سیامک انصاری
هم خندهام ميگیرد هم متاثر ميشوم!
نوروز كه ميشود، يك حس و حال خوب از قبل از چهارشنبهسوري همراهم ميشود تا روز 13 فروردين. شايد اين حسي است كه از كودكي همراهم است و به نظرم نوروز، فرصت بسيار خوبي است براي اينكه قدر همه آدمهاي اطراف، دوستان، خانوادهمان و... را بيشتر بدانيم. نوروز به نظرم به ما يادآوري ميكند زندگي خيلي دوام آنچناني ندارد و واقعا همه چيز گذرا است، بنابراين عيد يك خاطره يا بهتر است بگوييم يادگاري خوب است كه ماندگار ميشود؛ پس چه بهتر كه همهمان يك يادگاري خوب از خودمان باقي بگذاريم و اين بهترين چيزياست كه از آدمها ماندگار ميشود. احساس ميكنم يكجورهايي تكنولوژي همه چيزمان را نابود كرده! مثلا خيلي اتفاقات با آمدن چيزي به نام موبايل يا اينترنت از بين رفت! شايد در گذشته آدمها حتما بايد يكديگر را ميديدند تا بتوانند تبريكشان را بگويند، اما الان همه با پيامك به هم تبريك ميگويند! با همين پيامك خيلي از پروندههاي ديد و بازديد آدمها بسته شد!
يك خاطره خيلي خوب از دوران كودكيام دارم كه مربوط به عيد نوروز ميشود. يادم هست مادربزرگم شب چهارشنبه سوري يك سال كه كودك بودم، فوت كرد، آنموقعها رسم بر اين بود كه به احترام آن عزيز از دست رفته، سال اول را نبايد هفتسين بچيني. من و خواهرهايم هم جيغ و داد كه هفتسين ميخواهيم! (خنده) از آنور پدر و مادرمان هم خندهشان گرفته بود كه با اين اصرار ما چه كار كنند! آن موقعها هفتسينهاي كوچكي وجود داشت كه در يك بسته تمام اعضاي خانواده هفتسين را داشت و ما پدر و مادرمان را مجبور كرديم يكي از آنها را بخرند تا ما بچهها سال را با هفتسين تحويل كنيم. الان كه به آن جيغ و داد نگاه ميكنم، هم خندهام ميگيرد، هم تا حدودي متاثر ميشوم! هنوز هم دوست دارم هر سال هنگام سال تحويل سفرهمان هفتسين داشته باشد و اگر امكانش باشد، خودم آن را ميچينم، چون اين اصول و فرهنگ ما ايرانيهاست كه بسيار هم اهميت دارد.
هومن جاوید
سکههاي مراسم ازدواجمان برکت سفره هفت سین ماست
از آنجا که فرزند دومم به تازگی به دنیا آمده و حسابی مشغول انجام امورات ایشان هستیم، تعطیلات نوروز را باید در تهران بگذرانیم! اسم فرزند اولم که 4 سالش است «هیراد» است و دختر خانمم هم که به تازگی به دنیا آمده «دیبا»ست.
نکته جالب اینکه در نوروز 88 هم غمانگیزترین و هم خاطرهانگیزترین اتفاقات نوروزیام رخ داده است؛ خب آن سال اولین نوروزی بود که پسرم «هیراد» به جمع خانواده مان اضافه شده بود و همهمان بابت این اتفاق خوشحال بودیم، اما اتفاق تلخی که در همان ایام نوروز برای پدرم افتاد و ایشان زمین خوردند باعث شد او را به بیمارستان منتقل کنیم و بهرغم عملهاي جراحی متعددی که انجام دادند، به علت بیماری قندی، کلیههایشان از کار افتاد و منجر به فوت ايشان شد. برای همین بهترین و بدترین اتفاقات در نوروز 88 برای من رقم خورده است.
امسال هم به مانند سالهاي دیگر من و همسرم دو نفری سفره هفت سین خانهمان را خواهیم چید. خب هر کدام از اعضای «هفت سین» معنای خاص خودشان را دارند، ولی شخصا بین آنها به سیب، سنبل و البته سکه علاقه بیشتری دارم! برای هفتسینمان معمولا از سکههايي که هنگام ازدواجمان هدیه گرفتیم استفاده ميکنیم، چون احساس ميکنم این کار برکت زیادی با خود به همراه ميآورد. دوست دارم نوروز 92 را به شما و همه همکارانتان در نشریه دنیایاقتصاد تبریک بگویم و امیدوارم امسال، سال پر برکتی برای همه ایرانیها باشد.
رضا یزدانی
نوروزمان هم با بقیه آدمها متفاوت است!
نوروز یعنی نو و تازه شدن سال. یعنی کهنگی و سال قبل را گذراندهاي و وارد سالی جدید شدهاي با اتفاقاتی جدید. والله داستان ما هنرمندها از ديگر آدمها کمی متفاوتتر است، چراکه همه آدمها ایام نوروز در سفر و تعطیلات هستند، اما ما سر اجرای برنامههاي مختلف تلویزیونی یا برگزاری کنسرت در تهران و شهرستانها. یعنی در آن زمان هم ما کماکان مشغول کار کردنیم!
اتفاق خاصی را که در نوروز برایم افتاده باشد و در ذهنم ماندگار شده باشد در خاطر ندارم، ولی هر سال نوروز خانواده همسرم هفت سین خانه ما را ميچینند و این ماندگارترین تصویری است که از نوروز در خاطر من مانده است. به نظر من هر کدام از «سین»های هفت سین یک نماد است و قشنگیهاي خاص خودش را دارد، بنابراین نمیتوانم بین آنها دوست داشتنیترین را انتخاب کنم!
دانیال عبادی
هفت سین خانه مان هنر دست خودم است
نوروز یعنی نو شدن؛ یعنی باید یک سال جدید را شروع کنیم و در رفتارمان نیز اگر مشکلی وجود دارد، تجدیدنظر کنیم. نوروز یعنی اگر از کسی دلخوری خاصی داریم، ببخشیم و اگر مشکلی بین ما و دیگری وجود دارد، درصدد برطرف کردنش برآییم. در کل باید در زندگی و درون خودمان تغییراتی اساسی به نفع نو شدن ایجاد کنیم. اصولا نوروز برای من خوش یمن بوده و اتفاقات خوبی در آن برایم افتاده است. امسال هم مثل سالهاي گذشته خودم سفره هفت سین خانهمان را تزئین ميکنم و ميچینم. من همه سینهاي هفت سین را دوست دارم، چون هر کدامشان بیانگر یک چیز است و از قدیم تا امروز برای ما ایرانیان قابل احترام بوده است. برای همین است که ميگویم همه سینهاي هفت سین را دوست دارم، چون در پس انتخاب هر کدامشان حتما تدبیری وجود داشته است.
برای تعطیلات نوروز امسال هنوز تصمیم قطعیاي نگرفتهام، ولی هر جا باشم، حتما در کنار خانوادهام خواهم بود و احتمالا به سفر خواهیم رفت.
امیرعلی دانایی
قرآن، آینه و سیب؛ اعضای ثابت هفت سین ما
برنامه امسال من برای تعطیلات نوروز مسافرت است، احتمالا به همراه خانواده به شمال کشور خواهیم رفت. غم انگیزترین نوروزی که همیشه در ذهنم باقی ميماند مربوط به آن سالی ميشود که دو ماه قبل از عید پدرم فوت کردند و آن سال جایشان سر سفره هفت سین خانه ما خالی بود.
خب هر سالی که تازه ميشود برای آدمها بسان بهاری ميماند که بعد از زمستان از راه ميرسد، برای همین انسانها با انرژی و نیرویی تازه به ادامه زندگی امیدوار ميشوند و خیلی از کارهایی را که ممکن است در سالهاي گذشته موفق به انجام آنها نشده باشند با گفتن «انشالله سال دیگر انجامشان خواهم داد.» آغاز ميکنند. نوروز یک انرژی تازه و نو شدن است و من هم برای سال جدید برنامههاي زیادی دارم.
من بین اعضای هفت سین، قرآن، آینه و سیب را بیشتر از بقیه دوست دارم؛ هرکدام اینها حس خوبی به آدم ميدهند. تا حالا به تنهایی هفت سین خانهمان را نچیدهام، اما همیشه در برپا کردن آن به مادرم کمک کردهام.
امیدوارم سال 92 سالی پر از موفقیت و برکت برای همه ایرانیهاي عزیزمان باشد و انشالله سال دیگر وضعیت اقتصادی و تورم مملکتمان و این گرانیهايي که همهمان دچارش شدهایم برای همیشه از بین برود و دیگر شاهد این موضوع نباشیم که پدری برای آوردن لقمهای نان سر سفره خانواده اش مجبور باشد زحمت زیادی بکشد یا پیش زن و بچهاش شرمنده باشد. متاسفانه این اتفاق این روزها در جامعه مان خیلی زیاد شده و امیدوارم پدرهای کشورمان بتوانند با لبی خندان سر سفرههاي خانه شان نان داغ ببرند و از زندگی کنار همدیگر لذت ببریم.
یوسف تیموری
اتفاقی نمیافتد اگر عیدی نگیرم!
یادم است اولین عیدی من 20 تومان بود، البته هیچ وقت عیدیهایم را نگه نمیداشتم و خیلی سریع خرجشان ميکردم! بیشتر با عیدیهایم خمیر بازی ميخریدم و با آنها عروسک خمیری درست ميکردم. مادر و پدر بزرگم هر سال به رقم عیدیهایشان اضافه ميکردند؛ مثلا وقتی 7 سالم بود 20 تومان عیدی گرفتم و وقتی 15 سالم بود، شد دو تا ۵۰۰ تومانی. یادش بخیر. الان هم که بزرگتر شدهایم، تا زمانی که خواهرانم در خانه بودند، مادرم به همه عیدی ميداد، ولی الان زیاد ذوق ندارم عیدی بگیرم و هیچ اتفاقی هم نمیافتد عیدی نگیرم.
جمشید مشایخی
دعوا بر سر خوش قدمی من!
ملت ایران احترام زیادی برای نوروزشان قائل اند. سالها پیش (شاید بیش از 25 سال پیش) یکی از دوستان، من و همسرم را به روستایی دعوت کرد و سال تحویل را آنجا پای سفره هفت سین گرمشان جشن گرفتیم. همه جای ایران همینطور است. نوروز جشنی است که شب و روز مساوی ميشود، اگر آدمها کینه یا دلخوریاي از یکدیگر دارند در دید و بازدیدهای عیدانهشان کنار ميگذارند و دست دوستی به هم ميدهند. به هر ترتیب داریم در بهترین فصل خدا قدم ميگذاریم؛ در شروع فصل بهار درختان از خواب زمستانی بیدار ميشوند و زندگی نویی را از سر ميگیرند، حیوانات از آغُلهایشان بیرون ميآیند و با حضور در فضای باز به چرا مشغول ميشوند. به هر تقدیر، بوی گلهاي زیبا، شکفتن شکوفهها، صدای بلبلها و خیلی چیزهای دیگر از جمله نعمات خداوند است که انسان را به وجد ميآورد و تحتتاثیر قرار ميگیرد و به نوجویی و نوخواهی ميپیوندد و آن را دوست بدارد.
هفت سین که باید باشد، اگر نباشد که غم دل آدم را ميگیرد! البته این اتفاقات در بچگی حال و هوای دیگری دارد؛ بچه دوست دارد لباس نو بپوشد، عیدی بگیرد، در تعطیلات با دوستانش تفریح و بازی کند و خلاصه حال و هوای دیگری دارد. با وجودی که 78 سال از عمرم ميگذرد، اما هیچ وقت نوروز را فراموش نمیکنم، شاید نگاهم با نگاه زمان بچگیام فرق کرده باشد، اما مگر ميشود این عید باستانی را جشن نگرفت؟ واقعا در تمام این سالها آرزویم این بوده که یک روز ببینم دیگر در این دنیا جنگی وجود ندارد و صلح برقرار است، اما یکسری خبرها که از خیلی نقاط دنیا ميشنویم و ميبینیم هر روز بمب گذاری و جنگ است، بسیار ناراحت ميشوم و مينشینم فکر ميکنم چرا یک انسان باید انسان یا حتی موجودات دیگر خداوند را از بین ببرد؟ موجوداتی که هر کدام برای خود ارزشمند هستند. واقعا چرا نباید به سخن بزرگان توجه کنیم؟ مثلا حضرت حافظ ميفرمایند: «یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟/ ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری» یا حضرت سعدی ميفرمایند: «بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت/ به شرط آنکه نگوییم از آن چقدر حکایت» اشعاری از این دست تنها متعلق به ملت ایران نیست، «وقتی ميگوید عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» یعنی همه عالم را دوست دارم، بنابراین نگاه این اشعار به همه جهان است؛ جهانی که در آن زندگی ميکنیم. به هر حال هر کسی در این جهان ایدئولوژی و دین خودش را دارد ولی در روابط انسانها باید عشق، دوستی و محبت برقرار باشد که متاسفانه امروز نیست!
ما در پارچین ورامین و در نقطهاي از آن زندگی ميکردیم که کارخانجات شیمیایی زیادی آنجا قرار داشت. پدرم افسر مهندس و تحصیلکرده آلمان و سوئد بودند. ارتش کارخانه تسلیحات داشت که یکی از آنها در پارچین قرار داشت، یکی بالاتر از میدان ژاله سابق، دیگری در خیابان پاسداران و یکی دیگر هم حوالی میدان توپخانه که تفنگ و توپ تولید ميکرد. همه اینها کارخانجات شیمیایی بودند و اسید سولفوریک، اسید نیتریک، باروت، دینامیت و الکل صنعتی محصولاتشان بود. پدر من نیز در یکی از همین کارخانهها فعالیت ميکردند و من نیز در همان پارچین به دنیا آمدم. آنجا محیط خانوادگی دلنشینی برقرار بود و آدمهاي مختلفی از نقاط گوناگون ایران در آن زندگی و کار ميکردند. یادم هست نزدیکهاي عید که ميشد، پدرم برایمان لباس و کفش نو ميخرید و ما بچهها هر چند وقت یک بار ميرفتیم سر کمدها و کفشها و لباسها را نگاه ميکردیم و دعا ميکردیم زودتر عید شود و بتوانیم آنها را بپوشیم یا با پدر و مادرمان به تهران برویم و از اقوام عیدی بگیریم! (خنده) آن روزها عشق و شوق زیادی میان بچهها جریان داشت. خب 13 روز تعطیل بود و تمام آن روزها به بازی و شادی ميگذشت.
بچه که بودم، دو شخصیت به نامهاي «اوس حبیب» و «اوس وجیه الله» بودند که به محض تحویل سال اولین کسی که باید در خانهشان قدم ميگذاشت من بودم! آن زمان 6-5 سالم بود و وقتی عید به خانهشان ميرفتم، به من عیدی ميدادند و خب چون بچه بودم، ميآمدم خانه و ميگفتم عیدی گرفتم! پدرم ميگفتند چرا از اینها که کارگر و زحمت کشاند عیدی گرفتی؟! شاید همین مبلغ کم هم در زندگیشان تاثیرگذار باشد. در جواب پدر ميگفتم «بابا به خدا من نمیخواستم بگیرم، ولی آنها گفتند اگر نگیری، به ما توهین کردی، چون این رسم است و باید بگیری.» آنها من را به خانهشان ميبردند، چون اعتقاد داشتند من خوش قدم هستم.
علی انصاریان
سینِ سکه چشمگیرتر است!
تفاوت نوروز امسال برای من در این است که هر سال فوتبال بازی ميکردم، اما امسال تنها سالیاست که دیگر بازی نمیکنم، بنابراین دوست دارم امسال در جبران سالهاي گذشته کنار خانوادهام باشم و ترجیح ميدهم تهران بمانم، چون اصولا ایام عید تهران به نسبت ديگر شهرهای ایران شرایط بهتری دارد و ایدهآلترین انتخاب برای این ایام است، به این دلیل که برخلاف روزهای دیگر سال حسابی خلوت ميشود و آدم ميتواند خیلی راحت به امور زندگی و کارهایش برسد. فکر ميکنم در این 15-14 روز عید تهران یک نفس راحت از دست جمعیت زیادش ميکشد، هر چند خیلیها هم با وجودی که تهران جاهای دیدنی زیادی ندارد، از شهرستانهاي مختلف به پایتخت ميآیند، اما با این وجود باز هم تهران خلوتتر از ديگر روزهای سال ميشود.
هیچ وقت یادم نمیرود با تیم ملی در اردوی قبرس بودیم که وقتی سال تحویل شد، بعد از یک تبریک و روبوسی کوچک رفتیم سر تمرین! بدترین نوروزی هم که تجربه کردهام به دو سال پیش برمیگردد که آن سال پدرم را در همین تعطیلات نوروز از دست دادم، برای همین از آن موقع به بعد عید برایم دیگر حس و حال خیلی خوبی ندارد، البته عید برای بچهها همیشه هیجان انگیز است و از آن به خاطر نو شدن و خرید لباس نو نهایت لذت را ميبرند. خودم که خیلی سال است وقت عید دیگر لباس نو نمیخرم، ولی این ذوق و شوق بچهها را دوست دارم. امیدوارم در این روزهایی که سال عوض ميشود، آدمها هم همگام با سال عوض شوند و تغییر کنند و مثل سال قبل نباشند. همیشه گفتهاند که زمستان، بهانهای است برای رسیدن به بهار؛ بهار هم که سرسبزیاست و نشان ميدهد آدمها در حال نو شدن هستند، امیدوارم خیلی از ما هم تغییر کنیم هر چند متاسفانه این اتفاق بهندرت ميافتد! امسال خیلی بیشتر از سالهاي دیگر دعا ميکنم شرایط اقتصادی کشورمان درست شود، چون آرزویم این است که هیچ پدر و مادری شب عید شرمنده بچههایشان نباشند.
امیدوارم هیچ پدر و مادری به خاطر مسائل اقتصادی در مقابل خواسته بچههایشان گیر نکنند، چون این اتفاق بسیار تلخ و ناراحتکننده است. خب ما هم خانواده 5 نفرهاي بودیم که با شرایط بسیار سختی بزرگ شدیم و تمام مخارج این خانواده به واسطه حقوق کارمندی پدرمان تامین ميشد، برای همین شرمندگی پدر و مادر وقت شب عید ناراحتم ميکند.
من یک برادر بزرگتر از خودم به نام محمد دارم و یک خواهر کوچکتر (که البته لباس هایش دخترانه بود!) هر وقت من و محمد برای خرید لباس شب عید ميرفتیم و اگر مثلا قرار بود کاپشن بخریم، حتما یک شکل ميخریدیم با این تفاوت که برای محمد دو سایز از کاپشن من بزرگتر بود! من هم وقتی عیدیهایم را ميگرفتم، از قبل نقشهاش را کشیده بودم؛ یا تفنگ ترقهای ميخریدم یا توپ! متاسفانه در بچگی اصلا بچه آرامی نبودم و پدر و مادرم را خیلی اذیت ميکردم!
خودم تا حالا هفت سین نچیدهام، ولی شاید بعضی وقتها برای چیدنش به مادرم کمک کنم. بالاخره خودتان ميدانید خانمها کار کردن آقایان را قبول ندارند! یعنی حتی اگر آقایان خوب کار کنند هم باز یک حرفی برایشان درمیآورند! بین سینهاي هفت سین هم که معلوم است؛ عاشق «سکه»اش هستم! (خنده) از نظر من همه سکه را دوست دارند و هر کس هم بگوید دوست ندارم، دروغ ميگوید! سیب، سبزه و سرکه و... همه جای خودشان ولی سکه نوری دارد که چشم آدم را ميگیرد! (خنده)
بهرام رادان
عید در ایران حال و هوای دیگری دارد
من به جز پارسال اکثر سال تحویلها کنار خانواده بودهام، امسال هم سعی میکنم به هر وسیلهای شده کنارشان حضور داشته باشم، هر چند الان ایران نیستم.
مطمئنا امسال هنگام تحویل سال جای خانواده و دوستانی که در ایران هستند در کنار من خالی است. خب عید در ایران حال و هوای دیگری دارد، به خصوص هوای جاده چالوس و شمال در عید برای همه مان زیباترین نوستالژی است.سال نود و يك شايد يكى از مشكلترين سالها بود، نه فقط براى من. اميدوارم سال آينده حالمان بهتر از اين باشد. آمين.
سیدعلی ضیاء
نوروز یعنی خانه تکانی دل
نوروز بیشتر خانهتکانی دل است و همه باید تلاش کنیم تا برنامهای داشته باشیم برای تغییر در سال جدید و انشالله حرکت به سمت خوبیها.
من که قطعا در عید مسافرت برو نیستم؛ یعنی در عید و زمان شلوغی و این حرفها هیچ وقت مسافرت نرفتهام، مگر زمان کودکی که باید کنار خانوادهام ميبودم، اما وقتی بزرگتر شدیم و خانواده توجه بیشتری به حرفهایمان نشان ميدادند، عموما در نوروز سفری نرفتیم، اما خب احتمالا امسال ميروم کاشان؛ شهر خودم، البته این مسافرت حساب نمیشود، چون کاشان شهر خودم است و خیلی هم آنجا راحتم و خوش ميگذرد.
همه نوروزهای زندگی من خیلی خاطرهانگیز بوده است، اما خب خیلی از عزیزان و دوستانی که من را ميشناسند ميدانند که همیشه تمام تلاشم را ميکنم که در این روزها حتما کنار خانوادهام باشم. یادم ميآید سه سال پیش برنامهاي در کیش داشتیم که باید تمام نوروز را آنجا ميبودم و برنامه اجرا ميکردم، اما برای اینکه لحظه تحویل سال کنار خانوادهام باشم، ساعت 6 بعدازظهر 29 اسفند بلیت گرفتم که البته سه ساعت تاخیر در پرواز داشتیم و با این وجود یک ربع به 12 شب رسیدم تهران، ساعت 12 سوار ماشین شدم و دو و نیم صبح رسیدم کاشان و ساعت سه صبح هم سال تحویل ميشد.
بعد از تحویل سال 4-3 ساعت خوابیدم، 8 ساعت آمدم تهران و دوباره یک بعدازظهر به سمت کیش پرواز کردم. منظورم این است که تمام سعیام را کردم لحظه تحویل سال حتما کنار خانوادهام باشم. پارسال هم مشابه همین اتفاق افتاد. با تمام این تفاسیر دارم همه تلاشم را ميکنم که امسال خاطرهانگیزترین نوروز زندگیام باشد. سختترین نوروز زندگیام نوروزی بود که لحظه سال تحویل گریه پدرم را دیدم، آن هم به این دلیل بود که هر سال مادربزرگ پدریام سر سفره هفت سین ما مينشست و در اولین سالی که دیگر حضور نداشت، پدرم زار زار گریه ميکرد و خیلی نوروز سختی بود. به هر صورت فراق و دوری هر عزیزی برای آدمها بسیار سخت است.
عموما اگر کاشان باشم، سفره هفت سین خانه را من و خواهرم با هم ميچینیم، البته این در صورتی است که حتما پیش هم باشیم؛ یک بار ميبینی مثل پارسال ميشود که لحظه سال تحویل ميرسم خانه و جالبیاش این است که اگر آن لحظه کنار خانواده نباشم، همیشه عکسم را روی یک برگه پرینت ميگیرند و کنار سفره ميگذارند و رویش مينویسند «علی جان جایت خالیاست...» بعدش هم عکسهاي آن روز را برایم ایمیل ميکردند و ميدیدم. ميخواهم بگویم خانوادهام حضور آن کسی که حالا به هر دلیلی ممکن است کنارشان نباشد را درک ميکنند.
بین سینهاي هفت سین علاقه زیادی به سیب دارم، دلیلش را نمی دانم ولی شاید چون نسبت به بقیه سینها عاشقانهتر است. من هم که کلا آدمی هستم که سر سال تحویل عموما حس و حال عجیب و غریبی دارم و برای همین هم هست که سیب را بیشتر دوست دارم.
بهنوش بختیاری
به احترام مردمم نه آجیل ميخرم نه سفر ميروم!
تعبیر من از نوروز مثل همه آدمها بهار، شکوفایی، تمیزی، زندگی، دوباره نو شدن و خیلی چیزهای دیگر است که همه به آن معتقدند و به نظر من هر چیزی که قدیمیها درباره این رسم کهن گفته اند درست است.
ما که هر سال نوروز تهران هستیم و جایی نمیرویم، مخصوصا امسال که خیلی بچهگانه است کسی بگوید ميخواهم به خارج از کشور بروم! چون هر کس این کار را بکند، احتمالا یا خیلی پولدار است یا پول باد آورده دارد! (خنده) منظورم از پول بادآورده این است که اگر کسی حتی پولدار هم هست نباید در این شرایط پولش را صرف سفر خارجی کند، چون واقعا ارزش ندارد آدم با این قیمت دلار برود سفر!
شخصا حتی اگر امکان مالیاش هم برایم وجود داشت، باز به احترام مردمم این کار را نمی کردم. کلا نوروز امسال به احترام مردم ایران قصد دارم خیلی از کارهایی را که سالهاي گذشته انجام ميدادم نکنم؛ مثل نخریدن آجیل و خیلی چیزهای دیگر و نرفتن سفر خارجی و حتی داخلی تا مردم اگر با من معاشرت ميکنند مثل همیشه راحت باشند.
در کل همینجا تهران ميمانیم و تعطیلات را به دید و بازدیدهای خانوادگیمان ميگذرانیم.
همیشه دید و بازدیدهای عید برایم شیرین و خاطرهانگیز بوده و از آنجا که اصولا در زندگیام لحظات غمانگیزی ندارم، خاطره بدی از نوروز در ذهنم نیست.
هفت سین به خانه آدم رنگ و لعاب زیبایی ميبخشد، ضمن اینکه این کار یک سنت ایرانی است و امسال هم اگر خدا بخواهد، هفت سین خانهمان را خودم ميچینم. با این کار حس انسانی به آدم دست ميدهد و هر سال هفت سین ميچینم و اتفاقا خوشگلش را هم ميچینم. بین سینهاي هفت سین «سبزه» را بیشتر از بقیه دوست دارم؛ برای اینکه طراوت دارد، بوی رشد ميدهد، امید زندگانی است و روح انسان را تازه ميکند.
اشکان خطیبی
کنار همسرم اولین هفت سین مشترکمان را ميچینیم
نوروز یعنی روز نو و بیشتر از این تعبیر خاصی ندارد. امسال نوروز به دلیل اینکه مشغول تمام کردن آلبوم موسیقی «ترافیک» هستم کار ميکنم و تا زمانی که این کار تمام نشود، عملا سال نیز برای من تمام نشده است! هر وقت تمام شد، تعطیلات ما تازه شروع ميشود. (خنده)
نوروز با خودش حال و هوایی ميآورد که نمیتوانی از آن خاطره بدی داشته باشی، مگر اینکه خدای ناکرده در این ایام عزیزی را از دست داده باشی که خب این مسلما ناراحتکننده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com