ابی صارم فرمانده یکی از گروهک های تروریستی وابسته به جبهه النصره در دیر الزور ۳ تن از تروریستهای تونسی وابسته به این گروهک را در این شهر و در ملاعام سربرید.
به گزارش
بولتن نیوز، حسن شمشادی
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻭﺍﺣﺪ ﻣﺮﮐﺰﻱ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻳﻪ در صفحه فیسبوک خود نوشت:
ابی صارم فرمانده یکی از گروهک های تروریستی وابسته به جبهه النصره در دیر الزور ۳ تن از تروریستهای تونسی وابسته به این گروهک را در این شهر و در ملاعام سربرید.
ابی صارم مالکیت یکی از دختران چچنی را که برای جهاد نکاح به سوریه آمده اند را به دست گرفته و اجازه جهاد با دیگران را به وی نمیداد، تا اینکه این تروریست برای سرکشی به خانواده خود به مسافرت میرود و پس از بازگشت متوجه میشود که این زن چچنی اقدام به جهاد نکاح با سه تروریست تونسی کرده است، این امر خشم وی را برانگیخه و موجب می شود تا او هر سه آنان را محکوم به اعدام کرده و در شهر دیر الزور، در ملا عام بوسیله شمشیر گردن آنان را بزند.
جهاد نکاح!!!!!!
آقا ما رفتیم سوریه
خدا لعنت کند کسانی را که این اصطلاحات را در آوردند و با انداختن جنگ های زرگری توده های مردم را بخود مشغول داشتند تا بر منابع آنها چنگ بیندازند.
مطمئن باش درسی که بهشان داده شده نه تنها برای هفت پشتشان بلمه برای هفتصد پشت شان هم کافی است...
این ها خانواده هم دارند؟!
بر سر خانواده خودشان هم غیرت دارند؟!
چرا دختران خودشان در رکاب پدرانشان جهاد .... نمی کنند؟!
یعنی افرادی این گونه اصولاً فکر هم دارند که به آن به پردازند؟!
بعید می دانم
1 می تونه دربیاره دل و قلوشو بخوره
2 می تونه باهاش دیگه جهاد نکنه
3 می تونه به چچن حمله کنه
4 می تونه بدتش به بشاراسد
اصلا معنای اصلی فتنه همین است که :
جای حلال و حرام عوض می شود و امور بر مردم مشتبه می شود و بعد به زیاده خواهی می افتند و باطل را حق می انگارند و خود را بخطر می اندازند...
اوایل دهه چهل در محله ما پیرمرد بیسوادی (و شاید هم ما تصورمان بر این بود) رندگی می کرد.
او در مغازه نموری در انتهای کوچه اطراق داشت و کارش درست کردن "پاکت" با چسب "سریش" بود.
مردم محل معمولا کاغذ های اضافه، کهنه روزنامه ها و مجله ها و یا کتاب های کهنه درسی را که آن موقع ها معمولا همه ساله عوض می شدند و ... را جمع می کردند و بجای بیرون ریختن ، به او می دادند و وی این کاغذ باطه ها را به "کالا" های با ارزش تبدیل می کرد بصورتیکه تمام بقال ها و فروشگاه های سر گذر، از پاکت های تولیدی او به کیلوئی می خریدند بشرحیکه گذران زندگی او هم از همان محل بود و منت دار کسی نبود ...
او برای اینکه بچه های محل را تشویق به جمع آوری مواد اولیه خام برای کسب و کارش کند معمولا جزوات و کتابچه های کوچک کم حجم را که بدرد کار خودش نمی خورد جدا می گذاشت و بر حسب روحیه هر کدام از بچه ها به آنها بعنوان عوض هدیه می داد...
با تشکر و سپاس از بولتن که با همین قدر خود به کاربران خود محبت و عنایت دارد.
معلوم نیست میجنگن یا رفتن برای جهاد نکاح!
:))
فکر کنم جنگ بهانه ست (^_^)