گروه مانیتورینگ ـ پانتومیم که یکی از اشکال اصیل و مستقل هنرهای نمایشی است، تاریخی 2000 ساله دارد. می گویند یکی از بازیگران و نمایشنامه نویسان روم باستان، به نام لیویوی آندرونیکوس در طول دوران کاری اش، کم کم صدایش را از دست می دهد. او برای جبران این مشکل، از بازیگر دیگری می خواهد زمانی که او مشغول بازی است در کنار صحنه بایستد به جایش حرف بزند و آواز بخواند.
به گزارش بولتن نیوز، اجرای اولین نمایش پانتومیم در ایران به سال 1325 بر می گردد، یعنی یک سال پس از مشروطه که اهالی هنر و سیاست به دنبال راه هایی تازه برای بیان انتقادها و مسایل روز بودند. انجمن اخوان الصفا و رییس آن ظهیرالدوله در این راه پیشگام شدند.
ادوارد براون در کتاب خود به شرح
اولین نمایش پانتومیم که در خانه ظهیرالدوله اجرا شد، اشاره کرده است. وی می
نویسد: «پرده بالا می رود، محمد علیشاه که از هر حیث مانند خودش بوده، روی تخت
سلطنت آرمیده و یک جنازه در چند قدمی تخت روی زمین دراز کشیده، در این موقع
پیشخدمت به شاه خبر می دهد که سفیر انگلیس آمده پروانه شرفیابی می خواهد. شاه
اجازه داده، سفیر وارد و به سوی شاه رفته زانوی او را می بوسد و مطلب خود را آهسته
بدون اینکه کسی بشنود (چنانکه قاعده فانتوم است) به عرض می رساند. پیداست که شاه
درخواست او را پذیرفته که سفیر بسیار شنگول شده، به سوی جنازه رفته و کلاه او را
برداشته از در بیرون می رود. طولی نمی کشد که پیشخدمت آمدن سفیر روس را به شاه عرض
می نماید، اجازه شرفیابی می دهد و سفیر روس بسان همکارش شرفیاب و پس از نجوا خندان
شده، به جنازه نزدیک گشته کفش او را در آورده بیرون می رود.
به همین سان کسان دیگر از نمایندگان خارجه و بزرگان داخله شرفیاب، هر یک چیزی از لباس و آنچه در جنازه یافت می شد، برداشته می روند. سرانجام جنازه برهنه و از هستی ساقط می گردد. پس چند نفر از وطن پرستان و خیرخواهان دولت و ملت آمده اجازه شرفیابی می خواهند و شاه را از خواب خرگوشی بیدار و جنازه را که نقش ایران بوده نشان می دهد که چگونه برهنه و ناتوان گردیده و می فهمانند که اگر شاه پشت به پشت او دهد، به یاری یکدیگر دفع دشمن بدخواه توانند گردد. شاه متنبه شده برمی خیزد، جنازه نیز اندام راست کرده به شاه دست می دهد، هر دو پشت ها را به هم داده، در این هنگام همان اشخاص کلاه بردار و لخت کن ظاهر می گردند، این بار دیگر شاه هوشیار و نیرومند است، از یک طرف او، از سوی دیگر وطن با مشت و لگد، یغماگران را دور می سازند، پرده می افتد.»
اما 62 دو سال بعد از اجرای اولین پانتومیم سیاسی ایران و در ۳۰ فروردین ماه 87 بود که روزنامه کارگزاران هم مطلبی منتشر کرد با تیتر وداع با «پانتومیم»و در آن نوشت: " مادربزرگ عزیزی داشتم كه در سالهای پایانی عمر، هرگاه كه به دیدارش میرفتم با آه و ناله از درد و بیماری مینالید و چون كنجكاوانه میپرسیدم كه: «مادرجان! كجایتان درد میكند؟» با لحنی معصومانه و ترحمانگیز پاسخ میداد: «آخ! همه جایم!» اكنون حكایت ماست و اوضاع و احوالی كه در روند اداره كشور شاهدیم. همه جا درد میكند! در عرصه اقتصادی غوغای تولیدكننده و مصرفكننده به آسمان بلند است، سرمایهگذار و كارگر، هر دو مینالند، گرانی و تورم همچون موریانه به جان معیشت مردم افتاده، سیاستهای روزمره و بیاعتباری و ناپایداری برنامههای بیبهره از تدبیر و كارشناسی، توان تصمیمگیری و جرات اقدام را از فعالان عرصه تولید و صنعت گرفته است. ناكارآمدی و فساد آشكار و پنهان اداری به ویژه در بخشهای خدمات همچنان مردم را به ستوه آورده است.
با تاكتیك «پانتومیم» نمیتوان جامعه را سروسامان بخشید. متاسفانه هماكنون رابطه دولت (به مفهوم عام حاكمیت) با مردم از جنس «پانتومیم» است. انگار مردم تماشاگران صحنهای هستند كه گروهی بازیگر، نمایشنامهای را با متد «پانتومیم» اجرا میكنند؛ نه حرفی، نه حدیثی، تنها و تنها حركتها و اشارههایی كه چه بسیار هم با هیچ هوش و ذكاوتی قابل فهم نیست. معلوم است كه حوصله تماشاگران سر میرود. اگر صندلیها را پاره نكنند، چه بسا تماشاخانه را به اعتراض ترك خواهند كرد. پس بهتر است با «پانتومیم» در عرصه مدیریت كشور وداع كنیم. كسی باید باشد كه برای مردم توضیح بدهد و به چراهای آنان صادقانه پاسخ بگوید.
اما در آخرین بار گویا تاریخ تکرار می شود و با قلم احمد پورنجاتی در هفته نامه آسمان شماره 45 هفتم بهمن 91 با عنوان وداع با «پانتومیم سیاسی» مطلبی می خوانیم که گویا نگارنده در آن سخت تصمیم گرفته است که تعنه های خود را حواله امامان جمعه تهران کند. آرمان در مطلب اخیر خود می نویسد: نخست اینکه با «پانتومیم» به مثابه یک «متد برای گفت و گو» ره به جایی نخواهیم برد. به گمان این قلم، فضای سیاسی داخلی به ویژه در آن بخش که به مهم ترین چالش های پیش رو مربوط می شود، دچار نوعی دست و پا جنباندن های پانتومیمی برای بیان دیدگاه ها و ابراز نقد و نظرهاست که البته به تجربه معلوم است نتیجه ای جز گاردآرایی و صلح مسلح ندارد!...
...در همین روزها شاهد بودیم که از همه شگفت انگیز تر، اظهارات دو خطیب نماز جمعه تهران بود. آنچه آقایان احمد جنتی و سید احمد خاتمی با گشاده دستی و فراغ بال گفتند، چهره بی پیرایه و آشکار این فضای نامطلوب «گفت و گوی پانتومیمی» را در عرصه سیاست داخلی کشور نمایان تر کرد از دو حالت خارج نیست: یا از اساس قرار نیست سخنی جز از سوی یک طرف، گفته شود که پس این همه داعیه های «مرگ من بگو، جان من بگو، گوشم با شماست!» یعنی چه؟
یا اینکه انگاری نوعی تقسیم کار میان دو طیف از جناح حاکم رخ داده است که یکی بکوبد و دیگری ماله بکشد! یکی مشت گره کند و دیگری آغوش بگشاید!
نتیجه بدیهی و اجتناب ناپذیر این وضعیت، همین حال و هوای زبان بستن و با حرکت های پانتومیم گونه برای انتقال ناقص مواضع تقلا کردن است که گریبانگیر ما شده است...
...البته این مثل «میخ و سندان» نوبرانه ای نیست درعرصه سیاست ورزی و حکمرانی در کشور ما، به ویژه در یکی دو دهه اخیر که بسیاری از اشخاص نام و نشان دار به محض اینکه حال و مجال و ابزاری برای ارتباط با افکار عمومی پیدا می کنند، لجام زبان و قلم را از آداب و اصول متعارف می گسلند و هر چه عشقشان می کشد با هر لحن و واژگان و گوشه کنایه ای به سوی کسی یا جناحی پرتاب می کنند و با یک قلپ آب و یک بازدم عمیق و تکبیر حاضران، وجود را انگاری خلاص از هر گونه عذاب وجدان، پیروز معرکه می پندارند.
البته روی سخن این نوشته با همه طرف های کنشگر در عرصه سیاست است، خواه در سلسله مراتب قدرت و حاکمیت و دولت و شبه دولت، چه نظامی و سیویل، خواه در محافل حاشیه ای مزید بر متن درون حاکمیت یک پارچه که نظرگاه (پارادایم) مشهور به اصولگرایی را یدک می کشد و خواه در جبهه پرطیف و تنوع جریان های بیرون از قدرت، اعم از اصلاح طلبان و دیگر منتقدان وضع موجود!
گمان ندارم این روش «جارچی – مسگری» در هیچ یک از کشورهای برخوردار از حداقل مایه های فرهنگ اجتماعی و کنش سیاسی، نمونه داشته باشید. مگر افکار عمومی جامعه، بازار مسگرهاست. که هر کس برای صافکاری و ورق کوبی و فرم دادن و کاسه و دیگ و دیگچه ساختن، هر طور که خواست، وقت و بی وقت بر سندان خود بکوبد و گوش فلک را با هر چه زمخت تر کردن صدایش، بیازارد؟! یا کوچه و خیابان بی صاحب مانده است که جارچی در بلندگو فریاد بکشد: «ضایعات خریداریم»! ...
...نمی توان سر و ته قضیه را با یک حساب سرانگشتی از ان دست که در گفته ها و نوشته های دوستان گرانقدرم آقایان کرباسچی و نوری ارائه شد جمع کرد، انگاری همه چیز از نو آغاز می شود. کیلومتر شمار را هم که با دستکاری، صفر کنیم، استهلاک خودرو را چاره ای دیگر بایست.
به باور این قلم، گام نخست در بازتوانی عرصه سیاسی داخلی، فراتر از این یا آن جناح، وداع با «پانتومیم» در گفت و گوی سیاسی در عرصه ملی است. همین!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
ضمنا تو پاراگراف یکی مونده به آخر یه ویرگول کم گذاشتین!
لطفا نوری رو هم که تو یه پاراگراف مونده به آخر نوشته شده را معنی کنید! کلا تو این مطالب موضوعی که مورد تحلیل قرار گرفته مهم نیست بلکه باهوش اون کسی هستش که بتونه تو بیشتر از هزار کلمه ای که نوشته شده یه غلط پیدا کنه!.
در واقع اینجوری شما به جای اینکه یه بجه فیل رو شناسایی کنید قادر خواهید بود دو جفت دست و پا، یک جفت چشم و گوش و دو چفت از چیزای دیگه ای که نمیگم چیه رو داشته باشین!!! به نظرم نوع نگاه فرد ناشناس خیلی ریز بینه به حدی که از فهم کل مطلب همیشه در می مونه!!!! متاسفم برای کسی که انقدر ریزبینه و وقتش رو برای نوشته های بولتن صرف می کنه!!!!! ایشون احتمالا اونقد نزذیک بینه که تا 10 سانتی خودش رو هم نمی بینه!!!!
http://www.persian-language.org/literature-nasr-fulltext-235.html
از دوست ناشناس ناشناس!!!! :))