به گزارش بولتن نیوز، مستند «پدر طالقانی» به کارگردانی محمدعلی محمددوست، یکی از مستندهای پر سر و صدای جشنواره سینما حقیقت گذشته بود که در 3 سانس به نمایش درآمد و مخاطبان زیادی را همراه کرد؛ این مستند سپس در فضای اینترنتی توزیع شد.
«پدر طالقانی» روایتی صریح و بیپرده از یک شخصیت متفاوت است؛ کسی که بیش از 40 سال با هر دو پهلوی مبارزه میکند؛ او همراه با بسیاری از جریانهای آن روزگار، مسیری را شروع میکند که در نهایت به برچیده شدن پهلوی میانجامد. در زیر نگاهی به شخصیت آیتالله طالقانی به بهانه پخش این مستند در شبکه نمایش خانگی داریم؛
«پدر طالقانی» پیش از آنکه نام یک مستند قابل تحسین باشد، صفتی است که چند دهه بر دوش مرحوم طالقانی سوار بود؛ شخصیتی که هیچگاه نمیتوان ایشان را لابهلای کتابهای تاریخ پنهان کرد و در میان انبوه اتفاقات و آدمهای گذشته او را نیز زیر خاکستر فراموشی گنجاند؛ هر چند که تاریخ پژوهان، مستندسازان و دغدغهمندان سیاست، همت زیادی برای بهتصویرکشاندن این شخصیت دراماتیک و غیرقابل تکرار به خرج نداده باشند؛ سیدمحمود طالقانی و حوادث پیرامونی او یکی از دراماتیکترین برهههای تاریخی را رقم زدهاند؛ شخصیتی که برای بسیاری از اطرافیانش همزیستی مسالمتآمیز، تناقضهایی بود که در کنار هم تصورشان تقریبا غیرممکن میآمد؛ در ماجرای ملی شدن صنعت نفت زمانی که مصدق به همت طالقانی، کاشانی و خون یاران نواب به قدرت رسید، از فردای نخست وزیری خود، روشی دیگر را برای حکومت کردن انتخاب کرد؛ در این روش، نواب و اندیشهاش جایی نداشت؛ از همان ابتدا به همت دکتر فاطمی و مصدق، پاسخ خواستههای نواب و یارانش را از حکومت اسلامی در شکنجهگاهها و بالای طنابدار دادند؛ تکلیف کاشانی هم که بعدها مشخص شد؛ میماند طالقانی و یکی از تاثیرگذارترین برهههای سیاسی زندگیاش.
تاریخ گواه داده است که طالقانی پای مصدق ایستاد، اما همین طالقانی نواب و یارانش را از شر نیروهای مصدق در خانه شخصی خود پناه داد؛ اینکه نواب با لباده طالقانی اعدام شد، میتوانست عنوان دراماتیکترین سوژه سینمایی چند دهه اخیر لقب بگیرد. چند شب قبل از اعدام نواب، او در خانه طالقانی پناه جسته بود و طالقانی با وجود قرار داشتن در کنار مصدق، نواب و یارانش را مدتها پناه داده بود. این به ظاهر همزیستی مسالمتآمیز تناقضها، با اعدام نواب پایان نیافت. حضور او در جبهه ملی و نهضت آزادی و همزمان تفاوت مشی او با آنها نشان میداد که پیش از انقلاب، طالقانی مسیر مبارزه با استبداد و طاغوت را متنوع و متعدد میدید، به همین دلیل چند دهه پیش از انقلاب عمده گروههای مبارز علیه سلطنت زیر عبای او جمع میشدند؛ حال آنکه محال بود نخ تسبیحی به جز طالقانی، نواب، مصدق و کاشانی، مجاهدین خلق و نهضت آزادی و بسیاری از گروههای مبارز دیگر در کنار هم لحظه ای تصور شوند.
«پدر طالقانی» از جانب هر گروهی که به آیتالله نسبت داده شد، لفظ دقیقی به نظر میرسید؛ ایشان پیش از انقلاب برای تمام گروههای مبارز نقش پدری ایفا کرد؛ بدون آنکه تناقضها و منافع هر کدام از گروهها بتواند او را به سمتی متمایل یا برای گروهی خاص مصادره کند؛ همانطوری که کسی نتوانست ادعا کند این «پدری» از روی ترس یا تلاش برای جلب رضایت سایرین بوده است؛ طالقانی و زندگیاش شاهد مثال نقض این ادعا است؛ چه برسد آنجایی که بعد از مخالفت با رویکرد مارکسیستی منافقین، تهدید به قتل شده و اینگونه تهدید آنها را به سخره میگیرد «من عمری از توپ و تانک رژیم آمریکایی شاه نترسیدم، توقع دارید اکنون از یک اسلحه قراضه شما بترسم؟»
بال و پر دادن به گروههای مبارز، اندیشههای متفاوت رژیم پهلوی را دچار چالش و بحران میساخت، اما بنا نبود این بحران و تناقض به پس از انقلاب کشانده شود؛ طالقانی که پیش از انقلاب با تغییر مشی سازمان منافقین به ایدئولوژیک مارکسیسم به شدت مخالفت کرده بود، پس از انقلاب بیشترین هجمهها را علیه منافقین روا داشت؛ او تا آخرین لحظه، مدارا با سازمان منافقین را رها نکرد، تا جایی که متهم به حمایت از گروههای دور از اسلام میشد و بارها مجبور بود درباره این موضع خود پاسخگو باشد «شما خیال میکنید که من طرفدار این گروهها هستم؟ من مطمئنم اگر این گروهها بفهمند که من حرفی بر خلافشان زدهام یا بزنم از من میبرند، ولی من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم. کاری کنیم که به راه بیایند.» این پاسخگوییها ادامه داشت در حالی که به نظر میرسید آیندهبینی از گروه منافقین، او را همچنان به مدارا با آنها وامیداشت «تنها دلیلی که من تاکنون رابطه دارم و برخی مواضع آنها را تأیید میکنم این است که نمیخواهم آنها به خانه تیمی بروند و جنگ مسلحانه را شروع کنند.»
اما به تدریج فاصله بین پدر طالقانی -که همواره نخ تسبیح گروههای مختلف سیاسی بعد از انقلاب بود- با منافقین افزایش یافت؛ این فاصله زمانی تبدیل به میدان جنگ شد که منافقان علیه نظام، دست به اسلحه بردند و آخرین پل خود را بین خود آیتالله ویران کردند؛ امید به حمایت مرحوم طالقانی از آنها ایده اشتباهی بود؛ مسعود رجوی بعد از ازدست دادن دفتر میدان ولیعصر به امید حمایت آیتالله به دفتر ایشان میآید، اما مرحوم طالقانی با عصبانیت فراوان آنها را از دفتر بیرون میکند؛ از آن لحظه به بعد، میدان جنگِ کلام آیتالله و اسلحه منافقین به صورت علنی به روی هم گشوده میشود؛ مرحوم طالقانی در چند نماز جمعه، پیش از درگذشت-یا شهادت- خود به صورت صریح علیه منافقان زبان میگشاید و آنها را چپیها و جوجهکمونیستها تعبیر میکند؛ عباراتی که از کلام آیتالله نیفتاد جز پس از زمان مرگ ایشان؛ مرگی که همچنان در هالهای از ابهام است و همچنان تاریخ و تاریخ پژوهان جواب قاطعی برای آن نداشتهاند.
هر چند که نمیتوان روزهای آخر آیتالله و موضع ایشان نسبت به منافقین را در پازل مرگ ایشان نادیده گرفت؛ شاید به همین دلیل هم بود که مستند «پدرطالقانی» هم از قضاوت درباره شیوه درگذشت مرحوم طالقانی ابا داشت؛ چرا که باید پاسخش را از آنهایی جست که روزهای قبل از درگذشتش او را تهدید به مرگ کردند و فردای مرگش شعار «بهشتی، بهشتی طالقانی رو تو کشتی» سردادند؛ تاریخ به پای درگذشت هیچکس نمیایستند و طالقانی هم مستثنی از آن نبود، اما شخصیت منحصر به فرد و مرگ دراماتیکش با هزاران معمای دیگر از زندگی او به پایان نرسید؛ «پدرطالقانی»، تلاشی پسندیده از روایتی کلان پیرامون زندگی مرحوم طالقانی بود، تلاشی که میتوان آن را ستود اما نمیشود به آن بسنده کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com