تصاویری از زندگی پرحاشیه فیروز کریمی
فیروز کریمی از سالهای دور و نزدیک فوتبالش برای مان می گوید. 5 سال قبل او بی شک ستاره مربیان ایرانی بود. او که از تظر فنی بی نظیر بود و هر کاری که می خواست با تیم هایش انجام می داد. کریمی اما یکباره به لیست سیاه رفت و اضطراب به کارش افتاد.
فیروز کریمی مربی پیکان از سالهای دور و نزدیک فوتبالش برای مان می گوید.
5
سال قبل او بی شک ستاره مربیان ایرانی بود. او که از تظر فنی بی نظیر بود و
هر کاری که می خواست با تیم هایش انجام می داد. کریمی اما یکباره به لیست
سیاه رفت و اضطراب به کارش افتاد. او که خیلی جدی با حرف هایش لبخند را به
لب همه می نشاند و عادت داشت به انتقاد از شرایط با زبان طنز ، می گوید این
وظیفه اش بوده که مشکلات را بگوید . می گوید با همان سوزن فرفره و میخ
طویله گفتن هایش بوده که حالا لیگ 4 تا زمین استاندارد دارد.
1.
این تصویر مربوط به دوران من در صبا است. صبا تیم خوبی بود که دیر به دست
من رسید، تنها 17 روز مانده به مسابقات. اما تیم ایده الی بود چرا که مدیر
باشگاه آقای ملاحی بود و سرپرست تیم آقای پیامبری. این مثلث قهرمان آسیا
شده بود و می توانست حرف های زیادی برای گفتن داشته باشد. بازیکن ها هم
بازیکن های خوبی بودند. شما همین عکس را نگاه کنید، هم یحیی را داشتیم و هم
محسن. در کل تیم توانمندی بود. آن تیم 5 هفته اول تنها 3 امتیاز گرفت، 3
مساوی و دو باخت. اما در پایان کمترین باخت و بهترین خط دفاع لیگ برای ما
بود. اگر در آخرین بازی هم آقای رحیمی مقدم آن پنالتی کمدی را برای راه آهن
نمی گرفت، سهمیه لیگ قهرمانان آسیا را به دست می آوردیم. آن سال به زعم
کارشناسان 90 که به هر حال با فدراسیون فوتبال هم هماهنگ هستند، 13 امتیاز
از ما کسر شد و در نهایت با دو امتیاز کمتر آسیایی نشدیم. در مورد یحیی هم
باید بگویم که او بازیکن بسیار خوبی بود و از هوش سرشاری بهره می برد. یحیی
بیشتر از توانمندی جسمی اش از توانمندی ذهنی اش استفاده می کند. همین
مسئله باعث شد که در دنیای مربیگری هم موفق باشد.
2.
دوران استقلال است. این بازی ای بود که دو قلوی پای چپ من پاره شد اما نمی
دانم کدام بازی است. دوران سختی بود. استقلال تیمی مردمی است و نباید هیچ
وقت ضعیف باشد. پرسپولیس و استقلال باید همیشه پرسپولیس و استقلال باشند.
این در تمام دنیا وجود دارد. تمام قطب های دنیا باید همواره فوتبالی قوی
داشته باشند. هر زمان یکی از این قطب ها تضعیف شود شما اطمینان داشته باشید
که به فوتبال آن کشور صدمه می رسد. امسال هم این وضعیت گریبانگیر فوتبال
ما شد. استقلال تیم عزیزی است و یکی از دلایل رفتن من به استقلال خود ناصر
خان بود.
3.
این عکس من را یاد دوران گذشته انداخت. من از طریق سعید رمضانی مشکلات
ناصر خان را متوجه شدم و در اصل قبول پیشنهاد استقلال نوعی رفاقت بود که به
نظر من در آن مقطع هم ثمربخش بود. به نظر من در عالم رفاقت هر صدمه ای که
به کسی برسد اشکال آفرین نمی شود.
4.
خدا روحش را شاد کند. ناصر خان به فوتبال ما خدمت زیادی کرد. دوران خوبی
بود، کاشکی می توانستیم بیشتر از وجود او بهره ببریم. به نظر من در قالب
مدیریت می توانست به هر کادری کمک کند، به ما هم در آن مقطع کمک بسیاری
کرد.
5.
این پاس است. تیمی که قهرمان آسیا شد. احتمالا این عکس هم مربوط به
بازیهای آسیایی می شود. من در آن زمان پنجمین سال مربیگری ام را پشت سر می
گذاشتم. تیم بسیار جوانی در اختیار داشتم. البته این عکس تیم اصلی ما را
نشان نمی دهد و مربوط به دیدار مقابل پاکستان است. بهزاد غلامپور، اصغر
مدیرروستا، اکبر یوسفی، مهدی تارتار، رضا امری و خیلی های دیگر در این
دیدار حضور نداشتند.
6.
من و امیر قلعه نویی. امیر در شاهین بازی می کرد و من در پاس. پست تخصصی
من دفاع وسط بود. به نظر من فوتبال پاس زیباترین فوتبالی بود که ارائه می
شد. فوتبالی هدفمند و کاملا قدرتی. به همین خاطر سالیان سال حرف اول را در
فوتبال کشور می زد. جام تخت جمشید در 5 دوره برگزار شد که پاس در 2 دوره آن
قهرمان شد.
7.
این ایام محرم است. به هر حال خدا باید لیاقت دهد که همیشه این ایام را
داشته باشیم. این عکس جز خاطرات ارزشمند من به شمار می رود.
8.
تاکتیک این حرکت یعنی «انجام شرح وطایف با گرو حمله کردن». یعنی دفاع را
ببندید، حمله کنید و مواظب ضد حمله ها هم باشید. بچه های من الان معنی تمام
این حرکت ها را می دانند و جز رمز های ماست.
9. این عکس در مسجد سلیمان است. در اینجا به لاری رفته بودیم برای حمایت از کاندیداتوری یکی از نامزدها.
10. این آخرین سال بازیگری من است، مربوط به دیدار با استقلال یا پرسپولیس است. کاپیتان ما علی مناجاتی بود.
11.
این مربوط به قهرمانی در آسیا است. این تیم اصلی ما بود و نسبت به عکس
قبلی تیم کامل تری است. اصولا مکتب پاس مکتبی مربی ساز بود و خیلی از بچه
های آن زمان ما به مربیان بزرگی تبدیل شدند.
12.
دیگر نمی توانم از این کارها بکنم به جز زمانی که عصبی می شوم (می خندد).
به راحتی یک متر و نیم بالاتر از زمین هستم. مواقعی که عصبی می شوم از این
هم بیشتر می پرم و شاید بتوانم از بالای تیر دروازه هم بپرم!
13.
دقیقا نمی دانم این عکس العمل برای چیست اما اطمینان دارم که برای اشتباه
بازیکنانم بوده. این عکس مرا به یاد «غارتگر جنگل می اندازد». همان آدمی که
ماسک دارد و با آرنولد می جنگد.
14. این شب تاسوعا و نذری آن است. فکر می کنم مربوط به همین امسال هم می شود.
15.
این شاهین بوشهر است. جایی که حتی ایوان پتروویچ هم قرآن را می بوسد و از
زیر آن رد می شود. البته آنها هم افراد معتقد و خوبی هستند. من این
بازیکنان را به حضرت عیسی (ع) متوسل می کنم. مسیحیان از نظر ما پاک هستند.
اینها به یک پیامبر مظلوم منتصب هستند، پیامبر رحمت و مودت. حضرت عیسی مسیح
(ع) پیامبر مودت ادعیان بوده است. افتخار ما مسلمان ها این است که همه این
ادیان الهی را قبول داریم. به خصوص مسلمانان شیعه. همه این ادیان را هم در
ایران داریم. من در طول دوران مربیگری ام بیشترین محبت را به اقلیت ها
داشتم.
16.
پرویز خان است. احتمالا دارم سربه سر او می گذارم! نمی دانم دقیقا چه چیزی
به او گفتم اما شاید از اینکه وزن کم کرده متعجب شدم. پرویز خان از پشت
هیکل تراشیده ای دارد اما از جلو اوضاع متفاوت است!
17.
این عکس من و دنیزلی است در استادیوم آزادی. در اینجا دو تا واشر آب در
جیب او انداختم و گفتم که چرا مهره مار به ورزشکاه آورده ای؟! گفت من مهره
مار نیاوردم. من هم گفتم اگر شما را بگردم اشکالی ندارد؟ اول به جیب های
شلوار او دست زدم و بعد از آن به جیب های پیراهن او رسیدم و واشر ها را
درآوردم. به او گفتم اینها چیست؟ دنیزلی هم گفت به خدا قسم نمی دانم. هنوز
مشغول این بحث ها بودیم که در دقیقه 3 بازی گل اول را به آنها زدیم. سر
همان گل هم بازی را یک بر صفر باختند.
18.
امیر خان. به هر حال همه مربیان برای ما عزیزند اما امیر خان یک ویژگی خاص
دارد. ویژگی او هم دوستی دیرینه ما است. به نظر من تیم ملی ما بیشتر از
این ها می توانست از او بهره ببرد.
19.
علی دایی. فکر می کنم این عکس در بوشهر باشد. در جیب او چیزی نینداختم چرا
که علی آقا هم رفیق ماست و هم افتخار فوتبال ما. زمانی که من دستیار آقای
استانکو در تیم ملی بودم با او به عنوان مربی هم کار کرده ام.
20. این عکس مربوط به چه چیزی است را نمی دانم. یادم نمی آید.
21. این هم جز تکنیک ها و علایم من است. این ها جز محرمیات است و آن را لو نمی دهم.
22.
این آخرین بازی ما با استقلال است که 3 بر صفر بازنده شدیم. در اصل تنها
روزی بود که من بدون کارت و فقط از باب رفع تکلیف آمدم. در این صحنه داشتم
یکی از بچه ها را توجیه می کردم.
دمت گرم