کد خبر: ۱۶۹۵۷۰
تاریخ انتشار:

هنر بدون عشق تجلی نمی یابد

شیرین مرزیجرانی

یکی از مهمترین ویژگی های هر هنرمندی درک دنیای اطراف به گونه ای خاص و دیگر است. به عبارتی دیگر، هنرمندان با احساسی از جنسی متفاوت، به دنیا و انواع پدیده هایش می نگرند و تحت تاثیر آن قرار می گیرند. از میان هنرمندان، شاعران به تعبیر و تعریف این تاثر نزدیکترند تا دیگر هنرمندان. حال بحث چیز دیگری است.

شهریار در تبریز به دنیا آمد. با انقلاب های تبریز خانواده اش به روستای«خشگناب» مهاجرت کردند. در سال 1299 خورشیدی به قصد ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد و با ابوالحسن صبا دوستی و مراوده پیدا کرد. سپس به دارالفنون رفت. آن سال ها، سال های شوریدگی و عاشقی بود. بعد از تکمیل مدرک سیکل به مدرسه طب وارد شد. بعد از شوریدگی دچار بحران روحی شدیدی شد و چند سال بعد دیوانش را با مقدمه ملک الشعرای بهار چاپ کرد. در سن 48 سالگی ازدواج نمود و در سال1367 درگذشت. از ویژگی های شهریار این است که اغلب او را با عشق نافرجامش می شناسند. او که به نقل از اطرافیانش از چهار سالگی شعر می سرود، در اثر عشقی نافرجام در دورانی که مشغول تحصیل در رشته طب بوده است تحصیل را رها می کند و به شاعری روی می آورد. شاعری به مفهومی که شاعرانه زندگی می کند .اغلب درباره هنرمندان داستان پردازی های زیادی می شود و شاید دلیل بارز این مساله نبود شرح حال نویسی وخاطره نویسی است. به هر حال درباره شهریار این قصه از همه دل انگیز تر است. او که تا قبل از این برای خود حتی تخلص شهریار را با تفالی که به حافظ می زند انتخاب می کند، غزل های جانگدازی می سراید و به گوشه عزلت پناه می گیرد و تا سن چهل و هشت سالگی نیز ازدواج نمی کند. در این روزها که برای نوشتن یادداشتی درباره شهریار به مطالعه می پرداختم، موضوعی توجه مرا به خود جلب کرد. شهریار این مردِ ساده روستایی که حتی امروز هم اگر اشعارش را بخوانید صفا و پاکی هوای روستاهای شمال ایران را از آن احساس می کنید و به نهایت لذت می برید، طبق قصه هایی که از او به درست یا نادرست گفته اند، در اثر عشقی زمینی، دل و جان به شاعری می سپارد و زیباترین و دل انگیزترین ها را می سراید. در واقع ناکامی در عشق یک انسان، باعث کامروایی امروز منِ خواننده
می شود.حال آنکه موضوعی که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود این است که آیا امروز هم این امکان وجود دارد تا جوانی سر شار از استعدادهای بالقوهِ شاعری بر اثر جفایِ دوست، استعدادهایش را بالفعل زندگی کند؟!

به عبارتی پرسش من این است که آیا امروز هم عشق می تواند دست مایه هنر شود؟ چرا در این زمانه، انگیزه هایی از این دست، جوانان را به وادی هنر رهنمون نمی کند؟ آیا دنیای ارتباطات، دنیای فراوانی و دسترسی به دورترین آدم ها که اغلب با لمس تنها یک قطعه از تلفن همراه، میسر و ممکن می شود عشق را به سوژه ای خالی و بی محتوا مبدل نکرده است؟! گویی انسانِ امروزینِ محصور در دنیای رسانه و وسائل ارتباطی، انسانی تنها تر و مهجور تر شده است. حال چه می شود کرد؟ این را باید جامعه شناسان و مردم شناسان پاسخ گویند.

بهتر است به ماجرای شهریار بازگردیم. در باره شهریار دو دیدگاه وجود دارد. یکی او را شاعری وارث شعر کهن و از نسل قدما می داند که اشعارش شنیدنی است. با زبان مردم سخن می گوید و گاه در اشعارش از اصطلاحات عامیانه استفاده می کند و ملک الشعرای بهار او را افتخار ایران نه، که افتخار عالم شرق می نامد و می داند. دیدگاه دیگر نیز بنا بر گرایش های سیاسیِ شهریار، او را در ترازوی قضاوت اندازه می گیرد و هیچ ارجی بر او نمی نهد. در حال چیزی که برای من ارزشمند است و او را فارغ از تمام قضاوت هایی که تا به حال درباره او شده است می سنجد، انتخاب اوست. انتخاب زندگیِ پر مرارتی که در سایه اندیشه ای قرار داشت که هنر را نه دست مایه برکت، که راهی برای آرام کردن ذهن و دلی آشفته می خواهد. چنانچه می گویند در اواخر عمر نیز به دلیل فقر مالی بسیار و مسولیت های سنگینی که سرنوشت برای او تدارک دیده بود به کار در بانک کشاورزی روی می آورد. شاید منصفانه این باشد که کار نقد ادبی اشعار او را به اهل فن بسپاریم و فقط از او برای سرودن ناب ترین غزل ها در تنگ ترین کوره راه های زندگی سپاسگذار باشیم که هر هنرمندی منتی است بر سر نسل امروزی.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین