گروه فرهنگ و هنر-سیّدعلیرضا کیانپور: 24آبان ماه امسال، سی و دومین سالگرد رحلت علّامه سیّدمحمّدحسین جعفری بود. به این مناسبت بر آن شدیم تا باتوجه مقام بلند این پیرفرزانه، با تهیۀ مطلبی جامع درخصوص ابعاد وجودی آن استاد گرانقدر فلسفه و دین، ضمن ادای دینی کوچک به زحمات و عظمت وجودی علّامۀ مهر و دلداگی، شیخ سیّدمحمّدحسین طباطبایی، درحدّتوان و بضاعت مان در
گروه فرهنگ و هنر بولتن نیوز گامی کوچک در جهت هموارساختن مسیرتحقیق وتفحصِ طلاب و پژوهندگانِ راه آن بزرگمردِ حق و حقانیّت بر زمین نهاده و خود نیز قطره ای از این دریای بی کران بهره برده و مستفیض گردیم.
تولّد علّامهجدّعلّامه طباطبائی(ره)، سیّدمحمّدحسین طباطبایی از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمّدحسن نجفی(صاحب جواهر الکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب(رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی در هنگامی که قرآن می خواند، آیۀ«وَ ایوب إذ نادی ربه. انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین» بسیار متاثرش ساخت و از نداشتن فرزند بسیار غمگین شد. همان هنگام چنین ادراک کرد که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهدشد. پس بسیار دعا کرد و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت فرمود. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی بود. پدر علّامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود( یعنی جدّ علامه) را بر وی نهاد.
علامه سیّدمحمّدحسین طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجۀ سال1321ه.ق در شادآباد تبریز متولد شدند و پس از 81 سال عمر پُربرکت، صبح یکشنبه 18محرم الحرام سال1402ه.ق، سه ساعت پیش از ظهر، رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین(علیه السلام) می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آن ها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان به نام سیّدمحمّدحسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
تحصیلات و اساتید علّامهسیّدمحمّدحسین به مدت شش سال(1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هرچیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزاعلینقی خطّاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقۀ وافر ایشان پاسخ گوید، به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304ه.ش مشغول فراگیری دانش های مختلف اسلامی گردید. علّامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف، مشرف گردیدند و ده سال تمام در این شهر به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی ومعنوی مشغول شدند.
علّامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیّدابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و در مجموع به مدت ده سال درس های فقه و اصول را آموختند.
استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سیّدحسین بادکوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سیّدمحمّدحسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سیّدعلی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیروسلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که حال مرحوم علّامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد.
حجت الاسلام سیّداحمدقاضی ازقول علّامه نقل می کند که پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود: "شما به حضرت علی(علیه السلام) عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت." و در همان جلسه فرمود: "اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما!"
فعالیت و کسب درآمد علّامهمرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند. فرزند ایشان مهندس سیّدعبدالباقی طباطبائی می گوید: "خوب به یاد دارم که مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیت های مستمر ایشان قنات ها لایروبی و باغ های مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود."
مهارت های علّامهفرزند علامه می افزاید: "پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ... اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی هم استاد صرف ونحو عربی بود، هم معانی و بیان هم در اصول وکلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و ... شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظروبصیر بود و سال ها شخصاً در املاک پدری درتبریز به زراعت اشتغال داشت و درساختمان مسجد حجت درقم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه این ها، تنها گوشه ای از فضایل آن شادروان بود؛ وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علّامه نمی دهند و همگان به خصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچ کس را علّامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند..."
هجرت، شهرت و ظاهر علّامهبه هرحال علّامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت درتبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال1325ه.ش عملی می کند. فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید: "همزمان با آغاز سال1325ه.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم. ولی به زودی در کوچۀ یخچال قاضی درمنزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قیدحیات است، اتاق دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود... پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد."
علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند. اما چون از سلسه سادات طباطبایی بودند، خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.
آثار و منشعات علّامهعلامه طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار وی مورد توجه قرار گرفتهاست. نخست«تفسیر المیزان» است و اثر مهم دیگر علّامه، اصول«فلسفه و روش رئالیسم» است. این کتاب شامل ۱۴مقالهٔ فلسفی است، که طی دهههای ۲۰ و ۳۰ شمسی تالیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفهٔ تطبیقی شرح داده شدهاست. این کتاب نخستین و یکی از مهمترین کتابهایی است که به بررسی مباحث فلسفی، با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفهٔ جدید غربی پرداختهاست.
«تفسیر المیزان»اساس کار «تفسیر المیزان»، به حکم«إن القرآن یفسر بعضه بعضاً»، برقاعدهٔ«تفسیر قرآن به قرآن» است. بدین معنا که معیار اول برای تفسیرقرآن، خود قرآن است؛ درجایی که آیات محکم قرآنی میتواند دیگر آیات دشوار و متشابه را تفسیر و تبیین نماید، اسباب نزول، آراء مفسران و روایات منقول در درجهٔ دوم اعتبار قرار میگیرد. علّامه طباطبایی معتقد است، وقتی قرآن مدعی است که «تبیاناً لکل شیء»(روشنگر هر چیز) است، چطور ممکن است برای بیان مقاصد خود محتاج به غیر خود باشد. هیچ مطلب مبهمی در قرآن وجود ندارد تا مجبور باشیم قرآن را به کمک غیر قرآن بشناسیم؛ بلکه قرآن را باید به خود قرآن شناخت همانگونه که نور را باید با نور دید. علّامه طباطبایی در بخشی از مقدمهٔ «تفسیر المیزان» مینویسد:
"قرآن خود را تبیان کل شیء میداند؛ آنوقت چگونه ممکن است که «بیان» خودش نباشد! قرآن خود را هدایت مردم و بیناتی از هدی، و جدا سازندهٔ حق از باطل معرفی نموده، میفرماید: «هدی للناس، و بینات من الهدی و الفرقان»، آنوقت چطور ممکن است هدایت، بینه، فرقان و نور مردم در تمامی حوائج زندگیشان باشد، ولی در ضروریترین حاجتشان که فهم خود قرآن است، نه هدایت باشد، و نه تبیان، و نه فرمان، و نه نور؟! قرآن به تمامی افرادی که در راه خدا مجاهدت میکنند مژده داده که ایشان را به راههای خود هدایت میکند، و فرموده: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»، آنوقت در مهم ترین جهادشان که همانا فهم کلام پروردگارشان است، ایشان را هدایت نکند و به فرضیات علمی احاله کند؟"
در روش«تفسیر قرآن به قرآن» مؤلف ابتدا مجموعهٔ چند آیه از یک سوره را که سیاق واحدی دارد، ذکر میکند و به بیان مفردات، وجوه اشتقاق و مباحث لغوی میپردازد؛ سپس در بخش «بیان آیات»، به تفکیک هر آیه، کار تفسیر و تبیین مفاهیم را پی میگیرد و اینجاست که ـ عنداللزوم ـ به نقل و نقد آراء مفسرین بزرگ اعم از شیعه یا سنی وارد میشود؛ درپایان نیز، بخشی را با عنوان «بحث روایتی» به بررسی و نقد روایات فریقین درخصوص آیات مورد نظر اختصاص میدهد. همچنین مؤلف کتاب در خلال تفسیر، به تناسب موضوع، مباحثی تحلیلی ـ توصیفی با رویکردهای فلسفی، اجتماعی، تاریخی و یا علمی مطرح میکند که منحیثالمجموع، تتمهای بر تفسیر آیات است.
با توجه به اندیشهٔ فلسفی علّامه طباطبایی، تفسیر وی بر قرآن بیشتر رویکردی فلسفی مییابد اگر چه میکوشد تا از چارچوب قرآن و دایرهٔ دلالتهای لفظی و معنایی آیات گامی فراتر نگذارد. او با دقت نظر و تسلط شگفتی که بر قرآن دارد، بارها و در جایجای المیزان، با قرار دادن آیات همسیاق در کنار یکدیگر، ضمن اقامهٔ دلایل عقلی و استشهاد به براهین قرآنی به تبیین مفاهیم و ذکر مصادیق آیات میپردازد. «تفسیر المیزان» به جهت انصاف علمی، اتقان روش و دقت مضامین، از سوی عامه و خاصه در ایران و جهان اسلام همواره محل توجه و اقبال بودهاست.
ترجمهٔ «تفسیر المیزان»اصل«تفسیر المیزان» در بیست مجلد و به زبان عربی نگاشته شدهاست. ابتدا جمعی از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم از جمله آیتالله ناصر مکارم شیرازی، آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، حجتالاسلام سید محمد باقر موسوی همدانی، آیتالله عبدالکریم بروجردی و... به ترجمهٔ کتاب پرداخته، آن را در ۴۰مجلد به فارسی برگرداندند. اما از آن جا که نیمی از کتاب به خامهٔ حجتالاسلام سید محمدباقر موسویهمدانی ترجمه شده بود، به توصیهٔ خود علّامه طباطبایی، باقی مجلدات کتاب یک بار دیگر به وسیلهٔ آیتالله موسویهمدانی به زبان فارسی برگردانده شد تا کل «تفسیر المیزان» با یک قلم ترجمه شده باشد.
متن عربی کتاب توسط دارالکتب الاسلامیه در تهران(۱۳۷۵ه.ق) و مؤسسهٔ الاعلمی در بیروت(۱۳۸۲ه.ق و ۱۴۱۷ه.ق) و متن فارسی کتاب توسط مؤسسهٔ دارالعلم قم، کانون انتشارات محمدی تهران و دفتر انتشارات اسلام(وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم) مکررً به طبع رسیدهاست.
با این همه آثار علّامه محمدحسین طباطبایی(به استثنای تفسیر المیزان) را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
کتابهای به زبان عربیکم) کتاب
«توحید» که شامل ۳ رسالهاست:
1- رساله در توحید
2- رساله در اسماء الله
3- رساله در افعال الله دوّم) کتاب
«انسان» که این کتاب نیز شامل ۳رساله است:
1
- الانسان قبل الدنیا
2- الانسان فی الدنیا
3- الانسان بعد الدنیا سوّم) کتاب دیگر علّامه که به عنوان
«رساله وسائط» تحریر گردیده است
(3 رسالۀ کتاب
«توحید» به همراه 3 رسالۀ کتاب
«انسان» در کنار
«رسالۀ وسائط» در یک مجلد جمع آوری شده و به نام
«هفت رساله» معروف است.)
چهارم) «رسالة الولایه»
پنجم) «رساله النبوة و الامامه»
ششم) «بدایة الحکمة»
هفتم) «نهایة الحکمة»(دو کتاب
«بدایة الحکمة» و
«نهایة الحکمة» از متون درسی فلسفی حوزه و دانشگاه و به عنوان یکی از مهمترین منابع درسی و دانشگاهی فلسفه و منطق اسلامی محسوب میشوند.)
کتابهای به زبان فارسیاوّل) «شیعه در اسلام»دوّم) «قرآن در اسلام» که به بحث دربارۀ مباحث قرآنی ازجمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و ... پرداختهاست.
سّوم) «وحی یا شعور مرموز»
چهارم) «اسلام و انسان معاصر»
پنجم) «حکومت در اسلام»
ششم) «سنن النبی» که دربارۀ سیره و خلق وخوی پیامبراسلام(ص) دربخشهای مختلف زندگی فردی واجتماعی ایشان به رشتۀ تحریر درآمده است.
هفتم) «اصول فلسفه وروش رئالیسم» که درمورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقداصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است.
هشتم) «علی و فلسفۀ الهی»
نهم) «خلاصۀ تعالیم اسلام»
دهم) «رساله در حکومت اسلامی»
یازدهم) «نسبنامۀ خاندان طباطبایی؛ اولاد امیرسراج الدین عبدالوهاب»
دوازدهم) «شرحی کوتاه بر دیگر آثار»
سیزدهم) ترجمۀ فارسی«بدایه الحکمه» کتابی که همان طور که پیش تر نیز تلویحاً اشاره شده بود تبدیل به یک دورۀ تدریس فشردۀ فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس تمام دانشگاههای کشور شد.
چهاردم) ترجمۀ فارسی«نهایه الحکمه» که این اثربرای تدریس فلسفه باتوضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر نسبت به
«بدایه الحکمه» تدوین شدهاست.
پانزدهم) «حاشیه بر کفایه» که کتابی است اصولی پیرامون قوانین استنباط.
شانزدهم) «مجموعهٔ مذاکرات با پروفسور هانری کربن»(پرفسور هانری کربن که محقق، شرق شناس و دین پژوه فرانسوی پیرامون چگونگی اصول اعتقادی شیعه و فلسفۀ اسلام شیعی، مذاکرات و مکاتباتی با علّامه طبابایی داشتند که مشروح این مذاکرات در این کتاب جمع آوری گردیده است.
هفدهم) «رسالۀ انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا»(در این کتاب که اکنون با نام
«انسان از آغاز تا انجام» بازنشر می گردد، مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و جالبی آمده است.)
هجدهم) «در محضر علامه طباطبائی»(
کتاب«در محضر علامه طباطبایی» توسط محمّدحسین رخشاد نوشته شدهاست و شامل پرسشها و پاسخهای زیادی در موضوعات مختلف از علّامهاست و از آن جا که این کتاب در شکلی گفتگویی تالیف گردیده، می توان آن را نیز در زمرۀ آثار و منشعات علّامه طبقه بندی نمود.)
نوزدهم) «شیعه در اسلام» که به معرفی عقاید تشیع می پردازد و علّامه در این کتاب این عقاید را به طوری عقلانی تشریح می نماید.
بیستم) «ولایتنامه» که رساله ایست عرفانی از و توسط همایون همتی از عربی به فارسی برگردانده شده و انتشارات روایت فتح آن را منتشر نمودهاست.
شاگردان علّامهبخش بزرگی از رهبران روحانی انقلاب ایران شاگردان مشترک سیّدمحمّدحسین طباطبایی و روح الله خمینی هستند. برخی از شاگردان بنام علّامه عبارتند از مرتضی مطهری، محمّدجواد باهنر، عبدالله جوادی آملی، سید محمد حسینی بهشتی، حسن حسن زاده آملی، محمدتقی مصباح یزدی، محمدرضا نکونام، غلامحسین ابراهیمی دینانی، محمد محمدی گیلانی، محمد صادقی تهرانی، سید جلال الدین آشتیانی، علی قدوسی، سید مرتضی جزایری، آیت الله شیخ محمود امجد، عبدالله فاطمی نیا، بیات زنجانی، محمد مفتح،محمد اسماعیل صائنی زنجانی، ابراهیم امینی، عزالدین حسینی زنجانی، دکتر جواد مناقبی، یحیی انصاری شیرازی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، سید محمد علی موحد ابطحی، حسین علی منتظری، سید محمدحسین حسینی طهرانی، امام موسی صدر، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، سید علی خامنهای، سیّد محمد خامنهای، سید حسین نصر، داریوش شایگان، حسین مظاهری، علی اصغر کرباسچیان.
همچنین بسیاری از روشنفکران در جلسات مباحثه از ایشان بهره گرفتند. از آن جمله میتوان به جلسات مباحثه با پروفسور هانری کربن اشاره کرد، که دکتر سید حسین نصر و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند و یا جلساتی که در تهران برگزار میشد و افرادی نظیر داریوش شایگان در آن حاضر بودند.
تشکیل حلقۀ فلسفی همراه با هانری کربن در تهراندر دوره زندگانی علّامه در قم با آمدن هانری کوربن از فرانسه به ایران مصادف بود که منجر به ملاقات این شرق شناس بزرگ فرانسوی با علّامه طباطبایی در قم و تهران گردید. این ملاقات ها که باعث شکل گیری حلقۀ فلسفی مهمی در آن دوران می شود، به همت هانری کربن تشکیل شد و بسیاری از فلاسفه بعدی ایران معاصر به همراه کربن در محضر علّامه طباطبایی به فلسفه آموزی و مباحث عمیق فلسفی پرداختند. کربن فیلسوفی هایدگری بود که در پی پاسخ های بی جواب خود، در نهایت سر از ایران درآورده بود تا در حضور علّامه طباطبایی به عنوان مفسر فلسفۀ شیعی، پاسخ هایی برای پرسش های بی جواب خود بیابد. خود کربن اذعان داشت که علامه پاسخ های دقیق و قانع کننده ای به او می داده است. كربن هنگامي كه به ايران آمد، با بسياري از اساتيد ايراني ارتباط برقرار نمود. با اين حال علاقه كربن بيشتر در جهت ارتباط با اساتيدي بود كه به ادبيات، هنر و فلسفة ايراني مي پرداختند و نه افرادي كه تحت عنوان«روشنفكر» شناخته مي شدند و غالباً از ميان كساني بودند كه مدتي در غرب به تحصيل پرداخته بودند. در همين دوره كربن به اتفاق علّامه طباطبايی، حلقه اي فلسفي را در تهران تشكيل دادند كه بي شك يكي از پربارترين حلقه هاي فلسفي موجود بود. جلسات در منزل احمدذوالمجدطباطبايي كه از وكلاي شيفتۀ فلسفۀ الهی بود، برگزار مي گرديد.
هم كربن و هم علّامه بر نقش تأويل در معرفت تأكيد داشتند. علّامه طباطبايي معتقد بود، معنويت حقيقي بدون تأويل غيرممكن است و اين افق مشتركی درمقابل آن دو فيلسوف قرار می داد كه بتوانند با يكديگر به گفتگو بنشينند. جلسات با حضور غالب اساتيد ايرانی فلسفه و الهيات مدت ها درشمال تهران برگزار مي گرديد و بحث هاي پردامنه اي درباب فلسفه شیعی در آن جا در مي گرفت. ارتباط با اساتيدی چون علّامه و سیّدجلال الدین آشتيانی، يكي از مهمترين اتفاقات در زندگی كربن بود؛ چرا كه او معتقد بود اينان ادامه دهندگان همان حكمت الهی ای هستند كه از ايران باستان تاكنون چراغ آن در ايران خاموش نگشته است. از نظر كربن تفكر ايرانی نگهبان و حافظ ميراثی است كه فراتر از يك نگرش ملّی محدود، همچون يك عالم معنوی است كه در آن ميهمانان و زايرانی كه از نقاط ديگر آمده اند، مورد پذيرش و پذيرايي قرار گرفته اند. كربن عميقاً اعتقاد داشت كه حكمت ايرانی-اسلامی، حكمتی زوال ناپذير است و همواره از «استعداد زوال ناپذير روحيه ايرانی» سخن مي گفت.
علامه طباطبایی خود درباره این مذاکرات میگوید: "بنا به گفته کربن تا کنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ میکردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایستهاست، به دنیای غرب معرفی نشدهاست. بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کردهاند. آن چه پس از پژوهشهای علمی بدان رسیدهام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه - که نسبت به این آیین واقع بینی دارد باید نگاه کرد. از این رو کوشیدهام این مذهب را به نحوی که باید و در خور واقعیت آن است، به جهان غرب معرفی کنم. بسیار علاقهمندم که با رجال علمی و مشاهیر این مذهب از نزدیک تماس بگیرم و با طرز فکر آنان آشنا شوم و در بررسی اصول و مبانی شیعه، از این بزرگان کمک گرفته و نسبت به هدف خود روشن تر شوم."
رحلت علّامهمهندس عبدالباقی، نقل می کند: هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت فقط زیر لب زمزمه می کرد «لااله الاالله»! حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر تناول می کردند، و مانند استاد خود، مرحوم آیت الله قاضی این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلِّم!
سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: با حق!
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید: "یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چندروز چشمان شان را گشودند و نظری به من انداختند. از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند، به مزاح عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:«صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!» گفتم: «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» علامه تکرار کردند:«تا به کجا!» و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد و آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند: من دیگر بر نمی گردم."
آیت الله کشمیری می فرمودند: "شب وفات علامه طباطبائی درخواب دیدم که حضرت امام رضا(علیه السلام) درگذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان(و عالمان) از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت! "
ایشان در روز سوم ماه شعبان1401ه.ق به محضر ثامن الحجج(علیه السلام) مشرف شدند و 22روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت. تا بالاخره به شهرمقدس قم که محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزل شان بستری شدند و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا این که ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند. قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند تا در صبح یکشنبه 18ماه محرم الحرام1402ه.ق، سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند و برای اطلاع و شرکت بزرگان ازسایرشهرستان ها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود و جنازه ایشان را در 19محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) تا صحن مطهرحضرت معصومه(علیها السلام) تشییع می کنند و آیت الله حاج سیّدمحمدرضاگلپایگانی(ره) بر پیکر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه(علیها السلام) دفن می کنند.
علّامۀ مهر و دلدادگیعلّامه سیّدمحمّدحسین طباطبایی علاوه بر روحیۀ منطقی و علمی منحصربه فردش، عارفی شاعرمسلک و دلداده نیز بود و همان گونه که به تحریر سخت ترین متون علمی و فلسفی به فارسی و عربی می پرداخت، گه گاه دل به الهامی شاعرانه می سپرد و چندخطی شعر نیز می سرود. مهر دلدارها یکی از مهمترین و مشهورترین اشعار علّامه است که در پایان به عنوان حسن ختام با هم می خوانیم:
و دعایش را در حق تمام مسلمین مستجاب