گروه دین و اندیشه: آيت ﷲ محمدتقى مصباح يزدى، يازدهم بهمن ۱۳۱۳، در دامان خانواده اى بسيار متدين و مذهبى در شهر يزد به دنيا آمد.زندگى پدر و مادر وی در منزل ميراثىِ مادريشان با سختى بسيار مىگذشت. مادر با كمك خالهها، در خانه جوراب مى بافت تا پدر براى گذران زندگى جوراب ها را در مغازه بفروشد. اين شغل بسيار كم درآمدى بود; به طورى كه پدر مى بايست هر از چندى مبلغى قرض مى كرد تا به كارش سامانِ دوباره دهد. با وجود همهی سختىها اين خانواده بسيار مذهبى و شيفته اهلبيت(عليهم السلام) در آن دوران خفقان رضاخانى، كه برپا كردن مراسم عزادارى مطلقاً ممنوع بود، شبهاى محرم در زيرزمين منزل، مجلس توسل و عزادارى برقرار مىكردند، و شبهاى جمعه دعاى كميل و ذكر حديث و صبح هر جمعه نيز دعاى ندبه برگزار مىگشت; به طورى كه پدر دعاى ندبه را حفظ شده بود و آن را از حفظ مىخواند.
به گزارش بولتن نیوز، همين علاقه و دلبستگى به دين و علاقهمندى به خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام) سبب شد كه اولين فرزند خانواده «محمدتقى» نام گيرد.پيش از تولد محمدتقى، مادر خواب مىبيند كه «قرآن» به دنيا آوردهاست. با نگرانى خواب خود را نزد معبّرى به نام سيدمحمدرضا اماميه، كه از علماى يزد بود، باز مىگويد. سيد در پاسخ مىگويد:«فرزندى كه متولد مىشود پسر است، و بشارت باد كه او عالم و حامى قرآن خواهد بود»
شاگرد ممتاز دبستان بود و برخلاف همهي شاگردان آن دوره در انشاى كلاس چهارم نوشت مى خواهد به نجف برود و درس دينى بخواند. اين انشا آموزگار و هم شاگردى هاى محمدتقى را شگفت زده كرد; چه هم كلاس ها كه خود آرزو داشتند روزى خلبان، سرهنگ، وزير، وكيل يا… شوند، مىديدند شاگرد ممتاز مدرسه عجب پيشهاى براى آيندهاش در نظر گرفته است!
محمدتقىِ نوجوان در يكى از حجره هاى مدرسه شفيعيه واقع در ميدان خان ساكن شد و بى اعتنا به وضع نابسامان حوزه، و مخروبه بودن مدارس و حجره ها، و نيز فقدان استاد و برنامه درسى منظم، چنان به درس و بحث و مطالعه اهتمام ورزيد كه در مدت چهار سال، مقدمات را تا مرحله رسائل و مکاسب به پایان رساند.
طلبه جوان، با ذوق و شوق فراوان گرم تحصيل بود كه شيخ احمد آخوندى كه اول بار انفاس قدسى اش او را دلباخته معارف قرآن و عترت(عليهم السلام) ساخته بود، به ميهمانى شان آمد. شيخ با مشاهده آن همه علاقه و پيشرفت، وى را تشويق كرد كه براى ادامه و تكميل تحصيلات به نجف اشرف هجرت كند و خانواده را نيز ترغيب نمود تا براى حمايت از او به نجف مهاجرت كنند و مقيم آن ديار شوند.
در سال ۱۳۳۰ به نجف مهاجرت کردند. قرار بود طلبه جوان با خيال آسوده به درس و تحقيق بپردازد و پدر و مادر كار بافندگى خود را در آنجا از سر گيرند; اما پس از شش ماه كه به زحمت در آنجا ماندند، وضع كارى خانواده رونقى نگرفت و تلاش هاى فراوانِ پدر براى كسب درآمد كارگر نيفتاد، و در نهايت مجبور شدند به ايران مراجعت كنند. بلافاصله به قم رفت در سطوح عالی را در نزد اساتید این شهر آغاز نمود.
درس خيارات مكاسب مرحوم آقامرتضى حائرى، كه صبح ها در منزل ايشان برقرار مى شد; جلد اول كفايه مرحوم آقاشيخ عبدالجواد جبل عاملى كه اول طلوع آفتاب در مسجد عشقعلى برگزار مى شد، و او با يكى از دوستانش پيش از طلوع آفتاب اين درس را مباحثه مى كردند; جلد دوم كفايه نزد مرحوم آقامرتضى حائرى كه عصرها در منزل ايشان برگزار مى شد; و ديگرى درس منظومه بود. آموختن و مطالعه و مباحثه اين دروس، تمام وقت او را پر مى كرد، و در شبانه روز پنج تا شش ساعت براى استراحت و ديگر امور باقى مى ماند.با وجود همه اين دشوارى ها شيخ محمدتقى در مدت يك سال، باقى مانده دروس سطح را به اتمام رساند، و از سال بعد در دروس خارج فقه مرحوم آيت ﷲ بروجردى و خارج اصول امام خمينى(رحمه ﷲ) حضور يافت. از سوى ديگر، بيست سالش تمام شده بود و با احراز شرايط اقامت در مدرسه حجتيه، در آنجا حجره گرفت. توفيق آشنايى با بزرگان و علماى وارسته اى همچون امام خمينى(رحمه ﷲ)، علامه طباطبايى(رحمه ﷲ) و آيت ﷲ بهجت چنان لذت بخش بود كه تازه مى فهميد هجرت از نجف به قم از تقديرات بسيار نيكوى خداوند در حق او بوده است.
آن روزها كه تازه به قم آمده بود، در مدرسه حجتيه، كنار ساعت آفتابىِ پهلوى حوض، سيدى نورانى توجه او را به خود جلب كرد. او مردى بسيار نحيف بود كه عمامه اى كوچك بر سر داشت، و لباس هاى بى پيرايه اش از ساده زيستى او حكايت مى كرد. محمدتقى درباره او از دوستانش پرسيد. گفتند: او قاضى كوچك است،۴ و اين ساعت آفتابى را نيز خودش ساخته و اينك براى تشخيص ساعت آمده است. تازه تنها اين نيست. آشنايى با هيئت و رياضيات نيز يكى از خصوصيات ايشان است. او امتيازات ديگرى هم دارند: درس تفسير مى گويند، استاد فلسفه هستند، و… .
مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه يكى از دوستان به او پيشنهاد كرد در درس تفسير استاد كه روزهاى پنجشنبه در مسجد سلماسى تشكيل مى شد شركت كند. او نيز پذيرفت، و پس از مشاهده حالات معنوى و روحانى علامه، و نيز روش تدريس بسيار عالى شان مجذوب و شيفته ايشان شد و آرزو كرد همواره در خدمت و مصاحبت ايشان باشد.سرانجام سؤال هاى هوشمندانه محمدتقى توجه علامه را جلب كرد و موجب عنايت خاص ايشان به وى گرديد، و اين زمينه اى شد كه او به تدريج بتواند درخواست هاى ديگرى مطرح سازد، و از ايشان بخواهد كه در زمينه مسائل اخلاقى و معنوى او را راهنمايى كنند.رابطه محمدتقى با علامه چنان قوت گرفت كه گاه به طور خصوصى از ارشادات اخلاقى آن بزرگوار بهره مند مى شد، و علامه نيز نسخه هاى دست نويس تفسير خود را پيش از چاپ به وى مى داد تا مرور كند و اگر نكته اى براى اصلاح به نظرش مى رسد، تذكر دهد.
استاد مصباح بيشترين وقت و سرمايه علمى خويش را صرف اين رشته كرده است. دليل گرايش به فلسفه نيز شيفتگى و علاقه شديد به علامه طباطبايى(رحمه ﷲ) بوده است. استاد مصباح اسفار و شفا را نزد حضرت علامه فرا گرفت، و با به كارگيرى شيوه فلسفى آن بزرگوار، خود به برخى نوآورى ها و ابتكارات در اين زمينه پرداخت.
از جمله ديگر بزرگانى كه محمدتقى در همان سال هاى اول با ايشان آشنا شد، حضرت آيت ﷲ بهجت(مدظله العالى) بود. منزل آيت ﷲ كنار مدرسه حجتيه قرار داشت از دوستان شنيد كه آيت ﷲ بهجت از نظر علمى بسيار برجسته اند و سال هاى قبل، از شاگردان ممتاز آقاى بروجردى بوده اند، همچنين از نظر اخلاقى و معنوى برگزيده و اهل مقامات اند، و در نجف از شاگردان عارف كامل، مرحوم سيدعلى آقاى قاضى بوده اند، كه ديگر شاگردان آن مرحوم، از مقامات عالى معنوى او خبر مى داده اند. اين اوصاف، محمد تقى را كه هميشه تشنه فضيلت و معنويت بود، ترغيب مى كرد كه از چنين شخصيتى بهره برد; ولى از آنجا كه آيت ﷲ بهجت به آسانى كسى را نمى پذيرفت، با عده اى از دوستان تصميم گرفتند براى تقويت بنيه فقهى شان از ايشان بخواهند به طور خصوصى براى آنان فقه بگويد و به اين طريق بتوانند از خصوصيات اخلاقى ايشان نيز بهره گيرند. آيت ﷲ بهجت پذيرفتند و درس فقه پربارى همراه با دقت نظرهاى كم نظير و استقلال رأىِ تحسين برانگيز، ارائه فرمودند. شيخ محمدتقى مدت پانزده سال در آن درس شركت نموداين آشنايى پانزده ساله، زمينه ارتباط و علاقه هر چه بيشتر استاد و شاگرد را فراهم ساخت، و رفته رفته استاد نيز به استعداد و نبوغ علمى و اخلاقى شاگرد خود پى برد، و اين امر سبب شد كه آيت ﷲ بهجت، او را در مقام مدرس اخلاق به مردم معرفى كند.
آيت ﷲ مصباح در رشته فقه، از محضر اساتيد بزرگى چون آيات عظام بروجردى(رحمه ﷲ)، اراكى(رحمه ﷲ)، امام خمينى(رحمه ﷲ) و بهجت(مدظله العالى) بهره برده، به گونهاى كه موفق به اخذ جايزه از سوى مرحوم آيتﷲالعظمى بروجردى شد.بر اين اساس، ايشان طبعاً در رشته هاى مرتبط با فقاهت، مانند اصول فقه، رجال و درايه نيز به قدر كافى مطالعه و پژوهش داشتهاند.
پس از ورود به حوزه علميه قم، رواج افكار و تبليغات ماركسيستى سبب شد تا آیتﷲ به منظور پاسخگويى به شبهات و دفاع از حريم انديشه دينى، آشنايى با فلسفه هاى غربى را در دستور كار خود قرار دهند. به اين ترتيب ايشان بايد براى يافتن زبانى مشترك در بحث و مناظره با تحصيل كردگان دانشگاهى، تئورىها و اصطلاحات خاصِ علوم انسانىِ دانشگاهى را فرا مىگرفت. به اين منظور با مشورت و همت آيتﷲ شهيد دكتر بهشتى كه در آن زمان مدير دبيرستان دين و دانش قم بود قرار شد كلاسى در دبيرستان تشكيل شود تا عده اى از فضلا و طلاب حوزه در آن شركت كنند.
در كلاسها زبان خارجى و نيز معلومات دبيرستانى و دانشگاهى در رشتههاى فيزيك، شيمى، فلسفه علم، متدولوژى، رياضيات و جامعهشناسى تدريس مىشد. شركت كنندگان اين كلاسها نيز آقاى مصباح، شهيد دكتر مفتح، آقاى ناصر مكارم شيرازى، آقاى شيخ جعفر سبحانى، مرحوم آقای محمد يزدى، آقاى دكتر احمدى و مرحوم حيدرى نهاوندى بودند. شهيد بهشتى مسئوليت برنامهريزى و برگزارى كلاسها و دعوت از اساتيد را به عهده داشتند.
اندیشه اصلاح در نظام علمی و تربیتی حوزه از همان ایام جوانی در ذهن آیتﷲ مصباح یزدی مشهود بود. وی به این نتیجه رسید که باید خلأ درس اخلاق در حوزه را به عالیترین مقام یعنی آیتﷲ بروجردی منتقل کند. دست به کار شد و نامهای تنظیم کرد و با زحمت زیاد امضای دویست نفر از طلاب را ذیل آن گرفت. برخی دیگر که شائبهی خط و ربط سیاسی هم نداشتند امضا کردند. مانند حاجآقا مرتضی حائری، آیتﷲ فکور و آیتﷲ زنجانی. سپس نامه با خط زیبای آیتﷲ مشکینی بازنویسی شد. با مشورتهای زیاد تصمیم براین شد که یکی از وعاظ معروف یعنی آیتﷲ شیخ علیاکبر تربتی که از معتمدین آیتﷲ بروجردی بود نامه را تقدیم ایشان کند.
آیتﷲ بروجردی نامه را رویت کردند. از لحاظ متن نگارش و محتوا نامهای متین و منطقی بود که تاکید شده بود اساسا ترقی و تعالی اخلاقی طلاب از بزرگترین اهداف حوزه است و باید برای تشکیل دروس اخلاق در حوزه تدبیری اندیشیده شود. ایشان ضمن تایید نامه آن را در جمع علمای تزار اول حوزه که به مناسبت عید به دیدارشان رفته بودند مطرح و دستور اقدام را صادر فرمودند.[۱]
شخصیت سیاسی آیتﷲ محمد تقی مصباح یزدی در چهار مقطع قابل بررسی است.
۱- قبل از انقلاب
۲- پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۶
۳- از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴
۴- از سال ۱۳۸۴ تا رحلت
فعالیتهای سیاسی آیتﷲ مصباح یزدی برای نخستینبار در زمان دولت اصلاحات مورد توجه قرار گرفت. درست پس از آنکه وی پیش از خطبههای نمازجمعه سخنرانی میکرد و موضوع گفتارش پاسخ به نظریات مطرح شده در روزنامههای طیف اصلاحطلب بود.
رسول منتجب نیا در روزنامه بیان اینگونه نوشت:«آقای مصباح قبل از پیروزی انقلاب و درحالی که حضرت امام در تبعید و اساتید و مدرسین مبارز حوزه علمیه در بازداشت و تبعید بودند و مردم در تظاهرات و حرکتهای انقلابی شهید میدادند … حاضر نبودند یک سیلی در راه مبارزه با رژیم شاه تحمل کنند و بزرگان نقل می کنند که در صدد نوشتن کتابی علیه حکومت اسلامی بودند؛ به این معنا که هر حکومت قبل از پیروزی امام مهدی(عج) مشروعیت ندارد»[۲]
شیخ محمدتقی مصباح یزدیِ دههی چهل شمسی در ظاهر طلبهای آرام و اخلاقی بود. شاید همین امتیاز اخلاقی او بود که ترجیح میداد فعالیتهای سیاسیاش مخفی بماند و حتی برخی از دوستان نزدیک او هم از کارهایش بی خبر باشند.
نخستین فعالیت او توزیع اعلامیههای حضرت امام بود. ایشان در اینباره میگوید:«در بعضی از چاپخانهها افراد متدینی کار میکردند که به امام و انقلاب علاقهمند بودند. ولی آنان نیز نمیتوانستند به صورت علنی کاری انجام دهند و به صورت مخفیاننه و سری کارهایی انجام میشد. من و آقای هاشمی(رفسنجانی) بعضی از این افراد را شناختیم و نیمهشبها قرار گذاشتیم که اعلامیههای امام را بگیریم و به انان برسانیم.»[۳]
از جمله فعالیتهای سیاسی موثر آیتﷲ مصباح در مبارزه با رژیم پهلوی همكاری در انتشار نشریه «بعثت» و راهاندازی نشریه «انتقام» بود. این دو نشریه در آن دوران بسیار سازنده و امیدبخش بودند و نقش استمراربخشی مبارزه را برعهده داشتند.
نخستین شماره نشریه «بعثت» به عنوان ارگان داخلی حوزه علمیه قم در آذرماه ۱۳۴۲ منتشر شد و آیتﷲ مصباح یزدی یكی از نویسندگان مطالب این نشریه بود. نشریه «انتقام» نیز از تاریخ ۲۹ آذر ۴۳ با استفاده از آیه شریفه «وﷲ عزیز ذوانتقام»، به عنوان دومین نشریه مخفی دانشجویان حوزه علمیه، به وسیله آیتﷲ مصباح یزدی آغاز به كار كرد و انتشار آن تا تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۴۴ ادامه یافت و در مجموع ۸ شماره از آن منتشر شد. آیه «انا من المجرمین منتقمون» به عنوان شعار نشریه «انتقام» در صفحات ابتدایی این نشریه تكرار میشد.
حجتالاسلام خسروشاهی درمورد نقش آیتﷲ مصباح یزدی در انتشار نشریه «انتقام» میگوید: «این نشریه با محتوای تقریبا مشابه محتوای نشریات «بعثت» اما كمی رادیكالتر توسط آیتﷲ محمدتقی مصباح یزدی تهیه و تنظیم و تكثیر و توزیع میشد. در واقع استاد همه كار این نشریه را از تهیه و نوشتن مقالات و اخبار و تایپ و چاپ و حتی دستهبندی و توزیع، خود به تنهایی انجام میداد.»[۴]
در اوایل سال ۱۳۴۳ هم جمعی از روحانیون انقلابی از جمله آیتﷲ سیدعلی خامنهای و آیات علی مشكینی، علی قدوسی، هاشمیرفسنجانی، حسینعلی منتظری و… به منظور انسجام بخشیدن به مبارزات سیاسی، یك گروه سری موسوم به جمعیت یازده نفره را تشكیل دادند که آیتﷲ مصباح یزدی بخش تبلیغات گروه را برعهده داشت.
چگونگی امضای بیانیهها و قرار گرفتن نام وی از دیگر شبهاتی بود که روزنامههای دوران اصلاحات به آن پرداختند. حجتالاسلام محتشمیپور در سخنرانی خود در زنجان ادعا کرد «از سال ۴۴ در تمام اعلامیه هایی که علما و روحانیون قم و شهرستان ها امضا کرده اند، حتی یک امضا از این آقا (آیتﷲ مصباح) دیده نمی شود» این ادعا بارها در روزنامههای اصلاحطلب مطرح شد.
اما سیدمحسن صالح نویسندهی کتاب ۸ جلدی تاریخ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اینگونه به ادعاها پاسخ داد:«بررسی بیانیه های مدرسین حوزه علمیه قم در طول سال های ۴۲ تا ۵۷ نشان می دهد آیتﷲ مصباح یزدی بیش از برخی چهره های فعال سیاسی پای بیانیه های این تشکل را امضاء کرده است.از مجموع ۱۰۷ بیانیه جامعه مدرسین حوزه عملیه قم، ۶۰ بیانیه به صورت جمعی صادر شده و فاقد امضاء است اما از میان ۴۰ بیانیه دارای امضاء، آیتﷲ مصباح یزدی ۱۶ بیانیه را امضاء کرده است؛ در حالی که آقای هاشمی رفسنجانی ۶ بیانیه، آقای قدوسی ۱۱ بیانیه و شهید مفتح نیز ۶ بیانیه را امضاء کرده اند و این نشان می دهد آیتﷲ مصباح یزدی بعد از آقای خلخالی که ۲۰ بیانیه را امضاء کرده بود.»[۵]
اما مدتی بعد موضوع دیگری در رسانهها مطرح شد. حجتالاسلام سیدحسین موسوی تبریزی اینگونه ادعا کرد که در سال ۵۷، امام نزدیکی های نیمه شعبان اعلام کرد که به خاطر شهدای زیادی که انقلاب داده است و به خاطر مبارزه با رژیم شاه، امسال نیمه شعبان را جشن نمی گیریم… در قم، موسسه در راه حق که آقای مصباح یکی از گردانندگان آن جا بود، مراسم جشن گرفتند![۶]
جالب اینجاست که آیتﷲ رضا استادی که از لحاظ مذاق و مشرب سیاسی با آیتﷲ مصباح یزدی اختلاف نظر جدی دارد به میدان آمد و پاسخ داد:« خدا کند این آقایانی که بنا گذاشتند حضرت مصباح را خاموش کنند، لااقل از دروغ و خلاف واقع گویی بپرهیزند… در سال ۵۷-۵۶ موسسه در راه حق در دست ساختمان بود و کارهای فرهنگی آن مرکز در یک خانه قدیمی در کوچه ای تنگ که اصلا مناسب با جشن نبود، انجام می گرفت که در همان خانه، برخی از اساتید و بزرگان حوزه و حامی انقلاب حاضر می شدند و موسسه در راه حق را به خاطر برنامه های سازنده اش مورد تقدیر و تشویق قرار می دادند و حتی تا بدو پیروزی انقلاب هم هنوز ساختمان موسسه آماده نشده بود و به یاد دارم که ﺣﺠﺔ الاسلام و المسلمین فاکر خراسانی در همان خانه آمد و گفت ما در صددیم اعلامیه هایی که مردم و همه اصناف و متدینان در شهر و روستاها درباره نهضت امام خمینی (قدس سره) منتشر کرده اند را گردآوری کنیم تا به اتکای این اسناد زنده، به ملی گرایان و دگر اندیشان بفهمانیم که شما در پیروزی این انقلاب و نهضت اسلامی سهمی ندارید، بی جهت مدعی نشوید. موسسه در راه حق و شخص جناب آقای مصباح و برنامه های خوب و سازنده اش آن قدر مورد توجه حضرت امام (قدس سره) بود که از بدو پیروزی انقلاب تا رحلتشان؛ تمام هزینه های برنامه های آموزشی حضرت آیتﷲ مصباح را مرحمت می کردند که نسبت به آن زمان، مبلغ قابل ملاحظه ای نبود . می توانید از ﺣﺠﺔ الاسلام صانعی و دیگر عزیزان آگاه از دفتر آن امام بزرگوار بپرسید و امام فرموده بودند که اگر توسعه هم پیدا کند، هزینه ها را تامین می کنم.»[۷]
عضویت در گروه انقلابی یازدهنفره، دبیری گروه ولایت در سالهای ۴۱ و ۴۲ از دیگر فعالیتهایی بود که باعث شد ساواک بارها دستور پیگیری و دستگیری وی را صادر کند.
اما نکتهای که باعث سوءبرداشت برخی از منتقدان شده است کمرنگ شدن مبارزات آیتﷲ مصباح یزدی از سال ۱۳۴۶ تا۱۳۵۶ است. منتقدین این دهه را دلیل بر عدم همراهی و سرخوردگی آیتﷲ از مبارزه عنوان میکنند. اما بررسیها نشان میدهد دو موضوع مهم در این بازه زمانی وجود داد.
نخست آنکه با تبعید امام رحمتﷲ و قدرتگرفتن بیشتر محمدرضا پهلوی عملا زنجیرهی انقلابیون قطع و برخی تبعید و برخی دیگر تحت نظر قرار گرفتند. روش فعالیتهای سیاسی این دهه با اوائل دههی چهل متفاوت شد.
دوم آنکه آیتﷲ مصباح یزدی بواسطهی آشنائی و مؤانست با علامه طباطبائی و آیتﷲ بهجت روش علمی و تربیتی را برای مبارزه انتخاب کرد. مبارزهی اون از جنس مطالعه و پاسخ به افکار التقاطی بود و اولویت او پاسخگوئی به این شبهات شد.
موج سخنرانیهای شریعتی در دهه چهل و پنجاه شمسی را باید یکی از مهمترین جریانهای مذهبی دانست که تمام سطوح مختلف از جمله جوانان را تحت تاثیر خود قرار داده بود. در این بین به اعتقاد بسیاری از حوزیان، دیدگاهها و نظرات دکتر علی شریعتی دچار ایرادات بود. اما نوع مواجههی روحانیت منتقد شریعتی را باید دو گونه دستهبندی کرد. عدهای از روحانیون اگرچه منتقد نظریات شریعتی بودند اما وی را قابل اصلاح و فردی می دانستند که می توان از ظرفیت اجتماعی او به خوبی استفاده کرد. آیتﷲ خامنهای ، شهید بهشتی، شهید مطهری از جمله این افراد بودند. اما از سوئی دیگر برخی از روحانیون به صورت مطلق مخالف شریعتی بودند و انحراف وی را بنیادین و غیرقابل اصلاح می دانستند و علیه او مبارز می کردند. مرحوم آیتﷲ خزعلی، علامه عسگری، آیتﷲ مصباح یزدی و طیفی از روحانیون سنتی قم.
آیتﷲ مصباح یزدی در اینباره میگوید:«بنده روی سلیقهی خاصی که داشتم ، نسبت به انحرافات عقیدتی خیلی حساس بود. شاید در آن زمان هیچکس اندازه من نسبت به این مسئله حساسیت نداشت. به همین دلیل هم یک سلیقهي شاذ تلقی میشد. فقط کسی که یک مقداری بعدها حساسیت به این موضوع پیدا کرد مرحوم شهید مطهری بود. والا سایرین – بلااستثناء- حساسیت زیادی نسبت به این موضوع نداشتند»[۸]
همین نوع اختلاف در مواجهه با شریعتی بود که باعث برخی تشددها در مدرسه حقانی شد. سخنرانی آیتﷲ شهید بهشتی دراین زمینه میگوید:« من میگویم شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف، اسلام انصافآور، تشیع انصافآور در مدرسه پا بگیرد. برخورد باید منصفانه، منطقی، آرام، متین، روشنگر، امکان فکر گستردهدادن، باشد. تحجر،جمود و مطالب را زود در چارچوبهای محدودآوردن و تاختن، هرگز نمیتواند آهنگ تربیت مدرسه باشد
…چرا باید مسئلهای که لااقل میان من و جناب آقای مصباح بهصورت دو برداشت، قابل طرح است، به این شکل درآید؟ همینطور متقابلا من نیز نباید این کار را بکنم. نمیگویم فقط آقای مصباح نباید این کار را بکنند، من هم نباید این کار را بکنم. مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است و از هر آهنگ و شیوهای که بخواهد به سلامت برخورد آرا و افکار لطمه بزند، بهشدت جلوگیری میشود. خوب دقت کنید این شعار ماست: مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است… . موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهرهبرداری صحیح است، نه لگدکوبکردن، نه لجنمالکردن و نه ستایشکردن و بالابردن. بلکه حسن استفاده از سرمایهای در خدمت هدفی،باروشنگری بدون کمترین محافظهکاری برای تمام نقطههای ضعف او…من با صراحت به جناب آقای مصباح اعلام کردم، جناب آقای مصباح! اجمالا به شما بگویم، من در برابر دکتر شریعتی نقد سالم و سازنده خواهم داشت… جناب آقای مصباح، در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من بهعنوان اتمام حجت میگویم. گفتم برادر، اتمام حجت چیست؟! قبل از اتمام حجت، هدایت مطرح است. اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجتی؟ من بهعنوان یک فرد کارشناس این فن میگویم. اگر قرار است در روحانیت کسی بهعنوان صاحب نظر در مسائل مربوط به نسل جوانِ درسخوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود، لااقل من که یکی از آنها هستم. عمرم را در این راه گذراندم. من بهعنوان کارشناس صاحبنظر این فن میگویم این «اتمام حجت» های شما خطرناک است. «اتمام حجت» چیست؟! میگویم این، تمام رشتههای این ۳۰، ۴۰ سال را پنبه میکند. اتمام حجت یعنی چه؟چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر، نقطههای انحرافی را بیان کنیم کافی نیست؟ طول میکشد؟ طول بکشد.کار مفید طولانی بهتر است یا کار پرخطر فوری؟ کدامیک؟»
با پیروزی انقلاب اسلامی، جریان فکری انقلاب دچار تلاطم و تحیر شد. گروههای فکری مختلفی در همان سالهای نخستین انقلاب مورد توجه مردم از جمله انقلابیون قرار گرفتند. از جبهه مخلق و ملی و حزب توده و سازمان مجاهدین خلق گرفته تا گروههای مسلمان که در داخل خود شعبهها و جریانهای مختلفی داشتند.
زمین چمن ورزشگاهها و پیادهروها مملو بود از «تبیین مواضع» گروههای مختلف و این حرکت برای کسانی که به خوبی مبنا و تئوری این جریانها را میشناختند بسیار خطرناک بود. برهمین اساس آیتﷲ مصباح یزدی ترجیح داد به جای فعالیتهای سیاسی به بررسی مواضع جریانها و پاسخ و روشنگری در این زمینهها بپردازد. کتاب «نقدی بر اصول مارکسیسم» از جمله کتابهایی بود که در همان سال نخست منتشر شد.
اما تبلیغات جریانها مختلف به قدری جدی شد که نمایندگان فکری آنان در جلسات متعددی از طریق تلویزیون به دفاع از آرائ و تئوریهای سازمانهای خود پرداختند. سال ۱۳۶۰ چندماهی قبل از شهادت آیتﷲ بهشتی، مناظراتی با عنوان «آزادی، هرج و مرج، زورمداری» از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد؛ مناظراتی ایدئولوژیک که یک طرف آن نورالدین کیانوری و احسان طبری بود و طرف دیگرش آیتﷲ شهید بهشتی و آیتﷲ مصباح یزدی. در جریان یکی از این مناظرات بود که مجری برنامه پرسید «فرض کنیم انقلاب ایران یک انقلاب مارکسیستی بود در آن صورت آیا اجازه میدادند گروههای اسلامی در تلویزیون بحث کنند»؟ و کیانوری در پاسخ گفت که «ما مارکسیستها معتقد هستیم که آزادترین جوامعی که ممکن است به وجود بیاید، جامعه سوسیالیستی است!» اما شهید بهشتی قانون اساسی شوروی را قرائت کرد که در آن ادعای کیانوری نقض میشد. مناظرات اول انقلاب البته زنده نبود و ضبط شده پخش میشد محمد هاشمی، رئیس سابق سازمان صداوسیما و عضو شورای سیاستگذاری سیما در ابتدای انقلاب در گفت وگویی با روزنامه همشهری گفته بود که با وجود ضبط این برنامه و پخش غیرزنده مناظرات خبری از سانسور نبود.
موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) را باید اصلیترین میراث علمی و شخصیتی آیتﷲ مصباح یزدی دانست. موسسهای که بواسطهی نقشآفرینیهای فکری آیتﷲ مصباح در ایام دولت اصلاحات و نقش سیاسی در انتخابات ریاستجمهوری احمدینژاد مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
پیشینیه تاسیس موسسه امامخمینی به پیش از انقلاب و موسسه در راه حق بازمیگردد. آیتﷲ مصباح یزدی در موسسه درراه حق آموزش برای حوزویان در قالب سیستمی و روشمند را تجربه کرد. تا آنکه با پیروزی انقلاب اسلامی و در همان سالهای نخست با هدف تربیت طلاب متخصص در رشتههای علوم انسانی، به صورت مستقل «بنیاد باقرالعلوم» را تاسیس کرد. این بنیاد در چند دوره طلاب مستعد و با سابقهی حداقل دوسال درسخارج را پذیرش میکرد. در نوبت عصر دورههای تخصصی برگزار می کرد تا بتواند از میان آنان طلاب متخصص در رشتههای تربیت، سیاست، اقتصاد و … را تربیت کند.
اساتید متعهد دانشگاه را از تهران به قم دعوت میکرد و برای آنان نیز جال بود که طلابی مدعی هستند میخواهند در موضوعات اقتصاد و روانشناسی و … متخصص شوند.
دورههای مختلف باقرالعلوم برگزار شد و نخستین پذیرفتهشدگان این دورهها حلقهی اصلی شاگردان آیتﷲ بودند. مانند آقایان غروی، فیاضی، میرسپاه، آقاتهرانی و رهنمائی و … .
در سال ۱۳۷۴ اما این بنیاد خود را در سطح یک مرکز آکادمیک رسمی یافت و عنوان خود را به «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» تغییر داد تا ضمن ارائهی مدارک رسمی دانشگاهی از نظر کمی نیز رشتههای خود را گسترش دهد. براساس گزارشی که آیتﷲ رجبی قائم مقام موسسه در سال ۱۳۹۸ ارائه داده است «این موسسه مؤسسه دارای ۱۶ رشته و گروه علمی به شرح زیر است و در سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکتری به طلاب دارای گواهی پایان سطح ۲ حوزههای علمیه که در آزمون ورودی مؤسسه موفق گردند علوم انسانی و اسلامی را آموزش میدهد.تا کنون ۳۵۵۰نفر از طلاب حوزههای علمیه دورههای مؤسسه را گذرانده و فارغالتحصیل شدهاند و در سال جاری ۱۰۸۰نفر در سه مقطع یادشده مشغول به تحصیل هستند.»
زمین این ساختمان در زمان حضرت امام و به دستور ایشان از موقوفات آستانه مقدس تعیین شدهبود که با رحلت ایشان در تحویل آن وقفه ایجاد شد. چندماه پس از انتخاب رهبر معظم انقلاب، ایشان دستور انتقال این زمین به موسسه را صادر و هزینهی ساخت این موسسه را برعهده گرفتند. روایتهای گوناگونی هم درباره مدیریت ساخت آن وجود دارد. به گفتهی آیتﷲ مصباح یزدی نقشهی ساختمان از طرف مهندسین آستان قدس رضوی تهیه شد و مدیریت پروژه به مهندسین مترو واگذار شد.
اما حجتالاسلام ابوالحسن نواب قائممقام وقت موسسه امام خمینی گفتهاست هزینه و مدیریت ساخت پروژه ساختمانی موسسه با دستور و حمایت مستقیم آقای هاشمی رفسنجانی بودهاست.
موسسه امام خمینی در دههی هفتاد رشد قابل توجهی پیدا کرد. گستردگی رشتههای آن و امکانات مالی و ساختمانی و محبوبیت جایگاه آیتﷲ مصباح از دلایل توجه طلاب به آن بود. در آن زمان تقریبا تنها موسسهای بود که توانست چندین نفر از اعضای هیات علمی خود را در دانشگاههای مطرح آمریکا و کانادا بورسیه کند. آیتﷲ مصباح یزدی در این زمینه میگوید:« درسفری که به کانادا و پس از ان آمریکا و مقر سازمان ملل داشتم زمینهی آشنائی ما با دانشگاه «مک گیل» فراهم شد. کاردار ما در کانادا گفتند یک صحبتهایی شده تا عدهای از دانشجویان حوزه علمیه قم را در آنجا بپذیرند. برای من جالب بود و به همین انگیزه به «منترال» رفتیم و با مسئول بخش مطالعات اسلامی آقای «آدامس» ملاقات و گفتوگو کردیم و موافقت خود را اعلام کردند. پس از مراجعت در ملاقات با مقام معظم رهبری پیشنهاد دادم دو تن از دوستانی که متاهل بودند وفرزند هم نداشتند اعزام شوند. ایشان استقبال کردند و موضوع را برای تامین هزینه به آقای هاشمی ارجاع دادند. با آقای هاشمی که صحبت شد گفتند حالا که بناست این طور کاری انجام بشود یک چیزی که سالها آرزوی آن را داشتیم چرا فقط دو نفر اعزام کنید؟ ده بیست نفر بفرستید. گفتیم مشکلاتی دارد. ایشان گفتند هر مشکلی داشته باشد من حل میکنم. در نهایت ۱۲ نفر از دوستان انتخاب و اعزام شدند»[۹]
موسسه امام خمینی در دهه هفتاد و نیمه اول ۸۰ رشد قابل توجهی کمی و کیفی داشت. این رشد همزمان با جریانات سیاسی انگیزهی مضاعفی را برای شاگردان آیتﷲ ایجاد کرده بود تا با احساس قدرت و تکلیف وارد عرصهای بزرگتر شوند. این عرصه همان انتخابات سال ۱۳۸۴ بود!
به جرات میتوان گفت تنها حامی سازمانی و تشکلی از احمدینژاد موسسه امام خمینی بود. اما به نظر میرسد این پیروزی و عمل به تکلیف سیر نزولی این موسسه را استارت زد. بر این اساس می توان ادوار تاریخی این مرکز را پس از این مرحله به دو دوره تقسیم کرد:
دوره اول را می توان تا قبل از سال۸۴ دانست که رویکرداصلی مؤسسه در حوزه علمی و مقابله با جریانات روشنفکری بود که به موفقیت های نسبی نیز دست یافت وارمغان آن تعداد قابل توجهی نشریه علمی پژوهشی و پژوهش های نظری بود . دیگری اصلی این مرکزبه جهت گفتمان، سایر گفتمانهای علمی زاویهدار با مبانی دینی و اسلامی بودند.
دوره دوم پس از ۸۴ و با ورود و حمایتهای این مرکز از محمود احمدینژاد شروع شد. دورهای که مؤسسه درگیر جریانات فکری مقابل نبوده و جریانات سیاسی نیز بدان اضافه شدند که در نهایت با افول و زاویه گرفتن آقای احمدینژاد از مؤسسه وارد فضای جدیدی شد. مؤسسه پس از این دوره نتوانست مرجعیت علمی که در دهه هشتاد داشت را احیاء کند و ویترین اصلی این مرکز لایههایی از عناصر سیاسی این مرکز شدند که در جریان سیاسی جبهه پایداری فعال بودند. با شروع انتخابات ۹۲ و حمایتهای همهجانبه آیتﷲ مصباح از لنکرانی کاندیدای رد صلاحیت شده، این همانی مؤسسه امام خمینی(ره) و جبهه پایداری بیشترقوت گرفت.
می توان کنشگران و فعالان اصلی این مرکز پس از این دوره را به چند سطح تقسیم نمود:
-کنشگران علمی شامل سطحی از اعضای هیئت علمی و اساتید این مرکز که علیرغم ورود مؤسسه در حوزههای سیاسی همچنان متمرکز برفضای علمی بوده و تلاش کردهاند که درسالهای گذشته فعالیت علمی خود را با قوت حفظ کنند.
-کنشگران سیاسی که طیفی از فعالان است که در جریان جبهه پایداری فعال بوده و تلاش کردهاند در سالهای گذشته در نهادها و مراکزحاکمیتی ورود کنند. این سطح از فعالان بیش از هر چیز در سطح سیاسی و انتخابات فعال بودهاند.
-کنشگران حوزوی که جمعی از مرتبطین این مؤسسه میباشد که درمراکز راهبردی و مهم حوزه فعال بودهاند و در فضای حوزه در سطح درس خارج تدریس دارند.
در نهایت به نظر می رسد آنچه که در سالهای گذشته و دو دهه گذشته بیش از هرچیز منجر به تضعیف این مؤسسه گردیده تبدیل شدن جریان سیاسی این مرکز به ویترین مؤسسه و غفلت از معرفی و تقویت بخشها و شخصیتهای علمی این مرکز شده است.
انتخابات دوم خرداد اتفاقی متفاوت در بیست سالگی انقلاب بود. مردم با رأی بسیار بالا فردی غیر از آنچه نهادها و سازمانهای رسمی تبلیغ و معرفی میکردند انتخاب کردند. این انتخابات اگرچه ظاهرا سیاسی، اما تاثیر فرهنگی آن بسیار پررنگتر بود.
جریانی موسوم به اصلاحات در یک بازه زمانی دو ساله فضای فرهنگی کشور را دچار تغییر ناگهانی کردند. از بروز و ظهور مطبوعات با ظاهر و محتوایی جدید تا طرح چالشهای جدید فکری بویژه در بین دانشجویان و جوانان. این دوران شباهت زیادی با دو سال آغازین انقلاب داشت. بحثهای مربوط به دموکراسی، حکومت اسلامی، ولایت فقیه، آزادی و تساهل و تسامح و دهها موضوع مرتبط با آنان در دانشگاهها و مطبوعات معرکهی آراء و نظرات مختلف شد.
در همین فضا بود که آیتﷲ مصباح یزدی در خطبههای پیش از نمازجمعه تهران به تبیین دیدگاههای خود درباره مسائل روز جامعه پرداخت. مهمترین آنان تعریف جامعه دینی، نگاه اسلام به دموکراسی و جایگاه مردم و مواردی از این دست بود. همانطور که پیشبینی میشد دهها روزنامه و نشریهی تازه متولد شدهی اصلاحطلبان با انتخاب تیترهای خاص از این سخنان عملا آیتﷲ مصباح یزدی را در سیبل تهاجمات خود قرار دادند. چه آنکه سخنان آیتﷲ مصباح هم صراحتا در رد نظرات و تفکرات آنان بود.
در دهم بهمن ۱۳۷۸ بود که انتشار کاریکاتور توهینآمیز نیکآهنگ کوثر در خصوص آیتﷲ مصباح یزدی خشم طلاب و اساتید حوزه علمیه قم را برانگیخت. طلاب در مسجد اعظم قم گردآمدند و نسبت به انتشار این کاریکاتور و سیاستهای فرهنگی دولت اعتراض داشتند که قالب یک «تحصن» به خود گرفت. خواستهی تحصن کنندگان محاکمهی عاملین انتشار این کاریکاتور و استعفای وزیر ارشاد بود. مدیر حوزه علمیه قم نیز ضمن حمایت از بیانیهی صادره از سوی جامعه مدرسین، اعلام کرد روز شبه ۱۶ بهمن ۱۳۷۸ کلیهی مدارس و دروس تابعه این شورا در حمایت از متحصنین تعطیل است.
اگرچه وزیر وقت ارشاد دکتر عطاءﷲ مهاجرانی بعدها تحصنکنندگان را عدهای دبیرستانی معرفی کرد اما اخبار از حضور اساتید سطح عالی، برخی از مراجع عظام تقلید حکایت داشت. آیتﷲ جوادی آملی در این تحصن سخنرانی کرد و در نهایت پس از سه روز از برگزاری تجمع آیتﷲ علی مشکینی پیام رهبر انقلاب را مبنی بر درخواست پایان تحصن ابلاغ کرد.
نیک آهنگ کوثر ۶ روز بازداشت بود و ۶ سال بعد بهطور غیابی محاکمه و به ۴ ماه زندان محکوم شد.
این کاریکاتوریست پس از گذشت چندماه در مصاحبهای اظهار داشت:«ما تندروی کردیم. حاضرم قسم بخورم که بسیاری از ما مطبوعاتیها تند رفتیم. ما بدون در نظر گرفتن ظرفیت ساختاری کشور فکر میکردیم محدودیتها حذف شده در حالی که حذف نشده بود. ما باید به خود بقبولانیم که شرایط همیشه برای قهرمانبازی وجود ندارد»[۱۰]
نیک آهنگ کوثر چندی بعد با ارسال نامهای به آیتﷲ مصباح یزدی از ایشان عذرخواهی کرد. آیتﷲ مصباح نیز با دعا برای عاقبتبخیری وی سفارش کردند که در همهی کارها و شرایط تقوای الهی رعایت شود و ارزشهای اخلاقی فدای مقتضیات حرفهای یا فضای سیاسی نشود.[۱۱]
نیمهی دوم سال ۱۳۷۸ موضوع مناظرهی عطاء ﷲ مهاجرانی و آیتﷲ مصباح یزدی از دیگر مطالب داغ روزنامهها شد. مهاجرانی در نامهای خطاب به آیتﷲ مصباح با اشاره به برخی اظهارات ایشان پیشنهاد داد در یک مناظره تلویزیونی که به صورت مستقیم پخش میشود با ایشان مناظره کند.
آیتﷲ از این مناظره استقبال کرد و از صداوسیما درخواست کرد زمینهای این برنامه را فراهم سازند. اما چند روز بعد از این درخواست بود که روزنامه ایران به نقل از از «برخی از شاگردان آیتﷲ مصباح» مدعی شد این شاگردان نگران مناظره هستند و درخواست لغو آن را دارند. این ادعا صراحتا از سوی ایشان وشاگردان رد شد. مدتی این روزنامه با اشاره به فرارسیدن ماه مبارک رمضان مدعی شد عملا در این ماه امکان برگزاری مناظره وجود ندارد.
مهاجرانی هم بلافاصله در برخی از مقالات خود اینگونه مطرح کرد که « حال که امکان برگزاری مناظره وجود ندارد به برخی از نظرات آیتﷲ مصباح یزدی پاسخ میدهم»
اگرچه عملا این مناظره با شگردهای رسانهای منتفی شد اما مناظره آیتﷲ مصباح با محمدجواد حجتی کرمانی برگزار و از تلویریون پخش شد. آنچه که از این مناظرهها در ذهن عموم مخاطبان باقی ماند انتقادات حجتی کرمانی به عملکرد برخی نهادها بود و عملا به موضوع مناظره یعنی جایگاه حقوق مردم و آزادی ارتباطی نداشت. اما از سوی مقابل آیتﷲ مصباح در چارچوبی نظاممند ونطقی شبهات را مطرح و به آنها پاسخ داد.
اگر دوم خرداد پدیدهی سومین دهه انقلاب بود قطعا انتخاب احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ هم مهمترین رویداد دههی چهارم انقلاب محسوب میشود. رویدادی که ادبیات و روش متفاوتی در دولتمداران ایجاد کرد. سادهزیستی، عدالت، در میان مردم بودن و روشی متفاوت در مدیریت از جمله مولفههای دولت احمدی نژاد محسوب میشود.
اگر چه احمدینژاد در جریان شهرداری تهران توانست یک جریان سیاسی و رسانهای برای خود ایجاد کند و از نارضایتی مردم نسبت به دولتمردان دورهی اصلاحات و سازندگی بهره جست اما حمایتهای قاطع آیتﷲ مصباح یزدی را هم باید یکی از عوامل پیروزی وی دانست. طیف گستردهای از طلاب با جان و دل در صدها شهر و روستا به تبلیغ او پرداختند و شبکهی تبلیغی طلاب عملا رأیهای دست نیافتنی برای بسیاری از کاندیداها را روانهی سبد احمدینژاد کرد.
حمایت آیتﷲ مصباح یزدی از احمدینژاد رنگ و بوی معنوی هم به خود گرفته بود. ایشان در نخستین دیدار خود که بلافاصله پس از پیروزی احمدینژاد صورت گرفت چنین گفت:«خدای متعال را شاكريم كه زمينۀ انتخاب چنين شخصيتی برای اين دورۀ خاص از انقلاب را فراهم كرد و آيندگان به اين نتيجه خواهند رسيد كه انتخاب، مشحون به كرامات و معجزات بود و از اين رو توفيق شكر اين نعمت را از خداوند خواستاريم. عنايات حضرت ولیعصر(عج) يار ملت ايران بود كه به چنين موفقيتي دست يافت و تلقی ما اين است كه اين نفخۀ الهي كه در اين زمان در جامعۀ ما دميده شده و آثارش در علاقۀ بيشتر مردم به دين و انديشههای اسلامی ظهور يافته، مرتبهای از مراتب چيزی است كه در زمان پيامبر اسلام(ص) تحقق پيدا كرد و انشاءﷲ مرتبۀ كاملش در زمان ظهور حضرت ولیعصر(عج) تحقق خواهد يافت.»[۱۲]
پس از انتخاب احمدینژاد، موسسه امام خمینی(ره) عملا پشتوانهی تئوری و تامین بخشی از نیروهای کابینهی وی در زمینه فرهنگ و حتی اقتصاد شد. اما این حمایتهای قاطع دوام زیادی نیافت. در نخستین چالش بین احمدینژاد و مراجع در ماجرای ورود زنان به ورزشگاهها آیتﷲ مصباح یزدی نیز در کنار سایر مراجع تقلید با این امر مخالفت کرد.
البته ایشان ترجیح دادند در گام نخست، انتقادشان علنی نباشد. در نامهای از طریق شاگرد خود حجتالاسلام بیریا که در آن زمان مشاور احمدینژاد در امور روحانیون بود مخالفت خود را با این طرح اعلام کردند.
اما اقدامات و رفتارهای ساختارشکن احمدینژاد با تیم همراه خود یعنی مشائی و بقائی تازه آغاز شده بود. ارائه نظریههای مکتب ایرانی، حمایت از مردم ساکن در سرزمینهای اشغالی و برخی دیگر از مواضعی که نقطه مقابل نظر رهبری و مراجع تقلید و در نهایت قهر یازدهروزهی احمدینژاد عملا تمامی راههای حمایت آیتﷲ از وی را بست.
اما جالب اینکه حمایتهای آیتﷲ مصباح از احمدینژاد از مرحله توقف به مخالفت صریح وی و شاگردانش با او منجر شد. تا جائی که ایشان عملا منش و رفتار احمدینژاد را انحرافی دانستند و گفتند:« این که آدم جوری رفتار کند که نزدیکترین دوستان و صمیمیترین همکارانش هم آزرده و با او مخالف شوند و توی روی او بایستند، این رفتار برای یک سیاستمدار در هیچ منطقی پذیرفته نیست.بهره هوشی این شخص (احمدی نژاد) به تصدیق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شیفته یک شخص عادی میشود؟ آن هم شیفتگیای که چنین حرکات نامعقولی از او سر بزند! یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از ۹۰ درصد معتقدم که او سحر شده است»
حجتالاسلام سيدمحمود نبويان، استاد موسسه امام خميني(ره) هم در نشستی که در دانشگاه رجايی برگزار شد اين مساله را تبيين کرد که چرا آيت ﷲ مصباح جريان انحرافي را فراماسونر ناميد :«فراماسونری هزاران جنبه دارد که من دو جنبه از آن را میخواهم عرض کنم. يک جنبه، جنبه سياسی است، يک جنبه، جنبه فکری، عقيدتی و بنيادين است. آقای مصباح نظر به جنبه سياسیاش ندارد و نمیخواهد بگويد اين تشکيلات سياسی، آقای مشايی هم رفته آنجا عضو شده است، آقاي مصباح میگويد فکری که مشايی عرضه میکند؛ فکر فراماسونرهاست .»
اوج و فرود حمایت و انکار قاطع احمدینژاد از سوی آیتﷲ مصباح یزدی در طی چهار سال اتفاق افتاد.
پس از فتنهی سال ۸۸ و بازداشت تعدادی از فعالان اصلاحطلب و محاکمهی آنان نخستین انتخابات اهمیت زیادی داشت. این انتخابات نشان میداد اولا فتنهی ۸۸ چه تاثیری در رابطهی مردم با حاکمیت داشته و از سوی دیگر جایگاه جناحهای سیاسی در در شرایط پسافتنه چیست.
در همین شرایط بود که زمزمهی غربالگری اصولگرایان مطرح شد. چراکه تصور میشد عملا جناج اصلاحطلبان در ایران برچیده شدهاست. تعدادی از شاگردان آیتﷲ مصباح یزدی و همفکران آنان در تهران جلساتی تشکیل دادند تا به زعم خود در بین نیروهای انقلاب یک حرکت اصیل و آنچهکه مورد پسندشان بود ایجاد کنند. آیتﷲ مصباح یزدی هم در دیدار با جمعیت موتلفه اسلامی اینگونه فرمودند:«امروز اصلاح طلبان چنین وضعیتی ندارند و شانس برنده شدن با آنها نیست آنها در موقعیتی هستند که چه کسی را انتخاب کنند که رد صلاحیت نشود، سران آنها که قطعا رد صلاحیت میشوند از این رو به دنبال فردی هستند که سابقه نسبتا خوبی داشته و رأی بیاورد، اما بعید است که مردم به آنها اقبال داشته باشند.اگر در انتخابات امر دایر شد بر اصولگرا و اصلاح طلب، همه باید بر روی اصولگرا اتفاق کنند و نظرات دیگر خود را کنار بگذارند و بر روی شخصی اجماع کنند که در مقابل آنها رأی داشته باشد.اما امروز رقابت در میان اصولگرایان است، چون اصلاح طلبان بعد از فتنه ۸۸ دیگر در میان مردم جایی ندارند.»
همین امر باعث تشکیل «جبهه پایداری» توسط شاگردان و حلقهی نزدیک به آنان شد و در مردادماه سال ۱۳۹۰ با برگزاری همایشی در حسینیه الزهرا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی رسماً اعلام موجودیت کرد.
اما بسیاری از بزرگان جبهه انقلاب نسبت به این حرکت انتقاد کرده و آن را باعث ایجاد اختلاف و چندگانگی در بین نیروهای انقلابی و اصولگرا می دانستند. در همین زمان بود که بحث «کاندیدای صالح یا مقبول» نقل محافل انقلابی داغ شد. منتقدان جبهه پایداری معتقد بودند تنها اصلح بودن شرط کافی برای حضور در انتخابات نیست ونیاز است کاندیداهای معرفی شده مقبولیت و احتمال رایآوری داشته باشند. اما در مقابل جبهه پایداری بر اولویت صلاحیت و «عمل به تکلیف» بدون توجه به نتیجه تاکید داشت.
این اختلافات در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ نیز اصلیترین معضل جبههی انقلاب شد. آنجا که جبهه پایداری و شخص آیتﷲ مصباح یزدی به صورت قاطع از کاندیداتوری وزیر وقت بهداشت دکتر کامران باقری لنکرانی حمایت کردند. آیتﷲ مصباح نیز در حمایت از وی مانند حمایت از احمدینژاد تمام قد و قاطعانه به میدان آمد و گفت:« برخی از افرادی که کاندیدا شدند من به آنها ارادت دارم و آنها نور چشم من محسوب می شوند اما برای این کار مناسب نیستند. آقایان روی فردی توافق کردهاند که بنده از ۷سال پیش او را در نظر گرفته بودم ولی به کسی نگفته بودم. بینی و بینﷲ شهادت میدهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمیشناسم. امیدوارم که این شهادت برگ زرینی درنامه ۸۰ سالهام باشد.»
دو سال بعد اما آیتﷲ محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم سکوت خود درباره تاثیرات شکلگیری جبهه پایداری و نوع رفتار آنان را شکست و در گفتوگوئی اینچنین گفت:«زمانی كه احساس كردم در حوزه يك حزب و گروهي که خود را منتسب به آیتﷲ مصباح میدانند به وجود میآيد، به بعضی از روحانيون محترمی كه با ايشان ارتباط خاص دارند، در جلسات خصوصی که با آنها داشتم، گفتيم که از تفرقه و تجزيه جلوگيری كنيم، ولي متأسفانه مشكل حل نشد…خوب است طلاب محترم ما بدانند بنده خدا را گواه میگيرم ما برای جلوگيري ازتفرقه به همراه چند تن از دوستان جلسهای كاملا خصوصی تشكيل داديم و از تعدادی از اعضاي مجلس خبرگان دعوت كرديم. هدف اصلی اين بود كه انعطاف بيشتری بين روحانيون باشد تا شكاف جديدی بوجود نیاید و به این امید که روحانيت مبارز و جامعه مدرسين در خصوص مسائل سياسی كشور همراهی و همدلی داشته باشند که این وحدت و همدلی امر بسيار مفيدی است.در آن جلسه كه بيش از يك ساعت به طول انجاميد، بنده خطاب به جناب آقای مصباح عرض كردم جناب آقای مصباح اگر جامعه مدرسين و روحانيت مبارز در مسائل انتخاباتی آينده كه در پيش داريم به يك نقطه واحدی رسيدند شما كه در جامعه اثرگذار هستيد آمادگی آن را داريد كه همراهی و كمك كنيد تا اختلاف كمتر شود تا با همراهي شما اين دو نهاد كه اثر گذار هستند يكي شوند و اختلافات بين آنها كمتر شود؟ ايشان فرمودند كه در آن زمان هر تكليفی شرعی كه داشته باشم عمل خواهم كرد.
آيت ﷲ مهدويکنی فرمودند كه همه ما موظفيم كه تكليف شرعی را عمل كنيم. بنده مجددا عبارات خود را تغيير دادم و عرض كردم جناب آقای مصباح اين مشخص است كه همه ما تكليف شرعی را عمل خواهيم كرد. هيچ كس قصد ندارد تكليف غير شرعی عمل كند بحث اين است كه از نظر سياسی فرمايشات شما در جامعه تأثير دارد و مردم به اين مسائل توجه دارند هرچه شكاف كمتر باشد و اگر به يك نقطه رسيديم شما حاضر هستيد همراهی و كمك کنید تا هرسه به يك نقطه مشترك برسيم؟ ايشان فرمودند صحبت های شما درست و عاقلانه است به هر حال شرايط زمان بايد بررسی شود بايد در زمان خودش بررسی كنم . دفعه سوم كه بنده اصرار كردم و جواب درستی نگرفتم يكی از آقايان گفتند كه اين موضوع را ادامه ندهيد به نتيجهای نخواهيم رسيد. جلسه به خوبی به اتمام رسيد. سه روز بعد مطلع شدیم در تهران آيت ﷲ مصباح یزدی جلسه گرفتند و آقای لنكرانی را به عنوان منتخب خود معرفی كردند. ما دنبال اين بوديم كه شكافی وجود نداشته باشد. بنده واقعا متأسفم كه يك سرمايه گرانقدر حوزه بخواهد به اين شكل آسيب ببيند. متأسفانه اين آسيب به آيتﷲ مصباح رسيد. در جريان انتخابات هم همين آسيب به جامعه مدرسين رسيد»
آیتﷲ یزدی آسیب شکلگیری جبهه پایداری را فراتر از مسائل انتخاباتی عنوان کرده و گفت:« بنده به عنوان يكی از اعضای جامعه مدرسین وظيفه خود میدانستم كه اين تشكل گرفتار تجزيه نشود و آن حالتي كه براي جامعه روحانيت و مجمع روحانيون مبارز در تهران پيش آمد (كه دچار دو دستگی شدند و خود به خود در مسائل سياسی هم دو دسته شدند) ما سعی كردیم در جامعه مدرسين اين تجزيه پيش نيايد. خوب است طلاب محترم حوزه اطلاع داشته باشند و بدانند که كار تا مرز عملی شدن اين تجزيه پيش رفت.»[۱۳]
کلیدواژهی «عمل به تکلیف» از کلیدیترین نکاتی است که در سیاستورزی آیتﷲ مصباح یزدی مشهود است. اگرچه نگاه اخلاقی و عرفانی ایشان حتی در سیاست هم جاری است آنجا که همیشه توصیه کردهاند آنگونه رفتار کنیم که مورد رضایت خدای متعال و حضرت ولیعصر قرار گیرد، اما «عمل به تکلیف» همیشه در ردهی نخست بودهاست. اما به نظر میرسد این کلیدواژه در پشت پردهی خود برخی خصوصیتهای شخصی و اخلاقی را به همراه دارد.
شاید عدم همراهی آیتﷲ مصباح یزدی با شخصیتهای همطراز سیاسی خود و رغبت به یک کار مستقل از این روحیهی شخصی نشأت گرفته که تحت عبارت «عمل به تکلیف» بروز و ظهور داشتهاست. خاطرهی آیتﷲ مسعودی خمینی از یکی از جلسات جامعه مدرسین به خوبی این منش و روحیه را نشان میدهد:«به یاد دارم در یکی از جلسات که آقای مصباح تازه به جمع ما پیوسته بودند با یکی از طرحهایی که در جامعه مدرسین مطرح بود مخالفت شدیدی کردند و تنها ایشان بود که نظر مخالف داشت. در این حال یکی از آقایان به ایشان اعتراض کردند که این چه حرفی است که میزنید؟ همین امر باعث شد که آقای مصباح از جامعه مدرسین کنار گرفت و هنوز هم که هنوز است در جلسات آن شرکت نمیکنند. بعدا آقای مصباح به من گفت:نمی دانم چرا جدی با مسائل برخورد نمیشود و تنها به حرف زدن اکتفا میشود»[۱۴]
آیتﷲ مصباح یزدی پس از ۶۰ سال دفاع اندیشمندانه از اسلام و تئوریپردازی مبانی انقلاب سرانجام پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت. اگرچه این رحلت در واقع فقدان جسمی ایشان در بین شاگردان و علاقمندان اوست اما میراث او در قالب موسسه امام خمینی(ره) و صدها نفر از شاگردان و همچنین آثار باقی مانده قطعا یک جریان فکری است که دهههای آینده در هدایت انقلاب و تحکیم مبانی اسلامی ایران نقش جدی خواهد داشت و البته ممکن است برخی چالشهای سیاسی مانند زمان حیات استاد داشته باشند.
باید دید شاگردان او چه میزان پایبند مبانی فکری استاد بوده و میتوانند این میراث را در تلاطم حوادث گوناگون حفظ کنند.
[۱] گفتمان مصباح/ص ۵۷
[۲] روزنامه بیان۲۳ فروزدین ۱۳۷۹ .رسول منتجبنیا
[۳] مصباح دوستان ص۷۴
[۴] اسناد نهضت اسلامی(نشریه انتقام)، جلد دوم، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۵.
[۵] روزنامه رسال ۵ تیر ۱۳۷۸
[۶] آریا:۲۵مرداد ۷۸
[۷] روزنامه رسالت ۸ شهریور ۷۸.
[۸] مصباح دوستان/ص ۱۴۲
[۹] گفتمان مصباح/ص ۱۹۴
[۱۰] روزنامه رسالت/۱۹ آذر ۱۳۷۹
[۱۱] گفتمان مصباح / ص ۳۸۴
[۱۲] گفتمان مصباح، رضا صنعتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۸۸۳)
[۱۳] خبرگزاری مهر/ ۱۰ تیر ۱۳۹۲)
[۱۴] خاطرات آیتﷲ مسعودی خمینی/ صفحه ۳۸۰
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com