همه به شعرهایش او را میشناسند؛ عدهای هم میدانند که در طول زندگی فیلمهایی ساخته است، اما کمتر کسی میداند که او تجربه حضور در صحنه تئاتر را هم داشته است.
به گزارش بولتن نیوز، همه به شعرهایش او را میشناسند؛ عدهای هم میدانند که در طول زندگی فیلمهایی ساخته است، اما کمتر کسی میداند که او تجربه حضور در صحنه تئاتر را هم داشته است. پری صابری، کارگردان تئاتر میگوید، سال 1342 زمانی که میخواستم «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» را برای نمایش آماده کنم، فروغ سراغم آمد و خواست تا نقشی در نمایش اجرا کند. نمایشی که در آن، زندهیاد پرویز فنیزاده، اسماعیل محرابی، پرویز پورحسینی و سعید پورصمیمی هم حضور داشتند و از درخشانترین اجراهای ایران در دهه 40 محسوب میشود. به گفته صابری، «در آن دوران، فروغ شخصیت مشهوری بود و من از ابراز تمایل او برای بازی در این نمایش تعجب کردم؛ با اینحال تصمیم من این بود که بپذیرم او بازی کند.» و این قدمهای اولیه پری صابری همراه شد با درخشش فروغ روی صحنه تئاتر.
او درباره حضور پرفروغِ فرخزاد روی صحنه تئاتر به «ابتکار» میگوید: فروغ جایگاه ویژهای در زندگی من دارد؛ در آن دوران، من تازه از پاریس آمده بودم. راستش فکر کردم که این آدم سرشناس میخواهد در زمینهای کار کند که با آن آشنایی ندارد ولی وقتی که قبول کردم و او در تمرینها حاضر شد، به نظرم از بهترین لحظاتی بود که با یک بازیگر گذراندم؛ چون فروغ نهتنها بازیگر بود بلکه به معنا و ادبیات اشراف داشت، لازم نبود که به او بگویم این نمایشنامه چه میگوید چرا که شناخت او از هنر باعث شده بود تا همه آنچه را برای شناخت متن لازم بود، بداند. واقعا بازی فروغ در این نمایش از خاطرات یگانه من در تئاتر است. پری صابری درباره وجه تکنیکال فروغ در نمایش توضیح میدهد: او، فردی بود که در زمینه هنر حرفهای بسیاری برای زدن داشت و در هر زمینهای درخشان بود. وقتی به جذامخانه رفت تا فیلم بسازد، فیلمی آورد که جزو شاهکارهای مستندسازی ایران محسوب میشود. فروغ خیلی مسئول و منضبط بود و با گروه همکاری خوبی داشت و هیچ گاه کاری خلاف عادت یک گروه حرفهای انجام نمیداد.
این هنرمند با اشاره به شبهای شلوغ اجرای «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» ادامه میدهد: در آن دوره افرادی به حضور فروغ در نمایش ایراد گرفتند و گفتند او، شاعر است و نمیداند بازیگری یعنی چه اما اجرای درخشان او جواب منتقدان را داد. در واقع تماشاگرانی که به تالار فرهنگی ایران و آمریکا واقع در خیابان فرانسه آن زمان و خیابان نوفللوشاتو امروز، آمدند، استقبال درخشانی از آن کار کردند که از بینظیرترین اجراهای زندگی تئاتری من بهشمار میآید. او به آیندهای که فروغ میتوانست در عرصه تئاتر داشته باشد هم اشاره و بیان میکند: قرار بود از فروغ در کارهای بعدی هم استفاده کنم که نشد. از دعوت دیگر کارگردانها برای حضور فروغ در نمایشهایشان بیخبرم اما قرار بود در نمایش «مرغ دریایی» برای من بازی کند که من آن کار را روی صحنه نبردم و دیگر فروغ هم روی صحنه تئاتر نیامد. او، بیشک ستاره درخشان شعر معاصر ایران است که اگر میماند حتما میتوانست اجراهای بیشتر و درخشانی داشته باشد.
مجنونهایی که به درد لیلیها نمیخورند!
فروغ اما تنها بازیگر تئاتر، سینماگر، مستندساز و داستاننویس نبود؛ او را بیش از هر چیز به شاعرانههایش و فریاد زنانگیاش میشناسند. صراحت لهجه، صداقت، سادگی و زبان جهانوطنی او از فروغ چهرهای کمنظیر در عرصه فرهنگ، ادب و هنر ایران ساخته است. بسیار دیگرانی بودهاند که از فروغ، شاعرتر، فیلمسازتر و هنرپیشهتر بودند اما او از همهی آنها تاثیرگذارتر و هنرمندتر بود. زندگی کوتاه فروغ، اما فرصتهای زیادی را از دنیای هنر و فرهنگ ایران گرفت تا چهرهی جذاب فروغ به نهایت بروز خود نرسد. جایی که فروغ درباره شرح حال زندگیاش در گفت وگو با ایرج گرگین میگوید: «حرف زدن درباره زندگی شخصیام کاری بیهوده و خستهکننده است. شرح حال یعنی اینکه هر آدمی که به دنیا میآید یک تاریخ تولدی دارد، اهل یک شهر یا دهی است در یک مدرسهای درس خوانده و یک مشت اتفاقات معمولی و قراردادی که در زندگیاش افتاده که برای همه میافتد، مثل توی حوض افتادن در دوره بچگی یا تقلب کردن دوره مدرسه، عاشق شدن دوره جوانی، عروسی کردن و از این جور چیزها. اما اگر منظور از شرح حال توضیح دادن مسائلی است که به کار آدم مربوط میشود درباره من میشود شعر باید بگویم که هنوز زمان آن نرسیده است. چون من کار شعر را به صورت جدی تازه شروع کردهام.»
فروغ در حوزه شعر هم تاثیر بسیاری بر شاعران همدوره و پس از خود گذاشت. جایی که حتی غادهالسمان، شاعر بزرگ سوریه که به فروغ دنیای عرب معروف شده، معتقد است از فروغ در اشعارش الهام گرفته است. او درباره تفاوت شعر امروز و دیروز میگوید: « شعر نو و کهنه ندارد آنچه شعر امروز را از شعر دیروز جدا میکند و به آن شکل تازهای میدهد، همان جدایی است که بین فرمهای مادی و معنوی امروز با دیروز وجود دارد. من فکر میکنم که کار هنر یک جور بیان کردن و ساختن مجدد زندگی است و زندگی یک ماهیت متغیری دارد، جریانی که مرتب در حال شکل عوض کردن، رشد و توسعه است در نتیجه این بیان که هنر میشود در هر دورهای روحیه خودش را دارد و اگر غیر از این باشد هنر نیست و یکجور تقلب است. امروز همه چیز عوض شده و دنیای ما هیچ ارتباطی به دنیای حافظ و سعدی ندارد و دنیای من هم هیچ ارتباطی با دنیای پدرم ندارد. این قدر فاصلهها مطرح هستند و عوامل تازهای وارد زندگی ما شدهاند که محیط فکری و روحی این زندگی را میسازند و طرز تلقی آدمی که امروز زندگی میکند با آدمی که بیست سال پیش زندگی میکرده، کاملا عوض شده و تلقی که از مفاهیم مختلف دارد، مثلا مفهوم مذهب، اخلاق، عشق، شرافت، شجاعت، قهرمانی و اینها چون محیط زندگی ما عوض شده تمام مفاهیم زاییده شرایط محیط هستند در نتیجه این مفاهیم هم برای ما عوض شدهاند.» فروغ در مثالی توضیح میدهد: «مثلا درباره عشق صحبت میکنیم، پرسوناژ مجنون که همیشه سمبل پایداری و استقامت در عشق بوده امروز از نظر من که یک جور دیگر به عشق فکر میکنم یک پرسوناژ خیلی مسخره است. وقتی که علم روانشناسی او را برای من خرد میکند و تجزیه و تحلیل میکند و به من نشان میدهد که او یک عاشق نبوده یک آدم بیمار بوده که دلش میخواسته مرتب خود را آزار بدهد. این است که به کلی عوض میشود یا فکر کنیم لیلیهای دوره ما در کرسی سوار میشوند و با سرعت 120 میروند و پلیس مرتب جریمهشان میکند، اینجاست که چنین مجنونهایی به درد این لیلیها نمیخورند. در حالی که این مجنونها هنوز که هنوز است در ادبیات ما ـ که ما اسمش را ادبیات نمیگذاریم، اما ادبیاتی که بین یک عده هنوز مطرح است ـ زیر همان درخت بید نشستهاند و دارند با کلاغها و آهوها درد دل میکنند. به هر حال شعر امروز ما باید یک شعری باشد که خصوصیتهای این دوره را داشته باشد و در عین حال سازنده این شعر باید یک آدمی باشد که به یک حدی از تجربه و هوشیاری برسد که به محتویات شعرش ارزشی بدهد که بتواند در حد کارهایی که در دنیا عرضه میشود خودش را جا دهد و اگر غیر از این باشد، همین چیزهایی میشود که همه میگویند.»
همین جاست که میتوان به نگاه تازهای که فروغ در شعر داشت پی برد؛ کسی که میدانست شاخههای مختلف هنر میتوانند به یکدیگر گره بخورند و تجربهای متمایز به وجود بیاورند تا مخاطب دهههای 30 و 40 ایران، با شخصیتی چندوجهی روبهرو باشد که عمری کوتاه داشت.
منبع: ابتکار