گروه فرهنگی: در دهه هشتاد در نیویورك باجگیری در ایستگاهها و در داخل قطارها امری روزمره و عادی بود. مردم از روی نردهها بهداخل ایستگاه میپریدند و یا ماشینها را به عمد خراب میکردند و یکباره سیل جمعیت بدون پرداخت بلیط به داخل مترو يا اتوبوسها و...سرازیر میشد.
به گزارش بولتن نیوز، اما آنچه که بیش از همه به چشم میخورد گرَفیتی (Graffiti) يا نوشتههاي روي در و ديوار، واگنها و اتاقكهاي اتوبوسها بود. گرَفیتیها نقشها و عبارات عجیب و غریب و درهمی است که بر روی دیوار نقاشی و نوشته میشوند. اینگونه بود وضعیت شهر نیویورک در دهه ١٩٨٠ شهری که موجودیتش در چنگال جرم، جنایت و خشونت فشرده میشد.
با آغاز دهه ١٩٩٠ به ناگاه سیر نزولی آغازشد. قتل و جنایت به میزان ٧٠ درصد و جرایم کوچکتر مانند دزدی و غیره ۵٠ درصد کاهش یافت. در ایستگاههای مترو با پایان یافتن دهه ١٩٩٠، ٧۵ درصد از جرائم از میان رفته بود. زمانی که نیویورک به امنترین شهر بزرگ آمریکا تبديل شده بود دیگر حافظهها علاقهای به بازگشت به روزهای زشت گذشته را نداشتند.
اتفاقی که در نیویورک افتاد این بود که کاهش جرائم و خشونت ناگهانی و به سرعت اتفاق افتاد. درست مثل یک اپیدمی. این تئوری به تئوری «پنجره شکسته (Broken Window Theory)» معروف است. تئوری پنجره شکسته محصول فکری دو جرم شناس آمریکائی به نامهاي جيمز ویلسون (James Wilson) و جورج کلینگ (George Kelling) بود.
این دو كارشناس استدلال کردند که جرم نتیجه یک نابسامانی است. به عنوان مثال؛ اگر پنجرهای شکسته باشد و مرمت نشود آنکس که تمایل به شکستن قانون و هنجارهای اجتماعی را دارد با مشاهده بی تفاوتی جامعه به این امر دست به شکستن شیشه دیگری خواهد زند. دیری نمیپاید که شیشههای بیشتری شکسته میشود و این احساس آنارشستی، بيقانوني و هرج و مرج از خیابان به خیابان و از محلهای به محله دیگر گسترش يافته و با خود اعلائم و پيامهايي را به همراه خواهد داشت.
به عبارتي اين پيام را ميدهند كه از این قرار؛ هر کاری را که بخواهید مجازید انجام دهید بدون آنکه کسی مزاحم شما شود.
در میان تمامیمصائب اجتماعی که گریبان نیویورک را گرفته بود ویلسون و کلینگ دست روی «باج خواهیهای کوچک» در ایستگاههای مترو، «نقاشیهای گرفیتی» و نیز «فرار از پرداخت پول بلیط» گذاشتند.
باور آنها با استفاده از «پنجره شکسته» این بود که بیتوجهی به جرائم کوچک پیامیاست به جنایتکاران و مجرمین بزرگتر که جامعه از هم گسیخته است و بالعکس مقابله با این جرائم کوچک به این معنی بود که اگر پلیس تحمل این حرکات را نداشته باشد پس طبیعتا با جرائم بزرگتر برخورد شدیدتر و جدیتری خواهد داشت.
قلب این نظریه اینجاست که این تغییرات لازم نیست بنیادی و اساسی باشند بلکه تغییراتی کوچک چون از بین بردن گرَفیتی و یا جلوگیری از تقلب در خرید بلیط قطار میتواند تحولی سریع و ناگهانی و اپیدمیک را در جامعه به وجود آورده به ناگاه جرائم بزرگ را نیز به طور باور نکردنی کاهش دهد. این تفکر در زمان خود پدیدهای رادیکال و غیر واقعی محسوب میشد. اما سیر تحولات، درستی نظریه ویلسون و کلینگ را به اثبات رساند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com