«ایران، فدای اشک و خنده تو، دل پر و تپنده تو، فدای حسرت و امیدت، رهایی رمنده تو، رهایی رمنده تو». این روزها که سریال «معمای شاه» پخش میشود، این آهنگ با صدای سالار عقیلی توانسته ارتباط خوبی با مردم برقرار کند و خیلیها آنقدر این آهنگ را دوست دارند که آن را زنگ پیشواز تلفنهای همراه خود قرار دادهاند.
به گزارش
بولتن نیوز، ترانه این کار را افشین یداللهی سروده است؛ کسی که هم ترانهسراست و هم روانپزشک. با او درباره توجهش به ترانههایی درباره میهن و نیز برخی از مسائل جامعه به گفتوگو نشستیم. خوبیاش این است که یداللهی میتواند درباره این مسائل از منظر یک روانپزشک هم صحبت کند. این گفتوگو را در زیر بخوانید.
شما هم ترانهسرا هستید و هم روانپزشک. بیشتر برای آرامش خودتان ترانه میگویید یا به چشم حرفهای و شغل به آن نگاه میکنید؟
یک چیز بینابین هست، ولی صرفا شغل نیست. کاری را که به آن علاقه نداشته باشم، انجام نمیدهم. پس به ترانه گفتن علاقه دارم و به صرف درآمد به آن نگاه نمیکنم. معمولا موضوعاتی را که برایم جالب است،کار میکنم.
به نظرتان ترانه و موسیقی چقدر میتواند به آرامش افراد کمک کند؟
هنر هم به هنرمند کمک میکند و هم به مخاطب. خلاقیت یک مکانیسم دفاعی است که به فرد کمک میکند اضطرابهایش را رفع کند تا به پالایش برسد. از طرفی بجز تاثیرگذاری بر هنرمند، باعث میشود مخاطب به دلیل همذاتپنداری یا حسی که در او برانگیخته میشود، تحت تاثیر قرار بگیرد. در واقع یک حالت تعاملی ایجاد میکند.
شما که روانپزشک هستید برای ما بگویید چرا گاهی شاهد برخی عصبانیتها در سطح جامعه هستیم؟
این بحث مفصلی است. مجموعه محدودیتها و کاستیها چه به لحاظ اقتصادی، چه اجتماعی، چه عاطفی و چه نوع تعامل بین افراد جامعه، باعث عصبانیت میشود. تعاملات سطحی شده است. حرف از انجام برخی کارها میشود که شاهد نتیجهاش نیستیم. شعارهایی داده میشود که مردم به آن اعتماد میکنند، اما در عمل دستاوردی ندارد. در مقاطع مختلف وقتی عملکرد سطوح بالاتر این فضا را ایجاد کند به سطوح پایین هم منتقل میشود. وقتی افراد نتوانند عواطف، ترس و احساسات خود را بیان کنند، تمامش جمع شده و به عصبانیت تبدیل میشود؛ تبدیل به بیاعتمادی یا ناسازگاری.
این روزها زیاد از فضاهای مجازی صحبت میشود، میگویند مردم زیاد در فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی وقت میگذرانند. به نظر شما دلیلش چیست؟
از نظر روانپزشکی مباحث متفاوتی میتواند مطرح شود. بخشی این است که افراد به حضور در این فضاها عادت میکنند. اما مساله دیگر این است که تعامل افراد خانواده درست شکل نگرفته است. ما خیلی مواقع تعامل بین هم را یاد نمیگیریم. هر کس وارد فردیت خودش میشود و به تبع آن وارد فضای مجازی میشود. وقتی تعاملات در فضای حقیقی محدود شود افراد پناه میبرند به فضای مجازی.
خودتان چقدر با خانواده وقت میگذرانید؟
متناسب با شغلم باید نگاه کنم. تا حدی که باید، برای خانواده وقت میگذارم. قطعا من هم ممکن است کاستیهایی داشته باشم.
چقدر در شبکههای اجتماعی حضور دارید؟
در اینستاگرام حضور دارم. در حدی که یک روز درمیان پست میگذارم. یک کانال هم در تلگرام دارم که در آن گاهی درباره روانپزشکی و ترانه مطلب میگذارم. گاهی هم جستوجو میکنم.
پس بیشتر از شبکههای اجتماعی استفاده کاری میکنید؟
آره. ممکن است برایم جالب باشد خواندن برخی اخبار، اما بیشتر استفاده کاری دارم نه سرگرمی.
توجه به موضوعات ملی در ترانههای شما از کجا نشأت میگیرد؟
به عنوان یک ایرانی برای کشورم و فرهنگ احترام قائلم. مواردی بوده که من متناسب با سریال ترانهای با موضوع وطن گفتم. مدتها بود در ترانه نگاهی عمیق به موضوع وطن نداشتیم. معمولا حرفهای شعاری میزدیم. بیشتر وطن را در جغرافیا خلاصه میکردیم، در آب و کوه و خاک. خصوصیتی که مربوط به ملت ما باشد را کمتر در ترانهها شاهد بودیم. فکر کردم چیزی فراتر باید بگویم. مجموعه فراز و فرودهایی که در طول تاریخ برای مردم ما رخ داده است. وگرنه صرف جغرافیا کافی نیست.
وقتی میبینید ترانه شما را مردم گوش میکنند یا زنگ پیشواز تلفن همراه برخی شده است، چه احساسی دارید؟
احساس خوبی است. هرکس کار هنری میکند دوست دارد علاوه بر لذتی که موقع خلق اثرش می برد، مردم هم حس مشترک با آن داشته باشند. این حس مشترک برای من لذتبخش است.
ترافیک و آلودگی هوا شما را ناراحت نمیکند که مثلا باعث شود شهر را ترک کنید؟
من به دلیل مجموعه کارهایم نمیتوانم شهر را ترک کنم. مسلم است ترافیک محدودیت ایجاد میکند، اما من معمولا عصبی نمیشوم. در زمان گیرافتادن در ترافیک به چیزهای دیگری فکر میکنم. مگر آن که ترافیک باعث شود به قرارم دیر برسم. چون معمولا خوش قول هستم. حالا من یک شانسی هم که دارم میتوانم در آن لحظات شعر بگویم. اما همه اینها دلیل نمیشود که ترافیک چیز خوبی است. شاید با مدیریت بهتر ترافیک میتواند سبکتر شود.