گروه سینما و تلویزیون: از کیفیت کمدیها که بگذریم _ کمدیهای روی پرده فارغ از کیفیت و داشتن استانداردهای سینمایی مخاطب را مسخ میکنند و پففیل بهدست پای پرده عریض سالن میکشانند _ اِلِمانهای دیگری این میانه نقش دارند؛ حضور پخشکنندههای قدرتمند که صاحب سینما و تایینکننده هستند، تبلیغات گسترده پیش از اکران فیلم و برگزاری شو و مراسم مختلف و...
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، تاثیر عجیب و غریبی در فروش فیلمها یا نفروختن و شکستن کمر تهیهکنندههایی دارند که از مناسبات قدرت در پشت پرده دور ماندهاند و برچسب مستقل به آنها خورده است. این جریان پیشینهای طولانی دارد و بیش از یک دهه است که کمدیها محبوب تماشاگران شدهاند و خنداندن به هر قیمتی در اولویت قرار گرفته است. اتفاقی که با «اخراجیها»ی دهنمکی اوج گرفت و به سلطه عاشقانههایی که با «قرمز» فریدون جیرانی که به یک جریان بدل شد و سالها مخاطبان را به سینماها کشانده بود، پایان داد. عاشقانههایی مثل «شوکران» و «آواز قو» که هر کدام به نحوی تصویر تازهای از زنان سرکشی ارائه میداد که علیه سنتهایی که درشان گرفتار آمده بودند، طغیان میکردند و در آخر اسیر جبر میشدند و...
کمدیهایی مثل «اخراجیها» معادلات را بهم ریختند و شوخی با تابوها و همه آن چیزهایی که به عنوان خط قرمز میشناختیمشان، موجب خوشآمد مخاطب شد و خندیدن گاهبهگاه در سینما بدل به خوراکی دائم و اعتیادآور مخاطبان و سودآوری پخشکنندگان و خوشآمد متقابل آنان. همهچیز برای رشد قارچگونه فیلمهای کمدی با هر سطح و کیفیتی آماده شده بود و حالا تمام سرمایهداران و نهادهای دولتی و غیردولتی برای ساخت کمدی و سود، سر و دست میشکاندند؛ پس سونامی کمدیها به سینمایمان زد و فضا را برای دیگر فیلمها چنان تنگ کرد که بسیاری گوشه ازلت برگزیدند و از سینما دور شدند و کارگردانهای نامآشنا تنها به اتکا بر اعتبارشان، هزینه فیلمشان را درآوردند.
همهچیز دست به دست هم داد و همراه با مدیریت فاجعهبار موجب کساد شدن سینما و خلوت شدن سالنها اوایل دهه نود شمسی شد تا فقط کمدیها باشند که جولان بدهند. «اخراجیها» به قسمت دوم و سوم و سپس به «معراجیها» رسید؛ «گشت ارشاد» ساخته شد؛ «شیش و بش»، و در ادامه «من سالوادور نیستم» و «50 کیلو آلبالو» رسید. البته در این میان کمدیهای مهمتری چون «پسر آدم دختر حوا»، «سنپطرزبورگ» و «ورود آقایان ممنوع» هم ساخته شدند.
فروش بالای «من سالوادور نیستمِ» منوچهر هادی و «50 کیلو آلبالو»ی مانی حقیقی، شروع دوران جدیدی در سینمای ما بود که عدهای از آن به عنوان آشتی مردم با سینما یاد کردند. جالب است هادی و حقیقی در تجربههای بعدیشان که یکی فانتزی عجیبی به نام «اژدها وارد میشود» و دیگری «کارگر ساده نیازمندیم» که به تازگی اکران شده، نتوانستند موفقیت کمدیهاشان را تکرار کنند. جریان دیگری در سالهای اخیر مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته که با ظهور پدیده اصغر فرهادی آغاز شد و موجب تقلید خیل فیلمسازان جوانی شد که تحت تاثیر فرهادی، فیلم ساختند. فیلمهایی که تعداد قابل توجهشان با شکست مواجه شد و اندکیشان مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. در این میان فیلمهایی چون «ابد و یک روز» که بسیاری از سینماگران علیهشان گارد گرفتند و ژانر نکبت نامیدندشان. در این گزارش به پرفروشترین فیلمهای امسال پرداختهایم که همهشان کمدی هستند...
«ساعت 5 عصر»
تجربه اول مهران مدیری، بازتولید همان تفکر قدیمیاش در تلویزیون است؛ گرفتار شدن آدمی عاقل میان جمعی از احمقها و سادهلوحها که در مدیوم تلویزیون و مجموعهای نود شبی به خلق فضای فانتزی ختم میشد.
اتفاقی که از «شبهای برره» همواره در کارهای مدیری تکرار شده بود و در انتها به «ساعت 5 عصر» رسید و سر از سینما درآورد. جایی که مدیری گرفتار آمدن سیامک انصاری جدی و آگاه میان جبر امروزِ تهران، فضایی مصنوعی و اغراقشده را جلوی چشم تماشاگر روایت میکند. حالا مهرداد پرهام باید از یک صبح تا عصر با طوفانی از کجفهمیها و رفتارهای مبالغهآمیز اجتماعی سر و کله بزند که نتیجهاش فضای دورمانده از فانتزیهای همیشگی مدیری است و نه اصلا کشمکشی وجود دارد میان شخصیت اصلی و آدمهایی که گاه حماقتشان به خندهتان میانداخت و گاه با تصمیمهای درستشان و میخکوب شدن انصاری توی لنز و سکوتش!
مهرداد پرهامِ عقلِ کل باید به جنگ آدمهایی برود که خواسته و ناخواسته و گاه دلسوزانه و موذیانه به بازی خطرناکی میکشانندش و اتفاقا دست تقدیر هم سرعتش را چندبرابر میکند. کارگردانی که سالها در مدیوم تلویزیون کار کرده و مدام در فضای بسته دوربین را کاشته بود، اینبار تصمیم به روایت قصهاش در فضاهای عمومی و شلوغی مثل مترو میگیرد که نتیجهاش، صحنههای مبتدیانهای است که تعداد زیادی سیاهیلشگر به حال خودشان رها شدهاند و به بدترین شکل ممکن گرفته شده است.
گرفتار شدن مدیری در فضای شبهروشنفکری، تیر خلاص اول را به «ساعت 5 عصر» میزند و نزدیک شدن فیلم به فضایی شبیه به فیلمهای فیلمسازان بزرگی چون ژاک تاتی، فیلمی بیکارکرد و تزیینی را با هدف نقد جامعه عصبی، کلافه و قانونگریز روی دست مدیری گذاشته است. حضور شخصیت لوس و بیکارکرد، نامزد مهرداد پرهام و ایده بچهگانه پخش کردن فیلمهای دوربین و گیر افتادنت پرهام توسط نامزدش، تیر دوم را به فیلمی شلیک میکند که پیشتر خلاص شده بود!
سیامک انصاری، تنها نقطه اتکای فیلم است و بازی خوب او همراه با ظاهر ترکیدهاش که با پیشروی فیلم، داغانتر هم میشود، به درستی شکل میگیرد و همسو با داستان به بلوغ میرسد و انصافا تنها نکته مثبت فیلم است. اولین ئتجربه مهران مدیری، نهتنها حرکتی رو به جلو برای این کمدین محبوب محسوب نمیشود که اعتبار او موجب این استقبال عجیب در روزهای اول اکرانش شده است. این فیلم در سه روز ابتدایی اکرانش، بیش از یک میلیارد تومان فروش داشته است.
«اکسیدان»
اولین تجربه سینمایی حامد محمدی، ایده خوبی دارد و بنا بر موقعیتی که شخصیت اصلی در آن قرار میگیرد، با چیزهای زیادی شوخی میکند و بارها از خط قرمزهای فرضی و سلیقهای عبور میکند. اصلان که برای خروج از ایران و رفتن به اروپا و پیدا کردن نامزدش که غیرقانونی از ایران رفته و گرفتار شده، نمیتواند از مجرای قانونی بگذرد و مجبور میشود راههای دیگری را امتحان کند؛ تغییر دین و مسیحی شدن تا تظاهر به همجنسگرا بودن و...
«اکسیدان» میتوانست یکی از بهترین کمدیهای سالهای اخیر باشد که در جریان اصلی عموم مخاطبان اکران میشد اما شخصیت مبتذل و لوده بهمن با بازی امیر جعفری، یکتنه فیلم بازیگوش و تخس محمدی را به قهقرا میبرد و با بدترین جملههای ممکن و لودگی بیموردش همهچیز را بهم میریزد و به طور کاملا بچهگانهای موجب حساسیت روی فیلم میشود و شوخیهای فیلم را با تمام محدویتهایی که اتفاقا مسائل بسیار مهمی هم هستند را با لودگیاش به حاشیه میراند. از طرفی شخصیت مبتذل و توهینآمیز شهلا با بازی شبنم مقدمی شانهبهشانه بهمن، برای نابود کردن این فیلم تلاش میکند و موجب ویران شدن «اکسیدان» میشوند.
تلاش جواد عزتی در نقش یک همجنسگرا و بازی خوبش در آن لحظات، از لحظات ماندگار فیلمی است که میتوانست به راحتی از لودگی عبور کند و در جای واقعیش بایستد. «اکسیدان» که از تحریم حوزه هنری بهترین استفاده را برد و این تهدید را به فرصت بدل کرد، تاکنون حدود 5 میلیارد تومان فروخته است.
«خوب، بد، جلف»
پیمان قاسمخانی بالاخره موفق شد اولین فیلمش را به گفته خودش قصد کارگردانیش را نداشت، بسازد و روانه فجر سی و پنجم کند. فیلمی که ابتدا گفته میشد قبل از جشنواره راهی سینماها میشود، در اکران نوروزی، روی پرده رفت و بیش از 16 میلیارد تومان فروخت. قاسمخانی به واسطه کارنامه درخشانش در نوشتن فیلمهای سینمایی چون «نان، عشق و موتور 1000»، «سنپطرزبورگ»، «مارمولک» و مجموعه تلویزیونیهایی مثل «پاورچین»، «برره»، «مرد هزار چهره» و...
به چهره شناختهشدهای بدل شده بود و عده زیادی مشتاق تماشای اولین فیلم سینماییاش بودند. «خوب بد جلفِ» قاسمخانی تا قبل از اکران، نوید کمدی درخشانی را میداد که جایش در سینمایمان بدجور خالی بود، اما... از خندههای بلند و قهقههای اهالی سینما در سالن برج میلاد پس از اکران در جشنواره که بگذریم، «خوب بد جلف» تشکیل شده بود از شوخیهای گاه بیمزه، گاه لوس و هر از گاهی بامزه پژمان جمشیدی و سام درخشانی که جای هرگونه قصهگویی و شخصیتپردازی را گرفته بودند و با دست گذاشتن روی هرچیزی، قصد خنداندن مخاطبشان را داشتند.
از پاک کردن خالکوبی و زدن خالِ ارزشی تا شوخی با رییس جمهوری و ادای دینهای لوس به سینما. هرچند تقابل حمید فرخنژاد به عنوان پلیسی جدی و دو آدم خنگ، کمدیهای کلاسیک را در ذهنمان زنده میکرد و شوخی با طرفداران پرسپولیس در یکی از حساسترین جای فیلم به یکی از لحظات خوب «خوب بد جلف» بدل شده بود، اما این فیلم برخلاف انتظارها تنها یک هدف داشت: رسیدن به فروش و سود بالا. قاسمخانی مجموعهای از بازیگران را با اسامی واقعی را دور هم جمع کرده و با شوخی و مسخره کردن سینما و خانه سینما و فوتبال و هزار چیز بیمزه و کممزه دیگر فیلمش را تا آخر تعریف کرد و مورد استقبال مخاطبان هم قرار گرفت ولی ایکاش این اتفاق موجب افتادن نویسنده خلاق به ورطه سودآوری و فراموشی کارنامه درخشانش نشود.
نهنگ عنبر: سلکشن رویا
«نهنگ عنبر» یکی از دنبالهسازیهای موفق سینمایی و نمونه عامهپسند استانداردی است که در روزهای قبل از انتخابات ریاست جمهوری روی پرده سینما رفت. پس از سریال «وضعیت سفید»، شاهکار حمید نعمتاله با آن اشارههای فوقالعادهاش به دهه شصت و روزگار جنگ و تصویر کردن آن دوران، سامان مقدم هم مدام خاطرات کاراکترهایش را جلوی چشمانِ مخاطب مرور میکند؛ از ورزش کردن پنهانی با ضبط صوت و موزیک تا چهارشنبهسوری و گیر افتادن در چنگ مامورها و رقص دستهجمعی در خیابان و دورهم جمع شدن و ساز زدنشان که کاور بامزهای از کارهای الویس پریسلی و گروههای شناخته شده آن سالهاست.
فیلم سامان مقدم که تنها 300 میلیون تومان تا رسیدن به رکورد پرفروشترین فیلم سینمای ایران فاصله دارد، روزهای آخر اکرانش را پشت سر میگذارد. فیلمی که عدهای معتقدند، سلیقه مخاطب را به بیراهه میبرد و انتظارش را پایین میآورد اما فیلم سادهای که قصدشان سرگرم کردن مخاطب است و رسالتشان دور کردن آدمها حداقل برای دو ساعت از تمام مشغله و روزمرگی، قطعا وظیفهاش را درست انجام میدهد.
سرگرمی، یکی از وظایف و شاید اصلیترین تعهد سینما به مخاطبانش است و از این رو کارگردانهایی که اقشار مردم را نشانه رفتهاند و برای آنها فیلم میسازند و در دستهبندی کارگردانهای سینمای بدنه یا جریان اصلی میشناسیمشان، به تنهایی این وظیفه را به دوش میکشند. «نهنگ عنبر: سلکشن رویا» و کارگردانش به هیچوجه خودشان را جدی نمیگیرند و تمام تلاششان را برای لذت تماشاگر به کار میبندند و از سرکوبهای حاکم دهه شصت و خلق اتمسفر حاکم تجربه رضایتبخشی را برای مخاطب رقم میزنند.
«گشت 2»
تمام کاری که «گشت 2» انجام میدهد؛ گیر دادن به آقازاده ها، تیکهانداختن به اختلاسگران و متلکپراکنی به دولتمردان است. فیلمی که از موفقیت قسمت اولش و البته کشیده شدن از پرده سینما، کمال استفاده را میبرد و با تبلیغ این اتفاق به پرفروشترین فیلم سینمای ایران بدل میشود. عباس، عطا و حسن پس از چند سال دوباره دور هم جمع شدهاند و قصد تغییر زندگی و به اصلاح خودشان آدم شدن، میکنند، اما شرایط روز جامعه مجال پول در آوردن از راه راست را ازشان میگیرد و مجبورشان میکند، همان آدمهای قبلی بشوند و آنها هم از خداخواسته راه و رسم گذشتهشان را پیش میگیرند. عطا که چندسالی هم در کما بوده قدرت فهمیدن گذشته آدمها و پیشبینی اتفاقها را دارد. آنها از همین قدرت عطا استفاده میکنند و حمام عمومیای که خانهشان است را تبدیل میکنند به مکانی برای جادو و جمبل و پیشگویی و پول درآوردن.
کاری که مردم بدجوری از آن استقبال میکنند و حتی در صحنهای یکی از سیاستمردان شناس بهشان متوسل میشود که کنایهای به دولتمردان دوران احمدینژاد است. این فیلم ضعیف با چنگانداختن به انواع و اقسام شوخیها، حفرههایش را میپوشاند و ضعف عجیب فیلمنامه و شخصیتپردازیاش را از چشم مخاطب پنهان میکند و به هر قیمتی مخاطب بینوا را میخنداند تا فیلم از نگاه تماشاگران جشنواره فجر سی و پنج، در صدر بایستد. فرمول سازندگان «گشت 2» برای فروش بسیار ساده است؛ شوخی با خط قرمزها و به سخره گرفتن همه آن چیزهایی که مردم عامل بدبختیشان میپندارند. همان فرمولی که «اخراجیها»ی یک تا الی آخر را زمانی در صدر حدول فروش نگه داشته بود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com