ثابتي اعلام ميدارد كه ديدم ميان صحبت ها دَم آقاي كاظم رجوي سست است او را با قرار ماهي 1000 فرانك در سوئيس به استخدام ساواك درآوردم .مسعود رجوي در شناسايي دوستان خود به نيروهاي ساواك ذره ای کوتاهی نمی نماید، و تا آنجا وقاحت را به پیش میبرد كه حتي كروكي منزل شخص اول و بنيانگذار سازمان مجاهدين آقاي حنيفنژاد را هم در اختيار كميته مشترك قرار ميدهد...
گروه سیاسی – به دنبال انتشار کتاب در دامگه حادثه و خاطرات پرویز ثابتی، و گفت وگوهای مختلف در شبکه تلویزیونی صدای آمریکا و همچنین گزارش ها و گفت وگوهایی در این رابطه در روزنامه و رسانه های مختلف، یکی از مخاطبان بولتن نیوز، به بررسی اظهارات و خاطرات پرویز ثابتی پرداخته و معتقد است که اسناد تاریخی و کتاب های مختلف در مورد فعالیت منافقین (سازمان مجاهدین خلق) قبل و بعد از انقلاب، با اظهارات ثابتی مغایر است و ثابتی تنها بخش کوچکی از حقایق را مطرح کرده و در کنار آن، موارد غیر واقعی مختلفی را ارائه داده است.
به گزارش بولتن نیوز، از آن جا که بررسی دیدگاه ها و نظرات مختلف، به روشن شدن این واقعیت های تاریخی کمک می کند، نظر این مخاطب گرامی را منتشر می کنیم و چنانچه سایر علاقه مندان و مورخان و محققان تاریخی نیز نکاتی را لازم می دانند که مطرح شود، برای ما ارسال کنند.
نویسنده مقاله نوشته است: چندي پيش يكي از دژخيمان اسبق سازمان ساواك پرويز ثابتي مسئول بخش امنيت داخلي كه نقش اول را در به خاك و خون كشيدن جوانان ايران اسلامي به عهده داشته بعد از 33 سال همچون ماري سر از لانه برآورده و در شبكه ضدانقلاب VOA وبرنامه افق ظاهر گشت آنهم بعد از معدوم گشتن اغلب همكارانش در دادگاههاي انقلاب اسلامي و هلاكت ديگر يارانش به مرور زمان...
وي بعد از اظهار اراجيف مختلف و بيگناه جلوه دادن خود و همرزمانش كتابي را هم معرفي مینماید كه شامل خاطرات وی ميباشد كه توسط احسان قانعيفر به نام «در دامگه حادثه» نگاشته شده، وي به صراحت در آن كتاب كه در اول آن هم با دستخط خويش نگاشته متن كتاب را كاملاً بعد از مرور قبول نموده پس هيچ گونه انكاري در اين زمينه نميتواند انجام دهد.
وي همچنين يادآور ميشود كه پاورقيهاي آنرا كه از منابع مختلف اخذ گرديده، بعضيها را قبول و بعضيها را رد مينمايد.
بنده با مطالعه تاريخچه و كتب خاطرات اغلب مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي و گروههاي اسلامي بر آن شدم كه كتاب فوقالذكر را هم مطالعه کرده و بعد از مطالعه جزء به جزء آن و مقايسهاش با ساير كتب خصوصاً تاريخچه سازمان مجاهدين از سال 1345 تا 1357 و تاريخچه چريك هاي فدايي از سال 41 تا 57 به مطالب بسيار زيبايي در اين زمينه دست یابم وآن هم پلتيكي است كه آقاي ثابتي خواسته که همانند روس ها، مثلاً با بازگو نمودن10 درصد حقيقت، 90 درصد اكاذيب خود را در جملات فریب بگنجاند كه با ذكر اسناد و مدارك و براهين مستند آنها را بيان خواهم نمود.
آقاي ثابتي در اين كتاب خاطراتش از هيچگونه تهمت و ناسزايي به علما، شهدا، مراجع و مخالفين رژيم طاغوت كوتاهي ننموده آنهم به ناحق، و جا دارد اكنون به حق آنها را با استناد به براهین و اسناد معتبر خدمت ايشان عودت دهيم واما بنده تنها به چند مورد از عرايض وي و اشخاص مورد نظر با او اشاره خواهم نمود و برداشت ديگر مباحث را به عهده خوانندگان گرامي خواهم نهاد.
در صفحه (268 تا 270 )كتاب در دامگه حادثه خاطرات آقاي ثابتي و تاريخچه مجاهدين از صفحه (512 تا 614) شامل فرار محمدتقي شهرام و حسين عزتي كوهكمرهاي و ستوان يكم اميرحسين احمديان چاشمي وسایر ترفندهای شخص فوق ميباشد.
اشخاص فوق الذکر كه با سناريوي از پيش تعيين شده آقاي ثابتي، از زندان ميگريزند بدترين ضربات را بر پيكره ، نه مجاهدين بلكه اكثريت معاندين با نظام طاغوت خصوصا چريكهاي فدايي وارد مينمايند واما سوابق افراد مذكور
1) محمدتقي شهرام در شهريور 1350 دستگير و به زندان محكوم ميگردد و در رديف نيروهاي رده دوم مجاهدين خلق قرار ميگيرد وي را به علت حرّافي و ابتلا به عقدههاي حقارت كه غالباً با برونفكنيهاي لفظي و فيزيكي همراه بوده و هميشه سعي در مطرح نمودن خويش بالاتر از حد توان بوده ولو با گرويدن به سفسطه و درگيري با مامورين زندان و غيره تقي قمپوز مي نامند.
2) وي در يكي از دفاعياتي كه براي دادگاه يكي از مجاهدين نگاشته بود مرقوم ميدارد ما خواهان جامعه توحيدي بيطبقه ميباشيم گويي جوامع توحيدي دوطبقه هم تاكنون وجود داشته، در صورتیکه جوامع توحيدي تنها براي زدودن طبقات و بنا نهادن اصل وحدت پا به عرصه وجود نهاده اندو بس، وهمين نكته مضحك براي تقي شهرام و دوستانش ميشود نقطه تعالي كه بلي آقاي شهرام نظريهپردازي نموده است و بيشتر از همه هم خودش، و در اين ميان آقاي ثابتي هم به توسط عوامل خويش در زندان پي به عدم آگاهي آقاي شهرام از اسلام و گرايشش به گروههاي چپ ميبرد. و وي را با برنامهاي از پيش تعيين شده به همراه شخصي به نام حسين عزتي کوه کمره ای به زندان تازه تاسيس شهرستان ساري در استان مازندران تبعيد مينمايند.
2) حسين عزتي کوه کمره ای، داراي افكار چپ. اخراجي دانشگاه، به علت عضويت در گروه ستاره سرخ دستگير ميگردد و دوران زندان خود را سپري مينمايد وی اطلاعات جامعي از افكار چپ دارد.
3) ستوان يكم اميرحسين احمديان چاشمي اهل قائمشهر( شاهی سابق ) افسر شهرباني، مدت زماني در كلانتري مشغول خدمت میگردد سپس به زندان منتقل ميشود و در زندان جديدالتاسيس ساري شروع به کار می نماید
4) محمدرضا سعادتي عضو سازمان مجاهدين خلق كه در اوايل انقلاب به عنوان نفوذي در دادستاني مشغول به كار ميگردد چون روسها بعد از به دام افتادن مهره بسيار ارزشمندشان تيمسار مقرّبي در دوران طاغوت كه دستگير و اعدام گرديد به دنبال سرنخي بودند كه منبع نفوذي خود را شناسايي کنند در حين انقلاب از اين فرصت استفاده کرده و به علت ارتباطشان با سازمان مجاهدين خواستار پرونده آقاي مقربي از آنها مي گردند كه بنا به دستور سازمان ، سعادتي پرونده را از دادستاني خارج و به هنگام تحويل آن به جاسوسان روس دستگير ميشود كه با پادرمياني نهضت آزادي و سازمان مجاهدين و همچنين رأفت اسلامي به چندين سال زندان محكوم ميگردد وي از انجام اين بخشايش نه تنها درس عبرتی نگرفته بلكه متعرضتر ميگردد و با تحريك يكي از توابين به نام( كاظم افجه ای ) موجبات شهادت شهيد حسن كچويي( مسئول ندامتگاه اوین) را تدارك ميبيند و موفق به انجام اين عمل خائنانه ميشود و در نتيجه اين بار به اعدام محكوم ميگردد.
واما اصل ماجرا
آقاي ثابتي هنگامي كه مصاحبه كننده از وي در صفحه 268 نام تقي شهرام را ميپرسد در جواب میگوید عين عبارت، وي به همراه آقاي سعادتي از زندان ساري گريخت و در اوايل انقلاب سعادتی به علت جاسوسي براي( KGB ) سازمان جاسوسي شوروي دستگير و اعدام ميگردد. مصاحبه كننده مجدد سوال ميكند كه اين يك فرار ساختگي بود البته به گفته آقاي شهبازي در سايت خبر آنلاين و شما با قراردادن اسلحه موجبات مرگ مستشار ( جاسوس ) آمريكايي آقاي هاوكينز را باعث شدهايد كه در اينجا آقاي ثابتي از كوره به در ميرود و اعلام ميدارد كه من با كشتن مردم ميخواستم امنيت را به كشور بازگردانم اين كه ميشود عدم امنيت.
ابداً آقاي ثابتي! شما نميخواستيد كه اين كار بکنید بنده هم به طور قطع مطمئنم بلكه اين رضا رضايي يكي از شهداي خانواده رضاييها بود كه این حنا را بر دست مبارک شما وهمکارانتان ماليد و شما را در عمل انجام شده قرار داد واما براي آگاهي بيشتر تنها به چند نمونه از سناريوهاي آقاي ثابتي اشاره مي كنم كه خود نيز در كتابش به آنها اشاره نموده است.
1. عباسعلي شهرياري عضو حزب توده كه در ساواك به کنترل آقاي ثابتي در ميآيد و آقاي ثابتي به همراه چند تن از ياران معدودش طرح نفوذ وي را براي ترور تيمسار بختيار طراحي مينمايد تيمسار بختيار اولين رئيس ساواك بود كه مورد سوء ظنّ شاهنشاه عاري از مهر آقاي ثابتي قرار گرفت و به علت اخذ كينه از او به عراق كه آن زمان يكي از معاندين معروف ايران بود گريخت، و به اعتراف آقاي ثابتي عباسعلی شهرياري تيمسار بختيار را كه به شكار علاقه خاصي داشت به توسط يكي از اطرافيانش به مرز ايران رهنمون ساخت و تك تيرانداز آقاي ثابتي هم او را مورد هدف قرار داده و به قتل رساند بعدها عباس شهرياري در روز 14/12/53ساعت 40/ 7بامداد جنب درب منزلش واقع در تهران خيابان پرچم به توسط چريكهاي فدايي، شناسايي و ترورگردید
2.سيروس نهاوندي، كه به اقرارآقاي ثابتي در ساواك اعلام همكاري ميكند و بعد از اينكه به درخواست خود براي توجيح هر چه بهتر نفوذ، با شلاق مورد شكنجه قرار مي گيرد و به بيمارستان ارتش منتقل ميشود و براي آنكه توجيه بدون چون و چرا باشد با نظر پزشك تيري هم به دست وي شليك ميشود كه به عصبهاي دستش آسيبی نرسد سپس او را از بيمارستان فراري داده و او نيز در عين خيانت با نفوذ در میان همرزمانش ضربات جبرانناپذيري را بر پیکره حزب توده وارد ميكند جالب اينجاست كه تشكيلاتي به نام مثلا( سازمان رهاييبخش خلق ايران) را بنيانگذاري ميكند و با راهنمایی های آقاي ثابتي جوانان ناآگاهی را كه داراي افكار چپ ميباشند به آن تشكيلات رهنمون ساخته ولیست كليه افراد فریب خورده را هم عيناً در اختيار آقاي ثابتي قرار میدهد شایان ذکر است فرار ساختگي سیروس نهاوندي يك ماه قبل از فرارمحمد تقی شهرام بوده است.
3.شاه مراد دلفاني متولد1307 اهل کرمانشاه عضو حزب توده، وي در زندان با يكي از نيروهاي سازمان مجاهدين دوست ميشود بعد از آزادي شخص فوق به دلفاني كه در كار ديناميت بوده مراجعه و خواهان خريد مقدار قابل توجهي سلاح ميشود غافل از اينكه دلفاني تن به خفت و ذلت همكاري با ساواك داده است. دلفاني مراتب را به ساواك گزارش ميدهد و ساواك هم براي جا انداختن هر چه بهتر دلفانی و آگاهی کامل ازاهداف مجاهدین، خود تعدادي سلاح به توسط دلفاني در اختيار مجاهدين قرار ميدهد و آن سال هم مصادف بوده با ايام تاجگذاري، و ساواك كه تبحر بسيار ويژهاي در تعقيب و مراقبت داشته بعد از شناسايي كامل خانههاي تيمي، در شهريور 1350 به خانه هاي تيمي مجاهدين حمله برده و به اذعان خود مجاهدين 80 درصد از بدنه و سران آن را كه شامل بنيانگذاران آن من جمله حنيفنژاد، سعيد محسن، بديعزادگان و غيره را دستگير و( به غير از مسعود رجوي تمامي نيروهاي رده اول آن را اعدام مينمايد (البته در كتاب خاطرات آقاي ثابتي و تاريخچه سازمان مجاهدين خلق . شایان ذکر است مطابق اظهارات عده ای از زندانیان و هم بندان وی شاه مراد دلفانی ، گرایش به مسائل شنیع هم جنس بازی داشته ودر زندان با اغفال نوجوانان ،از آنان سوئ استفاده می نموده است
4 . مسعود رجوي فرزند حسین اهل طبس عضو سازمان مجاهدين خلق، به گفته ثابتي در كتاب خاطراتش وی در زماني كه خواهان استخدام در آموزش و پرورش بوده با برادراو كاظم رجوي به مدت چند ماهي دوست بوده و این چه عجب كه در ميان عموم ملت مسلمان شخصي از آن خانواده، با يك بهاييزاده مانوس گردد سپس وي به استخدام ساواك درمی آید و كاظم رجوي هم به سوئيس مهاجرت مينمايد . بعد از چند سال از این مودت آقاي ثابتي براي انجام امور اداري به سوئيس می رود و با عنايت به اينكه از سوابق آقای کاظم رجوی به اقتضای شغلش کاملا آگاه بوده به سراغ وي كه عضو يكي از نهادهاي دانشجويي ضد رژيم میباشد می رود و نیتش هم از رفتن به قول معروف سلام گرگ بيطمع نيست جذب وي بوده و بعد از يادآوري خاطرات گذشته كاظم رجوي محل كار ثابتي را از او جويا ميشود و آقاي ثابتي هم آنرا نخستوزيري اعلام مينمايد و كاظم رجوي ميپرسد که منظورش از نخستوزيري ساواك ميباشد و آقاي ثابتي هم آن را تاييد مينماید. آقاي ثابتي در ادامه خاطراتش اعلام ميدارد كه ديدم ميان صحبت ها دَم آقاي كاظم رجوي سست است او را با قرار ماهي 1000 فرانك در سوئيس به عنوان منبع به استخدام ساواك درآوردم صفحه 282 . و از خبرچيني او هم در سوئيس اظهار رضايت مينمايد واما بعد از اينكه در ضربه 1350 به پيكره مجاهدين طي برگههاي بازجويي موجود در كميته مشترك آقاي مسعود رجوي در شناسايي دوستان خود به نيروهاي ساواك ذره ای کوتاهی نمی نماید، و تا آنجا وقاحت را به پیش میبرد كه حتي كروكي منزل شخص اول و بنيانگذار سازمان مجاهدين آقاي حنيفنژاد را هم در اختيار كميته مشترك قرار ميدهد ،و اولین گام را در رهایی از چوبه اعدام بر می دارد، تا چندي پيش دارودسته آقاي مسعود رجوي منكر اين واقعيت بودند كه آقاي ثابتي يكي از معاندين سرسخت نظام صحه بر اين مورد نهاد و اعلام داشت كه نه تنها با همكاري كامل مسعود رجوي در شناسايي و دستگيري مجاهدين، بلكه با درخواست برادر وي آقاي كاظم رجوی از او برای رهایی برادرش و درخواستهاي مکرر شخص ثابتي و تيمسار نصيري از اعلیحضرت شان با دلایل مختلف برای استفاده از عفو ملوكانه، و آن هم نه بخاطر همکاری بی دریغ مسعود رجوی در کمیته مشترک با آقایان، بلکه برای جا انداختن هر چه بهتر برادر نفوذی اش در خارج از کشور آقاي مسعود رجوي از مرگ رهیده ومشمول عفو ملوکانه می گردد و به زندان محكوم مي شود، و به اذعان صريح آقاي ثابتي آقاي رجوي در زندان نيز به عنوان منبع مورد استفاده قرار ميگرفته و اطلاعات زندان را در اختيار آنان قرار ميداده، اين هم يكي از هزار ادله مامورين امنيتي كشورمان، که ثابتي هم اوراق بازجويي جناب رجوی را كه دال بر معرفي و لو دادن اعضای بسيار از افراد سازمان بوده را مورد تاييد قرار می دهد و اين چه عجب که شناسايي تقی شهرام هم به توسط جناب مسعودخان رجوي انجام نگرفته و در اختيار آقاي ثابتي قرار داده نشده باشد چون اين شخص درست هم فكر شهرام بوده و همچنان که او در سال 54 آن انقلاب به اصطلاح ايدئولوژي خود را به راه انداخت و به تمسخر شهید شریف واقفی آقای پرچمدار نام گرفت آقاي رجوي هم ده سال بعد ازاو در سال 64 خالصتر آنرا در عراق راهاندازي نمود، واما بقيه ماجرا.
در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين اينچنين آمده در طي دو ماه كه آقايان شهرام و عزتي در زندان ساري بودهاند با ستوان احمديان طرح دوستي ميريزند و هر شب براي درس دادن نزد وي ميروند و بعد از آماده سازي وي يك شب در تاريخ 15 اردیبهشت 1352 در ساعت 1 و 15 دقیقه شب مامورين را خلع سلاح نموده و به طرف قائمشهر (شاهي سابق) منزل پدري ستوان احمديان به راه مي افتند ستوان احمدیان بعد از خداحافظي از پدرش ماشين فرار را معاوضه کرده و به همراه شهرام وعزتي به سوي تهران رهسپار مي شود بعد از رسيدن به تهران احمديان، شهرام را در خانه اي كه از يكماه قبل از فرار مثلا كرايه کرده بوده قرارمی دهد و ماشين فرار را چند خیابان بالاتر از محل اختفا رها نموده و به نزد شهرام بر میگردد. عزتي هم با اخذ يك قبضه اسلحه از آنها جدا شده و راهی جنوب می شود و اما سوالات مطروحه تا به اينجا در رابطه با آقاي ستوان احمديان .
1) آيا آقاي احمديان نميتوانست ماشين تعويض براي فرار را هنگام آمدن به زندان با خود بياورد و در يكي از خيابانهاي ساري پارك كند تا مثلا بعد از فرار مستقيماً سوار ماشين شده و راهي تهران شوند 2) سازمان مجاهدين كه يكي از متمولترين سازمانهای آن برهه بوده جناب شهرام آيا قادر نبوده بعد ازفرار از زندان ساري با يكي از سمپاتهای سازمان از طريق باجههاي مخابراتي تماس حاصل نموده و اعلام دارد از زندان فرار كرده و در حال حركت به سوي تهرانيم يك تيم از نيروها در فلان ساعت در فلان خيابان حضور يافته و ما را به يكي از خانههاي امن انتقال دهند (3 آيا عزتي که بعد از رسیدن به تهران با اخذ یک قبضه کلت رولور مسروقه از انبار تسلیحات زندان ساری از شهرام واحمدیان جدا شده وراهی جنوب بوده نميتوانسته ماشين فرار را تا چند خيابان آنطرفتر با خود برده و رها نماید و سپس به راه خويش ادامه دهد . 4 ) مرکزیت خانه های تیمی کمونیستها در تهران بوده و عزتی هم با علم کامل بدین موضوع مسیر جنوب را در پیش میگیرد، در حالیکه میداند مشخصات کامل او در کلیه اماکن نقلیه وهمچنین در میان کلیه مامورین امنیتی و انتظامی با حساسیتی که ساواک بدین موضوع داشته منتشر شده، با عنایت به موارد فوق الذکرآیا او نمی توانسته حداقل چند روزی در محل اختفای شهرام یا یکی از خانه های امن کمونیستها قرار گرفته و سپس راهی یافتن هم رزمانش گردد ، مگر اینکه بگوییم او به نقشه فرار ساختگی پی برده وبرای اینکه با تحت تعقیب بودنش، به هر خانه ای که قدم بگذارد موجب کشتاراعضای آن خانه تیمی خواهد شد تنها یک راه را برای فرارخود در نظر میگیرد وآن هم رفتن به جنوب و از آنجا به عراق و سپس اطلاع به داخل کشور که این یک فرار ساختگی است ولی غافل ازآن که یا احمدیان پی بدین موضوع برده ودرمسیر قرار دادن ماشین فرار در چند خیابان آنطرف تر موضوع را به سمع و نظر آقای ثابتی رسانیده و یا جناب ثابتی خود پی به حرکت بعدی وی برده، چون رفتن به جنوب آن هم در آن برهه از زمان مطابق هر عقل سلیم مردود، یا بهتر بگوییم خودکشی محض میباشد .
مگر اینکه بگوییم او تنها یک درصد ضعیف از فرار را بدون داشتن راهی دیگر برای خود انتخاب نموده، و درادامه وی در ایستگاه راه آهن جنوب در حین پیاده شدن از قطار مورد اصابت رگبار مسلسل های یاران آقای ثابتی قرار گرفته وکشته میشود5 ) به نظر شما خواننده گرامي در آن روز احتمال لو رفتن احمديان بيشتر بوده يا شهرام. زيرا شهرام را فقط مامورين امنيتي ميشناسند ولي جناب احمديان را به جز افراد مسئول پرونده فوق، همدورههايش هم كه در كلانتريها، آگاهيها و حتي در بخشهاي مختلف راهنمايي و رانندگي که مشغول کار بوده اند هم توان شناخت داشته اند پس احتمال لو رفتن ستوان احمديان از شهرام بيشتر بوده، باري خانه فوق نه توسط احمديان بلكه به توسط ساواك از قبل اجاره و بتوسط قسمت فني آن با شنود، دوربين مدار بسته، و ساير لوازم موجود تعبيه گرديده و شناسايي افراد سازمان وحتی سمپاتها كه به آن خانه رفت و آمد مي كرده اند، و هم چنين آگاهي كامل از برنامههاي آقاي شهرام در ماههاي آينده، از اولین گامهای آقای ثابتی بوده و علت بردن ماشين فرار چند خيابان آن طرف تر بتوسط آقای احمدیان ، نه از براي ايثار بلكه آگاهي كامل آقاي ثابتي از گفتگو هاي آقايان در مسير تهران و دادن تزهای متعدد به جناب احمديان مطابق گفتگو هاي انجام شده و طرح مسايلي كه آقاي ثابتي و يارانش را هر چه زودتر به اهداف از پيش تعيين شده آنها رهنمون سازد
همچنان كه در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين آمده مطابق عرف زندان پرونده هر زنداني قبل از تبعيد، يا به همراه زندانی براي نظارت مسئولين زندان فرستاده ميشود در حالي كه در پرونده شهرام مسايلي همانند تحريك زندانيان به اعتصاب غذا و درگيري با مامورين، اغتشاشگر و امثالهم به چشم ميخورد و گذشته از اين وي يك زنداني سياسي بوده و كوچكترين مراوده وي با افراد عادي به شدت تحت نظر قرار می گرفته تا چه رسد به افسر زندان آن هم شبها از طريق منابع وسيع ساواك، كميته مشترك ضدخرابكاري، اطلاعات شهرباني، ضد اطلاعات شهرباني و از همه مهمتر اطلاعات زندان، ً پيگيري نگشته و به مسئولين ارجاع نشده آن هم با آن همه مراقبتها يعني در اين دو ماه كسي نبوده كه اين مطلب را به سمع و نظر آقايان برساند. آنهم مثلاً با بودن اشخاصي همانند دلفاني، عباس شهرياري، سيروس نهاوندي، مسعود رجوي و غيره در زندان، آيا ذهن شما به عنوان يك فرد آگاه با عنايت به موارد معروض ميتواند این موضوع را در خود بگنجاند، و در ثاني تقي شهرام يك فرد از مجاهدين خلق و حسين عزتي يكي از نيروهاي سازمان ستاره سرخ با افكار كمونيستي اين دو چه وجه مشتركي با هم به لحاظ فکری داشته اند كه آن را به ستوان احمديان بازگو نمايند. زيرا دروس ايدئولوژي اينان متضاد هم بوده و اين تنها در صورتي قابل پذيرش است كه بگوییم یا افكار عزتي تاثير خود را بر روي شهرام گذاشته است یا افکار شهرام بر روی عزتی، تاثیر گذار بوده كه در آينده نماد تاثیر گذاری ایده های عزتی بر روی افکار شهرام را مشاهده مينمايیم
هنگاميكه آقاي ثابتي به توسط بلبل مطبوعش ستوان احمديان پي به اين امر ميبرد مقدمات فرار را آماده مينمايد و حيرتآور اينجاست كه اينها چگونه تمامي لايههاي حفاظتي زندان را خلع سلاح نمودهاند آن هم حتي بدون شليك يك گلوله، و بعد از خالي نمودن اسلحه خانه راهي قائمشهر به جهت خداحافظي از پدر ستوان احمدیان و تعويض ماشين راهي تهران شدهاند به همين راحتي، و ارگانهاي امنيتي و انتظامي هم تا حضرات به تهران برسند از ماجراي فرارشان آگاه نشده اند يعني آن شب هيچ كس به درب زندان مراجعه ننموده ثانياً پستهاي برجكهاي زندان تعويض نگشته و هيچ كدام از موضوع مطلع نشده اند و آن را به ساواك يا ضداطلاعات گزارش نكردهاند. همچنين آقاي احمديان در خاطرات خود مينويسد قبل از فرار ناخودآگاه به پشت ميز كار خود رفتم و نوشتم من اين لباس ننگين را از تن به در ميآورم اين راهي كه من ميروم ميدانم كه برگشتي ندارد و من ميروم تا ديگر گرسنگان گرسنه نخوابند و در اين نگارش تقي شهرام و حسين عزتي هم او را ياري مینموده اند، آخر چه لزومي دارد هنگامي كه من همكاران خود را در عين آزادي خلع سلاح كردهام درآن ضيق وقت نامهنگاري هم بنمايم زيرا هنگاميكه ساواك يا ضداطلاعات به سراغ آنان بيايد همگي به صراحت اعلام خواهندکرد كه ستوان احمديان به همراه دو زنداني تبعيدي آنان را خلع سلاح نموده و فرار كرده و آقاي شهرام در عين جهالت اعلام مي دارد كه ستوان احمديان اين نامه را براي آن نوشت كه ديگر رژيم نتواند مدعي شود وي را به گروگان گرفتهاند.
اين ادعا هنگامي درست از آب درمي آيد كه اسلحهاي به طرف وي نشانه رفته باشد نه خود به سوي مامورين در عين آزادي و همدستي با متواريان اسلحهاي نشانه گرفته و آنها را خلع سلاح كرده باشد و به قول معروف( تنها كساني كه چيزي براي پنهان كردن دارند كلّيه اعمال خود را منطبق با توجيحات از پيش تعيين شده ارائه مينمايند) و مطابق هر عقل سليم، نامه فوقالذكر هيچ گونه اثري نميتوانسته بر روي كسي بگذارد الاّ تقي شهرام( قمپوز) كه وصول اطمينان او را نسبت به ستوان احمديان به حد اعلاي خود برساند و در ادامه، بنده ای كه خود را درگير عملي مرگبار نمودهام چه لزومي دارد كه به سراغ پدرم بروم و آن هم در آن تنگنا، ودرآن ضیق وقت من كه ميدانم به عنوان يك افسر دوره ديده در دانشكده افسري پليس، ساواك به سراغ اولين شخصي كه خواهد آمد پدر و مادر من ميباشد و با اندكي فشار آنان لب به سخن گفتن خواه نا خواه خواهند گشود و حداقل اينكه بعلت عدم گزارش فرار به ساواك يا شهرباني به روزگار غريبي مبتلا خواهند شد آخر چه لزومي دارد كه به سراغ آنان بروم مگر اینکه پیغامی بسیار ضروری بعلت حادث شدن امری پیش بینی نشده یا توصیه ای فراموش شده آن را از طریق پدر بزرگوارم خدمت مسئولین مراقب عرض نمایم،و همچنین چه لزومي دارد كه ماشين فرار را از آنان اخذ نموده و تا مقصد كه تهران باشد با آن رهسپار گردم. آيا اين حساب را نميكنم به فرض اگر اين قضيه لوبرود با اندكي تحميل فشار نوع ماشين و شماره آن را به دست ميآورند و مرا به مقصد نرسيده به همراه آن دو آماج حملات گلولههاي خود قرار ميدهند ضمنا اين احتمال را نميدهم كه اگر ماشين را هم در يكي از خيابانها رها كنم آن را مييابند و شهر اقامت مرا براحتي شناسايي ميكنند و همچنان هم ميشود و ساواك چهار روز بعد ماشين فوقالذكر را در يكي از خيابانهاي تهران مييابد آيا سازمانهاي امنيتی، كلّ ايران را براي شناسايي بنده مورد تفحص قرار بدهند من تامين بيشتري خواهم داشت يا يك شهر آن هم ولو كلان شهرباشد، واما حسين عزتي كوه كمرهاي 24 ساعت بعد از جداشدن از آقا شهرام و احمديان در يكي از ايستگاههاي راهآهن جنوب به جاي آنكه دستگير شده و حتيالمقدور اطلاعاتي در رابطه با آقاي شهرام و ستوان احمديان از او اخذ گردد کشته میشود باري چون نيازي بدين كار نبوده زيرا افراد فوق از لحظه فرار الي آخر تحت مراقبت كامل قرار داشتهاند و بقول معروف آقاي ثابتي و تني چند از محرمانش هم سوال را ميدانستهاند هم جواب را،واین در حالی بود که عزتی نه فشنگ کثیری در اختیار داشته نه فرصت دست یابی به سیانور،و دستگیری او هم برای نیروهای ورزیده وتا به دندان مسلح کمیته مشترک بسیار آسان بوده همانند ماجرای دستگیری وحید افراخته که درتاریخچه مجاهدین بدان اشاره شده که چگونه قبل از هر گونه عکس العملی بتوسط نیروهای عملیاتی کمیته مشترک دستگیر میشود
ابتدا بايد خدمت شريفتان عرض نمايم كه آقاي ثابتي از نقطه شروع فرار تا جا گرفتن بلبل مطبوع خويش آقاي ستوان احمديان و تقي شهرام لحظه به لحظه به توسط گروههاي تعقيب و گريز كميته مشترك در جريان امر بوده است در ثاني عزتي اگر در همان تهران بعد از جداشدن از شهرام و احمديان كشته ميشد درصد ترديد فرار ساختگی را حداقل از عقل و شعور تقي شهرام و امثالهم به 90 درصد ميرساند ولي صلاح را در آن ميبينند كه اولاً اجازه دهند او از تهران خارج شود ثانياً يا امروز بميرد يا فردا براي ثابتي چه فرقي ميكند زيرا او 24 ساعته تحت نظر ميباشد ثالثاً اين بار هم ميتواند همانند هميشه براي اينكه منبع خود را نسوزاند بگويد در حين گشتزني يا مشكوكيت درگير و كشته شد . ولي كشته شدن عزتي در تهران آن هم بعد از چند دقيقه جدا شدن از احمدیان و شهرام براي بلبل مطبوعش كاملاً مضر بوده ولي 24 ساعت بعد در ايستگاه يكي از شهرهاي جنوب حاشيه امنيتي خوبي در برابر عقل امثال تقي شهرام ميباشد و نكته بسيار جالب اينجاست كه آقاي ثابتي بعد از 33 سال تعقل و تفكر در اين رابطه محمدرضا سعادتي را به جاي حسين عزتي قرار داده لطفاً دقت كامل شود «سعادتي به جاي عزتي» آقاي ثابتي در كتاب «دامگه حادثه» خود صفحه 284 و 283 هنگامي كه ميپرسند سفير روسيه هم درصدد آزادي مسعود رجوي بود آقاي ثابتي ميگويد كاسكين هر از چند گاه با آقاي ميرفندرسكي تختنرد بازي ميكرد وي خواهان آزادي حكمتجو يكي از اعضاي حزب توده بوده است كه چون در فاميلي (رجوي و حكمتجو) در هر دو «جو» ميباشد شاهپور بختيار در ذكر اين خاطره در كتاب خاطرات خود اشتباه كرده است ولي آقاي پرويز ثابتي قطعاً از بابت جُويي كه در اول انقلاب ملت فهیم ایران به وي خورانده اند هنوز هم داراي همان پریشانی افکار ميباشد.
آقاي ثابتي، شاهپور بختيار يكبار اين تلفظ را اشتباه تكرار نموده است و نه همانند شما سه بار،كه در كتاب خاطرات خود آن را عمدا براي گمراه كردن ذهن خواننده نام برده ایید، و سعي وافر داريد كه سعادتي را به جاي عزتي به سمع و نظر خواننده تحميل نماييد و اين حاصل اشتباه نيست آقاي رجوي و حكمتجو هيچگونه مناسبتي با هم ندارند الا در تكرار دو حرف ( جيم و واو ) ولي عزتي و سعادتي غير از تشابه در «تي»، اولاً عزتي داراي افكار چپ بوده و گرايش به روسها داشته و سعادتي هم در حين تحويل اسناد سرلشكر مقربي به روسها دستگير شده است و غير از تشابه در حروف هر دو آنها دست آخر به روسها ختم میشوند. و اين ميتواند مثلاً براي شما راه گريزي باشد ولي متاسفانه شما نه يك بار بلكه سه بار نام آقاي سعادتي را به جاي آقاي عزتي برای گمراه ساختن ذهن خواننده از واقعیت بیان داشته اید هر چند كه سعادتی تنها به علت رد اطلاعات به روسها اعدام نگرديد، چگونه ميشود كه شما به عنوان يك مقام امنيتي سوابق تمامي افراد را درست بيان ميداريد الاّ سعادتي به جاي عزتي آن هم نه يك باربلکه سه بار، خيرترس جنابعالي را بنده میدانم از چه چیزی است رو شدن علت واقعی مرگ عزتی بدلیل نداشتن نقشی در فرار ساختگی، وعیان گشتن فرار ساختگی که متعاقب آن پیشآمدن پای ستوان احمدیان و کشتار مستشاران برادران آمریکایی شما با سلاح های مسروقه از زندان ساری که با طراحی جنابعالی و یارانتان ترسیم شده وهمه اینان مساوی است با ایستادن در جایگاه متهمین در دادگاههای فدرال برادران آمریکایی خود به همراه افسر آرتیستتان جناب آقای احمدیان،
لازم به ذکر است آقاي عزتي ميان آن همه آدم چپي كه مستحقتر ازاو در تبعيد بوده اند و يا آن همه از مجاهدين كه هر نوعي محاسبه کنیم از شهرام چه در راهاندازي اغتشاش چه در ارج و قرب و چه رهبري مطرحتر بودهاند اين دو را برای آن در جوار هم قرار ميدهيد چون ميدانيد عزتي از شهرام نسبتاً زيركتر مي باشد و براحتی میتواند با اطلاعات کاملی که از روحیات و افکار شهرام دارد بر روی او اثر گذار باشد و بنا بر طرحي كه ازپيشاپيش آن را طراحی کرده اید آنها را در تهران از سایرین جدا مينماييد تا بهتر و راحتتر بتوانيد به اهداف خود جامه عمل بپوشانيد. و چگونه ميشود كه حتي 24 ماه بعد از فرار تقي شهرام و بلبل مطبوعتان ستوان اميرحسين احمديان آنها به دام هيچ یک از نهادهاي امنيتي جنابعالي گرفتار نميآيند ولي حسين عزتي كوهكمرهاي تنها بعد از 24 ساعت كه از شهرام و ستوان احمديان جدا ميشود مورد تهاجم ساواك و كميته مشترك ضد خرابكاري قرار گرفته و كشته ميشود چرا شما اين قدر اصرار در قالب كردن نام سعادتي به جاي عزتي داريد؟ چرا حضرت مستطابي كه يكايك نام گروههاي مسلح را به همراه اعضاي آن و حتي سوابق خانوادگي آنها و در جوارش مسئولين رژيم پهلوي را با تمامي جزئيات سوابق خدمتي آنها بيان ميداريد ولي از اول تا آخر كتاب خاطراتتان خاطره فرار ستوان احمديان همان شخصی كه با سناريوي جنابعالي اسلحههاي زندان را در اختيار تقي شهرام قرار داده وبر خلاف اراده شما موجبات مرگ (جاسوسان كه به آنها لقب مستشار داده بوديد ) مستشاران آمريكايي اعم از هاوكينز، ترنر و شفر را رقم زد را زنده نمينماييد چرا چون خجالت ميكشيد كه در آمريكا با خانوادههاي هاوكينز، ترنز، و شفر همسايه ميباشيد يا هول از اين داريد كه با شكايت خانوادههاي فوق به دادگاههاي فدرال احضار گرديد كه به قول آخرين رئيس ساواك رژيم منحوس پهلوي تيمسار مقدم خطاب به جنابعالي و تيمسار نصيري ( خود به دست مردم اسلحه ميدهند خود موجبات مرگ عدهاي را فراهم ميكنند و بعد هم خود حمله كرده و آنها را ميكُشند و بعد ميگويند خرابكاران را كشتيم) آيا هولتان از اين است يا بلبل مطبوعتان لب به ناگفتهها بگشايد و برگهايتان رو شود باري در ادامه عزتي كشته ميشود زيرا هيچ نقشي در طرح نفوذ ندارد و تقي شهرام و ستوان احمديان در يكي از خانههاي تيمي كه كاملاً تحت نظر ساواك ميباشد مستقر ميشوند هنوز بعد از موج دستگيريها رضا رضايي كه به بهانه همكاري با كميته مشترك و شناسايي مجاهدين در يك فرصت مناسب از دست نيروهاي آقاي ثابتي گريخته بود و آقاي ثابتي با گزافهگويي در كتاب خود مدعي شده كه او چند را روز بعد از فرار معدوم گردانیده، چرا چون که خود را از قید محکومیت برهاند كه در ادامه مستندات خدمتتان مرقوم ميدارم، رضا رضايي به سراغ تقي شهرام و ستوان احمديان ميرود و اي كاش هرگز به آنجا نرفته بود زيرا بعد از آن است كه ساواك ردّ او را مييابد رضا رضايي به عنوان رهبر بلامنازع سازمان و شخصي داراي هوش و ذكاوت و جسارت مثال زدني همانند برادرانش يكهتاز ميدان است.
در مصاحبهاي كه با اين دو تن انجام ميدهد از كارهايي كه بعد از گفتگو به انجام ميرساند به وضوح ميتوان دريافت كه وی پي به نقشه ساواك برده ولي رضا رضايي شخصي نيست كه بدين آساني تن به تسليم دهد و در اولین قدم به نزدیکان خود در سازمان اعلام مینماید که شدیدا مراقب رفتار و عملکردهای شهرام باشند ودر ادامه ناگهان فكري به ذهنش خطور میکند مجاهدين خلق در هر تروري كه انجام ميدادهاند در حين ترور فردي مسئول پخش اعلاميه ميگرديد تا در آن مسئوليت، انگيزه و ايدئولوژي سازمان به حدي به اطلاع عموم برسد ولي رضا رضايي پس از اخذ اسلحههاي ضبط شده از زندان براي خود و هم تيميهايش، اين بار به بهانه اين كه نام سوژه اي كه بايد حذف شود را دقيقاً نميداند ولي مطمئن است كه يكي از مهرههاي مهم ميباشد وحيد افراخته يكي از اعضاي سازمان را به همراه عليرضا سپاسي آشتياني را به محل ترور ميفرستد و عملیات فوق را با موفقیت به انجام میرساند و حتي محل و نام ترور شونده را به تقي شهرام و ديگران كه مبادا خبر آن به بيسم ثابتي يعني آقاي احمديان برسد و اطلاعات لو برود نمیدهد رجوع شود به كتاب تاريخچه مجاهدين صفحه 559 ساعت 7:30 صبح. جاسوس آمريكايي كه با نام مستشار ( لوئیس هاوكينز ) در ايران حضور داشته به هلاكت ميرسد و فردا صبح روزنامهها نام و مشخصات وي را دقيقاً به همراه عمليات ترور چاپ مينمايند و چند روز بعد اعلاميه ای از طريق مجاهدين در محل پخش ميشود، شايان ذكر است احمديان مطالب تشكيلات را به صورت تلفني و يا فرستنده نميتوانسته به سمع و نظر آقاي ثابتي و دوستانش برساند و قطعاً عاملي در سازمان وجود داشته كه به عنوان سرپل از آن استفاده دوجانبه ميشده يعني هم اطلاعات مأخذ آقاي احمديان را به آقاي ثابتي ميرسانده و هم دستورات و سناريوهاي آقاي ثابتي و يارانش را به احمديان ابلاغ مينموده كه آنها را به تقي شهرام از باب مصلحت ابلاغ نمايد. پس از گذشت چند روز كه افكار آقاي ثابتي و يارانش كلاً متشنج گرديده و اربابان آمريكاييشان خواستار دستگيري و مجازات آمران و عاملان آن ميباشند و آقاي ثابتي هم كه خود متهم رديف اول است كه اسلحه را در اختيار تقي شهرام قرار داده از طريق رابط آقاي احمديان مطلع ميگردد كه اين ترور بدون ذكر نام ترورشونده بتوسط رضا رضايي رهبر بلامنازع سازمان انجام پذيرفته و حتي پخش اعلاميهها اين بار، بعد از چند روز برعكس مطابق معمول انجام شده و اینجاست که ثابتي متوجه ميشود رضا رضايي پي به موضوع نفوذ برده است و بنا به مصلحت سازمان آن را براي زمان مقتضي نگه داشته است.
وهمين عمل باعث ميگردد كه ثابتي در صدد حذف زود تر از موعود او برآيدرضا رضایی درست دو هفته بعد از ترور هاوكينز (همان آقاي ثابتي كه مدعي است رضا رضايي سه روز بعد از فرار كشته گرديده ) در منزل مهدي تقوايي يكي از سمپاتهاي سازمان هنگام خوردن شام ميباشد و ثابتي ترتيب كار را آن چنان ميدهد كه براي يك بازرسي عادي به آنجا آمدهاند و الاّ مطابق معمول ميتوانستهاند از در و ديوار وارد خانه شوند ولي با انجام اين عمل ديگران پي به تحت نظر بودن رضا رضايي برده آن هم چندي بعد از ملاقات با شهرام و ترور جاسوس آمريكايي،و علامات سوال عديدهاي براي تقي شهرام خصوصاً ستوان احمديان ایجاد می شده، بعد از اينكه همسر مهدي تقوايي به دم در ميرود تقوايي از او سوال ميكند كيست و او براي آن كه بفهماند ساواكيها هستند غافل از آنكه آنان خود ميدانند رضا رضايي در اين خانه است ميگويد هيچي ساواكيها هستند براي بازرسي آمدهاند رضا رضايي كه خود را در خط پايان ميبيند و هر لحظه انتظار برخورد را داشته خود را به پشتبام ميرساند و در اين حين مورد تهاجم مسلحانه مأمورين ساواك قرار میگیرد و در تبادل آتش كشته ميشود. و به همين علت ميباشد كه آقاي ثابتي در صفحه فوق اعلام ميدارد رضا رضايي چند روز بعد از فرار كشته شد زيرا گفتن هفتهها يا ماهها ابتدائاً بيلياقتي نيروهاي كميته مشترك را كه زير نظر آقاي ثابتي بوده اند را ميرساند ثانياً ميخواهد به برادران آمريكايي خود تفهيم كند كه رضا رضايي طراح ترور مستشار آمريكايي لوئيس هاوكينز نبوده در حاليكه شهادت رضا رضايي به طور دقیق دو هفته بعد از ترور لوییس هاوكينز بوده است زيرا سلاحي كه مستشار آمريكايي با آن كشته شده يكي از همان سلاحهاي است که با طراحی آقای ثابتی از زندان ساری به سرقت رفته و از طریق احمدیان و شهرام به ناچار در اختیار رضارضایی قرار گرفته وبه همین دلیل است که ثابتي خواهان مرده رضا رضایی بوده زیرا كه زندهاش ايجاد اشكالات عديدهاي براي ثابتي و يارانش ميكرده صفحه 268 تاریخچه مجاهدین. باری مجاهدين دلشكسته و ضربه خورده از دست ساواك و كميته مشترك، و ثابتي خوشحال از كشتن رهبر بلامنازع سازمان و از او خوشحالتر نیز تقي شهرام در حالي كه همه سران سازمان در زندان ميباشند و با فرارساختگی اخير كه به فكر خود و همپالگيهايش فراري قهرمانانه محسوب می گردد، خود را رهبر بلامنازع تلقي ميكند و با القاي آقاي احمديان كه با فرامين آقاي ثابتي انجام ميشده بايد رهبري خود را ابتدا به درجه اثبات برساند و بعد به عنوان رهبر سازمان بر آن حكومت نمايد ابتدا قدم اول آقاي ثابتي را بر ميدارد و آن پخش نشريهاي به قلم خويش به نام( پرچم )كه در كاغذهاي سبزرنگ چاپ ميشده و به( نشريه سبز) نيز مشهوربوده ميزند( واما چرا نام پرچم را انتخاب ميكند چرا كه ساليان پيش احمد كسروي كه به جرم ترويج ارتداد روزنامهاي به نام پرچم را منتشر ميكند كه بعد از امر به معروف و نهي از منكر به ارتداد خويش اصرار ميورزد و با قلم مسموم خويش موجبات تشكيك و گاهي ارتداد عوام میگردد و در آخر نیز به دست فدائيان اسلام معدوم ميگردد ) و چون آقاي ثابتي و يارانش هم به دنبال تخريب موقعيت اجتماعي مجاهدين خلق ميباشند و بعد از جارو نمودن زیر پاي آقايان به سراغ چريكهاي فدايي خلق رفتن هدف آنهاست اين نام را انتخاب مينمايند و تقي شهرام هم مانند حما ل الحطبی بدون آنكه خويش نیز بداند كه دست به چه خيانتي ميزند براي تخليه عقدههاي تصعيد اوان كودكي و فقط براي استيلا و خودكامگي راهي را ميپيمايد كه قلم از بيان آن شرم دارد وي پس از نشر نشريه پرچم و در دست داشتن رباطهايي همانند بهرام آرام و وحيد افراخته صريحاً اعلام مينمايد كه سازمان مجاهدين منبعد رويه و مشي ماركسيستي براي خود انتخاب نموده است زيرا در بررسيهاي اجمالي كه به عمل آمده دين را بازدارنده پيشرفت در مبارزه ميداند وخود را نیز تئوریسین تغییرعقیده در سازمان میداند ، و سپس جذب نيروهاي زن آن هم از خانوادههاي زندانيان مجاهد يا اعدامي را در دستور کار سازمان مارکسیست خود قرار میدهد ، فاما اهداف ساواك و در رأس آن جناب آقاي ثابتي و ياران معدودش از اين دو كيس چه بوده است؟ خدمت شريف شما ملت فرهیخته ايران عزیز عرض مينمايم:
.1 با ماركسيست شدن نيروهاي مسلمان، انگيزه مبارزه و استقامت به مرور زمان از ميان نيروها رخت بر بسته و اين براي ساواك و كميته مشترك يعني پيروزي
2. جوانان دانشجو و غيردانشجو مسلمان از پيوستن بدين گروه ابا نموده و خانوادهها نيز نه تنها با پيوستن فرزندانشان به سازمان غيراسلامي مخالفت مينمايند بلكه سمپاتها هم به مرور و با آگاهي از ايدئولوژي ماركسيستي از آنان كناره گيري مينمايند
3. جذب زنان مسلمان در سازماني ماركسيستي با توجه به تحت تعقيب بودنشان از سوي ساواك ودارا نبودن امکانات لازم به جهت قطع ارتباط با سازمان و با داشتن رهبري افسار گريخته بالطبع همه این موارد دست به دست هم خواهند داد تا مورد سوء استفاده قرار گیرند، و در اين میان يا خودكشي خواهند کنندبه عنوان مثال( فاطمه فرتوک زاده )، و يا بعد از دستگيري با اعترافات ناهنجار خويش هويت تشكيلات را به زير سوال برده و انزجار حادی در جامعه نسبت به سازمان در اذهان بوجود آورند به عنوان مثال اعترافات منيژه اشرفزاده كرماني در دادگاه بعلت سوء استفادههاي جنسي و ايدئولوژيكي وتخریب محیط گرم خانواده اش با نیرنگ های مختلف سازمان، ونمونه دیگرآن سيمين صالحي كه از بهرام آرام بدون جاري شدن مراسم شرعي باردار شده بود و در هنگام دستگيري شش ماه از بارداریش می گذشت و كودكي دختر هم در زندان بدنيا آورد و نام آن را از خجلت سپيده سحرنهاد، وساواک هم با مطرح نمودن این گونه موضوعات در جراید و رسانه ها حداکثر بهره برداری را به نفع خویش نمود ،
4 . سازمان به مرور زمان با قطع امكانات اقشار مختلف مسلمان روبرو خواهد شد و به ناچار رو به سوي سازمانهاي غيراسلامي خواهد آورد و اين عمل ساواك را در شناسايي خانههاي امن سازمان چريكهاي فدايي و شخص حميد اشرف ياري خواهد نمود كه به گفته بسياري از همرزمان وي، كه عمر يك چريك شش ماه است حميد اشرف ركورد را شكسته و حتي چندين بار از حلقههاي محاصره بسيار در هم فشرده كميته مشترك و ساواك توانسته بود بگريزد
/با تشکر