کد خبر: ۴۴۷۳۰۳
تاریخ انتشار:

“آدم خواری” از خیال تا واقعیت !

تنها دلیل اینکه اثبات کنیم “فرهنگ آدم خواری” تخیلی نیست و وجود خارجی داشته است، نوعی بیماری مغزی است.
به گزارش بولتن نیوز، بیل شوت ایده بسیاری جالبی دارد و از زاویه قابل قبولی هم به آن نگاه کرده است. مدت زیادی است که آدم خواری ذهن جانورشناسان، انسان شناسان، تاریخدانان، جرم شناسان، نظریه‌پردازان ادبی، دانشجویان الهیات و توهین کنندگان به مقدسات دینی (ادعای پوچی که کاتولیک‌های رومی در روایت خود از آدم خواری در استحاله تمجید کرده‌اند، نزد بی‌خدایان انگلیسی قرن ۱۸ محبوب بود) را به خود مشغول کرده است. تاکنون افراد کمی تلاش کرده‌اند تا تمام جوانب را کنار هم جمع کنند؛ البته شاید خودمان هم در آخر مجبور شویم بگوییم که نمی‌توان از تمام جوانب گسترده فرهنگ آدم خواری یک جمع بندی به دست آورد، اما با این حال به تلاشش می‌ارزد.

بیل شوت (Bill Schutt) دانشمند علوم جانوری است و با ارگانیسم‌های ساده‌تر سر و کار داشته است. در نقطه پایینیِ این بازه، همنوع خواری در بی‌مهرگان را داریم که برای اموری بخصوص تقریبا امری عادی محسوب می‌شود. عنکبوت‌های مادر زمانی که هدفشان تحقق یابد، خودشان را در معرض جوان‌ترها قرار می‌دهند تا کاملا خورده شوند. همنوع خواری در حلزون‌ها به عنوان یک مرحله گذرا وجود دارد: حلزون‌ها در پایین‌تر از یک سنی پیش از خوردن گیاهان، تخم‌های ریخته شده خودشان را می‌خورند.

ماهی سیکلید که در آب‌های شیرین زندگی می‌کند، بچه‌هایش را در دهانش پرورش می‌دهد و اغلب بخش زیادی از آن‌ها را نوش جان می‌کند! بالاخره آن‌ها باید به شکلی تعادل جمعیتی خود را حفظ کنند. ماهی‌ها قادر به تخم‌گذاری در مقادیر بسیار بالا هستند و در برخی از گونه‌ها این رقم به ۳۰۰ میلیون تخم می‌رسد. به همین دلیل، شاید ماهی‌ها تصمیم بگیرند که چندان بخشنده نباشند و خودشان نیز از تخم‌های سرشار از پروتئین خود استفاده کنند. بنابراین اگر ماهی‌ها نوزادان خودشان را در مقادیر فراوان (بیش از ۸۰ درصد در برخی مواقع) بخورند، پس می‌توان توقع داشت که در فکر تغذیه از ماهی‌های باقی مانده نیز باشند.



انواع و اقسام همنوع خواری را می‌توان در دنیای جانوران یافت: همنوع خواری جوانان و فرزندان، همنوع خواری خواهر و برادر و همنوع خواری رقبا. شعر تد هیوز درباره اردک‌ماهی‌های داخل حوض در این باره جالب است؛ تعداد ماهی‌ها به شکلی مرموزی کم شد تا اینکه فقط یکی باقی ماند: «با شکمی باد کرده و لبخندی بر لب.»

پدیده "دگر همنوع خواری” یا "خوردن دیگران یا فرزندانِ دیگران” وجود دارد. اینکه چرا اخیرا خرس‌های قطبی به دگر همنوع خواری روی آورده‌اند، مشخص نیست؛ البته شاید صرفا یک اتفاقی موقتی باشد که به خاطر گرمایش جهانی به وقوع پیوسته ولی بر سر چراییِ این مسئله، همچنان بحث و بررسی لازم است.

حتی در مورد همنوع خواری جانوران باید بین افسانه‌ها و برداشت‌های فرهنگی تمایز قائل شد. "همنوع خواری جنسی” که در آن ماده، نرِ خودش را با هدف جماع می‌خورد بسیار اندک رخ می‌دهد. این ادعاها درباره گونه‌هایی مطرح می‌شود که نمی‌توان هیچ سند و مدرکی از آن‌ها تهیه کرد. همنوع خواری جنسی در "عنکبوت پشت قرمز” رخ می‌دهد. اما سوال اینجا است که چرا عنکبوت نر باید به کاری تن دهد که منجر به مرگش خواهد شد؟

بر اساس نظریه داروین، عنکبوت پشت قرمز نر برای مدت طولانی‌تر جفت‌گیری می‌کند و میزان اسپرم‌های بیشتری را منتقل می‌کند؛ از این رو نوع نر این جانور با پذیرش مرگ خودش، شانس تولید مثل را افزایش می‌دهد. از آنجایی که عنکبوت ماده به تازگی یک عنکبوت نر را بلعیده، عنکبوت‌های نر دیگر چندان تمایلی ندارند به سمتش بروند زیرا به همان سرنوشت دچار خواهند شد؛ از طرف دیگر، آن عنکبوت نر اولی نیز رقبایش را با مرگ خودش شکست داده است.



همنوع خواری در طبیعت وجود دارد

اما اتفاقی دیگر موجب تعجب جانورشناسان شده است: چرا برخی عنکبوت‌های نر، عنکبوت ماده را تعقیب کرده و در فرآیند جماع آن را کاملا می‌خورند؟ این پدیده البته کمتر از حالت قبلی مورد توجه قرار گرفته است. اما شاید جالب‌تر از هر چیزی این باشد که چرا ما تمام تمرکزمان را روی عمل همنوع خواری جنسیِ واقعی یا فرضیِ عنکبوت‌های ماده گذاشته‌ایم.

به محض اینکه وارد مبحث همنوع خواری انسانی یا "آدم خواری” می‌شویم، یک تفاوت عمده و آشکار را بین آیین‌های فرهنگی گسترده و رفتار روان آزاری خارج از نظم اجتماعی مشاهده می‌کنیم. اچ. جی. ولز در فیلم "ماشین زمان” خود و بر اساس شواهد نه چندان قابل اعتماد نشان داد که انسان‌های نئاندرتال همدیگر را می‌خوردند. وی حتی پیش‌بینی کرد که انسان‌های آینده نیز این کار را خواهند کرد. بحث در مورد خوردن گوشت انسان توسط انسان یا "آدم خواری” در دوران باستان بسیار است.

هرگونه مدرک جامعی در این مورد نیازمند اثبات بیشتری است؛ مثلا باید نشان داد که مدفوع‌های فسیل شده (کوپرولیت) که حاوی بقایای انسانی هستند، متعلق به انسان بوده‌اند و یا اینکه آثار ضربه روی استخوان‌های انسان حاصل قصابی انسانی بوده و نه ضربه و حمله. آثار کشف شده محتمل به نظر می‌رسند اما هنوز به تایید نهایی نرسیده‌اند. انسان‌های پیش از انسان نئاندرتال که حدود ۱۵۰۰۰۰ سال پیش میلاد مسیح از بین رفت، انسان پیشگام (Homo antecessor) نام داشت. بر اساس نمونه‌های استخراج شده از مغز استخوانِ استخوان‌های کشف شده، چنین به نظر می‌رسد که آن‌ها آدم خوار بوده‌اند!



مدفوع فسیل شده می‌تواند سرنخی برای آدم خواری باشد

پس از آن، دیگر اتهام آدم خواری فقط متوجه "دیگری” بوده است. انسان شناسان اغلب به نقل از مردم بومی گزارش کرده‌اند که عمل آدم خواری توسط قومی که در آنسوی کوه زندگی می‌کنند رخ می‌دهد؛ آنسوی کوه هم مردم می‌گویند که شنیده‌اند که در سوی دیگر کوه آدم‌خوارها زندگی می‌کنند. چنین نگاهی استفاده‌های سیاسی خودش را دارد. ماجراجویان دنیای جدید مانند کلمبوس به سرعت "همنوع خواری” را به بومیان نسبت دادند.

ملکه ایزابلا در سال ۱۵۰۳ میلادی حکمی را امضا کرد که بر اساس آن، بومیانی که آدم خوار نیستند باید از بند بردگی رها شوند – این موضوع نشان می‌دهد که چنین باوری تا چه حد رواج داشته است. به همین منوال، اسپانیایی‌های استعمارگر به ساکنین بی‌گناه ترینیداد اتهام آدم خواری می‌زدند تا بتوانند آن‌ها را محکوم کنند.

در بخش اعظم تاریخ آدم خواری، غالب دانشمندان پذیرفتند که در برخی فرهنگ‌ها، گوشت انسان‌های مرده خورده می‌شود: فرقی ندارد که بدن دشمنان مغلوب باشد یا بقایای افتخار انگیز یکی از بزرگان قبیله. مدرک چنین ادعایی بسیار محدود و البته شفاهی بود. ویلیام آرنس، انسان شناس، در سال ۱۹۷۹ میلادی اظهار داشت که هیچ مدرکی وجود ندارد که بر اساس آن، عمل آدم خواری به شکلی منظم و برای دومین بار و سومین بار رخ داده باشد. (یک انسان شناس مایوس در یکی از رمان‌های باربارا پیم می‌گوید: حتی آدم خواری آیینی هم رخ نداده است؟) آرنس آن روزها به شدت مورد انتقاد قرار گرفت اما روایت‌های نقل شده در دوران مدرن نیز کالا ابهام انگیز هستند. بهترین دلیل این ماجرا شیوع بیماری کورو در قبیله محلی فور (Fore) ساکن پاپوآ گینه نو بود – علت شیوع بیماری کورو در آن قبیله این بود که افراد قبیله هنگام برگزاری مراسم آیینی، مغز اجساد ریش‌سفیدان خود را می‌خوردند.

حال جالب اینجا است که تمام روایت‌های آدم خواری در شرایط منحصر به فردی رخ داده است: بین چند آدم روان پریش، یا افرادی که از شرایط سخت جان سالم بدر برده‌اند، مانند نجات یافتگان یک سانحه هوایی در کوه‌های آند یا ملوانانی که کشتی‌شان در اقیانوس غرق شده است.
آدم خواری در عصر انسان پیشگام رواج داشته است.



آدم خواری در عصر انسان پیشگام رواج داشته است

هر چند روایت‌هایی از آدم خواری هنگام محاصره لنینگراد در جنگ جهانی دوم شنیده شد و گفته شد که نزدیک به ۲۰۰۰ نفر از آن پس به جرم آدم خواری دستگیر شده‌اند. شاید برایتان جالب باشد اما یکی از پرونده‌هایی که در تنظیم حقوق‌ جزا انگلستان نقش داشت، مربوط به مهمترین پرونده‌های آدم خواری تاریخ یعنی "دادلی و استیونز” است. شوت در کمال تعجب در کتابش به این پرونده هیچ اشاره‌ای نکرده است: دادلی و استیونز دو ملوانی بودند که پسر خدمتکار در کشتی را خوردند. از آن بدتر این است که نویسنده کتاب، رواج آدم خواری در دوران قحطی چینِ تحت حاکمیت مائو را با فقدان تابوهای تغذیه‌ای در چین آن زمان توجیه می‌کند؛ این در حالی است که آن‌ها قطعا تفاوت بین خوردن یک مار و یک کودک را درک می‌کنند.






شوت قصد دارد به خوانندگان بگوید که همنوع خواری در سرتاسر پادشاهی حیوانات رخ می‌دهد گرچه این پدیده در برخی گروه‌ها رایج‌تر است. اما فرضیه او یک چیز را نادیده می‌گیرد: اینکه هر چه حیوانات پیشرفته‌تر می‌شوند، تمایل کمتری به همنوع خواری پیدا می‌کنند: حلزون‌ها این کار را همچنان به طور روزمره انجام می‌دهند اما اورانگوتان‌ها هرگز!

مهمترین مکانی که همنوع خواری در فرهنگ بشری معنا پیدا می‌کند، جایی جز فانتزی‌های ترسناک دنیای ادبیات نیست. آدم خواری در "هومر” وجود داشت، آن هم از طریق داستان‌هایی که گریم (Grimm) برایش تعریف می‌کرد؛ آن ماجراها در دوران معاصر در کالبد شخصیتی داستانی هانیبال لکتر (Hannibal Lecter) جان گرفتند. البته این روایت‌های داستانی در قالب ادبیات، مبری از خطا در نظر گرفته شدند اما باعث شدند تا برخی روانی‌ها مانند جفری دامر در دنیای واقعی مرتکب چنین جرایمی شوند: جفری دامر (Jeffrey Dahmer) یک آدم‌کش زنجیره‌ای اهل آمریکا است که بین ژوئن ۱۹۷۸ تا ژوئیه ۱۹۹۱، هفده پسر و مرد را به نحو فجیعی سلاخی کرد. [او علاقه زیادی به جنازه خواری و آدم‌خواری داشت.]
جفری دامر علاقه زیادی به جنازه خواری و آدم‌خواری داشت



جفری دامر علاقه زیادی به جنازه خواری و آدم‌خواری داشت

همچنین نامی از مهم‌ترین اثر ادبی مربوط به آدم‌خواری – "پیشنهاد مودبانه” نوشته جاناتان سوییفت [نویسنده سفرهای گالیور] – در کتاب شوت برده نشده است. شاید این کار اهمیت چندانی نداشته باشد ولی نباید فراموش کرد که آدم خواری هیچگاه نمی‌تواند به بخش مقبولی از جامعه انسانی بدل شود.

کتاب شوت حاوی مطالب خواندنی و جالبی است اما نمی‌توان با رویکردی جسورانه بین عادات روزمره ارگانیسم‌های ساده و پدیده‌های نادر آدم خواری، خوشبختانه، ارتباطی یافت.
منبع: مجله علمی ایران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین