اما اين همه ماجرا نيست. جنبه دوم فعال شدن بسته فشار بر روي ايران اين بود كه غربي ها تصور مي كردند ايران قادر به تدارك يك بسته متقابل، در پاسخ به بسته فشار آنها نخواهد بود. اين امر چند علت داشت:
حدود 3 ماه پيش وقتي آمريكايي ها بسته جديد فشار به ايران را تدارك مي
كردند، دو پيش فرض مهم در ذهن داشتند: نخست اينكه ايران به سرعت از اين
فشارها تاثير خواهد پذيرفت و محيط سياسي و اجتماعي داخلي آن به هم خواهد
ريخت و دوم، ايران فعلا قادر به پاسخگويي موثر به اين فشارها نخواهد بود.
3
پرونده حقوق بشر، هسته اي و تروريسم دقيقا به اين دليل با هم تلفيق شد كه
آمريكايي ها نسبت به درستي پيش فرض هاي خود اطمينان داشتند. به لحاظ داخلي
دولت آمريكا همچنان تصور مي كند بالاخره زماني قادر خواهد بود فشارهاي
سياسي و ديپلماتيك از بيرون را تبديل به پديده هاي اجتماعي و سياسي در داخل
ايران بكند. اگر بگوييم هدف غايي همه فشارهاي بيروني عليه ايران فعال كردن
مكانيسم هاي اعتراضي درون ايران است بيراه نگفته ايم. زماني از «استفن
هادلي» مشاور امنيت ملي بوش پرسيده بودند چه زماني شما متقاعد خواهيد شد كه
تحريم ها بر ايران تاثير گذاشته است و او در پاسخ گفته بود: «زماني كه
تحولات سياسي و اجتماعي مطلوب ما در داخل ايران آغاز شود». حدود 3 ماه پيش
برخي كدهاي منتقل شده از داخل به همراه ارزيابي ساده لوحانه و حتي شايد
بتوان گفت خيال پردازانه سفارتخانه هاي اروپايي در تهران - بويژه
سفارتخانه انگليس- دولت اوباما را به اين نتيجه رساند كه اختلاف هاي داخلي
در ايران به بيشترين مقدار خود پس از حوادث سال 88 رسيده و بنابراين وقت آن
است كه فشارهاي بيروني بر ايران مجددا از سر گرفته شود به اين اميد كه
اين اختلاف ها مجددا تا جايي بالا بگيرد كه بتوان با استفاده از آن تحريكات
اجتماعي ايجاد كرد. نتيجه اين است كه آمريكايي ها به شدت به محيط داخلي
ايران چشم دوخته اند و «سنجش ميزات تاثير بر محيط داخلي ايران» مهم ترين
فاكتوري است كه تعيين مي كند آمريكا هم اكنون از چه گزينه اي عليه ايران
استفاده خواهد كرد.
اما اين فقط يك جنبه از مسئله است. جنبه ديگر اين
است كه آمريكايي ها تصور مي كردند اگر بسته اي پرحجم از فشار با مشاركت
تعداد چشم پركني از بازيگران بين المللي و با سر و صداي تبليغاتي فراوان
روي ايران فعال شود، آن وقت ايران دچار نوعي «بحران مديريت» خواهد شد و با
مشغول شدن به مديريت منفعلانه ضربه هاي پي در پي اي دريافت مي كند، لاجرم
در محيط منطقه -كه اكنون مملو از آسيب هاي راهبردي براي امنيت ملي
آمريكاست- به انفعال و بي عملي كشيده خواهد شد. در نتيجه تصور آمريكايي ها
اين بود كه با فعال كردن اين بسته فشار بر روي ايران مي توانند لااقل اندكي
وقت بخرند؛ وقت براي آنكه ببينند آيا در داخل ايران جريان هاي فتنه و
انحراف قادر به كليد زدن پروژه هاي مدنظر آنها خواهند بود يا نه (پروژه
هايي كه بايد جداگانه درباره آن بحث كرد) و وقت براي اينكه شايد بتوانند
اندكي تحولات منطقه را كنترل كنند.
اما اين همه ماجرا نيست. جنبه دوم
فعال شدن بسته فشار بر روي ايران اين بود كه غربي ها تصور مي كردند ايران
قادر به تدارك يك بسته متقابل، در پاسخ به بسته فشار آنها نخواهد بود. اين
امر چند علت داشت:
اول، اينكه آمريكايي ها تصور مي كردند تشديد فشارها
از بيرون اجماع داخل براي مقاومت در مقابل غرب را در نخبگان ايران بويژه
تصميم گيرندگان از بين خواهد برد و بنابراين اتفاق نظري درون ايران براي
پاسخ دهي به فشارهاي غرب شكل نخواهد گرفت. به عبارت ديگر، اگر بخواهيم از
تعابيري كه خود آمريكايي ها به كار برده اند استفاده كنيم اينطور مي شود
گفت كه آمريكا تصور مي كرد ايران دچار نوعي «بحران پاسخ دهي» خواهد بود.
دوم،
تصور آمريكايي ها اين بود كه ايران پس از مواجه شدن با فشارها به جاي
تشديد درگيري با آمريكا تصميم خواهد گرفت با اين كشور وارد مذاكره شود.
آدرس هاي غلطي كه دو جريان فتنه و انحراف در ماه هاي گذشته درباره آمادگي
براي مذاكره با آمريكا به واشينگتن ارسال كردند در شكل گيري اين محاسبه
غلط در ذهن آمريكا نقشي بسيار مهم و جدي داشت. بنابراين از ديد آمريكا قرار
بود خروجي فرآيند تشديد فشار نه تشديد درگيري بلكه متمايل شدن ايران به
مصالحه باشد.
اما آنچه آمريكايي ها عملا مي بينند با آنچه محاسبه كرده
بودند كاملا متفاوت و بلكه در تضاد كامل است. ايران به جاي آنكه منفعل شود
فعال تر شده، به جاي آنكه بترسد رفتار تهاجمي در پيش گرفته و به جاي آنكه
به مذاكره روي بياورد تصميم گرفته كه سيبيل آمريكا را در منطقه و فرامنطقه
دود بدهد.
مسلما آخرين چيزي كه آمريكايي ها تصور مي كردند رخ بدهد اين
بود ايران تصميم به تدارك يك بسته فشار و آغاز سريع اجراي آن بگيرد. در
واقع اكنون اتفاقي كه رخ داده اين است كه تنها فايده فشارهاي اخير آمريكا
بر ايران براي اين كشور اين بوده كه ايران نه همه بلكه مختصري از امكانات
نظامي، اطلاعاتي، سياسي، حقوقي، رسانه اي و ديپلماتيك خود را براي تدارك
دوران بي سابقه اي از فشار بر آمريكا فعال كند.
آمريكايي ها سال هاست
مي دانند ايران امكانات منحصر بفردي براي تقابل منطقه اي و فرامنطقه اي با
آنها دارد كه به دلايلي هنوز آنها را دست نخورده باقي گذاشته است. شواهد
نشان مي دهد فشارهاي اخير آمريكا بر ايران باعث شده برخي از اين امكانات
فعال شود و پروژه هاي عملياتي بر مبناي آنها تعريف گردد.
در گام نخست
ايران سعي كرد با يك سيلي محكم شروع كند. به زمين نشاندن هواپيماي بدون
سرنشين RQ-170 ضربه اي آنچنان كاري به دولت آمريكاست كه بدون شك سال هاي
طولاني طول خواهد كشيد تا حتي سازمان سيا به عمق آن پي ببرد. پس از حدود يك
هفته از روز 4 دسامبر كه اپراتورهاي آمريكايي كنترل خود بر اين هواپيما را
از دست دادند، واكنش دولتمردان آمريكايي همچنان حاكي از شوك و بهتي علاج
ناپذير است. كمترين نتيجه اين عمليات اطلاعاتي بزرگ اين است كه سيا مجبور
خواهد بود در تمام روش هاي جمع آوري فني خود در ايران به طور كامل بازنگري
كند و اين در يك تخمين كاملا حداقلي يعني دود شدن و به هوا رفتن ميلياردها
دلار سرمايه. اما نتايج اصلي فقط زماني آشكار مي شود كه ايران فرايند
دمونتاژ (باز كردن قطعات سر هم شده)، كشف رمز اطلاعات و استخراج آنها،
تفكيك فناوري ها، و طراحي پدافند اين فناوري ها را آغاز كند. اين فاجعه اي
است كه به زودي بر سر آمريكايي ها خواهد آمد بدون آنكه بتوانند حتي يك
محاسبه صحيح از ميزان آن داشته باشند.
موضوع شكار پهپاد آمريكايي تنها
زماني به درستي درك و تحليل مي شود كه در چارچوب بسته بزرگ ايران براي پاسخ
به آمريكا نگريسته شود. اين يك اقدام منفرد نيست بلكه آغازي از يك سلسله
اقدام است كه آمريكايي ها تصور برخي گزينه هاي آن را هم نمي توانند بكنند
همچنانكه هرگز فكر نمي كردند ايران هواپيماي فوق مدرن و رادارگريز آنها را
سالم بر زمين بنشاند. گام هاي بعدي مسلما از اين هم سهمگين تر خواهد بود.
دولت آمريكا بازي را شروع كرده كه توان خروج سهل و آسان از آن را نخواهد
داشت. شروع بازي فشار البته با آمريكايي ها بود ولي پايان آن با آنها
نخواهد بود. آمريكايي ها تقابلي را كه شايد هنوز وقت آن فرانرسيده بود جلو
انداخته اند. آسيب پذيري هاي نرم و نيمه سخت آمريكا در منطقه اكنون آنچنان
جدي است كه در طول تاريخ سابقه نداشته است. تجميع اين حجم از نقاط ضعف
آمريكا در يك مكان و زمان معين حاوي فرصتي است كه كشور هوشمندي مانند
«ايران» بي شك آن را از دست نخواهد داد.
يك بار ديگر زمان اثبات يك اصل
راهبردي به آمريكا فرا رسيده است: رفتار ايران تحت فشار نه فقط تغيير نمي
كند بلكه سرسختانه تر مي شود.
مهدي محمدي