانی کمتر خوانده‌ی شده‌ی امام خمینی(ره) در مدرسه‌‌ی علوی

شما از اول ديديد چند جور اينها حقه بازى كردند. خدعه مى‏خواستند بكنند. يكى آمد مقابل مردم: اى علما، اى مراجع عظام، اى علماى اعلام، اى چه! اى چه! ما يك كارهايى كرديم و اشتباهاتى كرديم و حالا از اين اشتباه برگشتيم!

گروه سیاسی - با توجه به جایگاه انقلاب اسلامى و نقش امام خمینى (ره) در جهان معاصر، طبعاً مطالعه‌ی آثار شفاهى و مکتوب سیاسى و اجتماعى، و حتى شخصى و خانوادگى امام خمینى(ره) در شرایط کنونی جهان، درحالی که چند سالی از شروع «بیداری اسلامی» که نتیجه‌ی مستقیم حرکتی است که از ابتدای دهه‌ی 40 از طرف شخص امام خمینی (ره) در کشورمان صورت گرفت و منجر به وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن 1357 و سرنگونی رژیم طاغوتی شهاهنشاهی گردید، ضروری است و به همین منظور، ما در گروه سیاسی بولتن نیوز بر آن شدیم تا با بازنشر آرا و گفتار و مصاحبه‌های حضرت امام خمینی (ره) که پیش و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی صورت گرفته، نقشی در بالابردن آگاهی عمومی درخصوص انقلاب اسلامی در کشورمان و نیز تاثیر متسقیم و بلافصل آن بر «بیداری اسلامی» برعهده بگیریم.

به گزارش بولتن‌نیوز، مرور بیانات امام بدون هیچ نوع واسطه و تفسیر و بررسی بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است. به خصوص برای نسل سوم انقلاب که شاید حتی یک بار هم این مسائل را نخوانده یا نشنیده باشند. بی شک این کار می تواند به عنوان مانعی جلوی نسبت دادن های اشتباه به امام و تفسیر به رأی کردن ایشان و سایر تحریف هایی که نسبت به تاریخ انقلاب اسلامی انجام می شود، را گرفته و تحریف ها و تفسیرهایی که زمینه ساز بسیاری از ناهماهنگی های سیاسی و سرایت آن به جامعه شده و اتفاقاتی مثل فتنه 88 را به وجود آورده یا به آن دامن زده را خنثی نماید.


در ادامه به مطالعه‌ی سخنرانی تاریخی امام خمینی(ره) در مدرسه‌ی علوی می‌پردازیم که تنها یک روز بعد از ورود ایشان به ایران ایراد شده است:

جنايات بزرگ شاه

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده در اين مدت كه از ايران خارج بودم دعاگوى همه آقايان بودم، و حالا هم كه برگشتم به خدمت آقايان براى خدمتگزارى، خدمت به روحانيت، خدمت به آقايان علما و فضلا، خدمت به جامعه ايرانى، حالا مى‏بينم كه رفقايى كه ما داشتيم با ريش سياه اينجا گذاشتيم با ريش سفيد تحويل مى‏گيريم. ما اشخاصى در زندان داشتيم كه وقتى كه از پيش ما رفتند در زندان، سالم بودند، قوى بودند؛ وقتى كه از زندان بيرون آمدند، آنهايى كه زنده مانده‏اند و از زندان بيرون آمده‏اند ضعيف شده‏اند، پيرمرد شده‏اند، مريض شده‏اند. اين نيروهاى انسانى كه از دست ما رفته است، اين از همه چيزها بالاتر بود. جناياتى كه سلسله پهلوى در جامعه ما كرد، شايد هيچ جنايتى بالاتر از اين جنايت نبود كه نيروهاى فعاله انسانى ما را، يا از بين بردند يا فعاليت آنها را خنثى كردند براى مدتهاى زياد. آنهايى كه بايد به اين امت خدمت كنند، مثل علماى اعلام و اشخاص روشنفكر، اينها را در زندان بردند. ده سال، پانزده سال، پنج سال در زندان اينها را بردند. صرفِ نظر از آن زجرهايى كه به اينها كردند، آن خلافِ انسانيتهايى كه با اين اولياى خدا كردند، اين نيرو را هدر دادند؛ يعنى نيرويى كه بايد در جامعه فعال باشد. اگر مدرس است، عده‏اى را تربيت بكند؛ اگر محصل است، خودش تربيت بشود؛ اگر فعاليتهاى سياسى دارد، فعاليت سياسى بكند؛ فعاليتهاى مذهبى دارد، فعاليتهاى مذهبى بكند- تمام اينها را اينها به هدر دادند.

مسئله توبه شاه

گاهى گفته مى‏شود، به اينكه خوب شاه مى‏آيد توبه مى‏كند و توبه هم كرد؛ خوب ديگر چه مى‏گوييد؟ خدا كه توبه را قبول مى‏كند، شماها چه مى‏گوييد ديگر؟! اين را من كراراً عرض كردم كه اولًا توبه شرايطى دارد كه تا آن شرايط تحقق پيدا نكند، خداى تبارك و تعالى قبول نمى‏كند. آنچه بى‏شرطْ خداى تبارك و تعالى قبول مى‏كند آن چيزهايى است كه مربوط به حقوق اللَّه است: كسى نماز نخوانده، كسى روزه نگرفته، كسى حج نرفته است، اينها چيزهايى است كه اگر توبه بكند، شرطى ندارد، توبه‏اش را قبول مى‏كند. و اما حقوق ناس- حقوق ناس را، توبه‏اش را تا اين حق رد نشود قبول نمى‏كند. شما بفرماييد كه حالا اين شخص كه آمده توبه كرده- فرضاً عرض مى‏كنم- اين راضى است به اينكه بيايد اموالى را كه از مردم برده پس بدهد و كارهايى كه از قبيل چپاول هست، اينها را جبران بكند؟ فرضاً كه يك همچو كارى بكند و او مالى داشته باشد تا بتواند جبران كند- مال ملت را كه نمى‏شود به خود ملت داد براى جبران مالهايى كه اينها دارند! همه‏اش مال ملت است؛ مال خودشان نيست. برداشتند و فرار كردند و در بانكهاى خارجه انبار كردند.

جنايات جبران ناپذير شاه

و اگر ما دستمان رسيد محاكمه‏اش مى‏كنيم [اگر] توانستيم كه بياوريم او را به اينجا و محاكمه بكنيم يعنى تحويل ما دادند، محاكمه‏اش مى‏كنيم- محاكمه حضورى؛ و اگر تحويل ندادند او را، ما محاكمه غيابى مى‏كنيم، و او را محكوم مى‏كنيم و آن مقدارى كه در ايران دارد از او مى‏گيريم؛ آنى كه در بانكها دارد اعلام مى‏كنيم كه اين محكوم است و مال ملت است، حق ندارد بانك به محمدرضا بدهد چيزى را كه از مردم خورده است. حالا ما فرض مى‏كنيم كه خير، ايشان اموال شخصى دارد و آن اموال شخصى را به ارث از پدرش- فرض كنيد- رسيده به او و آن اموال شخصى را مى‏دهد و جبران مى‏كند، خوب اين ده سال حبسى كه كرده و اين قدرت انسانى را تلف كرده كى جبران مى‏كند؟ كى‏ مى‏تواند جبران كند اين ده سال حبس، پنج سال حبس اين علما، اين دانشمندان، اين رجال سياسى كه اينها را به هدر داده است؟ يعنى در يك محفظه‏اى نگه داشته اينها را تا قوايشان هدر رفته؛ فعاليتهايشان هدر رفته. اينها ديگر جبران نمى‏خواهد! اگر يك كسى را هدر دادند همه زندگى‏اش را، اينها را جبران كى مى‏كند؟ اين همه جراحت كه بر اشخاص، بر قلوب مؤمنين، بر قلوب پيرزنها، پيرمردها، جوانها وارد كرده است، اينها را كى جبران مى‏كند؟ يك نفر آدم يك شخص را اگر كشت، اين قصاصش به اين است كه اين يك نفر را در مقابل او بكشند؛ اگر يك نفر آدم هزاران آدم را كشت، حالا ما چطور آن را جبران بكنيم؟ اينكه هزاران نفر از بهترين اولاد اين وطن را، بهترين اولاد اين اسلام را در اين حبسها كشته- پاهايشان را اره كردند! ما اطلاع از داخل زندان نداريم، يك مقدار كمى را اطلاع داريم؛ آن چيزى كه در زندان مى‏گذرد و مى‏گذشته است بر مردم، ما اطلاع نداريم. ما فقط مى‏بينيم كه يك نفر از علما را پايش را اره كردند؛ بعضِ اشخاص را توى تاوه گذاشتند و بو دادند؛ يعنى برق را متصل كردند به اين سطح اين شى ء و اين را خواباندندش‏روى آنجا، اين را بو دادند- حالا ما فرض كنيم كه يك جان دارد اين و ما يك جان را در مقابل يك جان گرفتيم، باقى‏اش چه؟

تز «شاه سلطنت كند نه حكومت»

ما چطور از يك آدمى توبه قبول بكنيم، و بگوييم كه اين سلطان باشد و حكومت نكند! همان سلطنت بكند! آخر ما جواب اين پيرزنى كه چهارتا از اولادش رفته، ديشب سرسفره خودش و شوهرش و چهارتا اولاد بوده، امشب خودش [هست‏] و شوهرش، جواب اين را ما چه بدهيم؟ بگوييم حالا ايشان «اعليحضرت» باشند و آن بالاها بنشينند، و مراسم عيد هم علماى دربارى بروند سراغش و- عرض مى‏كنم كه- اين نظاميها و اين تمام اشخاصى كه در اين مراسم مى‏رفتند بروند و او را به «اعليحضرت» بشناسند و- عرض مى‏كنم كه- در مملكت هم يَأْكلُ وَ يَمْشى! هر كارى دلش مى‏خواهد بكند! ما فرض‏ مى‏گيريم كه اين آدم توبه‏اش ازروى حقيقت است ... و الّا شما و ما همه مى‏دانيم كه اين [توبه‏] بيش از اينكه يك نيرنگى هست، نيست چيز ديگرى. اين نيرنگ براى اين بود كه ما را بازى بدهد و ما راضى بشويم به اينكه اين آقا سلطان باشد و حكومت نكند تا اين انقلاب بخوابد! انقلاب كه خوابيد، شمشيرش را بكشد پاى همه شما را قطع بكند؛ يعنى نه عالِم دينى ديگر بگذارد، نه رجل سياسى، نه دانشگاهى بگذارد، نه مدرسه فيضيه‏اى. اين نقشه است؛ نقشه بوده. حالا هم كه الآن ما مبتلا به يك نقشه ديگرى هستيم ..

نيرنگهاى رنگارنگ

شما از اول ديديد چند جور اينها حقه بازى كردند. خدعه مى‏خواستند بكنند. يكى آمد مقابل مردم: اى علما، اى مراجع عظام، اى علماى اعلام، اى چه! اى چه! ما يك كارهايى كرديم و اشتباهاتى كرديم و حالا از اين اشتباه برگشتيم! همين علماى اعلام و مراجع عظامى كه در آنجا مى‏گويد كه اينها مثل «حيوان نجس» مى‏مانند، از ايشان احتراز كنيد! همين علماى اعلامى كه اين آقا مى‏گويد كه «اينها مثل كرمهايى مى‏مانند كه توى نجاست مى‏لولند» آن روز منطقش آن بود! حالايى كه دُمش را گرفتند و گير افتاده، حالا روباه بازى در آورده «علماى اعلام و مراجع عظام» مى‏گويد! اين جز خدعه چيزى هست؟ همين آدمى كه در همان حال «علماى اعلام و مراجع عظام» مى‏گويد و در مقابل مردم و ملت مى‏ايستد و [اظهار پشيمانى‏] مى‏كند، همين آدم دولت نظامى مى‏گذارد در همان روز! اين [شخص‏] ما را مثل اينكه خيلى نادان مى‏داند! يا خودش احمق است كه خيال مى‏كند همه مثل خودش مى‏مانند! در همان روز! همان روز و شبى كه اين دستش توبه نامه گرفته، آن دستش سرنيزه گرفته و مردم را با سرنيزه مى‏كوبد! اين توبه است؟! اين حالا توبه كرده؟! ما از او قبول كنيم كه آقا حالا ديگر توبه كردند و- عرض مى‏كنم- عابد و مسلمان شده‏اند؟!

حالا هم بعد از اينكه اين آدم اين حرف را زد و قبلش هم همين طور حكومت آشتى درست كرد- «دولت آشتى»- دولت آشتى او همان بود كه اينقدر جمعيت و جوانهاى ما را به خون و خاك كشيدند [با] اين «آشتى» آنها، حالا هم يكى ديگر را آوردند توى كار. نه او آورده، امريكاست آقا! همه بدبختى ما از اين امريكا و شوروى و انگلستان است. حالا هم يكى ديگر راروى كار آوردند كه با حربه «مليت»، با حربه «آزاديخواهى»، همان «آزاديخواهى» كه خود آن مردك گفت «آزادزنان و آزادمردان»، همان «آزادى» را مى‏خواهند بدهند! همان آزادى كه مى‏گفت من آزادى دادم به ملت؛ در صورتى كه پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانك بود ..

موهبت الهى به ستمگر و خيانتكار؟!

آقا دولتى كه منشعب مى‏شود، منشأش عبارت از يك شاهى است كه مخلوع است، يك شاهى است كه خائن است، يك شاهى است كه پسر رضا شاه است كه مجلس مؤسسانِ سرنيزه‏اىِ فرمايشى درست كرد- اين را كه ما يادمان هست ديگر [كه‏] مجلس مؤسسانى كه درست كرد، با سرنيزه مجلس مؤسسان را درست كرد- وقتى با سرنيزه مجلس مؤسسان درست مى‏شود، اين مجلسِ مؤسسانْ قانونى است؟.

اين يك دليل بر اينكه اين مرد سلطنتش قانونى نيست. و اما دليل ديگرش بر اينكه قانونى نيست اين است كه به حسَب قانون اساسى، سلطنت يك «موهبتى است الهى»- حرف مفتى است كه حالا من نقل مى‏كنم، حرف مزخرفى است- يك موهبتى است الهى كه ملت مى‏دهند به شخص «اعليحضرت». اگر «موهبت الهى» است، ملت مى‏دهد يعنى چه؟! چطور ممكن است كه يك موهبت الهى به يك ظالم خدا موهبت بكند؟! چطور امكان دارد كه خدا يك كسى [را] كه فوجها از مسلمانها را از بين برده، اين همه خيانت به اسلام و مسلمين كرده، خداى تبارك و تعالى او را تأييدش كند؟! «موهبت» به او بكند؟! عنايت به او داشته باشد؟!

از اين هم كه شما صرفِ نظر بكنيد، [و باور كنيد كه سلطنت‏] موهبتى است الهى، ملت داده است به يك كسى؛ اين ملت است كه داريد مى‏بينيد مى‏گويد نه، تمام شد! اين ملت اول كه نداده بود، خوب حالا مى‏گوييم داد. از اول كه ملت اصلًا اينها را نمى‏خواستند؛ رضا شاه با زور سرنيزه آمد و با زور سرنيزه مجلس مؤسسان درست كرد و با زور سرنيزه مجلس درست مى‏كرد. كى مجلس مجلسِ ما بود؟ همين مردك گفت كه اين مجلسهايى كه درست كردند اينها، از سفارتخانه‏ها مى‏آوردند و ليستش را مى‏دادند! منتها حالا ديگر نه، اينطور نيست! حالا ديگر مملكت خيلى قدرتمند شده! ديگر اينطور هم نيست! خودش را مسخره مى‏كند. اين مجلسى كه ما الآن داريم- مجلس «شورا» و مجلس «سنا»- يكى از اين وكلا بيايند ادعا كنند كه من وكيل ملتم تا ما دستشان را بگيريم ببريم توى آن ملتى كه اين وكيلش است، از ملت بپرسيم كه آقا اين وكيل شماست؟ اينها را نمى‏شناسند ملت! اين وكيل محمدرضا خان است! محمدرضا خان هم سفارت به او گفته اينها را تعيين كن. يك همچو مجلسى كه شاهش، او كه رسميت ندارد، مجلسش، اينكه رسميت ندارد، دولتش ديگر چه مى‏شود؟! دولتى كه از شاه غيررسمى و از مجلسِ غيررسمى مى‏آيد! همين مجلسى است كه خود اين آقا تا چند روز پيش از اين، كه به وزارت نرسيده بود و به صدارت نرسيده بود، مى‏گفت غيرقانونى است اين، از «حزب رستاخيز» است و غيرقانونى است، چرا بگوييم حالا قانونى شده؟!.

مجازات دولتِ غيرقانونى

اگر آدمى در رأس دولتى واقع بشود به غيرِ قانون، اين مجازات دارد. اگر وكيلى بدون اينكه مردم او را تعيين كرده باشند در مجلس برود و رأى بدهد و رَتْق و فَتْق امور را بخواهد كند، اين مجازات دارد؛ اينها بايد مجازات بشوند. همه بساط ايران اينطورى بوده، آنطورى هستش. حالا، حالا هم كه خود آن مردك رفته، يك حشاشه‏اى مانده اينجا، باز همين حرفها و همين مزخرفات را مى‏زنند. حالا ديگر مى‏خواهند ما را بازى‏ بدهند به اينكه نه، ما هر چه ملت بگويد قبول داريم و هر چه كه ملت بگويد ما ردش نمى‏كنيم، و ما هم تابع ملت هستيم و آزادى! اگر شما تابع ملتيد، اين ملت؛ اين ملت ايران. اين ملت ايران كه سر تا پاى ملت ايران ... غير اين ده- بيست تا يا پنجاه تا يا صد تا چماق به دستى كه شما پول به او مى‏دهيد، يعنى اينهايى كه پول بايد بدهند به او، مى‏دهند و مى‏اندازندشان به جان مردم. يا زن و بچه مثلًا آن كارمندى كه تحت نظر آنها هست مى‏آيد و شعار مى‏دهد، آن شعار مفتضح كه خودشان هم خجالت مى‏كشيدند! آن يك شعار بود، اين هم يك شعار. اين سرنيزه آورده اينها را؟! اينها ملت نيستند؟! اين شعارهايى كه الآن همه دارند مى‏گويند كه «مرگ بر اين سلطنت»، همه دارند مى‏گويند مرگ بر فلان مرد، اينها ملت ايران نيستند؟ اينها هم باز از آن طرف مرزها با شناسنامه اشتباهى وارد شده‏اند؟! اين آقايان همه با شناسنامه اشتباهى وارد شده‏اند؟! اينهمه مردم كه توى اينجا هستند و هر روز هستند با شناسنامه [جعلى است‏]؟! اينهمه مردم دهات و شهر و همه اينها كه فرياد مى‏زنند كه ما نمى‏خواهيم اين سلطنت فاسد را، اينها همه از آن طرف مرزها با شناسنامه [جعلى‏] وارد شده‏اند؟! بايد دست بردارند. اگر واقعاً اينها براى ملت دلسوز هستند بروند كنار ..

ناآرامى و اغتشاش از مأموران دولت غير قانونى

شما ديديد كه ديروز اينهمه جمعيت، امروز هم اينهمه جمعيت از اين طرف شهر تا بهشت زهرا رفتند و آنهمه اجتماع بود، يك خلاف قانون، يك خلاف عدالت، يك كار خلاف اينها كردند؟ اگر كردند بگوييد. چطور مى‏شود كه گاهى وقتها اين كارها واقع مى‏شود؟ براى اين مى‏شود كه يكوقت مأمورها بيرونند از اين جمعيت، مى‏بينند نمى‏توانند توى اين جمعيت بايستند [چون‏] اينها را غرقشان مى‏كنند؛ آن وقت هيچ ناراحتى واقع نمى‏شود، ناآرامى نيست، تظاهر آرام، رفت و آمد آرام، همه چيزهايش‏ آرام است. يكوقت مأمورين وارد مى‏شوند: اين مأمورين وقتى كه وارد مى‏شوند، دستور دارند كه «بزن، آنجا را بشكن، يااللَّه» مى‏شكند؛ دنبالش دِ تفنگ بزن، دِ چه بكن!.

شما [كنار] برويد. اگر شماها مى‏خواهيد كه منطقه ثبات داشته باشد، ايران ثبات داشته باشد، اصلاح بشود، شما برويد كنار، ما خودمان درست مى‏كنيم. شما نمى‏گذاريد كه اين منطقه مثلًا يا اين ملت يا اين مملكت آرام باشد؛ شما ناآرامى مى‏آوريد! شما دزدها را راه مى‏اندازيد اين طرف و آن طرف، مردم را بزنند و چپاول كنند. شما نجف آباد را به صورت يك خرابه درآورديد. شما آنقدر قتل عام در تبريز و قم و تهران و قزوين همه شهرها- من نمى‏توانم يكى [يكى نام ببرم‏] ...- آن بساط درست كرديد. همه را شما درست كرديد. اگر شما كنار برويد و كار به مردم نداشته باشيد، مردم دعوا ندارند؛ مردم آرامند؛ مُسْلمند. مردم مى‏دانند كه قواعد اسلام اقتضاى اين چيزها را نمى‏كند. شما كنار برويد. از فردا شما برويد كنار. شما يك آدم عادى هستى؛ نه نخست وزيرى و نه آن وكيل هست و [نه‏] آن كس ديگر. يك آدم عادى هستى مثل ساير افراد، براى اينكه مقامت رسمى نيست. يك آدم عادى هستى غاصب؛ منتها تو را وادار كردند به اينكه بايد اين كار را بكنى. اينكه من مى‏گويم وادار كردند، براى اينكه همان اشخاص، همان دولتهايى كه پشتيبانى مى‏كردند از شاه، همان اشخاص پشتيبانى مى‏كنند از اين آقا. مى‏فرستند كه اين را چه، مى‏گويند كه ما پشتيبان اين هستيم. آدم فرستادند اينجا. به ارتش گفتند كه شما بايد حتماً پشتيبانى بكنيد از دولت. اگر ملى هست كه محال است- امريكا «مليت» را اصلًا زير پا دارد مى‏گذارد و گذاشته است- اگر ملى بود كه محال بود كه امريكا تأييدش بكند، انگلستان تأييدش بكند. حالا اينها يك اشخاص «ملى» شدند دلسوز به حال ملت ما يا خير، همان چپاولگرى و همان خيانت و همان بساطى كه محمدرضا خان مى‏كرد حالا با دست اينها مى‏كنند؟! حالا چه اين حيله باشد براى اينكه باز آن آلت بى‏اراده را برگردانند، چه از او مأيوس شده باشند و بخواهند كه همين‏ دولتهاى نيمه مرده را نگه دارند و اين رژيم سلطنتى و اين قضايا ..

رژيم سلطنتى، خلاف عقل و قانون

اصلًا رژيم سلطنتى از اول خلاف عقل بوده. خلاف قانون، خلاف قانون اساسى است «رژيم سلطنتى»! در قانون اساسى، در حقوق بشر، اين است كه هر ملتى بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند يعنى ما الآن خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم. ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم. اعقاب ما بعد مى‏آيند؛ خودشان سرنوشتى دارند، به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما.

«رژيم سلطنتى» اگر معنايش اين باشد كه يك سلطان خودش باشد و ملت تعيينش كند، اين رژيم سلطنتى نيست؛ اين يك سلطانى است كه مردم تعيينش كرده‏اند كه شاه [باشد]. اما اگر مردم ما- فرض كنيم كه- تعيين بكنند سلطان را و اعقاب او را، آقا سرنوشت خود شما با شماست؛ سلطان را سلطان كرديد، چون خودتان بوديد. بسيار خوب، شما چه حقى داريد كه اعقاب يك كسى را كه براى يك كس ديگر مى‏خواهد سلطنت بكند شما تعيين مى‏كنيد؟ چه حقى دارند پدرهاى ما كه سرنوشت ما را تعيين بكنند؟ رژيم سلطنتى خلاف قانون اساسى است، خلاف حقوق بشر است لهذا نبايد باشد. رژيم سلطنتى فاسد است همه‏اش. حالا فرضاً كه خيلى عادل هم باشد لكن خلاف حقوق بشر است. وضع مملكت ما تا حالا يك چيز مخلوط درهمى است كه معلوم نيست اسمش چيست. اصلًا معلوم نيست اسم اين چه است. ما مملكت را «مشروطه» اسمش را بگذاريم، مشروطه كه اين نيست، ديكتاتورى است. اما رژيم نيست ديكتاتورى ..

حساسيت وضعيت كنونى ايران

من به شما آقايان عرض بكنم و به همه ملت ايران عرض بكنم كه امروز مملكت ما در يك موضع حساسى وارد شده است كه اين ملت بين مَوْت و حيات است؛ يا بايد تا آخر اسير باشيم و احكام دين و اسلام دستخوش مَفْسده جوها باشد، يا حالا پيروزى را به دست بياوريم. امر داير بين اين دوتاست. هر فرد از افراد ملت كه در اين امر شركت نكند خائن است. خيانت به اسلام است. خيانت به اسلام مى‏كند، خيانت به كشور مى‏كند. اگر ما دُم اينها را نگيريم و بيرونشان نيندازيم، فردا دوباره يا او را برمى گردانند و يا همه منافع ما را با اين دست مى‏دهند به امريكا و غير. و الآن و بعد هم كه فهميدند كه اين چيزى كه مى‏تواند جلوى اينها را بگيرد عبارت از اسلام و مسلمين و روحانيون هستند، اين دفعه اگر خداى نخواسته تسلط پيدا بكنند نه روحانى مى‏گذارند باقى بماند نه اسلام. وقتى مطلب به اينجا رسيد، كدام آدم مى‏تواند مخالفت بكند؟ كدام آدم مى‏تواند ساكت باشد؟ ساكت در حكم مخالف است. خائن است ساكت. امروز روزى نيست كه شما بنشينيد توى خانه‏تان و بگوييد كه تكليف من اين است كه بروم مثلًا فرض كن دكان و برگردم، بروم مسجد و برگردم، بروم محراب و برگردم. امروز آن روز نيست. اگر آن روز بود، خوب من هم قم بودم و مشغول درسم بودم، مشغول بحثم بودم و مشغول استفاده از آقايان. امروز آنطور نيست آقا!.

اقامه عدل از وظايف مهم

امروز مطلب مهم است. از مهماتى است كه جان بايد پايش داد. همان مهمى است كه سيدالشهداء جانش را داد برايش، همان مهمى است كه پيغمبر اسلام بيست و سه سال زحمت برايش كشيد، همان مهمى است كه حضرت امير- سلام اللَّه عليه- هجده ماه با معاويه جنگ كرد در صورتى كه معاويه دعوى اسلام مى‏كرد ... براى اينكه يك سلطان جائر بود، براى اينكه يك دستگاه جائر بود، بايد به زمينش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به كشتن داد، آنقدر از آنها را هم كشت؛ براى چه؟ براى اينكه اقامه حق بكند، اقامه عدل بكند.

ما بايد اقامه عدل بكنيم. عذر نيست كه ما قوه نداريم؛ اين ملت قوه ماست. اين ملتى بود كه با مشت جلوى تانك و توپ را گرفت؛ كشته هم داد. البته افتخار مى‏كنيم به آنها؛ رحمت مى‏فرستيم. ما هم كشته مى‏شويم ان شاء اللَّه. روز سكوت نيست، روز فعاليت است. هركس در هر منصبى كه هست، در هر مقامى كه هست نبايد ساكت باشد. اين‏ فريادى كه اينها مى‏زنند- زنها را شما ببينيد چه فرياد مى‏زنند، مردها چه فرياد مى‏زنند- اينها پشتوانه شما هستند «شَكَّرَاللَّهُ سَعْيَهُمْ». اگر اينها نبودند ما هيچ قدمى برنمى داشتيم؛ اينهايند كه ما را وادار مى‏كنند به قدم برداشتن ..

پيامى به ارتش

و من به ارتش مى‏گويم كه ما صلاح شما را مى‏خواهيم. ما [نمى‏گوييم:] نمى‏خواهيم كه ارتش در دنيا باشد؛ ما مى‏گوييم به شما نوكر نباشيد شما! مستشار امريكايى بر شما حكومت نكند، صاحب منصبهاى اسرائيلى به شما حكومت نكند. ما يك همچو چيزى مى‏گوييم. اين منطق ماست. ما فرياد مى‏كنيم كه استقلال مى‏خواهيم، استقلال ارتشى مى‏خواهيم، ارتش ما استقلال ندارد؛ ما فريادمان اين است. ما داريم مى‏گوييم آقا مى‏خواهيم شما حاكم خودتان باشيد، مستقل باشيد؛ آن وقت آن آقا- فرض كنيد كه ارتش يا فلان ارتشبد يا فلان [مقام ارتشى‏]- مقابل ما مى‏ايستد! مقاومتشان يعنى ما مى‏خواهيم حاكم نباشيم و ما مى‏خواهيم نوكر باشيم! ما مى‏گوييم آقا باش! فرياد مى‏زنيم و فعاليت مى‏كنيم كه آقا باشيد. بعضى از اينها كه از فطرت انسانى بيرون هستند و بودند و رفتند، اينها مى‏گويند نه، ما نمى‏خواهيم [آزاد و مستقل‏] باشيم! ما بايد حتماً تابع مستشارهاى امريكا و مستشارهاى اسرائيل باشيم!.

اقتصاد وابسته

ما مى‏گوييم كه اين اقتصاد را ما بايد درستش كنيم. اينها كه سرِ كار بودند و سرِ سلطنت و دولت و اينها ... ديديد كه چقدر از اين مال مردم [را] خوردند؛ اقتصاد ما را به عقب راندند. آقا مصيبتها بر اين ملت وارد شده و ما غافليم. ما الآن زراعت نداريم. مخازنمان هم اگر چند سال ديگر اين مردِكه بود از بين رفته بود. ايران مى‏ماند [به صورت‏] مملكتى كه هيچ مؤونه ندارد، هيچى ندارد. مؤونه ما نفت است. نفت را- همه‏اش را [غارت كردند] و هى هم وعده مى‏داد كه ده تا بيست سال ديگر تمام است اين! آن وقتى كه تمام‏ مى‏شد چه داشتيم؟ وعده‏ها زياد است البته! وعده به اينكه صنعتى مى‏كنيم مملكت را! كدام صنعتى كرديد شما؟ ذوب آهنتان براى اين بوده است كه يك دسته از اين شوروى‏ها را بياوريد در اينجا بر شما حكومت كنند! شما كارى نكرديد. شما از آنجا همه چيزها را گرفتيد آورديد اينجا چفت و بندش مى‏كنيد: مونتاژ! نه صنعتتان صنعت است، نه زراعتْ ما داريم، نه فرهنگ داريم ..

فرهنگ استعمارى و وابسته

آقا، نيروى انسانى ما را به باد دادند اينها. اين فرهنگ ما يك فرهنگ استعمارى است كه نگذارد اين نيروى انسانى رشد بكند. اينها را به يك حد محدودى نگه بدارد، نگذارد اينها رشد بكنند. رشد انسانى را نمى‏گذارند بكنيم. من كه در فرانسه بودم از اين اطراف مى‏آمدند سراغ من؛ مِنجمله از آلمان مكرر آمدند اينهايى كه در نيروهاى اتمى كار مى‏كنند. مطالبى اينها مى‏گفتند؛ مِنجمله اينكه نمى‏گذارند كه ما چيز بفهميم! چند صد نفر آنجا برده‏اند و مى‏خواهند نيروى اتمى درست كنند براى خودشان. مى‏گويند نمى‏گذارند ما كار [ياد بگيريم‏] علاوه بر اين، مى‏گويند اينكه الآن دارند درست مى‏كنند براى مملكت مضر است. آنهايى كه در همان جا كار مى‏كردند به ما گفتند كه اين كار براى مملكت مضر است، خطر دارد براى مملكت اينها! هر جا الآن شما دست بگذاريد، اسم محمدرضا خان رويش نوشته و خيانتش! هر جا [ى‏] ارتش را دست بگذارى، اين مستشارهاى امريكايى كه آمده، اسم او رويش ثبت است و خيانتش. فرهنگ را رويش دست بگذارى، عقب ماندگى‏اش، اسم او رويش ثبت و خيانتش. زراعتمان را دست رويش بگذاريم همين طور. مراتعمان را همه را دادند به اين و آن. «ملى» كردند! ملى كردن معنايش اين است كه دادند يكى‏اش را، يك مرتع بسيار بزرگى كه غنيترين مراتع مى‏گويند هست، به ملكه انگلستان و به بعضى از كسانى كه- شركتى كه با او هست- دادند! مراتع ما از بين رفته؛ داده‏اند به آنها. جنگلهاى ما را به كسان ديگر دادند. «ملى» كردند يعنى دست مردم را از آن كوتاه كردند و به غير دادند!.

ادامه مبارزه، واجب عقلى و شرعى

ما نمى‏توانيم تصور كنيم خيانتهايى كه اينها به ما كردند. اگر ان شاء اللَّه يك حكومت عدلى‏روى كار آمد، يك حساب و كتابى در كار بود، يك قلمِ آزاد بود حتى براى نوشتن آن چيزهايى كه اينها دزدى كردند، آن وقت خواهيد ديد كه اين روزنامه‏ها چه مطالبى پيششان هست كه پيش ما نيست؛ و اين مردمى كه الآن در انزوا زندگى مى‏كنند چه مسائلى را اطلاع دارند كه من و شما اطلاع نداريم. اينها مملكت ما را به نيستى بردند. و ما برايمان واجب عقلى است، واجب شرعى است كه در اين موقع دنبال بكنيم، و اين نهضتى كه ايران بپا كرده است به آخر برسانيم. دست اجانب را از اين خزاين ملى كوتاه كنيم، و دست اجانب را از مسائل دينى‏مان كوتاه كنيم، و اين اختناقى كه از همه اطراف بر ما سلطه داشت و [شديد] بود، اين اختناق را از بين ببريم و مملكت براى خودمان باشد، خودمان اداره‏اش بكنيم.

خودمان [بسازيم‏]، نمى‏توانيد اداره [بكنيد؟! مگر دزدى بايد كرد؟ حتماً بايد يك دزدى باشد تا بتواند اداره كند؟! اينهمه مردم امين كه ما داريم در خارج كشور، در كشور كه اينها همه تحصيل كرده، همه جهات را مى‏دانند، در خارج تحصيل كردند، مطّلع هستند، امين هم هستند، يك «دزد» ى را برمى داريم يك «امين» ى را جايش مى‏گذاريم، مملكت به هم مى‏خورد؟! «خير، بايد مسئله انتقالْ قانونى باشد»! اين، اينقدر ادراك نمى‏كند كه مسئله، مسئله انقلاب است نه مسئله يك رژيمى با رژيم ديگر! مسئله انقلاب است. در مسئله انقلابى اين حرفها نيست! شوراى انقلاب يا آن كسى كه انقلاب را بپا كرده، اين مى‏تواند اين كار را بكند. و در دنيا نظيرش مكرر اتفاق افتاده. همين رژيم عراق و همان رژيم افغانستان كه چند روز پيش از اين [در] افغانستان واقع شد، همين بود كه انقلاب بود و دنيا هم پذيرفت؛ نه آراى عمومى بود و نه هيچ چيز. «خير، انقلاب بايد كه جنگ بشود»؛ ما حالا دو سال است جنگ داريم مى‏كنيم. مردم با اسلحه سرد يا مشت و- عرض مى‏كنم كه- اينها و آنها با اسلحه گرم و مسلسل. [در] جنگ‏ مگر بايد حتماً طرفينْ مساوى با هم باشند؟! اين حرفها چيست مى‏زنند!.

نصيحت به ارتش و دولت

من به اين ارتش نصيحت مى‏كنم كه به اين ملت بپيونديد. صلاح شما، صلاح ملت شما هست كه به اين ملت بپيونديد. مملكت مال خود شماست، ملت مال شماست، شما مال ملتيد؛ خدمتگزار به ملت باشيد. دست از اين كارهايى كه بعضِ گردن كلفتهايتان مى‏كردند برداريد. توبه كنيد؛ توبه را خدا قبول مى‏كند، ملت هم قبول مى‏كنند. جنايت شما مثل آن نيست كه ملت قبول نكنند. گناه شما جور ديگر است. برگرديد به دامن اين [ملت‏]. چنانچه برگشتند يك عده‏اى. عده‏اى شرافتمند برگشتند و گفتند كه خير، ما با ملت موافق. همبستگى خودشان را اعلام كردند. از همين نظاميها در اصفهان، در تهران، در همدان، در جاهاى ديگر، در خراسان؛ شما هم برگرديد، چيزى نشده.

و يك نصيحتى هم به دولت مى‏كنم كه آقا! شما يك آدم عادى هستيد، آبرويت را مى‏ريزى، برو كنار. «من سرِ لج افتاده‏ام»! آخر براى چه انسان سر لج بيفتد و يك ملتى را، مقدرات يك ملتى را مَلْعبه كند كه «من لُرَم، سر لج افتادم»! حتماً بايد با پس گردنى ردشان كنند؟ خوب، مثل آدم بيا توبه كن. بگو صحيح است حرفهاى ملت، امر امرِ ملت است.

من از خداى تبارك و تعالى توفيق همه را خواهانم. و اميدوارم كه خداوند همه شما را سلامت بدارد، و ما را موفق كند به اينكه به شماها خدمت بكنيم و شما را موفق كند كه به خدا خدمت بكنيد.

- والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته‏


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین