گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب امروز به آیه 9 سوره قلم پرداخته شده و در آن آمده است:
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ
سوره قلم (68) آیه 9
ترجمه
میل داشتند کاش سهلانگاری کنی تا [آنها هم] سهلانگاری کنند.
معانی لغات
«وَدُّوا» ماده «ودد» دلالت دارد بر «محبت» و «آرزو»ی چیزی را داشتن.
برخی گفتهاند وقتی مصدر «وُدّ» به کار رود به معنای محبت است و وقتی مصدر «وَدَادة» به کار رود به معنای آرزو (تمنی) است. (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص75)
اما دیگران توضیح دادهاند که علت اینکه این ماده با مشتقات مختلف خود در هر دو معنا به کار میرود، از این جهت است که «آرزو»، طلب کردن آن چیزی است که انسان «دوست دارد»؛ و متناسب با قرائن باید تشخیص دهیم که آروز کردن بیشتر مد نظر بوده یا دوست داشتن؛ چنانکه مثلا:
در آیاتی «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21)، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/96) ، «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شورى/23) معنای محبت مد نظر است؛ اما در آیاتی نظیر «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ» (آل عمران/69)، «رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ» (حجر/2)، «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (آل عمران/118) ، «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» (بقرة/109)، «تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ» (أنفال/7)، «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا» (نساء/89)، «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ» (معارج/11) معنای آرزو کردن غلبه دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص860-861) و برخی هم گفتهاند «حبّ» در جایی است که هم میلی در کار باشد و هم به اقتضای حکمت باشد، اما «ود» فقط شرطش این است که «میل»ی در کار باشد و لذاست که هم برای محبتهای صحیح و هم برای آرزوهای ناروا به کار میرود. (الفروق فی اللغة، ص115)
«ودود» به عنوان یکی از اسماء و صفات خداوند متعال به کار رفته است «وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (بروج/14)، «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» [هود/90) که میتواند ناظر به محبت خداوند نسبت به بندگانش باشد (شبیه معنای «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» مائدة/54) و برخی گفتهاند مودت خداوند نسبت به بندگانش به معنای مراعات کردن حال و توان آنهاست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص860)
«وَدُّ» اسم یکی از بتها قوم نوح بوده است (نوح/23) و «وُدُّ» اسم یکی از بتهای معروف قریش بوده که کلمه «عبد وُدّ» (مثلا «عمرو بن عبد ودّ»، که در جنگ خندق به دست امیرالمومنین به هلاکت رسید) مربوط به آن است (كتاب العين، ج8، ص100) و درباره وجه تسمیه این بتها گفتهاند ممکن است به خاطر مودت و علاقهای بوده که به آن داشتهاند؛ یا به خاطر اینکه بین آن بت و خداوند مودتی فرض میکردهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص861) این ماده و مشتقاتش 29 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«تُدْهِنُ» «يُدْهِنُونَ»
▫️ماده «دهن» در اصل دلالت دارد بر نرمی و سهولت؛ و از این ماده، کلمه «الدُهن» (مومنون/20) به معنای «روغن» بسیار مشهور است (معجم مقاييس اللغة، ج2، ص308؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج3، ص284)؛ و البته به بارانی هم که در حدی ببارد که زمین را خیس [و لغزنده] کند «دهن» میگویند.
«دِهان» (فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ؛ الرحمن/37) را برخی به معنای تهنشینِ (= دُردِ) روغن (مفردات ألفاظ القرآن، ص320؛ معجم مقاييس اللغة، ج2، ص308) و برخی آن را جمع «دُهن» دانستهاند (المصباح المنیر، ج2، ص202؛ لسان العرب، ج13، ص160)
فعل «أدهَنَ، إدهان» یا «داهَنَ، مداهنه» به معنای مواجهه نرم و آرام است (مفردات ألفاظ القرآن، ص320) از برای سازشکاری ریاکارانه، گویی طرف مقابل را روغنمالی کرده و تسکین میدهند (معجم مقاييس اللغة، ج2، ص308). ظاهرا تعبیر «مداهنه» به لحاظ بار معنایی استعارهای که دارد معادل تعبیر کنایهای «ماستمالی کردن» در زبان فارسی است؛ و «مُدهِنون» (واقعه/81) هم اسم فاعل از ماده «ادهان» است، به معنای کسانی که میخواهند امور را با سرهمبندی و ماستمالی کردن فیصله دهند. این ماده با همین مشتقات فوق، جمعا 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) روایت شده که امیرالمومنین ع در صفین بودند، [حضرت خطبهای خواندند که به خطبه لؤلؤة معروف است و در آنجا برخی از فضائل خود و اهل بیت ع را از زبان پیامبر ص بیان فرمود. در پایان خطبه] شخصی از قبیله بنیدودان برخاست و گفت: چرا قوم شما شما را از این امر کنار زدند در حالی که شما هم به لحاظ نَسَب و هم به لحاظ تمسک به پیامبر ص و فهم کتاب و سنت برترین آنها بودید؟ حضرت فرمود: ای برادر بنیدودانی، تو حق داری که سوال کنی بویژه به حرمت خویشاوندیات (1)، هرچند که خیلی سریع وارد شدی و عنان سخن را زود چرخاندی. مطلب این است که آن حکومتی [یا قضیهای] بود که عدهای در آن حرص وزیدند و عدهای دیگر سخاوتمندی از خود نشان دادند؛ و خداوند چه خوب حَکَم [= قاضی] ای است. "و رها کن حکایت آن غارتى را كه بانگ آن در گوشه و كنار برخاست" (2) بيا و به حکایت پسر ابو سفيان بپرداز که دیگر روزگار، پس از آن گریههایش مرا به خنده درآورد!
"و عجب نیست مگر همنشین من و سوال او
آیا ما اهل آنیم که از ما چنین سوال کنند"
بد قومی بودند که مرا پایین آوردند و درصدد برآمدند که دین خدا را به سهلانگاری بکشانند. پس آنگاه که سختیهای این امتحانات از ما مرتفع گردد آنها را بر حق محض و خالص مینشانم هر چند به گونهای دیگر باشد، «پس بر این قوم فاسق اندوهگین مباش» (مائده/26) بس است دیگر ای برادر دودانی!
این واقعه با سندهای گوناگون از زبان برخی از کسانی که پای منبر امیرالمومنین ع حضور داشتند (مانند علقمة بن قیس) نیز روایت شده است. مثلا: كفاية الأثر، ص218-219 و با عباراتی متفاوت در نهجالبلاغه، خطبه162 هم آمده است.
2) از امیرالمومنین ع روایت شده است: امر خداوند سبحان را برپا نمیدارد مگر کسی که در حق مدارا نکند و سازشکار و سهلانگار نباشد و از طمعها پیروی نکند.
نهجالبلاغه، حکمت110
3) حضرت امیر ع در خطبهای بعد از توصیه به جدی گرفتن مهلت عمر فرمودند: پس بقیه ایامتان را دریابید و در آن صبر پیشه سازید؛ که آن اندک است در برابر ایام فراوانی که با غفلت بر شما گذشت و گوشتان به موعظهای بدهکار نبود؛ و به نفستان میدان ندهید که شما را به بیراهههای ظلمت میکشاند؛ و سستی و سهلانگاری نورزید که این سهلانگاری شما را به معصیت میکشاند ...
نهجالبلاغه، خطبه85
تدبر
1️⃣ آنهایی که در مقابل دین میایستند، اگرچه قیافه حق به جانب میگیرند و شعار مبارزه با خرافات سرمیدهند (حتی پیامبر ص را دروغگو و باورهای دینی را خرافه میخوانند) و ...، اما مشکل اصلیشان منافعشان است؛ آنها آرزو میکنند تو از آرمانهایت کوتاه بیایی و بگذاری آنها به دنیایشان برسند، در این صورت آنها با کمال میل حاضرند در مقابل دین تو کوتاه بیایند.
چنین دینی به تعبیر امام خمینی همان «اسلام آمریکایی» است که هیچ چالشی برای کافران و ستمپیشگان ندارد؛ و لذا آنها نیز نهتنها با آن مخالف نیستند، بلکه به ترویجش کمک هم میکنند!
2️⃣ در این آیه مدارا و کنار آمدن با مخالفان دین بشدت مذمت شده است. در حالی که آیات دیگر، نرمخویی پیامبر را ستوده (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ؛ آلعمران/159) و بر برخورد نرم حتی با فرعون (طه/44) تاکید شده است.
این مساله گاه در تفاوت برخوردهای معصومین نیز مشاهده میشود. امام حسن ع با منحرفی همچون معاویه صلح میکند ولی امام حسین ع ذرهای در برابر منحرفان زمان مدارا ندارد و جانش را در این راه میدهد.
بالاخره برخورد نرم و مدارا با دیگران (و از جمله با دشمن) خوب است یا بد؟
بحث تخصصی دینشناسی
به نظر میآید این مساله را در دو سطح باید بررسی کرد: یکی در سطح استراتژی کلان است؛ و دیگری در سطح تاکتیک.
در سطح استراتژی کلان، معیار این است که آیا این نرمش در راستای اهداف دین و ضوابط اخلاقی است یا برای جلب منافع؛ یعنی یکبار در مقام ابلاغ پیام خدا به گوش جان مخاطب، یا در مقام شکوفا کردن خصلتی اخلاقی - به نام حسن خلق -هستیم؛ در این گونه موارد قطعا نرمش ستودنی است (و آیات 159 آلعمران و 44 طه ناظر به این مقام است)؛ اما یکبار این نرمش به معنای صرف نظر کردن از اهداف و آرمانهای اصلی است؛ که مذموم است.
در سطح تاکتیکی باید دید کدام رفتار در مجموع برای حفظ و گسترش دین مناسبتر است.
یعنی پس از آنکه قبول کردیم که به هیچ عنوان از اهداف و آرمان های اصلی دست برنمیداریم، بررسی کنیم که اکنون حفظ و گسترش اسلام در گروی برخورد قاطع و محکم است (مانند قیام امام حسین ع) ویا وضعیت به گونهای است که در آینده امکان برخورد قاطع و محکم به نحو موثرتری مهیا خواهد شد (مانند صلح حدیبیه) ویا تنگنای اجتماعی بقدری شدید است که برخورد قاطع به ضرر اسلام تمام میشود و مثلا بقای اسلام تنها در گروی حفظ جان عدهای از مسلمانان است (سکوت امیرالمومنین ع، صلح امام حسن ع ویا «تقیه» که در آیات 106 سوره نحل (إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان) و 28 آلعمران (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً) مورد توجه قرار گرفته، از این جنس است) که در این گونه شرایط میتوان به طور موقت، روال مدارا را در پیش گرفت و «به طور موقت» از «اجرای» برخی از باید و نبایدها چشم پوشید.
شاید ضابطه مهم در تفاوت بین مدارای تاکتیکی و مدارای استراتژیک این است که مدارای تاکتیکی حتما یک مدارای موقت است؛ و هشدارهای شدید در این آیه و آیات دیگر این است که مبادا چنین مدارایی، به عنوان ضابطه اصلی – و نه ضابطه موقت – در روابط با مخالفان دین خدا قرار گیرد.
3️⃣ تعبیر «ودوا: آرزو دارند» به اضافه حرف «لو: ای کاش»، هر دو به نحو ضمنی بر دستیافتنی نبودن این خواسته دلالت دارند.
این نشان میدهد که رهبران جامعه اسلامی چه اندازه باید از روحیه سازشکاری با دشمن فاصله داشته باشند که دشمن هیچگونه طمعی در این امر نکند.
4️⃣ دشمنان خدا آرزو دارند که مومنان راه سازشکاری در پیش گیرند. چرا؟
الف. چون کسی که در مسائل دینیاش مسیر سهلانگاری در پیش گیرد، براحتی به معصیت میافتد و از دین فاصله خواهد گرفت.
ب. چون برای آنها منافعشان مهم است نه اعتقاداتشان؛ و اگر راه سازشکاری باز، و منافع آنها تامین شود هر اعتقادی را قبول میکنند (آنها هم راه سازشکاری در پیش میگیرند)
5️⃣ این آیات از اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص است. در آخر عمر ایشان هم عدهای که درصدد بودند احکام اسلام، نه آن طور که واقعا هست، بلکه به نحوی سازشکارانه اجرا شود، جانشین برحق ایشان را کنار زدند.
تاملی در جامعهشناسی جامعه دینی
جالب است که از ابتدای دعوت پیامبر دشمنان بیرونی درصدد سازشکاری و «ماستمالی کردن» تعالیم دین بودند؛ و اواخر حیات پیامبر ص دشمنان داخلی (منافقان) درصدد این کار برآمدند؛ و ظاهراً علت موفقیت آنها در کنار زدن حضرت علی ع از جانشینی پیامبر ص این بود که برای اغلب مردم هم این «ماستمالی شدن» دین چندان مهم نبود!
ثمره اجتماعی
مهمترین گام برای کنار زدن دین واقعی از عرصه زندگی مسلمانان، این است که حساسیت آنها نسبت به اجرای تعالیم دین کمرنگ، و روحیه سازشکارانه در آنها تقویت شود.
پینوشت ها:
(1) ظاهرا زینب بنت جحش، همسر پیامبر ص از قبیله بنیاسد بوده که بنیدودان هم از آنها هستند (بحارالانوار، ج29، ص486)
(2) مصراع نخست از شعری از إمرؤ القيس است و مصراع دوّم آن اين است: «و لكن حديثا ما حديث الرّواحل: ولکن الان حکایت، حکایت ناقهها [= شترهای ماده] است»، و داستان چنين است كه إمرؤ القيس بر مردى به نام طريف از بنى جديله در آمد، وى مقدم او را گرامى داشت. پس، از نزد او به سوى خالد پسر سدوس رفت. بنى جديله بر او غارت بردند و إبل [= شتر نر] وى را ربودند. امرؤ القيس به مهماندار سابق خود شكايت برد. وی گفت ناقهات را به من بده که در پی آنها بروم و شتر را پس بگیرم. چون بدانها رسيد گفت: چرا بر كسى كه در پناه من بود غارت بردهايد؟ گفتند: او در پناه تو نيست. گفت: چرا؟ و این ناقه اوست. غارتگران گفتند: اين ناقه اوست؟ گفت: آرى، پس ناقه را هم از او گرفتند. (بحارالانوار، ج29، ص488)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com