گروه اجتماعی - علي ميرزامحمدي نوشت: در دهه 60 ، دريا براي ما يادآور شمال يا جنوب ايران نبود. نه خزر را به يادمان مي آورد و نه خليج فارس و درياي عمان را. درياي ما همين نزديكي ها بود.
شورترين درياچه جهان درياچه اروميه
به گزارش بولتن نیوز، درياچه قبل از اينكه حياتش به نفس نفس بيفتد بروبيايي براي خودش داشت. مغرورتر از اين حرفها بود! شكوه اش را با طلوع آفتاب به نمايش مي گذاشت و با غروبش، دلتنگي عاشقان را از قلبهايشان مي زدود.
درياچه بي نهايت سخاوتمند بود. ميهمانانش را براي شناي دلپذير دعوت مي كرد و قايق هاي مختلف را براي تفريحي فراموش نشدني پذيرا مي شد.
قبل از آنكه بزرگراه وسط درياچه، حيات آنرا را به شماره اندازد مردم با ميني بوس هاي كرايه اي رانندگان به صورت دسته جمعي با چند خانواده فاميل راهي درياچه مي شدند. مسير راه هم گاهي از خوي و سلماس به ساحل شهر اروميه بود و گاهي نيز مسير شبستر و بندر شرفخانه.
درياچه از دور، آبي چشم نواز خود را به نمايش مي گذاشت و انعكاس نور خورشيد را در خود چندين برابر براق تر و دلنشين تر مي كرد. او شوري خود را با اين دلبري ها جبران مي كرد تا اگر در موقع شنا قطراتي از آب شور، چشمها يا گلويتان را آزرد آن را به فراموشي بسپاريد. بماند كه برخي براي جبران آين نوع آزردگي ها با خود خيار تازه به همراه مي بردند و به چشم ها مي ماليدند.
برخي شناگران در لجن طبي درياچه غلت مي زدند و برخي نيز در ساحل در كنار چتر دريايي حمام آفتاب مي گرفتند. قايق هاي دو نفره يا چهار نفره پارويي نيز طرفداران خاص خود را داشت.
قبل از نهار بايد در حمام هاي آب شيرين، سرپايي و نصف و نيمه شوري را از بدن لخت خود مي زدوديد؛ چراكه اين شوري با آفتاب سوزان ساحل، نمك سوزتان مي كرد و بدنتان تاول مي زد.
پس از حمام خانواده ها در كنار چادرهاي كرايه اي يا خودساخته نهار را نوش جان مي كردند و پس از آن با ميوه و خربزه و هندوانه گل مي گفتند و گل مي شنيدند.
اين خاطرات شيرين را آخرين بار در اوايل دهه 80 تجربه كرديم و از آن پس ديگر خاطرات دريايي ما عقيم ماند! چراكه در اين سالهاي اخير شورترين درياچه جهان، روزهاي بسيار بدي را سپري مي كند و تماشاگرانش به جاي عطر باران ساحل، باران نمك را تنفس مي كنند. فلامينگوها در ساحلش كم به پرواز در مي آيند و آرتيمیاها در افزايش غلظت شوري جان مي دهند.
درياچه براي خانواده فاميل ما يادآور خاطرات پيرمردي به نام حسين عمواوغلو است. مردي كه براي التيام غرور له شده خود در عشقي نافرجام به بندر شرفخانه مهاجرت كرده بود. مردي خوش كلام و خوش اخلاق كه براي كودكان فاميل يادآور خاطرات شيرين جمع هاي فاميلي و عيد نوروز بود.
حسین عمواوغلو تا اواخر دهه 70 به زادگاهش می آمد اما بعد از آن دیگر به اندازه ای پیر شده بود که نتوانست به زادگاهش بیاید و در همان بندر شرفخانه جان به جان آفرین تسلیم کرد و در همان جا در کنار ساحل دریاچه ارومیه شورترین دریاچه جهان آرام گرفت.
دریاچه ای که همانند عروس دامنی از آب پوشیده است اما هر روز دامن آب خود را کوتاهتر و کوتاهتر می بیند؟! و از آرامگاه حسين عمواوغلو دورتر و دورتر مي شود.
زندگی حسین عمواوغلی در کنار این دریاچه شاید اشاره ای به این دارد که اگر میتوانست به اندازه آبهای این دریاچه بگرید اینکار را می کرد. او در کنار ساحل این دریاچه می گریست و با اشکهای شورش با شوری دریاچه رقابتی نابرابر می کرد.
دریاچه ای که ماهی در سینه اش شنا نمی کند اما در کنار ساحلش عاشقی از زادگاهمان آرام گرفته است.
او اگر زنده بود شاید آنقدر می گریست تا با اشکهایش جلوی خشک شدن دریاچه را بگیرد.
بیایید مثل حسین عمواوغلی عاشقانه بگرییم تا با اشکهایمان زندگی را دوباره به شورترین دریاچه جهان برگردانیم.
يقين دارم دوباره خاطرات دريايي خود را در ساحل شورترين درياچه جهان درياچه اروميه از سر خواهيم گرفت. با شادي هايمان با آوازهايمان.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com