کافیست برای یکبار به صحیفهی حضرت امام و تاریخچهی انقلاب اسلامی نگاه کرده باشید تا متوجه شوید ″جمهوری اسلامی″ مدنظر امام خمینی(ره) که در قانون اساسی مندرج است٬ از همان اول کار چه دشمنانی داشته است. متحجران مقابل جمهوریت نظام و سکولارهای مقابل اسلامیت نظام.
گروه سیاسی ، سیدمجتبی نعیمی ، متحجرانی که انجمن حجتیهایها از مهمترین آنها محسوب میشدند و در طول تاریخچهی جمهوری اسلامی٬ به اشکال مختلف بازتولید شده و به قول امام راحل٬ از بزرگترین خطرات جمهوری اسلامی بودند٬ از در دلسوزی دین و آخرت مردم وارد شده و با تشکیل هر نوع حکومتی به اسم دین مخالف بودند٬ چه برسد به تشکیل حکومتی دینی که جمهوریت را در کنارش قرار داده است و به اندازهی اسلامیت نظام٬ برایش ارزش قائل است.
به گزارش بولتن نیوز ، در کنار اینها٬ به قول امام خمینی (ره) ″خشک مقدس″هایی نیز وجود داشته و دارند که هرچند به مثابه حجتیهایها مخالف تشکیل حکومت به نام اسلام نبودند٬ اما از اینکه جمهوریت و نقش مردم را در امور سیاسی دخیل ببینند هراسان بوده و آنرا نوعی گردنکشی در برابر قانون و حاکمیت الله میدانستند.
این دسته از مخالفان جمهوری اسلامی که چیزی دسته کم از خوارج زمان امیرالمونین نداشته و ندارند٬ هیچ جایگزینی برای جمهوریت بنا نکرده و معلوم نیست از نظر آنها٬ اگر قرار است مردم در نظام سیاسی نقش نداشته باشند پس مکانیزم حکومت به چه شکلی باید صورت بگیرد.
اما دشمنان دیگری هم علیه ″جمهوری اسلامی″ مشغول بوده و هستند. سکولارها٬ آنهایی که اسلامشان امریکاییست٬ تندروهای دیروز یا روشنفکرمآبان امروز و همهی دار و دستهیشان که از قضا دانشگاهها را پر کردهاند٬ روی دیگر این دشمنی هستند.
اینها که داعیهدار درک کامل منطق مملکتداری بوده و هستند٬ هر نوع حضور دین در عرصهی سیاست را به نوعی عقبگرد تاریخی تلقی کرده و دمکراسی را به تنهایی٬ جوابگوی سوالها و نیازهای موجود در عرصهی قدرت میدانند.
از طرف دیگر٬ دین بهماهو دین را امری قدسی و فرازمینی عنوان کرده که فاقد هر نوع محتوای این دنیایی و بخصوص٬ سیاسیست. بعلاوه اینکه با استناد به قرون وسطی و تاریخچهی ورود دین به حوزهی مملکتداری (بدون عنایت به انحراف مسیحیت در آن عصر) پیوند دوبارهی این دو عنصر را امری ″محال″ و ″نباید″ عنوان میکردند.
نکتهی جالب در مقابلهی دشمنان ″جمهوری اسلامی″ با آن٬ این است که اگر لازم میشد٬ طرفداران اسلامیت-منکران جمهوریت٬ بر ارزشهای دینیشان پا گذاشته و با تن دادن به هر نوع بیاخلاقی٬ سعی میکردند تا این نظام را بکوبند و از سوی دیگر٬ طرفداران جمهوریت-منکران اسلامیت حتی اگر لازم میشد٬ برای کوبیدن جمهوری اسلامی پا بر روی جمهوریت نظام گذاشته و دست به دیکتاتوری روشنفکران علیه مردم میزدند.
اما در این بین٬ هیچ کس در جمهوری اسلامی به اندازهی ″ولیفقیه″ نگهبان جمهوریت و اسلامیت نظام به طور توأمان نبوده. آن زمانی که متحجران و خشک مقدسان با قراردادن دین مردم در برابر جمهوری اسلامی وانمود میکردند که با جمهوری٬ آخرت مردم از دست خواهد رفت٬ این ولیفقیه بود که گفت: «میزان رأی ملت است.» آن زمانی که روشنفکران٬ برای کنار گذاشتن دین از سیاست حتی به قتل عام جمهوری مرتکب میشدند٬ تنها این ولی فقیه بود که «اسلام را تنها راه رهایی مردم از بند اسارت» عنوان کردند.
و چه فتنههایی که علیه ولیفقیه راه نیفتاد٬ تنها به جرم دفاع تمام قد از ″جمهوری اسلامی″. فتنههایی که یک سرش را متحجران تشکیل میدادند و سر دیگرش را سکولارها. اما دست مریزاد بر ″عوامی″ که عین دوازده فروردین پنجاه و هشت و از سر «حافظ ولایت فقیه باشید تا به مملکتتان آسیبی نرسد» پشت ولیفقیهشان ماندند و از همهی جمهوری اسلامی حفاظت کردند.