به گزارش بولتن نیوز، آمدن یوجینو باربا، یکی از بزرگترین کارگردانان امروز دنیا به تهران، به تعبیری شاید بزرگترین رویداد تئاتری در سال ٩٥ باشد. این آمدن همراه با تحرکات و دگرگونیهایی است که باید پیامدش را در سالهای آتی تماشا کنیم. او کارگردانی تجربی است که ما را متوجه نداشتههای بسیارمان کرد و به بیانی غیرمستقیم چراغ سبز را برای رهیافتهای درست تئاتری برایمان روشن کرد.
زبان بدن
به هر تقدیر او مرد بزرگی است و از شاگردان بنام یرژی گروتفسکی است که توانسته در پنجاهوچند سال فعالیت هنری (از ١٩٦٢م) در نروژ و بعد دانمارک گروه اودین را راهاندازی کند. او ایتالیایی است اما در مقام یک مهاجر به نقاط دیگر اروپا میرود و ندانستگیهای زبانی و کلامی او را بهسوی تجربههای دیگری میبرد که نمود و نشانههایش را در نمایش درخت هم میبینیم که به عبارتی یک نمایش بینافرهنگی و چندزبانی است که در آن زبانهای مختلف شنیده میشود؛ مثل هندی، ایتالیایی، انگلیسی و... و از همه مهمتر شاید زبان بدن باشد که بیشترین تأثیر را میگذارد و بهترین ارتباط را با همگان بهدور از اختلافات زبانی و فرهنگی برقرار میکند. این شاید درس اولش باشد که نمایشش به زبان تصویری با تکیه بر بیان بدنی ساخته و پرداخته شده است. زبانی که با دیدن نمود عینی مییابد و تقریبا نیز با تعابیر نزدیک به هم درک و دریافت خواهد شد و در آن هدف ارتباطی سریع و آنی است که بشود اتفاقات و رویدادهای پیرامونی را کنشمندانه ارائه کرد بیآنکه زبان کلامی در آن نقشی داشته باشد.
بینافرهنگی
هرچند در اجرای درخت، چندزبانیشدن نیز دلالتهای دیگری را برایمان روایت میکرد که این دیگر منجر به ارتباط فرهنگی خواهد شد، چنانچه داستان اصلی از آفریقا و داستان فرعی از اروپا بود؛ اما راویان این قصه از هند و اروپا بودند و هریک به زبان مادریشان بهعلاوه زبان مشترک جهانی (انگلیسی) سعی میکردند اتفاقات را سمتوسو بدهند و این همان لحن و بیان بینافرهنگی است که در حال دورزدن نفرین بابل است که در آن خداوند امر کرده که انسانهای نافرمانبردار، به روزگاری بیفتند که هیچ قومی زبان قوم دیگر را نفهمد؛ اما در اینجا نوعی کاربلدی فرهنگی در جریان است که وجوه مشترکی برای فهم یک درام و وضعیت مشترک در یک کشور دیگر (و شاید کشورهای دیگر) آزموده میشود؛ بنابراین انسان موجودی است که میتواند فرافرهنگی به نظر آید و با وجوه مشترکش خود را به دیگران بفهماند. هدف تئاتر نیز فهماندن انسان به انسان است و باید رویکردی فرهنگی با وجوه مشترکش چنین فضایی تدارک ببیند که باربا به لحن و بیان درست و آشکاری برای چنین منظوری رسیده و این درس دوم اوست که میتواند سکوی پرتابی برای ایجاد گسترههای فرهنگی و هنری در فضای تئاتری ما باشد.
آیین
سومین درسش همانا برگزاری و ایجاد آیین در دل نمایش درخت است؛ انگار که ما به تماشای یک آیین میروییم یا میهمانانی هستیم که باید در یک مراسم ویژه شرکت کنیم. هریک از تماشاگران شماره در دست دارند و از سالن انتظار حافظ دور میشوند و در یک خیمه و چادر بزرگ پا مینهند، در آنجا یوجینو باربا میزبان و میهمانداری است که با سلام و ادای احترام تکتک تماشاگران را راهنمایی میکند که سر جای مورد نظرشان بنشینند. دو سوی تالار یا خیمهگاه که چندان هم بزرگ نیست، نیمکتهایی گذاشتهاند که تقریبا نرم و راحت هم هستند و باید همه در کنار هم در دو ردیف مقابل هم بنشینند. برای ٩٦ نفر هم جا در نظر گرفته شده است. پیش از آغاز باربا ضمن سلام و خوشامد از تماشاگران میخواهد موبایلهایشان را خاموش کنند و اگر حتی یک نفر از تماشاگران بخواهد عکس یا فیلم بگیرد، سریع بازیگران دستگاهش را خواهند گرفت و بلافاصله اجرا قطع خواهد شد. با ضرس قاطع بر قطعشدن اجرا تأکید میکند و این راسخبودن و صلابت حضور است که در قراردادی قرص و محکم منجر به تمرکزی چندبرابری خواهد شد. در این آیین یا تئاتر، سهمخواهی تماشاگر یا مشارکت او نیز در نظر گرفته شده است که در جاهایی با سر فروکردن در پارچههایی سفید وارد ماجرا شده و جزئی از سوگواران خواهند شد. اینهم از آن نکاتی است که به وجوه شهودی ارتباط میافزاید و در واقع در آیین هم همواره بهدنبال ایجاد وجه شهودی خواهند رفت که انسان را در اتصال با حقیقت و متافیزیک متوجه درونیات نابش خواهند کرد. این نمایش نیز بیشتر از عقلیبودن و حسیبودن، یک نمایش شهودی است و متادرامبودن آن بسیار عیان است، چون انسان به ضابطه روح و روانش است که در این میدان یکهتازی میکند؛ بنابراین در این روزگار فوق مدرن اروپا، باربا نقبی به گذشته و سنتهای آیینی انسان زده است و یک بار دیگر مراسم قصهگویی را برایمان آشکار میکند که در این نمایش بازیگران نقش راویان متعدد درخت را بازی میکنند که هریک به لحن و گونه خودش حضورش را بر ما آشکار خواهد کرد. روایت- بازی، ساختار نمایش است که درست مانند نمایشهای شرقی است که در اینجا همه کلیت اجرا چنین پیش خواهد رفت.
قصهگویی
آنچه در درخت میگویند بسیار ساده اما ژرف است، چون انسان را در پیچوتاب خطاهایش نشان میدهند؛ بنابراین چهارمین درس، سهل و ممتنعبودن است. در قصه اول دو راهب درختی میکارند برای بازگشت پرندهها؛ اما با بازگشت آنها درخت میمیرد! و آنها به دنبال رماندن پرندهها هستند بیآنکه بدانند که چه جنگ و خشونتی پیرامونشان را فراگرفته است و آن بچههای دیروز بزرگ شده و لباس سربازی بر تن کردهاند و در این بازی خشن کم نمیگذارند!! دومین قصه نیز آرزوی دختری است که پدرش برای او درختی میکارد و در آن روزگار کودکی آرزو میکند که روزی از بالای شاخوبرگ درخت پروازکردن را بیاموزد! اینها قصههای بدوی و افسانهگونهای هستند که ما را متوجه ابعاد پنهانمان خواهند کرد. انسان به ضرورت آرزوهایش نفس میکشد و گاهی دچار خطاها و اشکالاتی میشود که باید زودتر متوجه این غفلتها شود. ما باید همواره این خط قصهگویی را؛ چه به بیان ساده و چه پیچیده حفظ کنیم وگرنه تماشاگر سردرگم میماند، چنانچه تماشاگر امروز ما از این سردرگمی بیزار است و این همان دلیل تئاترگریزی برخی از مخاطبان است که ترجیح میدهند پا به تئاتر نگذارند درحالیکه تئاتر قصهگو همواره خواهان داشته است.
تجربیبودن
با آنکه باربا یکی از بزرگان تئاتر تجربی در دنیاست، اما با منش و کارش نشان داد که خلاف آمد آن چیزی است که برخی در ایران بهاشتباه به نام تئاتر تجربی دارند کار میکنند. او چندان خود را روشنفکر و پیچیده و گنگ نشان نمیدهد. باربا بسیار ساده و صمیمی و در یک کلام انسانی قابلفهم نشان میدهد؛ انسان بیریا و ساده و شفاف با هر حس و حالتی قابل دیدهشدن و فهمیدن است. چیزی برای پنهانشدن ندارد و باربا با درخت نشان داد که تئاتر تجربی لزوما امری پیچیده و گنگ و مجهول نیست، بلکه خیلی آشکار و شفاف درباره اشتباهخوانیهای انسان میگوید که از خلوت و رهبانیت به جنگ و جدال جمعی ره میپیماید یا برخی آرزوها همان بهتر که آرزو و رؤیا بمانند که پرواز از درخت یک آرمان نیست، بلکه بلندپروازی انسان در جاهای بهتر و مثلا در دستگیری از دردمندان نمود مییابد. درس پنجم، یادآوری نکات بارزی است که نشان میدهد تئاتر تجربی در پیمودن راه به سنتها، آیینها، فرهنگ و زبان، تاریخ و ممزوجکردنش با بنیادهای نوین معنادار و حقیقی جلوه خواهد کرد. این درس را نباید فراموش کنیم!
پیامد حضور
حضور یوجینو باربا با هر میزان هزینه ریالی برابری میکند با آنچه که باید در بخش بینالملل تئاتر فجر سراغش را بگیریم؛ یعنی بهجای ١٠ یا ٢٠ کار کمارزش، همان بهتر با دو، سه کار ارزشمند تئاتر ایران را با حقایق و وجوه پنهان و آشکار تئاتر روز دنیا آشنا کنیم. چنانچه سال گذشته نمایش «هملت» اوستر مایر آلمانی بخشی از این تئاتر بود و امسال درخت یوجینو باربای دانمارکی!
منبع: شرق