کد خبر: ۴۴۶۰۰۹
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز / 16 بهمن 95/

نصیب او در دنیا خواری باشد

در حالی که رو برگردانده، تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند، نصیب او در دنیا خواری باشد و روز قیامت عذاب آتش برافروخته را به او می‌چشانیم.
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 16 بهمن به آیه 9 سوره حج پرداخته شده و در آن آمده است:

ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريقِ             
سوره حج (22) آیه 9  

ترجمه
در حالی که رو برگردانده، تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند، نصیب او در دنیا خواری باشد و روز قیامت عذاب آتش برافروخته را به او می‌چشانیم.

نکات ترجمه ای
«ثانِيَ عِطْفِهِ»
«ثانی» از ماده «ثنی» است که در اصل بر تکرار چیزی ویا متوالی و پشت سرهم قرار گرفتن امور دلالت می‌کند و کلمه «اثنان» به معنای «دو» و «ثانی» به معنای «دوم» بسیار متداول است. (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص391؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص178) و «الثِّنْي» در مورد هر چیزی، به معنای آن است که آن شی دولا و روی هم تا شود؛ که جمع آن «أثناء» می‌باشد [تعبیر «در اثنای ...» به معنای «در لابلای ...» در زبان فارسی نیز رایج است] (کتاب العین، ج8، ص243)
در مورد «عِطف» هم باید گفت که اصل ماده «عطف» به معنای متمایل شدن و خم شدن و یک جانب چیزی را به جانب دیگر متمایل کردن (مانند تا کردن) به کار می‌‌رود (معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص351) و «عطوف» [و همین طور عطوفت و عاطفه که در فارسی به معنای مهربانی به کار می‌رود] در اصل در مورد ماده شتری به کار می‌رفته که با محبت به جانب بچه‌اش خم و متمایل شده است و همین کلمه وقتی با حرف «عن» ‌بیاید، به معنای ضدش مبدل می‌شود (قهر کردن و روگردان شدن). «عِطفِ» هر چیزی به کناره آن گفته می‌شود، چنانکه «عِطف» کمان، به دو لبه کمان؛ و «عطف» انسان، به دو پهلوی انسان  (در فاصله گردن تا کمر) گفته می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص572، مجمع‌البیان، ج7، ص116)
با این توضیحات معلوم می‌شود که ترکیب «ثانی عطفه» به معنای روی گردان شدن است که گویی هنگام مواجهه با حق، پهلو برمی‌گرداند و غالبا توضیح داده‌اند که دلالت بر تکبر و خودبزرگ‌بینی دارد (مجمع‌البیان، ج7، ص116؛ الکشاف، ج3، ص146؛ المیزان، ج14،‌ص349) و لذا برخی اساسا آن را به معنای «لاوی عنقه: گردن کشید، گردن‌فرازی کرد» دانسته (کتاب العین، ح2، ص18) و برخی از مترجمان فارسی نیز چون این تعبیر حالت استعاری داشته، ترجمه «شانه بالا می اندازد» را برای این ترکیب به کار برده‌اند. (ترجمه گرمارودی)
عبارت «ثانِيَ عِطْفِهِ» را عموما «حال» برای مجادله‌کننده (آیه قبل) دانسته‌اند (جدال بدون علم می‌کند در حالی که در مواجهه با حق پهلو برمی‌گرداند).
عبارت «لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» را می‌توان مستقیما مربوط به «یجادل» (در آیه قبل) دانست (جدل می‌کند تا گمراه کند) و می‌توان وابسته به همین «ثانی عطفه» دانست (پهلو برمی‌گرداند و تکبر می‌ورزد تا گمراه کند) (الجدول في إعراب القرآن، ج‏17، ص92)
«لَهُ فِي الدُّنْيا خزی» این عبارت را می‌توان جمله حالیه برای قبل خود دانست (متکبرانه گمراه می‌کند در حالی که بهره‌اش در دنیا خواری است)، می‌تواند «مقارنه» به معنای «استحقاق» باشد (متکبرانه گمراه می‌کند و در همان موقع سزاوار خواری است) ومی‌تواند جمله مستأنفه (یعنی مطلبی کاملا جدید و نه درباره عبارت قبل) باشد (یعنی او چنان می‌کند و در دنیا خواری نصبیش می‌شود) (التبيان في إعراب القرآن، ص268)

حدیث
1) از امام باقر ع روایت شده است:
کسی که بدون علم و بدون هدایتی از جانب خداوند فتوا دهد (حکم شرعی بیان کند) هم فرشتگان رحمت و هم فرشتگان عذاب او را لعنت کنند، و گناه کسی را که به فتوای او عمل کرده نیز بر دوش کشد.
تهذيب الأحكام، ج‏6، ص223

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً مِنَ اللَّهِ لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ يَعْمَلُ بِفُتْيَاهُ.

2) امام معصوم ع [احتمالا امام صادق ع]   فرمودند:کسی که با علم در وادی ایمان وارد شود، در آن ثابت‌قدم می‌ماند و ایمانش به او نفع می‌رساند؛ و کسی که بدون علم در آن وارد شود، همان طور که در آن وارد شده بود، از آن بیرون می‌رود؛و نیز فرمودند: کسی که دینش را از کتاب خدا و سنت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم بگیرد، کوه‌ها زایل می‌شوند پیش از آنکه او زایل شود، و کسی که دینش را از دهان مردم بگیرد، همان مردم او را [از دینش] برمی‌گردانند.
كافي، ج‏1، ص7
قَدْ قَالَ الْعَالِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «مَنْ دَخَلَ فِي الْإِيمَانِ بِعِلْمٍ، ثَبَتَ فِيهِ، وَ نَفَعَهُ إِيمَانُهُ، وَ مَن دَخَلَ فِيهِ بِغَيرِ عِلْمٍ، خَرَجَ مِنْهُ كَمَا دَخَلَ فِيهِ».وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ «مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَوَات اللَّهِ عَلَيْه وَ آلِهِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ، وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ، رَدَّتْهُ الرِّجَالُ»

3) سَدیر  می‌گوید: امام باقر ع در کنار خانه خدا دستم را گرفت و رو به خانه خدا کرد و فرمود:سدیر! همانا به مردم دستور داده شده که نزد این سنگها بیایند و دور آن طواف کنند، سپس نزد ما بیایند و ولایتشان به ما را اظهار دارند؛ و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید: «و بدرستی که من بسیار آمرزنده‌اند برای کسی که ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، سپس هدایت شود» و به سینه خود اشاره کرد و فرمود: «به ولایت ما».
سپس فرمود: سدیر! آیا بیا تا سد کنندگان از دین خدا را نشانت دهم.
سپس در آن لحظه نگاهی به ابوحنیفه و سفیان ثوری انداخت در حالی که حلقه‌هایی را در مسجدالحرام تشکیل داده بودند و فرمود:
اینها سدکنندگان از دین خدا هستند بدون اینکه هدایتی از جانب خدا یا کتاب آشکاری در دست داشته باشند؛ اگر این ناپاکان در خانه‌های خود می‌نشستند، مردم می‌گشتند و وقتی کسی را نمی‌یافتند که [با سخنان باطل ولی عوام‌پسند] از خداوند تبارک و تعالی و از رسولش ص خبر دهد، نزد ما می‌آمدند و آنگاه ما برایشان از خداوند تبارک و تعالی و از رسولش ص خبر می‌دادیم.
الكافي، ج‏1، ص393

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ دَاخِلٌ وَ أَنَا خَارِجٌ وَ أَخَذَ بِيَدِي ثُمَ‏ اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَايَتِنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أَبِي حَنِيفَةَ وَ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ هُمْ حَلَقٌ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ لَا كِتَابٍ مُبِينٍ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ ص حَتَّى يَأْتُونَا فَنُخْبِرَهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ ص.

4) مفضل نامه‌ای خدمت امام صادق ع می‌نویسد و در آن شرح می‌دهد که عده‌ای با استناد به برخی احادیث که نماز و زکات و ... و نیز زنا و ربا و ... را «رجال» (= مردان) معرفی می‌کند، معتقدند باطن واجبات و محرمات عده‌ای از اشخاص‌اند؛ و همین که به برخی از اشخاص ارادت داشته و از برخی بیزاری بجویند کافی است و دیگر نیازی به رعایت این واجبات و محرمات ظاهری نیست.
امام ع توضیح می‌دهند که اصل آن روایات درست بوده، اما فهم اینها باطل است؛ و ضمن تقبیح شدید اینان، با نقل برخی از آن روایات باطنی، شروع به توضیح دادن آنها می‌کنند، فرازی از آن در جلسه253، حدیث1 (https://t.me/YekAaye/2824) گذشت؛ در فراز دیگری از این پاسخ امام ع آمده است:
... پس به تو خبر می دهم از دین، که «همانا اصل دین یک شخص است»؛ و آن شخص، یقین و ایمان است که او [= یقین و ایمان] امام امت و امام زمان خودش است، پس هرکه او را شناخت [یعنی به یقین و ایمان حقیقی رسید] خدا را شناخته؛ و کسی که او را انکار کرد، خدا را انکار کرده؛ و کسی که از او جاهل ماند، در مورد خدا و دینش و حدود و شریعت‌های او به خاطر [پیروی از] غیر آن امام، جاهل مانده؛ و بدین معناست که «معرفت اشخاص، دین خداست»؛
و معرفت در وجه درستش، معرفت ثابتی است از روی بصیرت که با آن دین خدا شناخته می‌شود، و با آن به معرفت الله می‌شود رسید؛ پس این معرفت باطنی‌ای که به‌خودی خود امری ثابت و مستقر است و حقِ خود را [بر داننده خود] واجب می‌سازد، و کسی که بر آن اشراف یافته، مستوجب آن است که شکر خدایی را بجا آورد - که بدان سبب بر او منت نهاده است، از میان منت‌هایی که خدا بر هرکس بخواهد می‌گذارد - ، همراه است با معرفت ظاهری و معرفت در ظاهر؛ پس، اهل معرفت در ظاهر که حقانیت امر ما را دانستند بدون اینکه به چنان علمی دست یافته باشند، به اهل معرفت در باطن با چنان بصیرتی، ملحق نشوند؛ و [البته] به خاطر بهره‌مندی از آن معرفت - که نسبت به حق معرفت الله قاصر است - گمراه نیستند چنانکه خداوند در کتابش فرمود: «و کسانی [را] که به جای او می‌خوانند شفاعتی ندارند مگر کسانی که به حق شهادت دادند در حالی که می‌دانند» (زخرف/86) پس هرکه شهادت به حق داد [لزوما] قلبش کاملا از روی بصیرت بدان معتقد نشده است؛ همچنین کسی که سخنی می‌گوید که [عمیقا] قلبش بدان معتقد نشده، در هنگام عقاب، همچون کسی نیست که قلبش بدان معتقد شده و با بصیرت در آن ثابت‌قدم گردیده است.
پس دانستی چگونه بود حال رجالِ اهل معرفت در ظاهر، در گذشته و حال، که به حق اقرار کردند بدون اینکه علم داشته باشند، تا اینکه کار به پیامبر خدا ص، و بعد از او به کسی که شد، و به کسی که معرفت‌شان بدو رسید، برسد؛ [ظاهرا یعنی: تا اینکه کارشان در قیامت به شفاعت اهل بیت ع برسد] و آنان شناخته شدند فقط بر اساس شناخت کارهایشان و دینشان - که خداوند بر اساس آن دین است که نیکوکار را به نیکی‌اش و بدکار را به بدی‌اش جزا می‌دهد- ؛ [ظاهرا یعنی اگر این اهل معرفت در ظاهر، گمراه محسوب نمی‌شوند، فقط به خاطر این است که کارها و اصل دینشان درست بوده است، نه اینکه به حقیقت معرفت رسیده‌اند] و گاه گفته می‌شود:
همانا که کسی بدون یقین و بصیرت وارد در این امر شد، همان طور که در آن وارد شد، از آن خارج می‌شود؛
خداوند ما و شما را معرفتی ثابت ‌و با بصیرت روزی فرماید ...
بصائر الدرجات، ج‏1، ص530
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الوَرَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَاءَهُ هَذَا الْجَوَابُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏
... ثُمَّ إِنِّي أُخْبِرُكَ أَنَّ الدِّينِ وَ أَصْلَ الدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الْيَقِينُ وَ هُوَ الْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ حُدُودَهُ وَ شَرَائِعَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ الْإِمَامِ كَذَلِكَ جَرَى بِأَنَّ مَعْرِفَةَ الرِّجَالِ دِينُ اللَّهِ وَ الْمَعْرِفَةُ عَلَى وَجْهِهِ مَعْرِفَةٌ ثَابِتَةٌ عَلَى بَصِيرَةٍ يُعْرَفُ بِهَا دِينُ اللَّهِ وَ يُوصَلُ بِهَا إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ فَهَذِهِ الْمَعْرِفَةُ الْبَاطِنَةُ الثَّابِتَةُ بِعَيْنِهَا الْمُوجِبَةُ حَقَّهَا الْمُسْتَوْجِبُ أَهْلَهَا عَلَيْهَا الشُّكْرَ لِلَّهِ الَّتِي مَنَّ عَلَيْهِمْ بِهَا مِنْ مَنِّ اللَّهِ يَمُنُّ بِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مَعَ الْمَعْرِفَةِ الظَّاهِرَةِ وَ مَعْرِفَةٌ فِي الظَّاهِرِ فَأَهْلُ الْمَعْرِفَةِ فِي الظَّاهِرِ الَّذِينَ عَلِمُوا أَمْرَنَا بِالْحَقِّ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ لَا يَلْحَقُ بِأَهْلِ الْمَعْرِفَةِ فِي الْبَاطِنِ عَلَى بَصِيرَتِهِمْ وَ لَا يَضِلُّوا بِتِلْكَ الْمَعْرِفَةِ الْمُقَصِّرَةِ إِلَى حَقِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ كَمَا قَالَ فِي كِتَابِهِ «وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» فَمَنْ‏ شَهِدَ شَهَادَةَ الْحَقِّ لَا يَعْقِدُ عَلَيْهِ قَلْبَهُ عَلَى بَصِيرَةٍ فِيهِ كَذَلِكَ مَنْ تَكَلَّمَ لَا يَعْقِدُ عَلَيْهِ قَلْبَهُ لَا يُعَاقَبُ عَلَيْهِ عُقُوبَةَ مَنْ عَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ ثَبَتَ عَلَى بَصِيرَةٍ فَقَدْ عَرَفْتَ كَيْفَ كَانَ حَالُ رِجَالِ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ فِي الظَّاهِرِ وَ الْإِقْرَارِ بِالْحَقِّ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ فِي قَدِيمِ الدَّهْرِ وَ حَدِيثِهِ إِلَى أَنِ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَى نَبِيِّ اللَّهِ وَ بَعْدَهُ إِلَى مَنْ صَارَ وَ إِلَى مَنِ انْتَهَتْ إِلَيْهِ مَعْرِفَتُهُمْ وَ إِنَّمَا عُرِفُوا بِمَعْرِفَةِ أَعْمَالِهِمْ وَ دِينِهِمُ الَّذِي دَانَ اللَّهَ بِهِ الْمُحْسِنُ بِإِحْسَانِهِ وَ الْمُسِي‏ءُ بِإِسَاءَتِهِ وَ قَدْ يُقَالُ إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ بِغَيْرِ يَقِينٍ وَ لَا بَصِيرَةٍ خَرَجَ مِنْهُ كَمَا دَخَلَ فِيهِ رَزَقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مَعْرِفَةً ثَابِتَةً عَلَى بَصِيرَة...
بصائر الدرجات، ج‏1، ص530

تدبر
1⃣  «ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريقِ»
کسانی که بدون دسترسی به شناختی معتبر به بحث و جدل درباره خدا (و دین خدا و هر حقیقت مهمی برای زندگی انسان) می‌پردازند، در واقع دچار خودبزرگ‌بینی هستند و با این کارشان مردم را از راه خدا منحرف می‌کنند.
ظاهرا عبارت «ثانِيَ عِطْفِهِ» (متکبرانه روی برگردانده) که حال آنها را نشان می‌دهد، ریشه این انحراف خود آنها و انحراف‌افکنی‌شان را هم نشان می‌دهد:
متکبر و خودبزرگ‌بین‌اند؛ لذا خود را در همه چیز صاحب‌نظر می‌دانند و بدون اینکه به هیچ منبع معتبری (از عقل و شهود و وحی) تکیه کرده باشند، بحث جدل می‌کنند؛ (درواقع، «سرچشمه جدال ناآگاهان، غرور و تكبّر است» تفسیر نور، ج8، ص22)
متکبر و خودبزرگ‌بین‌اند، لذا نمی‌توانند ببینند انسان‌ها بنده خدا می‌شوند؛ پس راه خدا را سد می‌کنند، تا خودشان جایگاهی بیابند.
ثمره در انسان‌شناسی و اخلاق
اگر چنین انسان‌هایی، که به خاطر عقده خودبزرگ‌بینی، مردم را عملا به خود می‌خوانند، نبودند، مردم به بیراهه نمی‌رفتند و لذا چنین کسانی مورد لعن فرشتگان هستند
اما وجود آنها عذری برای مردمی که گمراه شدند، ایجاد نمی‌کند؛ خداوند به هرکسی عقل داده، و خودش باید راه را بیابد؛ و کسی که دینش را از دهان این و آن بگیرد، دینش زایل شدنی است
در حقیقت، همان گونه که عالمان حقیقی دین، در قبال بدعت‌ها و انحراف‌افکنی‌های چنین انسان‌هایی باید سکوت نکنند و با آنان مقابله کنند، خود عموم مردم هم حق ندارند هر سخنی را از هر کسی قبول کنند.

2⃣ برخی عبارتِ «تا [مردم] را از راه خدا گمراه کند» را مربوط به «جدل می‌کند» دانسته‌اند (جدل می‌کند تا مردم را گمراه کند) (المیزان، ج14،‌ص349) اما در «نکات ترجمه» اشاره شد که می‌توان آن را مربوط به «ثانِيَ عِطْفِهِ: متکبرانه رویگردان می‌شود» نیز دانست؛ که در این صورت معنای لطیفی می‌دهد: «بزرگى مى‏فروشند تا مردم را از راه خدا گمراه كنند» ؛ که این مضمون بسیار نزدیک می‌شود به مضمون آیه «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‏: [فرعون] قومش را تحقیر کرد تا اطاعتش کردند» (زخرف/54)

3⃣ کسی که از حق رویگردان شود، می‌خواهد تکبر به خرج دهد تا خود را بزرگتر از آنچه هست بنمایاند، اما نصیبش خواری و ذلت است.

4⃣ «حریق» آتشی است که شعله‌ور شده، هرچه در مقابلش باشد می‌سوزاند. قبلا اشاره شد که هر عذابی در قیامت، تناسبی دارد با گناهی که در دنیا انجام داده است. چرا عذاب چنین کسانی، حریق قرار داده شده است؟
شاید بدین جهت که تکبر و خودبزرگ‌بینی، یک نوع توهم شخص درباره خویش است که عاری از هرگونه حقیقتی است، و مهمترین خاصیت سوزانندگی آتش، ‌این است که نیست و نابود می‌کند؛ در واقع، او مبتلا به یک توهم شده، و در قیامت تمام آنچه بدان باور پیدا کرده، باید بسوزد، و نیست و نابود بودن این تلقی بر خودش و دیگران عیان گردد.

5⃣ اگرچه در اغلب قرائات به همین صورت «لِيُضِلَّ» قرائت شده، اما از میان قرّاء سبعه، ابن‌کثیر، ابوعمرو و یعقوبی (به روایت رویس) (و از قرائات شاذه: یزیدی و ابن‌محیصن)  به صورت «لِيَضِلَّ» خوانده‌اند (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة العشر، ص333) که آنگاه معنایش این می‌شود که: او [متکبرانه] روبرگردانده تا گمراه شود از راه خدا.پس،‌ تکبرورزی می‌تواند عامل گمراهی خود شخص هم بشود.
شاید بدین جهت که کسی که متکبر است نظر خودش را بر حقیقت ترجیح می‌دهد لذا هیچگاه در برابر حقیقتی که برخلاف نظرش است گوش شنوا ندارد.
تمامی قرائات سبعه (و بلکه، تمامی قرائات عشره) به نحو متواتر از پیامبر اکرم ص به دست ما رسیده است؛ و همه آنها از جانب فرشته وحی نازل شده است، و لذا همه آنها قرآن محسوب می‌شوند و لذا از نظر همه مفسران شیعه وسنی، تفسیر آیه بر اساس هریک از این قرائات، مصداق تفسیر قرآن بوده، و به فتوای عموم فقهای شیعه و سنی، خواندن هریک از این قرائات متواتر در نماز جایز است.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین