به گزارش بولتن نیوز، قرعه روز اول به فیلم " قاعده تصادف" رسید، با آنچه در نشریات سینمایی خوانده بودم که ممکن است جایزه منتقدان را به خود اختصاص دهد، به تماشای فیلم نشستم. بهنام بهزادی 5 سال پس از اولین فیلمش " تنها دوبار زندگی میکنیم"، قصه یک گروه تئاتر را نشان می دهد که برای اجرا باید به خارج از کشور بروند و یکی از اعضا نمیتواند خانوادهاش را راضی کند.
بهزادی که خودش فیلمنامه قاعده تصادف را نوشته است در یادداشتی که در فیلم نگار آمده است می گوید" برای قاعده تصادف اما از همیشه بیشتر به تحقیق متکی بودم، برای شناخت نسل جدید باید به ساحت آنها راه پیدا میکردم و آنها را بیشتر و بهتر میشناختم." بهزادی در ادامه از انجام پژوهشهای کیفی و نیز جست و جوهای هدفمند و کاملی در اینترنت برای نگارش فیلمنامهاش خبر می دهد، محصولی که از فیلم می بینیم اما به نظر میآید علی رغم ویژگیهای خوبی فرمی همچون پرداخت خوب و شخصیت پردازیهای نسبتا مناسب از نظر محتوا آموزه ها و برداشتهایی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
اول) آنچه در قاعده تصادف میبینیم نتیجهی اهمالهای مسئولان حوزه تعلیم و تربیت (مدرسه ، دانشگاه و ...) و نیز مسئولان حوزه فرهنگ و هنر است. اهمالی که در تربیت گروهی از یک نسل جامعه رخ داده است، گروهی که نهاد خانواده نیز نتوانسته است کمبودهای نهادهای متولی آموزش و فرهنگ را جبران کند و نتیجه آن شده که روابط آزاد بین دختر و پسر یک امر عادی تلقی شده و با پیش فرض گرفتن این امر دیگر امور زندگی جای خود را پیدا می کنند،حال آنکه اگر با دیدگاهی فوقروشنفکرنمایانه نیز به موضوع نگاه کرد، باز هم به آسیبهای روحی و روانی این فضاها بر نسل جوان نمیتوان چشم بست و نمی توان از آن فقط به عنوان تفاوت نسلی عادی یاد کرد، بدین معنا که کاتالیزورهایی این تفاوت نسلی را به یک تفاوت عمیق بدل کرده اند ، کاتالیزورهایی همچون شبکه های ماهواره ای ؛ سایتهای اینترنتی ضد فرهنگی و ... . آنچه قاعده تصادف بنا دارد به مخاطب نشان دهد تنها یک تفاوت نسلی معمولی است ولی به آقای بهزادی که مدعی کار پژوهشی در خلق اثرش هست باید گفت که نقش کاتالیزورها را در ایجاد یک تفاوت نسلی متفاوت نمی توان نادیده گرفت.
دوم) با گذر از دغدغه فوق ( که البته به راحتی نمی توان از آن گذشت) بیشتر به سراغ فیلم می رویم، آیا بهزادی به دنبال آن است که بگوید بابای قصه گناهکار اصلی است؟ چون از نسلی گذشته است که حرفهای دخترش را نمی فهمد. با این دیدگاه مخاطب جوان فیلم ما نیز با خود خواهد گفت: خوب، دیدید، ما بی تقصیریم. آنها ( پدر و مادرها) ما را نمی فهمند. آیا برداشت این مفهوم هدف فیلمنامه نویس است؟ بیایید این فرض را درست انگاریم که بزرگترها مقصرند، پس ما به دنبال اصلاح رفتار بزرگترها هستیم. خوب آیا آنها مخاطب فیلم ما هستند؟ چند درصد از پدر و مادر های هم نسل پدر فیلم به تماشای فیلم در سینما خواهند نشست که با فرض رفتار اشتباه ایشان، به اصلاح رفتار خود دست زنند؟ و اگر بزرگترها مخاطب ما نیستند( که اکثرشان نیستند) ما به جوان مخاطب خود چه میخواهیم بگوییم؟ که تو کارت درست است و پدر و مادر باید رفتار خود را اصلاح کنند؟
سوم) چهره ی پدر بد قصه ما یک چهره نسبتا مذهبی است ( می توانید این نکته را با مقایسه چهره او با چهره عموی قصه دریابید) عمو که محاسنی بر چهره ندارد ، انسانی آرام است که همواره اعتقاد دارد برادرش باید مهربانتر برخورد کند و به او می گوید با اعضای گروه تئاتر به خوبی رفتار نکرده است، اما پدر که محاسنی نیز بر صورت دارد آنقدر عصبانی هست که در پارکینگ محل کارش با دخترش درگیری فیزیکی پیدا میکند. تا کجا باید قصه تکراری آدم بدهای مذهبی سینمای ایران ادامه پیدا کند؟ این چهره ها و رفتارها چه چیزی به مخاطب القا خواهد کرد؟
چهارم) در این فیلم راه سعادت و خوشبختی نسل جوان نیز معرفی میشود، اکثر اعضای گروه به خانواده های خود درباره سفر دروغ گفتهاند، از سفر زیارتی تا سفر علمی دانشگاهی. شهرزاد که به پدرش راستش را گفته دچار مشکل شده است که این راستگویی او باعث مواخذه او در گروه نیز میشود.
پنجم) آیا باید به شرم در سینما عادت کنیم؟ در روزهایی که سینما به دنبال آشتی کنان با خانوادههای ایرانی است، آیا فیلم بهزادی و دیگر فیلمهای مانند او که با ادای کلمات و اصطلاحات زشت و ناپسند خود کمک شایانی به ادامه این قهر میکنند، باید توسط مسئولان نظارتی ارشاد با تساهل و تسامح روبرو شوند. خانوادههایی را می شناسیم که دیگر حاضر نیستند به سراغ سینما بیایند چرا که دوست ندارند شرم و سر به زیر انداختن دختر،پدر، مادر و برادر و همسر شان را نظارهگر باشند.
ششم و ...) به سخره گرفتن خانواده های اعضای گروه که از شهرستان بیشترشان آمده اند، رفتن برای همیشه از ایرانِ نوازنده گروه بدون آوردن دلیل مشخص و یا معرفی پدر خوب قصه (به تشخیص اعضای گروه) که همیشه در شبکه اجتماعی فلان است و ... از دیگر مواردی است که در قاعده تصادف میتوان دید.
در پایان به یاد نظریه مسئولیت اجتماعی و نیز دیالوگ معروف " سینما آدم تربیت میکند" فقط از مسئولان سینمایی کشور و نیز عوامل فیلم میپرسیم که : فیلمهایی مانند قاعده تصادف می خواهند نسل جوان ما را تربیت کنند یا . . .
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
به قول یه منتقدی : «نویسندگان نیستند که عصری را به فساد اخلاق می آلایند، بلکه فساد اخلاق عمومی آن دوره است که چنین نویسندگانی را بوجود می آورد. »
و باز هم به قول یه منتقد دیگه : « گه گاه نیز آداب و رسوم از کتب پیروی میکنند...»
الان ما بیشتر مصداق گزینه ی اول هستیم! درسته که این گفته در رابطه با نویسنده ها هست اما در زمانی گفته شده که سینمایی وجود نداشته و کتاب رسانه ی برتر بوده!
منظورم اینه که چقدر بزنیم به هر دری که بابا مذهبی ها اینطوری نیستن ! آخه کی قراره گوش بده؟ مگه این مسئولین همون آدم هایی نیستن که وقتی ته و توی قضیه شون در میاد از صدتا سینمایی ضد مذهب بدترن! مگه همین مردم کوچه بازار الان برای مذهبیون چقدر ارزش قائلن؟ اصلا با چه دیدی به مذهبیون داره نگاه میشه؟ چه توقعی دارید؟
مگه روشنفکر بازی فقط مال مسئولینه؟ تو کوچه و بازار و بین همین مردم عادی روشنفکرای نابغه کم نداریم ! یه کم به خودمون بیایم.
حرف آخر رو خیلی موافقم " سینما آدم تربیت می کند" . ولی خداییش یه آمار بگیرید ببینید چند درصد مردم به دین با شناخت و تحقیق نگاه کردن و نتایجش رو دریافت کردن؟ کاری به خوب و بدش ندارم ولی ماها اکثرا مسلمون زاده هستیم و متاسفانه بسیاری از آداب و رسوم و آیین هایی رو که قبول داریم و توی اون ها شرکت می کنیم برامون یه نوستالژیه نه یه باور و درک ایمانی آگاهانه!
منظورم اینه که مذهب توی کشور ما متاسفانه تبدیل به یک موضوع فرهنگی و اخلاقی تبدیل شده و دیگه یک موضوع اعتقادی بر مبنای تفکر و یقین نیست!( تحلیلش بماند واسه یه وقت دیگه!) به همین دلیل به راحتی براش جایگزین پیدا می کنن و کنار میذارنش! یا به عبارت بهتر کلا لهش می کنن!
البته منکر این هم نیستم که تو همین سال ها برای کسی که واقعا طالب بوده باشه شرایط برای تحقیق درباره دین و فهم صحیحش وجود داشته، اما مگه چند نفر؟ خودمون رو گول نزنیم، این آدم ها و فیلمساز ها از کره مریخ نیومدن، از همین مردم هستن!
(اون جمله اول از تئوفیل گوتیه و جمله دوم هم از آندره موره آ هست، از عمد خارجیشو گفتم که روشنفکراش فکر نکنن حرف داخلی یا من درآوردی بوده!)
با پرستوی عزیز موافقم.مسئله در اصل اینه که بسیاری از مردم مذهبی (مطابق ظاهری که ما می بینیم ) در واقع شناخت و درک درستی از مذهبی بودن و دین ندارند و در حقیقت دارن مطابق سلیقه و تعصبات شخصی خودشون رفتار می کنن . مثل حکایت بعضی مردان مثلا غیرتی که به نام مذهب زندگی رو برای خانواده و بخصوص همسرشون تلخ کردن و خودشون از انجام خیلی رفتارها و کارها در کنار نماز و روزه و.. که نشانه های دینداریه ابایی ندارن.(برای مثال عرض کردم. )