کد خبر: ۱۲۵۳۶۶
تاریخ انتشار:
نقدِنقد:

در ستایش یک فیلم سفارشی!

به گزارش گروه خاکریز سایبری بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ نقدِنقد نوشت:

خسته نباشید محسن قرایی یک فیلم کاملا سفارشی است . کاملا سفارشی و به شدت قابل احترام . فیلمی که به سفارش میراث فرهنگی استان کرمان تهیه شده روایتی چشمگیر از انسان بودن ایرانی بودن و مادر بودن ارائه می­کند . فیلمی که به نظر می­رسد رضا میرکریمی بیش از یک تهیه کننده در آن دخالت داشته خیلی خوب و درست قصه می­گوید سر شخصیت هایش به تنشان می ارزد و ادا در نمی آورد . بازی های بازیگران گمنام فیلم در بعضی صحنه ها از خود فیلم هم دوست داشتنی تر است. خلاصه میتوان دست اهل و عیال را گرفت و رفت فیلم را با خیال راحت دید و کلی هم عشق کرد !

اما گذشته از ساختار پدر مادر داری که قرایی به کمک میرکریمی دست و پا کرده فیلم پر است از لحظاتی که حرفهای دل ایرانی ها را با یک لحن ایرانی بیان می­کند. به خصوص در چند سکانس که از بقیه دلچسب تر است .


انسان بودن : زمین شناس ماجراجوی کانادایی که فرزند مادری اسپانیایی و پدری فنلاندی است و همسری ایرانی دارد در داخل یک قنات در حالیکه پاچه هایش را تا زانو بالا داده دارد ماجرای سفرهایش به این ور و آن ور دنیا و ماجرای از دست دادن پسرش را به انگلیسی برای مرد آفتاب سوخته ی کرمانی هفت پشت مغنی تعریف میکند . او با چنان شوری تعریف میکند و مغنی آنقدر همدلانه و به فارسی و با لهجه کرمانی جواب میدهد که باور نمیکنی اینها اصلا زبان هم را نمیفهمند!

ایرانی بودن : زن 55 ساله ای که پنجاه سال پیش از ایران رفته حالا دوباره به ایران برگشته . دست تقدیر و بی خیالی شوهرش و البته عشق او به همسر او را با یک استیشن قراضه و دو جوان که بلد راهند به وسط بیابان های کرمان کشیده . لاستیک ماشین پنچر می­شود و زن طاقتش طاق . شروع می­کند به غر و لند به سر شوهر سر به هوا و بازیگوشش که دیگر نمی­خواهم با تو زندگی کنم . می­گوید دیگر از بی خیالی ها و جسارت بیش از حدت خسته شدم. وقتی برگشتیم باید از هم جدا شویم . شوهرش هم می­گوید چرا وقتی برگشتیم همین حالا. مرد راهش را می­کشد و می­زیند به دل بیابان و زن هم چرتی می­زند و وقتی بیدار می­شود و شوهرش را پیدا نمی­کند شروع می­کند به داد و بیداد سر جوان ها که اگر یک مو از سر شوهرم کم شود دمار از روزگارتان در می­آورم . بعد هم که شوهرش را بیرون قنات پیدا می­کند یک جوری قربان صدقه شوهرش می­رود که انگار نه انگار که تا همین یکی دو ساعت پیش می­خواست از او جدا شود . حالا این وسط مهمان نوازی های زورکی و مردانگی ها عجیب غریب وبه شدت ایرانی فیلم را بیخیال .


مادر بودن : خاله یکی از همان جوان ها که میزبان آن زن و شوهر و بقیه شده شروع میکند به گپ زدن با بچه خواهرش . خاله وقتی جوان بوده چون بچه نداشته پسر بزرگ خواهرش را میبرد خانه خودش تا بزرگ کند پسر را با همه عشقش بزرگ میکند و هر روز بیشتر دلبسته اش می­شود پسر که رشید شد می­رود جنگ و دست آخر شهید می­شود حالا برادر همان پسر به خاله می­گوید کاش من هم سنم می­رسید می­رفتم جنگ خاله بغض می­کند و می­گوید بهتر که نرفتی... بعد ادامه می­دهد اگر می­ر­فتی من الان تنها بودم . یک جوری دوتایی با هم گریه می­کنند که همان جا دلت برای مادرت تنگ می­شود .

هر چند خسته نباشید نستالوژی بازی می­کند و یکی دو تا تیکه ی الکی هم به حکومت می­اندازد اما اینقدر چیزهای خوب دارد که می­شود این عیب هایش را زیر سیبلی رد کرد . می­شود زیر سیبلی رد کرد چون وقتی خسته نباشید را فشار دهی تا عصاره اش را بگیری یک فیلم بسیط انسانیِ ایرانی خواهد بود .

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین