به گزارش بولتن نیوز،این روزها برخی رسانههای مدعی اصلاحات و فعالان سیاسی این جریان، با سوءاستفاده از مشکلات معیشتی مردم و موج سواری بر مصائب آنان، تنها راه چاره مشکلات را احیای برجام و رفع تحریمها عنوان میکنند. این در حالی است که بخش قابل توجهی از این افراد خود مسبب اصلی فشار بر ملت در قالب تحریمهای دشمن هستند.
ایران را باید سرزمین عجایب نامید. یکی از این عجایب را میتوان در عرصه سیاست مشاهده کرد. در کدام کشور دنیا اگر عدهای کشور را تا لبه پرتگاه ببرند و زمینهساز فشار دشمن شده و حتی بخشی از آنان با دشمنان قسمخورده ملت خود همراه و همدست شوند، با آنان مماشات میشود؟ بدون شک در کشورهای مدعی آزادی و دموکراسی نیز چنین نیروهایی تحمل نمیشوند و اگر با آنان برخورد قهری و سلبی نشود حداقل به حاشیه رانده میشوند. اما در ایران میتوان کشور را تا لبه پرتگاه برد و باز هم مدعی و طلبکار بود!
مواضع این روزهای جریان مدعی اصلاحات را مرور کنید. ته حرف همه آنها و نسخهای که میپیچند یک فصل واحد و مشترک دارد؛ باید در برابر آمریکا کوتاه آمد و به شرایط آن تن داد تا برجام احیا شود و از این طریق مشکلات مردم و کشور حل گردد. البته این موضع جدیدی نیست و سالهاست که با آن مواجهیم اما مدتی است که این نسخهپیچی شدت و حدت بیشتری به خود گرفته است.
نشانههای دور جدید این هجمه روانی سنگین و بمباران افکار عمومی را میتوان در مواضع بیرونی نیز یافت. به تازگی رافائل گروسی، مدیرکل آژانس در اظهارنظری گفته بود تنها سه یا چهار هفته برای احیای برجام وقت باقی است و در غیر این صورت «ضربه مهلک» به آن وارد میشود. پس جای تعجب ندارد که توپخانه عملیات روانی خارجی و داخلی در یک عملیات هماهنگ و هدفمند، بار دیگر مردم را زیر آتش بگیرند. هدف از این عملیات گسترده و شبانهروزی، به زبان ساده و به صورت مختصر این است؛ القای این گزاره که تنها راهحل مشکلات اقتصادی شما ملت، کوتاهآمدن مقابل آمریکا و احیای برجامی است که واشنگتن پختوپز کرده است. اینجاست که آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا، توپ را در زمین ایرانانداخته و میگوید: برجام احیا شود یا نه، تصمیم با تهران است!
در این سوی میدان، عوامل داخلی این عملیات مشغول بهکارند. آسمان را به زمین میدوزند و ماست را به دروازه وصل میکنند تا به ملت قالب کنند که چاره مشکلات رفع تحریم است و راه رفع تحریم هم کوتاه آمدن در برابر آمریکا در برجام. آنها حتی از استعفای وزیر کار را نیز از این منظر تحلیل میکنند. یکی از کارشناسان سیاست خارجی که جزو سینهچاکان برجام محسوب شده و این روزها سخت مشغول کار تحریف و شبههافکنی است، در این خصوص نوشت: « شکست پروژه عبدالملکی در وزارت کار، نماد شکست شعار رونق اشتغال و رفاه منهای رفع تحریم بود.
سیاست خارجی معیوب، سیاستهای اقتصادی و اجتماعی معیوب هم به دنبال میآورد و البته بالعکس.»
چند روز پیش هم تعدادی اقتصاددان در بیانیهای سرگشاده ادامه خط بمباران افکار عمومی و تحریف واقعیت را پیگرفته و اینگونه برای کشور نسخهپیچی کردند: «اصلاح بنیادین در سیاست خارجی و در پیش گرفتن سیاست همزیستی و همکاری مسالمتآمیز و عزتمندانه با همسایگان و کشورهای منطقه و تعامل متوازن و فعال با قدرتهای بزرگ اقتصادی و توجه به خواستههای حداقلی مردم شریف ایران در زمینه بهبود وضعیت معیشتی و ارتقای جایگاه ایران در جهان است. بدون احیای توافق برجام و خروج از محدودیتهای اعمالشده بر بخش بانکداری ایران توسط FATF، نمیتوان در اقتصاد ایران از سیاست ثبات اقتصاد کلان و دسترسی کمهزینه به بازارهای جهانی سخن به میان آورد.»
خط تحریف برای آنکه اثرگذاری خود را بیشتر کند از تهدید نیز ابایی ندارد. اینجاست که مسئولان را به اعتراضات خیابانی شدیدتر تهدید کرده و باز هم راهحل را احیای برجام یا همان سازش در برابر دشمن معرفی میکند.. در همین راستا یکی از روزنامههای مدعی اصلاحات مینویسد: «به موازات افزايش فشارهاي اقتصادي و بيم تصاعد آنها طبيعي است كه اعتراضات صنفي شكل بگيرند و در ابعاد مختلف خود را نشان دهند. به دلايل متعدد هيچگاه بستر اعتراضات تا اين اندازه مهيا نبوده و استقبال و تحريك و تشويق بيگانگان و براندازان هم تا اين حد ظهور نداشته است. به نتيجه نرسيدن مذاكرات هستهاي و امتداد تحريمها و جراحي اقتصادي كه دولت خود را ناچار به آن ميبيند احتمال وقوع و گسترش ناآراميها را به وجود ميآورد.»
این روزنامه در ادامه مینویسد: «بهترين حالت آن است كه از طريق به نتيجه رسيدن برجام و افزايش كارآمدي دستگاهها و شنيدن صداي مردم به وسيله مطبوعات و رسانهها و ترتيب اثر جدي و صادقانه به آنها اعتراضات صورت عملي به خود نگيرند و نمود خياباني پيدا نكنند.»
برای جا انداختن گزاره راهحل بودن سازش، اول باید جنازه برجام را بزک کرد. اینجاست که آقا کامبیز داماد رئیسجمهور سابق -که مشخص نیست جز داماد ایشان بودن چه مزیت دیگری دارد- هم دست به قلم شده و برای برجام دستاوردتراشی و حماسهسرایی میکند؛ «در سال ۱۳۹۲ دولت با هدایت حسن روحانی با توپ سیاست خارجی، گل اقتصادی و شکوفایی ایران را زد و در آن تیم ظریف در نوک حمله بازی میکرد و صالحی پاس گل به آن میداد و عراقچی و تختروانچی هم در قامت دو هافبک بازیساز نقشآفرینی میکردند. این تیم در تمام مذاکرات، راهبردش رفع تحریمهای ظالمانه بود و همه در این تیم تلاش میکردند تا قطعنامههای ضدایرانی از بین برود. بله مهم است چه کسی هدایت یک تیم را بر عهده داشته باشد. با هیاهو نمیتوان مذاکره کرد.»
در ادامه این مطلب آمده است: «برجام کشور را از فصل ۷ شورای امنیت نجات داد. دولت امروز در چه شرایطی قرار گرفته است؟ این در حالی است که دولت در اولین سال شروع کاری خود است. این روش مذاکره و تعامل باز همان آش و همان کاسه شد. اگر مردم این روش را میپسندیدند به حسن روحانی رأی نمیدادند.»
آنچه در بالا ذکر شد تنها چند نمونه از آتش سنگین عملیات روانی و رسانهای روزهای اخیر است. آنچه جای تامل دارد آن است که جماعت مذکور که امروز برای تحریم مرثیهسرایی میکنند، روی یک مسئله حساب ویژهای باز کردهاند؛ حافظه کوتاه افکار عمومی و در نتیجه موفقیت خود در پوشاندن نقششان در تحریم و فشار بر مردم.
واقعیت آن است اگر چه جمهوری اسلامی تقریبا از ابتدای انقلاب تحت تحریم بوده اما که تحریمها از یک مقطع خاص وارد مرحله تازهای شد؛ پس از انتخابات سال 88. در آن سال مردم با شور و اشتیاق عجیبی پای صندوقهای رای حاضر شده و مشارکتی چشمگیر و حماسهای تاریخی خلق کردند اما عدهای با زیر پا گذاشتن تمام اصول و قواعد بازی سیاسی، زیر میز زده و با ادعای توخالی و متوهمانه تقلب که سطح اسنادش از تئوری داماد لرستان و عروس آذربایجان فراتر نمیرفت، ماهها کشور را دستخوش ناآرامی و آشوب کردند.
عملیات روانی و رسانهای امروز را همان کسانی پیش میبرند که آن روز، با غبارآلود کردن فضا و فتنهانگیزی، زمینه را برای جسارت و جری شدن دشمن برای فشار به ملت فراهم کردند. آمریکاییها تا ماهها امیدوار بودند، آشوبهای خیابانی کار نظام را تمام کند.
حماسه 9 دی این امید واهی را نقش برآب کرد و از اینجا بود که طراحان و حامیان اصلی فتنه، افزایش شدید تحریم و فشار اقتصادی را برای کمک به جریان فتنه و احیای آن در دستور کار خود قرار دادند.
آن ایام روزنامه آمریکایی والاستریت ژورنال در تحلیلی نوشت: «رهبران مخالفان دولت جمهوری اسلامی میگویند دامنه اعتراضهای مردمی را فراتر برده و بر سیاستهای غلط اقتصادی محمود احمدینژاد و دولت او متمرکز خواهند کرد. مهدی کروبی که در انتخابات خردادماه سال جاری حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سیاستهای ضعیف اقتصادی دولت را هم زیر سؤال برد. میرحسین موسوی، دیگر رهبر مخالفان ایران هم خواهان گسترش دامنه نارضایتی به تمامی اقشار جامعه شد و بهویژه بر سیاستهای غلط اقتصادی احمدینژاد تاکید کرد. تحلیلگران میگویند با توجه به سرکوب معترضان، رهبران مخالفان تلاش میکنند سیاستهای خود را تغییر داده و آن را به فازی دیگر تبدیل کرده و بهویژه بر سیاستهای اقتصادی تاکید کنند. تئودور کاراسیک، مدیر بخش تحقیق و گسترش مؤسسه تحلیل نظامی خاورمیانه و خلیجفارس در دوبی میگوید: «موضوع اقتصاد همیشه در بحث مخالفان بوده است اما حالا تلاش دارند بیشتر از آن حرف بزنند».
روزنامه لسآنجلستایمز، مهر 88 از زبان جانهانا مقام آمریکایی مینویسد: «مطمئناً پیامی که از گردهمایی فعالان اپوزیسیون ایران-که درمیان آنها افراد نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن.»
نیکآهنگ کوثر همکار و یار غار مهدیهاشمی در سازمان بهینهسازی مصرف سوخت که در خارج از کشور بهسر میبرد شاهد دیگری بر ماجرای ارتباط جریان فتنه و تحریم است. او جایی میگوید: «من و مهدی با هم در تماس بوده ایم. او زنگ زد، از من خواست راجع به بحث تحریم، کسانی را در آمریکا ببینم. میخواست بداند در واشنگتن چه کسانی را میشود به تحریمهای سنگینتر تشویق کرد. او با آدمهای مختلفی درباره تحریم صحبت کرده بود... 13اکتبر 2010 از دوبی زنگ زد و خواست با مقامهای وزارت خزانهداری ارتباط برقرار کنم. معتقد بود تحریمها برای ضربه به حاکمیت و دولت بسیار موثر هستند.»
البته این علاقه اصحاب فتنه به فشار خارجی و تحریم برای پیشبرد اهداف سیاسی خود همچنان هم ادامه دارد. فائزه هاشمی، عضو مرکزیت کارگزاران در گفتوگو با یک سایت داخلی درباره انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا میگوید: «دوست داشتم آقای ترامپ انتخاب شود؛ بهخاطر فشارهایی که ترامپ به ایران میآورد، بالاخره شاید یک تغییر سیاستی اتفاق بیفتد. شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم!»
دور جدید و جدی فشار اقتصادی به ایران با قطعنامه 1929 آغاز شد. قطعنامهای که اگر چه ظاهری هستهای داشت اما در واقع ابزاری برای حمایت از فتنهگران 88 بود. آمریکاییها با این تحریمها که به صورت نمادین در سالگرد آغاز فتنه 88 وضع شد، درصدد برآمدند تا اقشار ضعیف جامعه را به ستوه آورده و آنان را نیز به خیابان کشانده و به جنازه فتنه سبز روح تازهای بدمند.
«تیری کوویل» پژوهشگر ارشد امور راهبردی مرتبط با ایران در مرکز مطالعات استراتژیک فرانسه که صاحب مقالات و تالیفات مهمی درباره ایران است، این موضوع را اینگونه توضیح میدهد: «در واقع به نظر میرسد ایران در مبارزه سیاسی داخلیاش با ورود مبارزه به میدان اقتصادی وارد مرحله جدیدی شده است. به این ترتیب جنبش سبز از چندی پیش به شدت از سیاستهای اقتصادی دولت کنونی انتقاد خواهد کرد. این راهبرد احتمالاً با این هدف صورت میگیرد که پایه حمایت از این جنبش با جذب طبقه کارگری که تاکنون تا حدی از این جنبش دور بودهاند گستردهتر شود. به طوری که طبقه کارگری تاکنون هیچ اعتصابی را در حمایت از جنبش سبز انجام نداده است.»
مجله تایم در تحلیل هدف آمریکا از پیگیری این قطعنامه تحریمی اینگونه مینویسد: «اگرچه تحریمها چندان مؤثر نبودهاند، اما دولت اوباما امیدوار است اقدامات جدیدی که منافع طبقه حاکم ایران را هدف قرار داده، منجر به بروز شکاف عمیقی میان مردم و حاکمیت شود، بهویژه که جنبش مخالفان درصدد است از معضلات رو به افزایش اقتصادی، برای فربهتر کردن و منسجمتر ساختن بدنه مخالفان رژیم بهره بگیرد و این چالش را تبدیل به فرصت کند.»
با این تفاسیر کسانی را که دیروز خود مسبب تحریم شدند و امروز برای مشکلات ناشی از تحریم مرثیهسرایی و راهحل را سازش معرفی میکنند، باید چه نامید؟ «کاسبان تحریم» کمترین صفتی است که میتوان به این جماعت نسبت داد. شارلاتانهای سیاسی که با گرگ دنبه میخورند و با چوپان گریه میکنند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com