ترکیه حالا هم از خرمای بغداد مانده و هم از مویز همدان، هم رعایای سابق عثمانی را از دست داده و هم رویای ورود به اروپا به خیال خام بدل شده است. تف آخر را هم ترامپ به صورت اردوغان انداخت و رهبر جهان اسلام را ملک سلمان اعلام کرد.
گروه بین الملل: مهرداد فرهمند در یادداشت پیش رو می نویسد: وقتی عربستان سعودی و اقمارش قطر را محاصره
کردند، یکی از پیش بینی ها این بود که جبهه بندی تازه ای در منطقه پدید
آید؛ این پیش بینی درست درآمد.
به گزارش بولتن نیوز، فرهمند در ادامه این یادداشت که در صفحه اینترنتی اش نیز منتشر شده، آورده است:
در روزهایی که اخبار حملات تهران دیگر رویدادها را زیر سایه برده بود، مجلس ترکیه گسیل نیروی نظامی به قطر را تصویب کرد و آقای اردوغان هم در برابر سعودیها موضع گرفت و کنار قطر ایستاد و گفت یادمان هست که پارسال که کودتا شد چه کسی قند در دلش آب می شد (منظورش اماراتیها و سعودیهاست) و چه کسی با ما همدلی کرد. آثار این جبهه بندی بسرعت خود را در نقاط رویارویی مستقیم محور قطر - ترکیه با عربستان سعودی نشان داده و در نخستین گام، دولت مورد حمایت عربستان سعودی در شرق لیبی، هشتاد و پنج فرد و موسسه را که خیلی هایشان مورد حمایت قطر و ترکیه اند، تروریست اعلام کرده است. حال باید دید تکلیف گروههای مسلح در سوریه چه خواهد شد که بخشی را سعودیها و بخشی را ترکها و قطریها پشتیبانی می کرده اند و تاکنون در یک صف قرار داشته اند، اما این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که افتادن از هول حلیم در دیگ، ویژگی سیاست خارجی آقای اردوغان و معمارش، احمد داوود اوغلوست.
تز احمد داوود اوغلو که برخاسته از تفکر نوعثمانی گرای اوست و می شود در کتابهایش هم به تفصیل دید (از جمله مراجعه کنید به کتاب او به نام عمق استراتژیک که نمی دانم به فارسی ترجمه شده است یا نه) رو آوردن به رعایای امپراتوری عثمانی به جهت احیای جایگاه سروری بر آنان است. این سیاست خیلی خوب جواب داد، ترکیه بازارها و صحنه فرهنگی عربی را فتح کرد و اردوغان محبوب قلوب اعراب شد و ترکیه بی آنکه پولی خرج کند، سود کلانی کرد. اما همین آقایان داوود اوغلو و اردوغان خودشان تیشه برداشتند و به جان بنای فاخری افتادند که ساخته بودند.
داوود اوغلو و اردوغان هر قدر هم که دلبسته شرق باشند، محصول نظامی آموزشی اند که واقعیتهای گذشته و حال در همسایگی کشورشان را یکسره کنار گذاشته و فقط به غرب رو کرده است (یک بار در ترکیه با خانم تحصیلکرده ای صحبت می کردم که نمی دانست گرجستان کجاست و وقتی به او گفتم که همسایه شان است تعجب کرد). حضرات استراتژیست ترک از پیچیدگیهای خاورمیانه و جهان عرب هیچ نمی دانستند و با این نا آگاهی و فرصت طلبی بدون فکر و مطالعه بود که در باتلاق «بهار عربی» شیرجه رفتند.
ترکیه حالا هم از خرمای بغداد مانده و هم از مویز همدان، هم رعایای سابق عثمانی را از دست داده و هم رویای ورود به اروپا به خیال خام بدل شده است. تف آخر را هم ترامپ به صورت اردوغان انداخت و رهبر جهان اسلام را ملک سلمان اعلام کرد.
حالا برای ترکیه همین یک قطر کوچولو مانده و حاضر است به خاطرش به جزیرة العرب لشگرکشی کند اما با یکی و نصفی کشور مگر می شود محور منطقه ای تشکیل داد؟ آن طرف ملک سلمان است که جیرینگی چک چهارصد میلیارد دلاری می کشد و کاخ سفید را می خرد و یک سوت بزند سران چهل کشور جلویش دست به سینه می ایستند. ترکیه که را دارد؟
اگر بخواهد به کرملین رو بیندازد که آقای پوتین اولین شرطی که می گذارد این است که دست امینه خانم را بگیرد و یک جعبه باقلوا و راحت الحلقوم بخرد و برود در خانه آقا بشار و اسما خانم را بزند و حلالیت بطلبد. فردا اگر خانواده خلیجی ها آشتی کردند و امیر تمیم با ملک سلمان روبوسی کرد چه؟ دوباره باید برگردد به پانزده سال پیش و برود در بسته اروپاییها را بکوبد؟
ایران در این وسط به نظر می رسد فعلا عقل کرده و بنا را بر احتیاط واجب گذاشته و کنار نشسته است تا ببیند چه شود. مقام معظم هم خشنود است که ذکر «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» اش دارد جواب می دهد.