به گزارش بولن نیوز به نقل از از باشگاه خبرنگاران همفر که به همه مدارک و استاد محرمانه و سری وزارت مستعمرات دسترسی داشت با اشاره به برخی ضعفها و کاستیها در بین مسلمین، برنامههای این وزارتخانه را برای تباه کردن و نابودی سرزمینهای اسلامی بر شمرد.
در کتاب خاطرات همفر؛ سرجاسوس دولت انگلیس در کشورهای اسلامی آمده است: وی در سال ۱۱۲۲ ه. ق. مصادف با ۱۷۱۰ میلادی از طرف وزارت مستعمرات انگلیس به همراه ده تن دیگر روانه کشور های مصر، ترکیه، عراق و حجاز شدند تا معلومات کافی به منظور تقویت راههایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمین و گسترش تسلط بر کشورهای اسلامی جمعآوری کنند.
همفر از طریق دریا به استانبول رفت که در آن روزها پایتخت خلافت اسلامی نامیده میشد. در استانبول با نام محمد وانمود کرد که قصد دارد تلاوت قرآن، احکام اسلامی و زبانهای عربی، ترکی و فارسی را بیاموزد.
وی نزد شخصی به نام احمد افندی به یادگیری قرآن و زبان پرداخت. نصف روز نیز در یک کارگاه نجاری کار میکرد. هر ماه گزارش کار و اطلاعات جمع آوری شده را به وزارت مستعمرات ارسال میکرد وی دو سال در استانبول ماند و تقریباً آنچه را که یک مسلمان مؤمن باید میدانست فرا گرفت.
بعد از دو سال به انگلستان بازگشت با آموزش و تجربیاتی که کسب کرد عازم مأموریتی شد که طی آن توانست شکافی عظیم در بین مسلمانان ایجاد کند و آنها را به جان هم اندازد. در این هنگام دولتهای عثمانی- که داعیه دار خلافت اسلامی بود- و ایران حال و روز خوشی نداشتند.
دهها مأمور ورزیده و باهوش روانه سرزمینهای اسلامی شدند تا با دامن زدن به اختلافات، مسلمانان را رو در روی هم قرار داده و به خود مشغول سازند و این چنین بر سرزمینهای مسلمانان مسلط شوند.
جاسوسان آموزش دیده انگلیس وظیفه داشتند از راههای گوناگون باورها و اعتقادهای دینی مسلمانان را سست نموده، همدلی و وحدت میان آنها را فروپاشند و سلامت فکری، روانی و اجتماعی آنان را از میان بردارند.
یکی از این جاسوسان «همفر» بود که توانست با تحریک و تشویق طلبه جوانی به نام «محمد بن عبدالوهاب» که فردی جسور، جاه طلب، بلندپرواز، خودسر و خود رای، ناآگاه، سطحینگر و ناراضی نشان میداد، پایه های اختلافات مذهبی را در بین مسلمانان بنیاد نهاد.
همفر که پی به سست ایمانی محمد بن عبدالوهاب برده بود با القائات مختلف و با کمک زنان زیباروی انگلیسی در مبانی فکری و باورهای نا محکم وی تشکیک ایجاد کرده و وی را برای اعلام مذهبی جدید که بتواند دنیای اسلام را به چالش جدی بکشاند، مهیا کرد و در نهایت مأموران و جاسوسان انگلیسی در هیبت اعراب بادیه نشین و به عنوان خدمت گذاران محمد بن عبدالوهاب و با پول کنسول انگلیس مذهب وهابیت را تاسیس کردند…
"همفر" که به همه مدارک و استاد محرمانه و سری وزارت مستعمرات دسترسی داشت با اشاره به برخی ضعفها و کاستیها در بین مسلمین، برنامههای این وزارتخانه را برای تباه کردن و نابودی سرزمینهای اسلامی چنین برمیشمارد:
*زنده کردن فریادهای قومی، سرزمینی، زبانی، نژادی و مانند اینها در میان مسلمانها. چنان که باید به مسلمانان سفارش کرد که به تمدن گذشته کشورهای خود و قهرمانان پیش از اسلام توجّه کنند: همچون زنده کردن فرعونها در مصر، دوگانه پرستی در ایران، تمدن بابلی در عراق و …
* پراکندن چهار چیز ضروری است: شراب، قمار، زنا، و گوشت خوک آشکارا یا نهانی. در این اسناد آمده است که باید از همکاری یهودیان، مسیحیان، مجوس، صابئیان و همه کسانی که حاضرند این امور زنده نگه داشته شود سود برد و برای اشخاصی که حاضرند این امور را گسترش دهند حقوق تعیین کرد.
هر کس توانست این امور را گسترده و همه گیر کند به او جایزه دهند و تشویق نمایند. از دولت بریتانیا خواسته شد که آشکار یا پنهان از این امور پشتیبانی کنند و هر اندازه پول که لازم است هزینه نمایند تا از مجازات عاملان نشر این کارها جلوگیری شود. همچنین سفارش میکند ربا به هر شکل ترویج شود؛ این کار افزون بر آنکه اقتصاد ملّی را ویران میکند، مسلمانان را در شکستن قوانین قرآن جرئت میبخشد. هر که یک قانون را بشکند، شکستن دیگر قانونها نیز برایش آسان میشود.
*پیوستگی مردم با عالمان دینی را باید کاست و برخی از مزدوران را جامه عالمان پوشاند. آنگاه اینان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم دینی مشکوک شوند و نتوانند دریابند که این عالم است یا مزدور. گسیل این مزدوران به (الازهر، استانبول، نجف و کربلا) بسیار مناسب است.
یکی از راههای کاهش دلبستگی مردم به عالمان دینی گشایش مدارسی است که مزدوران وزارت در آن کودکان را به گونه ای بپرورند که عالمان و خلیفه را دوست نداشته باشند. بدیهای خلیفه و خوشگذرانیهای او را بازگویند؛ به آنها بیاموزند که خلیفه اموال مردم را در راه فساد و هوسرانی خرج میکند، و او به هیچ روی همچون پیامبر نیست.
* تردید برانگیختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله ای که مربوط به زمان خاصی بوده و مدّت آن سپری شده است.
* باید اندیشه نجس بودن کافران را از جانهای شیعیان بیرون راند.
* مسلمانان باید باور کنند که منظور پیامبر از اسلام، همه ادیان است چه نصرانیّت باشد و چه یهودیّت و مقصود تنها پیروان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیست زیرا قرآن همه دینداران را مسلمان میخواند.
* پیامبر و جانشینانش کلیساها را خراب نکردند و به آنها حرمت نهادند؛ چرا اینها کلیساها را تحریم میکنند.
* باید این خبر که «یهودیان را از جزیرهالعرب بیرون رانید» و نیز اینکه «دو دین در جزیرهالعرب گرد هم نمیآیند» تردید افکند.
* باید مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن تردید افکند با این دستآویز که خدا از اطاعت انسانها بی نیاز است. باید به سختی از حج جلوگیری کرد و از هر گردهمایی مسلمانان چون نمازِ جماعت و حاضر شدن در مجالس حسین، و دسته های عزاداری؛ چنان که باید آنها را به سختی از ساختن مساجد، زیارتگاهها، کعبه، حسینیهها و مدارس بازداشت.
* باید در خمس تردید افکند و آن را تنها برای غنیمتهای به دست آمده جنگ با کفَار واجب دانست و نه منافع کسب و کار. گذشته از آن خمس را باید به پیامبر و امام پرداخت و نه عالم؛ دیگر اینکه عالمان با پولهای مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ میخرند، بنابراین خمس دادن به آنها شرعی نیست.
* اسلام را باید دین عقبماندگی و هرج و مرج برشماریم؛ در عقاید مردم تردید ایجاد کنیم و پیوند مسلمانان را با اسلام سست کنیم. واپسماندگی و ناآرامی و دزدی در کشورهای اسلامی را باید به اسلام نسبت دهیم.
* باید پدران را از پسران جدا کنیم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربیت آنان به دست ما بیفتد و ما آنان را از عقیده، تربیت دینی و پیوستگی با عالمان دور کنیم.
* باید زنان را تشویق آنیم که عبا (چادر) از سر بیفکنند زیرا حجاب را خلیفگان بنی عباس رایج کردند و این یک عادت اسلامی نیست. آنگاه که زن عبا از سر افکند، جوانان را تشویق کنیم که به سوی آنان بروند تا فساد در میانشان افتد. در ابتدا باید زنان غیرمسلمان عبا (چادر) از سر بردارند تا زنان مسلمان نیز سر در پی آنان نهند.
*نمازهای جماعت را باید با نسبت دادن فسق به امام جماعت و آشکار کردن بدیهای او و نیز دشمنی انداختن با شیوه های گوناگون در میان امام و پیروانش برافکند.
* امّا زیارتگاهها را باید به بهانه اینکه اینها در زمان پیامبر نبوده و بدعت است، ویران کرد و مردم را از رفتن به اینگونه مکانها بازداشت. باید در اینکه زیارتگاههای موجود واقعاً از آن پیامبر، امامان، و یا صالحان باشد تردید ایجاد کرد.
پیامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شده و ابوبکر در بقیع دفن شده و قبر عثمان مشخص نیست؛ علی در بصره مدفون گردید و نجف محل قبر مغیره بن شعبه است، سر حسین در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نیست؛ در کاظمین قبر دو نفر از خلیفگان است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پیامبر؛ در طوس قبر هارون است و نه رضا از اهلبیت؛ در سامرا قبرهای بنی عباس است نه هادی و عسکری و سرداب (مهدی از اهلبیت؛ بقیع را باید با خاک یکسان کرد، چنانکه باید گنبدها و ضریحهای موجود در همه کشورهای اسلامی را از میان برد)
*اختلافهای میان مسلمانان را میتوان با افزایش بدبینی میان گروههای درگیر و نیز انتشار کتابهایی که از این یا آن گروه بد میگوید، انبوه کرد. پول کافی هم باید برای تباهی و پراکندگی خرج نمود.
* نادانی را میتوان با جلوگیری از گشایش مدارس و انتشار کتابها ترویج داد. آتش زدن کتابها، تشویق مردم به این که فرزندانشان را به مدارس دینی نفرستند و با اتهام زدن به عالمان دینی همه میتوانند به این هدف کمک کنند.
*آنها را میتوان در یک حالت ناآگاهی نگاه داشت. برای این کار باید از بهشت بسیار گفت؛ آنان را نسبت به زندگی دنیا بی مسئولیت نشان دهیم و حلقه های صوفیّه را گسترش داد؛ کتابهایی که افراد را به زهد فرا میخواند ترویج نمود؛ همچون کتاب احیاءالعلوم غزالی، منظومههای مثنوی و کتابهای ابن عربی.
*دیکتاتوری حکومتها را میتوان با سایه خدا در زمین نامیدن آنها نیرومندتر کرد. باید تبلیغ کرد که ابوبکر، عمر، عثمان، بنیامیه، بنی عباس و علی علیهالسلام همه با زور و شمشیر به حکومت رسیدند و حکومت فردی داشتند. ابوبکر با شمشیر عمر و با تهدید او به حکومت رسید. اینها همه نشان میدهد که حکومت در اسلام استبدادی است.
* میتوان راهها را همینطور ناامن نگاه داشت. حکومتها را از مجازات دزدان بازداشت و دزدان را تقویت نمود؛ به آنها سلاح داد و آنان را به دزدی و بر هم زدن نظم تشویق نمود.
* با تلقین باورها به قضا و قدر در میان آنها، میتوان بر نابسامانی بهداشتی آنها افزود و گفت: که این همه از خداست و درمان، هیچ سودی ندارد. مگر خدا در قرآن از زبان حضرت ابراهیم علیهالسلام نمیگوید: «او به من غذا و آب میدهد و اگر بیمار شوم او مرا شفایم میدهد» و مگر نمیگوید: «او مرا میمیراند و آنگاه او مرا زندهام میکند» بنابراین شفا به دست خداست؛ مرگ به دست خداست و بدون درخواست او هیچ راهی برای شفا نیست و نه گریزی از مرگ که قضا و قدر از اوست.
-* چنان که در بخشهای ٣ و ۴ گفته شد میتوان این ویرانی و نابسامانی را همچنان نگاه داشت.
* هرج و مرج را میتوان حفظ کرد. باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین عبادی است؛ سازماندهی ندارد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینانش هیچ یک وزیر، نظام، اداره و قانون نداشتند.
* در هم ریختگی اقتصادی، نتیجه طبیعی آشفتگیهای از پیش گفته است. آتش زدن فرآوردههای کشاورزی، غرق کردن کشتیهای بازرگانی، به آتش کشیدن بازارها، شکستن سدها که آب در شهرها و کشتزارها میافکند و ریختن سم در آبهای آشامیدنی این درهم ریختگی را میافزاید.
* حاکمان را میتوان به فساد، شرابخواری، قمار و ریخت و پاش داراییها در امور شخصی تشویق کرد تا چیزی برای سلاح و مخارج ارتش باقی نماند.
* میتوان شایع کرد که اسلام زن را تحقیر میکند مگر در قرآن نیامده است که «مردان سرپرست زنانند» و مگر در سنت نیست که «زن همه شر است».
* آلودگی و ناپاکی به طور طبیعی پیامد کم آبی است؛ باید با هر نیرنگی از افزایش آب جلوگیری کرد.