نام؟
بسم
الله الرحمن الرحيم. محمدرضا.
نام خانوادگي؟
سنگري.
شغل؟
تدريس
در دانشگاه و سردبيري مجله رشد زبان و ادب فارسي.
تحصيلات؟
دکتراي
زبان و ادبيات فارسي.
شغل پدر؟
معلم.
همه مشاغلي که تا امروز داشتهايد؟
تدريس
در مقاطع مختلف، از ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان تا تربيت معلم و دانشگاه. سردبيري
مجله رشد زبان و ادب فارسي و مجله تربيت در آموزش و پرورش. مدتي هم مديريت گروه زبان
و ادبيات فارسي سازمان تأليف کتابهاي درسي را بر عهده داشتهام.
تجربه کار در کودکي و نوجواني؟
از سوم
و چهارم دبستان، براي تأمين نيازهاي تحصيلي خودم، که عمدهاش هزينه خريد کتاب
بود، کار ميکردم. بهخصوص در تابستانها؛ بنايي کردهام، در مغازههاي گوناگون کار کردهام، گاهي هم چيزهايي از ساحل رودخانه جمع ميکردم و در بازار قديم شهرمان ميفروختم.
مثلا چهچيزهايي؟
تکههاي مس و فلزات ديگر.
دورترين تصويري که از کودکي در ذهنتان مانده؟
يکساله
يا کوچکتر بودم. در بغل خالهام بودم، زير نخلي.
دانههاي خرما را ميچيدند، يکي از دانهها را هم در دهان
من گذاشتند.
شغل مورد علاقه در کودکي؟
دوست
داشتم معلم بشوم.
کمترين نمرهاي که در
مدرسه گرفتهايد؟
سه بار
صفر گرفتم. بارها به دانشآموزانم گفتهام که مفتخر به دريافت صفر شدهام و ياد گرفتهام چطور از صفر عبور
کنم!
از چه درسي؟
رياضي
و زبان.
به يادماندنيترين تشويق
دوران تحصيل؟
انشايم
نيمهتمام بود و نيمي از آن را از حافظه خواندم. منتظر
تنبيه بودم، اما معلم براي تشويق خودنويسش را به من داد.
خاطرهانگيزترين درس دوران تحصيل؟
درس
انشا. در فرصتهاي ديگر نميتوانستم خودم را نشان بدهم.
اولين کتابي که خودتان خريديد و خوانديد؟
کتاب
مشکلگشا. که دو ريال خريدمش. منبع درآمدم هم بود. شبهاي جمعه ميرفتم در خانهها ميخواندم و با هر بار خواندن پنج ريال ميگرفتم!
اولين فيلمي که در سينما ديديد؟
زاپاتا.
تا قبل از انقلاب، خانواده اجازه سينما رفتن به ما نميداد. درست در بحبوحه انقلاب يا کمي پيش از اوجگيري انقلاب بود که فيلم زاپاتا را در سينماي شهرمان
نمايش دادند.
اولينبار که فهميديد ميتوانيد شعر بگوييد؟
کلاس
چهارم ابتدايي بودم. خانه ما نزديک ساحل بود و غروبها را کنار ساحل ميگذراندم. در خوزستان
بازماندگان قوم ماندائي يا صابئين هستند که در ساحل رود زندگي ميکنند و قبور گذشتگانشان هم در ساحل بود. در ساحل رودخانه دز ميرفتم و قبرها را ميديدم که فرسوده شده
بودند و اسکلتها از آنها بيرون زده بود. با کنجکاوي کودکي اين قبرها را نگاه ميکردم و همين اولين زمينه براي سرودن شعر شد.
اولين بيتي که در آن احوال گفتيد؟
يکي روز رفتم به صحرا چنين/ بديدم يکي مردهاندر زمين
و اولين شعري که از شما منتشر شد؟
يک شعر
در زمينه دفاع مقدس بود که در سال 1361 منتشر شد. يکي از دوستان شهيدم اين شعر را از
من گرفت و براي مجله سروش فرستاد، که آنموقع زندهياد قيصر امينپور و آقاي حسين اسرافيلي و دوستان ديگري آنجا بودند. يکي از ابياتش اين بود:
فيل
فتنه اگر که زين سازند/ابر باراني ابابيليم.
شعر گفتن دشوارتر است يا نقد شعر؟
هرکدام
در موقعيتي دشوار ميشوند. شعر، وقتي
بخش الهامياش طي شده است و
ميخواهي تمامش کني، بسيار دشوار است. آن جرقه و آذرخش
نخستين که تمام ميشود، بهخصوص اگر در قالب کلاسيک باشد ـ که سنتش اين است
که از پنج شش بيت کمتر نباشد و ميخواهيد تکميلش کنيد ـ تکاپوي دشوار و فرسايندهاي دارد. نقد هم دشوار است، اما هيچ شاعري نيست که در جريان سرودن دچار نقد نباشد.
همين که واژهها را پس و پيش
ميکنيد و کلمهاي يا بيتي را قلم ميگيريد، نقد است.
نقد در جريان خلق اتفاق ميافتد و چنان توأمانند
که گويي همزادند.
با نوشتن درباره شعر راحتتريد يا
سخن گفتن درباره شعر؟
هردو
کار را ميکنم، اما فکر ميکنم در سخن گفتن راحتتر باشم. من بيش از 40 سال است که سخنراني ميکنم و تمرين سخن گفتنم بيشتر است.
کوتاه، درباره شوش دانيال؟
زادگاه
من و خاطره پيامبر بزرگي که در هجرت و تبعيد به سر برد. سرگردانيهاي من به دانيال نبي بسيار شبيه است.
ميکروفن؟
پل ارتباط.
ابزاري براي اينکه بگويي که هستي
و چگونه ميانديشي و به مخاطب
چگونه نگاه ميکني.
غزل؟
لنگرگاه
شعر ديروز و امروز. شعر انقلاب با گذار از همه قالبها و تجربههاي فرميک سرانجام
به غزل رسيد. اين نشان ميدهد غزل ظرفيت بينهايتي است براي گفتن. و اتفاقا نامش چندان رسا
نيست. نه فقط جلوههاي عاشقانه و عارفانه،
که همه قلمروهاي زندگي در غزل
چهره نشان دادهاند. غزل فرمي است
براي همه جلوههاي حياتي انسان.
شعر آييني؟
اين
واژه منطبق بر فراخناي گستره معنايياش نيست. آيين، تجلي بيروني باور است. ما آيينهاي قومي و بومي داريم، آيينهاي ملي و فراملي داريم و آيينهاي ديني. الان از شعر آييني فقط شعر ديني را تصور ميکنيم، در حاليکه گستره شعر آييني بسيار فراختر و وسيعتر است.
درستترين واژه براي بيان مفهومي
که امروزه از عبارت «شعر آييني» مراد ميکنيم؟
شعر
آيينيِ ديني. من شعر ديني را تقسيم ميکنم به شعر نيايشي و شعر ستايشي. شعر نيايشي همان شعر مناجات و تحميديه است. سنت
ديرينه ادبي ماست که کتابها را با نيايش
آغاز ميکردهاند. شعر ستايشي نيز شعر منقبت و فضيلت است که ستايش بزرگان دين است. يعني آن
حمد است و اين مدح.
شعر مرثيه کجاي اين تقسيمبندي جاي
ميگيرد؟
شعر
مرثيه در حوزه شعر ستايشي است. شعر ستايشي را به سوگسرودهها و سورسرودهها تقسيم کردهام.
ذوالجناح؟
غروبِ
غريبيِ حسين. آغاز اسارت.
حر؟
آيينهاي براي تماشاي خود. براي هرکس سر آزادي از خويش
دارد.
حرمله؟
نهايت
شقاوت و قساوت.
زيارت ناحيه مقدسه؟
سه زيارت
ناحيه داريم. يکي زيارتي است که در آن اصحاب معرفي ميشوند. دومي، گزارشي از ماجراي کربلاست، و سومي زيارت رجبيه که در آن نيز ياران
و اصحاب امام معرفي شدهاند. اگر مقصود شما
زيارت دومي است، فرصتي است براي مرور کربلا. روايت صادقانه و عاشقانه کربلا.
درياچه اروميه؟
نمکينترين قسمت ايران!
کاغذ کاهي؟
فرصتهاي اضطراري براي نوشتن و سرودن.
خرمشهر؟
من جزو
آخرين نفراتي بودم که بعد از 34 روز مقاومت از خرمشهر خارج شدم. لحظات وداعم با او
غمانگيزترين لحظه زندگيام بود. و البته نماد پيروزي ايران.
کارت عابربانک؟
گذار زندگي.
خط معلا؟
رقص
زيباي قلم.
حوزه هنري؟
پايگاه
پرورش استعدادهاي بزرگ و سکوي
پرش بسياري از بزرگان.
کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان؟
دغدغهمندترين جغرافياي ادبيات کودک.
مجلات رشد؟
فرصتي
براي رشد.
خوشتر داريد شما را «معلم شاعر» خطاب کنند، يا «شاعر معلم»؟
من معلمم.
کارهاي شعريام کمتر عرضه شده و کمتر مرا به شاعري ميشناسند.
سه شيء که هميشه همراهتان است؟
قلم،
کاغذ، تسبيح.
با چند انگشت تايپ ميکنيد؟
با يک
انگشت. به ندرت و با مشقت.
چند وقت يکبار اسم خودتان را در موتورهاي جستوجو سرچ
ميکنيد؟
معمولا
دو هفته يکبار.
اگر سههزار ميليارد تومان پول
داشته باشيد با آنچه ميکنيد؟
خدا
نکند! «إن الانسان ليطغي، أن رآه استغني» پول مثل کود است. انباشته که شود درخت را
ميسوزاند.
اگر مجبور به داشتن اين مبلغ باشيد؟!
در اولين
فرصت تقسيمش ميکنم.
بين چه کساني؟
آن را
به فقيرترين بخشهاي کشورم، که بخشهاي فرهنگي است، تقديم خواهم کرد.
رؤياي معهود؟
مولايم
حسين.
کابوس مرسوم؟
فقدان
همنفسي با آن بزرگان.
شخصيت مذهبي مورد علاقه؟
حسين.
که بيشتر برايش قلم زدهام.
شخصيت تاريخي مورد علاقه؟
عباسميرزا. و رييسعلي دلواري.
نان مورد علاقه؟
سنگک.
بوي مورد علاقه؟
گل.
گل محمدي.
صداي طبيعي مورد علاقه؟
صداي
آب.
ذکر مورد علاقه؟
ذکري
که بيشتر ميگويم صلوات است.
شير، چاي يا قهوه؟
شير.
کوه، دريا يا کوير؟
با هرسه
مأنوس بودهام. اما دريا را
بيشتر دوست دارم.
استقلال يا پرسپوليس؟
هردو
برايم يکسانند.
جاودانگي يا تأثيرگذاري؟
تأثير
جاودانه.
تأثيرگذارترين آدم در زندگي شما؟
اولين
چهرهاي که بر من تأثيرگذار بود، شهيد سبحاني بود که
پيشش شاگردي کردهام. دکتر شريعتي
و شهيد مطهري چهرههاي اثرگذاري در
زندگي من بودهاند.
اولين آشناييتان با دکتر
شريعتي؟
کتاب
«فاطمه فاطمه است.» در اهواز خواندمش، اما وقتي رفتم که از نزديک دکتر را ببينم، از
ايران رفته بود.
بارزترين صفت فرهنگ ايراني؟
نجابت.
آريا يعني نجيب.
با شعر ميشود دنيا را عوض کرد؟
به شرطي
که شعرش عوضي نباشد! بودهاند شعرهايي که جهان را عوض کردهاند. لااقل جهان يک انسان و جان او را عوض کردهاند.
مهمترين کليد سرودن شعر مذهبي؟
مستعد
بودن فضاي درون شاعر و شناور شدن در فضايي که بزرگان دين بودهاند و همنفسي با آنها. بهعبارت ديگر اينکه با فاصله حرف
نزنيم. به قول قيصر امينپور «شنيدن کي بود
مانند بودن.» اول بچشيم، بعد بگوييم.
و اين همنفسي چگونه حاصل ميشود؟
مثلا
اگر ميخواهيم از علي بگوييم گاهي عبادت و نيايش شبانه
داشته باشيم، شبي کيسهاي به دوش کشيده
باشيم، گاهي اشک يتيمي را پاک کرده باشيم و کودکي را پشت خود سوار کرده باشيم و صداي
گوسفند در آورده باشيم...
مهمترين کليد نقد شعر؟
فهم
دقيق شعر. به قول صاحب کشفالمحجوب «شعر را
بورزيم.» اگر شعر را ورزيده باشي، خوب ميتواني نقد و تحليلش کني.
بهوجود بحران مخاطب شعر باور
داريد؟
نه.
بحران متوجه همانهايي است که شعر
را دچار بحران ميبينند. شعر اگر گره
بخورد به مردم، مردم از آن استقبال ميکنند.
بهنظر شما کنگرههاي ادبي به حال شعر بيشتر مفيد بودهاند يا مضر؟
کنگرهها در زايش شعر و در زايش شاعران بيترديد تأثيرگذار بودهاند. مصداق روشنش اينکه امروز اگر در برخي زمينهها شعر نداريم يا کم داريم، بهخاطر اين است که در آن زمينه کنگره نداشتهايم. اما در زمينههايي مثل عاشورا يا دفاع مقدس ميبينيد چقدر شعر وسيع شده است. از نظر کيفي هم،
کنگرهها به باروري شعر کمک کردهاند. وقتي شاعر ميبيند در جمعي قرار است شعرش را عرضه کند که مخاطبان
فرهيختهاند، تلاش و تکاپوي بيشتري خواهد داشت.
مهمترين آفت کنگرهها؟
انجمني شدن شعر. اينکه بعضي شاعران
فقط مناسبتي شعر ميگويند و از برخي موضوعات
انساني که در شعر گذشته بسيار شاخص بوده بيبهره ماندهاند.
با کساني که ميگويند رقابتي
بودن کنگرهها به شعر ضربه زده است،
موافقيد؟
مگر
در گذشته برخي از آثار بزرگ ادبي ما محصول همين رقابتها نبوده؟ آنموقع اين رقابتها در دربارها يا مجالس بعضي صاحبذوقان اتفاق ميافتاده و امروز در امکانات و فضاي ديگري. نميشود اين فضاي رقابتي را فينفسه منفي ديد، مگر در مورد شاعري که تحت تأثير
آن فضا شعرش را با شتاب عرضه ميکند و ميخواهد زودتر بازار را پر کند و خودش را به ديگران
برساند. اين موارد سطح شعر را پايين ميآورد، نه نفس رقابت.
بهترين شيوه عرضه شعر؟
خوانش
شعر توسط خود شاعر. شاعر بهتر از هرکس ديگر حس خود را و درنگها و تنفسگاههاي شعر را بيان ميکند و چون حسش
در درونش پيچيده است، با مخاطب هم ارتباط بهتري برقرار ميکند.
ارزيابيتان از تصوير ادبيات معاصر
در کتابهاي درسي؟
کتاب
درسي ظرف محدودي است با انتظارات فراوان. ما 700 خواهنده داريم که ميخواهند در کتاب درسي جايي داشته باشند. از قرآن
و نهجالبلاغه و ستاد اقامه نماز گرفته تا پليس و سازمان
استاندارد و... اين سهمخواهيها کار کتاب درسي را بسيار دشوار ميکند. عبور از اين تنگناها بسيار سخت است و پيدا کردن شعري که جواب همه
اينها را بدهد، به کاهش سطح شعر منجر ميشود. گاهي هم به سفارش شعر ناچار شدهايم. اما در مجموع تلاش ما اين بود که بهترينهاي شعر انقلاب و شعر معاصر را در کتابهاي درسي بياوريم. زندهياد حسن حسيني ميگفت اگر از خودم ميپرسيديد که کدام
شعرم را در کتاب درسي استفاده کنيد، همين شعر «راز رشيد» را انتخاب ميکردم. آقاي معلم و زندهياد قيصر امينپور هم همينطور.
سختترين تجربه ترس؟
تجربه
صحبت کردن و ناکاميهاي اوليهاي که در صحبت کردن داشتم و ترس پس از اين شکستها. من از کلاس پنجم ابتدايي صحبت کردن در جمع
را شروع کردم.
بزرگترين عيبي که داريد؟
عيب
زياد دارم. يکي از بزرگترين عيبهايم اين است که با فضاهاي رسانهاي کمتر ارتباط دارم.
عيبي که در شما نيست، اما معمولا به آن متهمتان ميکنند؟
تصور
ميکنند به يک جناح خاص سياسي يا فکري وابستهام؛ در حاليکه من سعي کردهام فراتر از اين خطوط حرکت کنم و با همه سلوک و
مدارا داشتهام.
مهمترين کلمه عالم؟
الله.
غمانگيزترين گوشه تاريخ ايران؟
آن دو
معاهده تلخ. ترکمانچاي و گلستان.
باشکوهترين گوشه تاريخ ايران؟
دفاع
مقدس.
برخوردتان با آدم متملق؟
سکوت
طولاني.
با آدم حراف؟
سکوت
و گاهي کلمهاي کوتاه، که دريابد
کوتاهتر هم ميتوان حرف زد.
با آدم لافزن؟
سعي
ميکنم ديگر نبينمش!
با آدمي که در برخورد اول، شما را تو خطاب ميکند؟
تازه
گاهي وقتها «تو»ها از «شما»ها خيلي محترمانهتر است!
نظرتان درباره قيصر امينپور؟
صميميترين چهره شعر انقلاب.
علي معلم؟
دشوارگوي عميقانديش.
سيدحسن حسيني؟
روح
شورشـي آرام. بــزرگتريــن چهره شعرشناس
و منتقد ادبي انقلاب.
سهراب سپهري؟
زلال
مثل آب.
مهدي اخوان ثالث؟
با شکوه،
مثل شعرش.
احمد شاملو؟
نوانديشي
که عميق نينديشيد.
فروغ فرخزاد؟
ميتوانست يک رابعه باشد. دريغ که زود رفت.
حبيبالله چايچيان؟
شاعر
صميمي شعر مذهبي. با نشيب و فرازهاي فراوان در شعر.
محمدعلي مرداني؟
شاعري
شيفته رشد و تشويق نسل جوان.
عليرضا قزوه؟
سرشار
از شعر. اگر بکوشد کرانههاي خود را حفظ
کند.
جواد محقق؟
معلم
شاعر، اهل سلوک و سفر.
رضا اميرخاني؟
استعداد
شگرف حوزه قصهنويسي.
مصطفي مستور؟
بوسيدن
روي ماه خداوند.
سيدمهدي شجاعي؟
داستاننويس آييني. چهره بزرگ و موفقي خواهد بود، اگر
روح دميده سينما در نثر خودش را حفظ کند و به هر قلمرويي هم سر نکشد.
بهترين فيلم بعد از انقلاب؟
آژانس
شيشهاي ابراهيم حاتميکيا.
بهترين رمان؟
من اوي
رضا اميرخاني.
آثار شاخص ادبيات داستاني در حوزه مذهب؟
آثار
محمود حکيمي و پرويز خرسند. و هبوط دکتر شريعتي.
در حوزه دفاع مقدس؟
دا و
پايي که جا ماند.
در حوزه موسيقي مذهبي؟
اذان
مؤذنزاده اردبيلي. کار اخير آقاي کريمخاني هم بسيار
شاخص و اثرگذار است.
نظرتان درباره مرگ؟
بارها در سالهاي جنگ مرگ را تجربه کردهام. و البته هرکه
نماز ميخواند، مرگ را تمرين ميکند. نماز ديدار با خداست. نبايد اتفاق عجيبي باشد.
و به تعبير امام حسين مرگ غير از يک پل چيزي نيست.
بزرگترين آرزويي که به آن رسيديد؟
اينکه نويسنده شوم و از عاشورا با زبان ديگري بگويم.
با ارزشترين چيزي که از دست دادهايد؟
فرصتها. امام حسين فرمود: اي انسان، تو جز مجموعهاي از روزها نيستي. هر روز که بگذرد پارهاي از وجود تو رفته است. اين بزرگترين حسرت آدمي است.
اگر بدانيد 24 ساعت بيشتر زنده نيستيد چه ميکنيد؟
بارها اين سؤال را از خودم پرسيدهام. سعي ميکنم غبار دلهاي آنهايي را که گوشه قلبشان غباري از من نشسته است به هر مقدار که ممکن باشد پاک کنم.
اگر مجبور باشيد در کشوري بهجز ايران
زندگي کنيد، کجا را انتخاب ميکنيد؟
عراق.
کربلا يا نجف. و انتخاب بعديام هند است.
زيباترين نقطه ايران؟
شهرم
دزفول.
بهترين خيابان تهران؟
همه
خيابانهايي که مستقيم به خارج از تهران ميروند!
محمدرضا سنگري، در يک عبارت؟
کسي
که سعي ميکند خودش باشد و
با او باشد.
حرف آخر؟
فعل
در عرفان اينگونه صرف ميشود: من نيستم، تو نيستي، او هست. و اين آخرين
حرف است
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com