هر
چند از انتصاب آيتالله موحديكرماني، توسط حضرت آقا به امامت جمعه تهران
چيزي نميگذرد، اما بگذار به همين بهانه، از دغدغهاي دروني در ذهنم
رونمايي كنم. در طول ساليان رهبري «آقا» گاهي ميشد كه سؤالي آزارم ميداد و
مدام از وادي يقين به صحراي شك ميبردم؛ چرا رهبر انقلاب براي خطباي جمعه،
به خصوص امامان جمعه پايتخت، بيشتر از فضلاي سن و سالدار استفاده
ميكنند؟! و چرا در اين مورد، تا آنجا كه شأن تريبون حساس نماز جمعه هم
خدشهدار نشود، دست به جوانگرايي نميزنند؟!
در اين ميان، هر چند
انتصاب آيتالله سيداحمد خاتمي به امامت جمعه تهران تا حدودي جوانگرايي
محسوب ميشد، ليكن هنوز مانده بود تا حكمت انتصابهاي نماز جمعهاي رهبر
عزيز برايم مكشوف شود. چه اينكه همچنان پير و سالخورده ميديدم اغلب خطباي
آدينه را. اعتراف ميكنم چند باري نزديك بود دست به قلم شوم و دغدغهام را
عمومي كنم، اما نكردم. كمي ترس داشتم از بازتاب احتمالي چنين پرسشي در
رسانههاي دشمن و كمي ترس داشتم از سرزنش دوست كه؛ آخه جوجه! تو رو چه به
اين حرفا؟
گذشته از اين دو ترس، اما همواره سه اعتقاد را در طول هم داشتهام:
يك:
جايگاه ولايت فقيه هرگز با سؤالات مغرضانه و مريض، متزلزل نميشود، چه رسد
به درددل يكي مثل من، البته اينكه بر قامت خورشيد نميتوان خاك پاشيد،
مجوز خاكپاشي و تمرين خاكاندازي نميشود! لذا معتقدم ميان سؤال كردن و
افتادن در «پروژه مسئلهسازي دشمن» مرز باريكي وجود دارد. دشمن و ايادياش
براي اين سؤال نميپرسند كه پاسخ شبهاتشان (دشمن و شبهه؟!) را بگيرند،
بلكه سؤال براي دشمن، به ويژه اين روزها، اسم رمز مسئلهسازي است.
دو:
چيز عجيبي نيست اگر بعضاً رفتار و گفتار فرمانده براي سرباز همراه با شك و
ترديد باشد. اينها اصلاً نافي اصل مسلم ولايتپذيري نيست. ولايت و
ولايتپذيري خود از امور عقلانياند، قطعاً ماحصلشان تحديد و تهديد عقل
سؤالانديش نيست. وانگهي! مردان حكيم، عمدتاً طول ميكشد تا همگان پي به
حكمت كارهايشان ببرند.
سه: سؤال را با اهل فن بايد در ميان گذاشت. اين
مهمتر از آن است كه برداري سؤال را عمومي كني يا در ضمير دلت مخفي نگه
داري. اگر سؤال به نيت كسب جواب پرسيده ميشود، بهترين چاره رجوع به اهل فن
است.
يادش به خير! يكي از ليالي محرم دو سال پيش بود كه رفتم مسجد
محل در محله شهرك شهيد محلاتي، مسجد امام حسن مجتبي (ع). پيشنماز مسجد ما
از خوش روزگار حاج آقاي موحديكرماني بودند. آن شب احساس كردم نماينده
سابق ولي فقيه در سپاه كه جمله سپاهيان از سرباز تا سردار به ايشان ارادت
خاص داشته و دارند، براي سؤالم در حكم «اهل فن»اند. بعد از نماز، رفتم و
از ايشان پرسيدم: «چرا رهبر انقلاب براي خطباي جمعه، به خصوص امامان جمعه
پايتخت، بيشتر از فضلاي سن و سالدار استفاده ميكنند؟! و چرا در اين مورد
تا آنجا كه شأن تريبون حساس نماز جمعه هم خدشهدار نشود، دست به جوانگرايي
نميزنند؟!»
حاج آقا گفت: براي روزنامه كه نميپرسي؟ گفتم: نه، واقعاً
براي خودم سؤال پيش آمده. نه ميكروفن دارم و نه قصد مصاحبه! بعد جناب
موحدي گفت: بگذار امشب براي چيزي كه پرسيدي، خوب فكر كنم، فردا شب بيا
جوابت را ميدهم. حرف از رهبر است. نميخواهم حرف بيحساب و عجولانه زده
باشم.
القصه! فرداي آن شب، حاج آقا موحدي به من گفت: اولاً، خيلي از
امامان جمعه شهرها از جمله خود «آقا» وقتي به اين سمت منصوب شدند، براي
جايي مثل تريبون نماز جمعه قطعاً خطباي جواني بودند. الانشان را نگاه نكن
كه پير شدهاند. تو برو چهره آيتالله جنتي را در اولين خطبه نماز جمعهشان
ببين!
ثانياً، پيري براي بعضي كارها مخل است، اما خطبه يعني كلام.
كلام جوان، تجربه و پند و حلاوت و طراوت كلام پير را ندارد. در يك جمله از
خطبه پيران سن و سالدار، دنيايي از معرفت خوابيده. «آقا» خودشان هميشه به
جوانان ميدان دادهاند، اما يك جا «ميدان كار» است و يك جا «جاي سخن». سخن
همان بهتر از پير بشنوي.
ثالثاً، از رموز ملكداري، يكي هم اين است
كه هيچ قشري احساس نكند منزوي شده. اگر هنوز هم براي پيران از اهل منبر
جامعه، جايي براي كار وجود داشته باشد، چه جايي بهتر از خطبه نماز جمعه؟!
رابعاً،
اگر در بسياري از منبرهاي مساجد، تكايا و دانشگاهها، خطباي دستپرورده
انقلاب اسلامي سخنراني ميكنند، اما منبر نماز جمعه، بيش از تجدد، جاي سنت
است و تجديد خاطرهها. چه اشكالي دارد دوست و دشمن، اين منبر پرخاطره را
هنوز هم با خطباي قديمي بشناسند؟! اين قدمت و سابقه، چه در خود منبر، چه در
امام جمعه، حاوي يك پيام تاريخي و ديرينه است؛ دور و دراز بودن و غنا و
ريشه و سابقه محكم جمعه و جماعات.
خامساً، وراي كارهاي «آقا»، فقط «حكمت» نهفته نيست، «نظر» هم هست. گيرم پي به حكمتش برديم، نظر را چه بفهميم ماها؟!
آيتالله
موحدي آن همه دقيق و تميز سؤالم را جواب داد كه ديگر جاي هيچ شك و شبههاي
نميبايست در ذهنم وجود داشته باشد، اما تشديد اين شبههزدايي به شهود
گذشت. دهه اول محرم همين امسال، سر زدن به مساجد مختلف و تكاياي گوناگون
كافي بود تا خطبه پيران و خطبه جوانان را قياس دگربار كنم. مخلص كلام
اينكه، سخن پير، گرم است... و بينياز از منبر گرمي! جوانپسند خطبه
خواندن، يك فن است، اما خداپسند سخن راندن، هنر علمايي است كه محاسن
سپيدشان را به نقد جواني خريدهاند. گفت: «موي سپيد را فلكم رايگان نداد،
اين رشته را به نقد جواني خريدهام».
من خود از آنهايي بودهام كه در
طلب يك خطيب جوان و جوانپسند، زياد از اين مسجد به آن مسجد، از اين نماز،
به آن نماز رفتهام، اما جمعهاي كه گذشت، نماز جمعه تهران را آيتالله
موحديكرماني در نهايت سادگي خواند. اصيل و سنتي و همهفهم و آرام و مستحكم
و دشمنشكن. انقلاب اسلامي دو افتخار دارد؛ يكي آن جوان شهيد كه در ۲۲
سالگي لشكري تازه تأسيس ميكند، ديگري خطباي پيري كه از حسن باقري تا
احمديروشن، نكتهآموز موعظه علم و ايمان و پرهيزكاريشان بودهاند.
اين
بار بايد بنويسم، واقعاً يادش به خير! همان شب، وقتي حاج آقا موحدي داشت
سؤالم را جواب ميداد، يكي از برادران جانباز ويلچري سپاه آمد جلو، دست
ايشان را بوس كند. حاج آقا گفت: چرخ شما بوسه دارد، نه اين دست.
«چرخ شما بوسه دارد، نه اين دست»... بنازم حكمت را حضرت ماه. بنازم حكمتت را حضرت ماه.