بعد از اینکه کل اسماعیل جانباز می شود به قم منتقل میگردد، در آن زمان او از نظر گفتاری کاملا ناتوان شده و نیمی از بدنش به طور کامل فلج شده بود. شبی به کل اسماعیل الهام می شود که بانوی آب و آینه کوثر کویر قم می خواهد او را شفا دهد، کل اسماعیل با اشاره ای از خانواده می خواهد که او را به حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) ببرند. در نیمه های شب در حرم بی بی معصومه (س) اولین جمله ای که به زبان می آورد، صلوات بر محمد و آل محمد است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از بی باک،
در کوچه پس کوچه های قدیمی قم خانه کوچک و باصفایی است که ساکنان آرام و
صبور آن میزبان پدری با قلبی رئوف و مهربان هستند، پدری که با همه مهربانی
هایش گاهی آنچنان بهم می ریزد که کمتر کسی تاب تحملش را دارد. همه آشفتگی
او یادگار جنگ و دفاعی مقدس است که برخی نامزدها این روزها بسیار از آن
برای جلب آرای مردم نان می خورند، پدری به نام کل اسماعیل زمانی.
وقتی که کل اسماعیل را میبینی تازه می فهمی که چرا می گویند؛ ابراهیم،
اسماعیلاش را به قربانگاه برد. آری اسماعیل شایسته قربانی شدن در راه خدا
بود. یکی از تفاوت های کل اسماعیل زمانی با ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح
این بود که کل ابراهیم زمانی برادر کل اسماعیل قبل از او قربانی در راه حق
شده بود.
کل ابراهیم زمانی(سمت چپ)
جمعی از خواهران بسیجی پایگاه نسیبه استان قم برای دیدار جانبازی از
جانبازان پاکباز اسلام راهی منزل وی شدند که من نیز بعنوان خبرنگار پایگاه
خبری
بی باک آنان را در این میهمانی معنوی همراهی کردم.
وقتی آقای معصوم یکی از همرزمان کل
اسماعیل به وی می گویید که خواهران بسیجی به خاطر روز جانباز به دیدار شما
آمده اند تا برایشان حرفی بزنی او همچون یکی از این شش کاندیداهای ریاست
جمهوری با اینکه نشان جانبازی اش از دور نیز قابل مشاهده است، هیچ حرف و
حدیثی در تمجید و تعریف از خود نمی گوید و تنها با اخلاص و ارادت خاصی می
گویید؛ حضرت ابوالفضل (ع) علمدار شجاعی بود. نام علمدار که می آید دیگر
باید اشک ریختن های کل اسماعیل را تماشا کنی.
کل اسماعیل از عشق و ارادتش به حضرت می
گویید. از حرف هایش پیداست که هنوز مرد روز های رزم است، دروغ نمی گوید،
ساده است، خجالت می کشم از خودم و از خیلی ها که برای پست و مقام دست به هر
کاری می زنند و دروغ می گویند و شعار می دهند و وعده وعید می دهند ولی کل
اسماعیل مدام از رسول و حبیب و سایر رفقای جبهه و جنگش حرف می زند و سراغ
آنها را از همرزمش می گیرد.
خانم نرجس شریفی زنی آرام و صبور همسر
این جانباز عزیز که بعد از جانبازی کل اسماعیل با او ازدواج کرده و الان
حدود 22 سال است که مهربانانه با سه دخترش در کنار این جانباز عزیز زندگی
می کند. ایشان می گویند هدفم از ازدواج با کل اسماعیل تنها رضایت خدا بود.
او که به خاطر خدا و اسلام جانباز شده من هم باید کاری برای اسلام می کردم.
همسر کل اسماعیل بسیار ساده حرف می زند. می گوید سخنوری بلد نیست. از او
پرسیدم؛ زندگی با مردی که نیمی از بدنش فلج است و گاهی عصبی می شود و اساسا
در دنیای دیگری سیر می کند، سخت نیست؟! که با متانت و وقار خاصی می گوید؛
وقتی خدا در زندگی لحاظ شود و همه مسائل دینی در نظر گرفته شود، زندگی
زیباست.
خانم شریفی می گوید؛ کل اسماعیل گاهی عصبانی می شود و زمین و زمان را به هم
می ریزد اما چند دقیقه بعد حال و احوال ما را می پرسد دیگر یادش نمی آید
که داد و بیداد کرده بود.
آمنه دختر سوم کل اسماعیل مشغول فراهم
کردن وسایل پذیرایی از مهمانان است و مانند مادرش آرام و صبور است. می
گوید؛ همیشه افتخار می کنم که دختر چنین مردی هستم. پدرم برای رضای خدا
رفته است. اگر من هم بودم می رفتم. اگر او نمی رفت پس چه کسی باید می رفت؟!
اینجا باید خیلی آرام سرم را پایین بیندازم و گوشه ای را برای فکر کردن انتخاب کنم. راستی اگر من هم بودم می رفتم؟!
وقتی از کل اسماعیل سئوال می پرسی، هیچ
توجهی به سئوال تو ندارد. گوئی از جای دیگر آن حرفی را که مهمتر است را بر
زبان جاری می کند، باز هم شرمنده می شوی از این که می بینی چه حرف هایی
را باید از برخی کسانی که به سرهنگ نبودنشان افتخار می کنند و عده ای دیگر
که ادعای رزمندگی دارند بشنوی. اینجا از خودت می پرسی؛ راستی شهدا و
جانبازان در کجای زندگی ما و آن مدعیان جا دارند؟
آقای معصوم همرزم این جانباز سر افراز
می گوید: آقای زمانی در اوج جوانی برای دفاع از اسلام به میدان های جنگ حق
علیه باطل رفت، تمام گردان های لشگر علی بن ابی طالب (ع) آقای زمانی را به
دلیل شجاعتی که داشت می شناختند و به کل اسماعیل جبهه ها معروف بود.
کل اسماعیل جوان در جبهه
در عملیات خیبر کالیبر 50 به سر کل
اسماعیل اصابت می کند و سرش به طور کامل متلاشی می شود. وقتی که جمجمه از
سرش کنده می شود، مصطفی کلهر بعنوان فرمانده دستور می دهد به هر قیمتی که
است باید کل اسماعیل به عقب فرستاده شود حتی اگر شهید شده باشد. جمجمه ای
که از سر بیرون ریخته شده است را به داخل سرش میریزند. کل اسماعیل جبهه
های جنگ در حالی که بیهوش بود دست در سرش می کند و بخشی از جمجمه را به طرف
دشمن پرتاب می کند به این نشانه که آنچه را در راه خدا داده است حاضر نیست
بازپس گیرد.
همرزمان او تعریف می کنند؛ قبل از این که کل اسماعیل جانباز شود با تیربار
عراقی ها را زمین گیر کرده بود. آری، همین آدمی که که حالا آرام در گوشه ای
نشسته و همیشه سر به پایین دارد و ما سرمان را تا توانسته ایم بالا گرفته
ایم.
بعد از اینکه کل اسماعیل جانباز می شود
به قم منتقل میگردد، در آن زمان او از نظر گفتاری کاملا ناتوان شده و نیمی
از بدنش به طور کامل فلج شده بود. شبی به کل اسماعیل الهام می شود که بانوی
آب و آینه کوثر کویر قم می خواهد او را شفا دهد، کل اسماعیل با اشاره ای
از خانواده می خواهد که او را به حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) ببرند.
در نیمه های شب در حرم بی بی معصومه (س) اولین جمله ای که به زبان می آورد،
صلوات بر محمد و آل محمد است.
وقتی که حرف می زند، استخوان هایش صدا می دهد. صدایی که نمی توانی درک کنی
که کل اسماعیل چگونه تحمل می کند. به راستی او ذبیح الله است اما نه در یک
ساعت و در یک روز بلکه در تمام طول عمرش قربانی اسلام شده و می شود. کاش در
انتخابات پیش رو همگی نفسمان را قربانی کنیم تا شرمنده کل اسماعیل ها
نباشیم.
آقای معصوم می گوید: اسماعیل و شفای او حجتی برای همه رزمندگان و مردم است
زیرا اسماعیل حرف های خودش را می زند کاری ندارد که تو چه می گویی، شاید
خیلی از بی انصاف ها احساس کنند که حرف های او بی معنی است اما کل اسماعیل
فقط حرف شهدا و امام (ره) را می زند. گویی خدا او را زنده نگه داشت که این
حرف ها را بزند حرف هایی که در آن دروغ و نیرنگ و منافع شخصی جایی ندارد.
همرزم کل اسماعیل در ادامه می گوید: گاهی اوقات می دیدم که کل اسماعیل زخمی
است. وقتی می پرسیدم چه شده است؟ می گفتند که زمین خورده است اما بعد ها
می فهمیدم که بخاطر امر به معروف و نهی از منکر او را کتک زده اند.
خیلی ها از امر به معروف و نهی از منکر می ترسند اما کل اسماعیل که ترس را
نمی شناسد چون ترس برای اهل دنیاست اما او با تن زخمی اش چه زخم هایی که
دشمن در جنگ به او وارد کرده است و چه زخم هایی که در خیابان های شهر
خودمان به او زدند، دیگر دنیایی نیست که از امر به معروف هراسی داشته باشد.
اقای معصوم همچنان که گریه می کند می گوید ای کسانی که زخم بر تن زخمی کل
اسماعیل می زنید زمانی که او رشید بود و از کیان اسلام و کشور دفاع می کرد
و یک تنه مقابل گردانهای بعثی ایستادگی می کرد کجا بودید؟
کل اسماعیل که روزی یک گردان را به
خنده می انداخت همچنان آرام صبور در دنیای خودش سیر می کند از کل اسماعیل
می پرسم از انتخابات بگو به چه کسی می خواهی رای بدهی، می گوید: به کسی که
با ایمان و اسلام است، بعضی ها می خواهند خودشان را جا بزنند. به این جای
حرفش که می رسد دوباره به دنیای خودش بر می گردد.
وقتی از او می خواهند برای ما حرف بزند. فقط نام شهدا را می برد و از شهید
مصطفی کلهر می گوید. از شب عملیات می گوید. از رضا ماشااللهی و برادران
صادقی برایمان می خواند، تازه میفهمی که در گیر و دار مشکلات اقتصادی و
تورم، گرانبهاترین چیزی را که از دست دادیه ایم همان یاد شهدایی است که کل
اسماعیل با آنها زندگی می کند. کل اسماعیل نمی داند گرانی و تورم چیست؟! از
بدی های ساواک می گوید، از شهادت سید مصطفای امام(ره)، از بزرگی امام(ره)،
از بازگشتش به بهشت زهرا (س) و خلاصه هر آنچه که این روزها برای برخی از
ماها به اندازه رفاه و آسایشمان ارزش ندارد!
سرت را بلند کن ای شیرمرد و بی باک حقیقی! این ماییم که باید سرمان به زیر باشد که متاسفانه ...
خداحافظ کل اسماعیل! یک کلام؛ ما جا ماندیم، دعایمان کن!
من خودم فرزند جانباز هستم اما متاسفانه کاری به روزم آوردن و انقدر مسخره ام میکردن که اصلا نمیتونستم جایی با افتخار بگم فرزند جانبازم
اما میخام از همین جا بگم
مردم خوب سرزمینم پدر من و امثال او ، ایران و اسلام و ناموسشون رو دوست داشتن و رفتن جلوی دنیا ایستادن
امیدوارم قدر خون شهیدان و دردهایی که جانبازان میکشن رو بدونیم
دستت را از راه دور می بوسم.