گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 18 آذر به آیه 35 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:
255) يا بَني آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
سوره اعراف (7) آیه 35
ترجمهای فرزندان آدم! اگر شما را آید رسولانی از [جنس] خودتان، که آیات مرا بر شما حکایت میکنند، آنگاه هر که تقوا پیشه کند و [خود را] به صلاح آرد، نه ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین شوند.
نکات ترجمهای و نحوی«إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ... يَقُصُّونَ ... فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ... فَلا خَوْفٌ ... و َلا هُمْ ...»: این چهار جمله روی هم یک جمله مرکب را تشکیل دادهاند بدین صورت که «إمّا» در اصل «إن» (حرف شرط) + «ما» زائده (برای تاکید معنای شرط) بوده است (إعراب القرآن و بيانه، ج3، ص344) و « يَأْتِيَنَّكُمْ ...» مقدم در جمله شرطیه است؛ و «یقصون» صفت برای «رسل»، و در واقع جزیی از «مقدم» جمله شرطیه محسوب میشود. عبارت «فمن ...» جزای شرط است که خودش یک جمله شرطیه است، یعنی «فمن اتقی ...» مقدم و «فلا خوف...» تالی آن است که خود این تالی هم مرکب از یک ترکیب عطفی است «لا خَوْفٌ .. وَ لا هُمْ ...» ؛ و اگر بخواهیم آن را در قالب صوری بیان کنیم ساختار آن چنین است:
(∃(x)(Gx & Hx)& ∀(x,y,z) (Axy & Bxzy))→ ∀(y)((Cy &Dy)→(~Ey & ~Fy))
(رسول بودن = G ؛ انسان بودن = H ؛ آمدن کسی نزد کسی= A ؛ حکایت کردن شخصی چیزی را نزد شخصی = B ؛ تقوا پیشه کردن = C ؛ اصلاح کردن = D ؛ خوف داشتن = E ؛ حزن داشتن = F )
«يَقُصُّونَ»: از ماده «قصص» است که اصل این ماده دلالت دارد بر «تتبع و پیگیری چیزی» (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص11؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص672) چنانکه وقتی مادر موسی وی را به دریا میاندازد و میخواهد به دخترش سفارش کند که وی را تعقیب کند و کار وی را پیگیری کند تعبیر «قُصِّيه» به کار میبرد. (قصص/11) و اخبار طولانی را «قصص» گویند چون مطالبش در پی هم میآید، و نیز ممکن است وجه تسمیهاش از این جهت باشد که خبر از اموری است که آنها در پی هم واقع شدهاند (الفروق في اللغة، ص33) و «قصاص» هم به معنای پیگیری کردن از جراحت و لطمهای است که به کسی وارد شده است. (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص11؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص672)
حدیث1) از امام صادق ع روایت شده است:حمد خدایی را سزاوار است که در حجاب شده با نور از مخلوق خویش در افقی بلندمرتبه و عزتی رفیع و سلطنتی شریف؛ بلندمرتبه تر از هر چیزی است که بلندمرتبگیای دارد و به هر چیزی نزدیک است؛ پس بر خلق خویش تجلی کرد بدون آنکه قرار باشد دیده شود؛ و او میبیند در حالی که در نظرگاهی رفیع است؛
پس دوست داشت توحید را خاص خود کند [توحید را به خلایق معرفی کند و اختصاص خدا بدان را دریابند] - در حالی که با نور خویش محجوب بود و از علوّ خویش رفعت یافته و از خلقش در پرده بود – تا اینکه حجت رسایی باشد؛ و در میان آنها پیامبران را بشارتدهنده و بیمدهنده مبعوث کرد «تا هر که هلاک میشود از روی بینه و دلیل باشد و هرکس زنده میشود از روی بینه و دلیل باشد» (انفال/42) و تا بندگان در مورد پروردگارشان دریابند آنچه را از آن جاهل بودند؛ و او را به ربوبیتش بشناسند بعد از آنکه انکارش کردند؛ و او را در الوهیتش واحد بدانند بعد از اینکه عناد ورزیدند.
علل الشرائع، ج1، ص120
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كَلَامٍ لَهُ يَقُولُ فِيهِ:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَحَجِّبِ بِالنُّورِ دُونَ خَلْقِهِ فِي الْأُفُقِ الطَّامِحِ وَ الْعِزِّ الشَّامِخِ وَ الْمُلْكِ الْبَاذِخِ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ عَلَا وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ دَنَا فَتَجَلَّى لِخَلْقِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ يُرَى وَ هُوَ يَرَى وَ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى فَأَحَبَ الِاخْتِصَاصَ بِالتَّوْحِيدِ إِذَا احْتَجَبَ بِنُورِهِ وَ سَمَا فِي عُلُوِّهِ وَ اسْتَتَرَ عَنْ خَلْقِهِ لِيَكُونَ لَهُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ وَ ابْتَعَثَ فِيهِمُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ لِيَعْقِلَ الْعِبَادُ عَنْ رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوا وَ عَرَفُوهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ بَعْدَ مَا أَنْكَرُوا وَ يُوَحِّدُوهُ بِالْإِلَهِيَّةِ بَعْدَ مَا عَنَدُوا.
2) یکی از اصحاب امام باقر ع به نام رازی میگوید: امام باقر ع فرمودند: اطرافیان شما درباره آیه «سپس ما اين كتاب را به كسانى از بندگانمان كه آنها را برگزيديم به ميراث داديم، پس برخى از آنها ستمكار خويشند و برخى از آنها ميانهرو هستند و برخى از آنان به اذن خدا سبقتگيرنده به همه خيراتاند. اين همان فضل بزرگ است؛ بهشتهایی همیشگی که در آن وارد میشوند.» چه میگویند؟
گفتم: میگویند درباره اهل قبله [= کل مسلمانان] نازل شده است.
فرمود: همهشان؟
گفتم: همهشان.
فرمود: پس لازمهاش این است که که آنها کسانی باشند که همهشان مورد مغفرت قرار گرفته باشند؟!
گفتم: یا ابن رسول الله! پس در مورد چه کسی نازل شده است؟
فرمود: در مورد ما !
گفتم: پس شیعیانتان چطور؟
فرمود: از آنها «هر که تقوا پیشه کند و [خود را] به صلاح آرد» بهشت برایش است؛ بواسطه ماست که خداوند گناهانشان را میبخشد و به واسطه ماست که قرضهایشان ادا میشود، و ما «باب حطه» آنها هستیم همانند «حطه» بنیاسرائیل. [اشاره به آیه 58 سوره بقره و 161 سوره اعراف، که دری بوده که بنیاسرائیل موظف بودهاند برای قبولی توبهشان وارد آن شوند.]
شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج3، ص472
الرازي قال: قال أبو جعفر محمد بن علي عليه السلام: ما يقول من قبلكم في هذه الآية: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها» قال: قلت: يقولون: نزلت في أهل القبلة. قال: كلّهم؟ قلت: كلّهم. قال: فينبغي أن يكونوا قد غفر لهم كلّهم. قلت: يا ابن رسول اللّه فيمن نزلت؟ قال: فينا. قلت: فما لشيعتكم؟ قال: لمن اتقى و أصلح- منهم- الجنة، بنا يغفر اللّه ذنوبهم و بنا يقضي ديونهم، و نحن باب حطتهم كحطة بني اسرائيل.
3) امام باقر ع فرمود: مذهبها و شیوهها[ی مختلف] شما را [این سو و آن سو] نبرد! به خدا سوگند که شیعه ما نیست مگر کسی که خداوند عز و جل را اطاعت کند.
الكافي، ج2، ص73
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدٍ أَخِي عُرَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَا تَذْهَبْ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.
4) جابر روایت کرده است که امام باقر ع به من فرمود: جابر! آیا کسی که ادعای شیعه بودن دارد، به گفتن [= ابراز] دوستی ما اهل بیت ع بسنده میکند؟ به خدا سوگند که شیعه ما نیست مگر کسی که تقوای الهی پیشه کند و خدا را اطاعت نماید ...[بعد از توصیفاتی طولانی از اینکه شیعه واقعی چگونه اهل عمل است، میفرمایند. که آن توصیفات را در لینک زیر گذاشتهام]
جابر! مذهبها و شیوهها[ی مختلف] شما را [این سو و آن سو] نبرد! که [گمان کنید] کافی است که شخص بگوید علی ع را دوست دارم و ولایت او را پذیرفتهام و با این حال، اهل عمل نباشد. اگر او بگوید رسول خدا ص را دوست دارم – که رسول خدا ص از علی ع بهتر است – و سپس از سیره او پیروی نکند و به سنت او عمل ننماید، این محبتش هیچ فایدهای برایش ندارد. پس تقوای الهی پیشه کنید و برای آنچه نزد خداست کار انجام دهید [که] بین خدا و احدی خویشاوندیای نیست. محبوبترین بندگان نزد خداوند عز و جل و گرامیترینشان برای او، تقواپیشهترین و عاملترین آنها به طاعت اوست.
جابر! به خدا سوگند که به خداوند عز و جل تقرب جسته نشود جز به طاعت؛ و ما همراهمان برائتی از آتش نداریم و هیچکس بر خدا حجتی ندارد؛ کسی که خداوند را مطیع است، او ولیّ و دوست ماست؛ و کسی که خدا را عصیانگر است او دسمن ماست؛ و وبه ولایت ما نتوان رسید جز با عمل [صالح] و خویشتنداری.
الكافي، ج2، ص74
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ لِي
يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ ...
يَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا يَكُونَ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالًا فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ- فَرَسُولُ اللَّهِ ص خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ ع - ثُمَّ لَا يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لَا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.
تدبر
1⃣ «يا بَني آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
بعد از پایان داستان آدم، 4 بار تعبیر «یا بنیآدم: ای فرزندان آدم» آورد که:
سه تای قبلی همگی را میتوان عبرتگیری از داستان آدم و حوا برای حوزه خوراک و پوشاک دانست که انسان همین مسائل ساده مادی را کاملا فراحیوانی ببیند و این آیه - که از آخرین آیات مربوط به نتیجهگیری از داستان آدم و حواست - دعوت است به اینکه اکنون که از بهشت اخراج، و در زمین زمین مستقر شدهاید، وقتی شریعت الهی آمد، با عمل به آن، و در پیش گرفتن تقوا و اصلاح [خویش]، میتوانید دوباره به آن وضعیت بهشتی که «هیچ نگرانیای نسبت به آینده (خوف) و غمی از گذشته (حزن) ندارد» برسید.
2⃣ «يا بَني آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
این آیه، که در پایان داستان آفرینش و هبوط انسان آمده، کاملا تناظر دارد با آیه 38 سوره بقره (جلسه228، تدبر1) که آنجا هم در پایان بحث از داستان آفرینش و هبوط، چنین جمعبندی کرد که اکنون اگر هدایتی به شما رسید و تبعیت کردند، خوف و حزنی نخواهید داشت این نشان میدهد «آمدن هدایت» در آن آیه، صرفا هدایت فطری نیست، بلکه مشخصا «آمدن رسولانی که آیات خدا را بر ما بخوانند» میباشد (المیزان، ج8، ص86)،
و «تبعیت از هدایت الهی» هم صرفا ایمان آوردن به انبیاء نیست، بلکه عبارت است از «تقوا» و «اصلاح» پیشه کردن.
3⃣ «...+ فَـ مَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ + فَـ...»
چگونه است که دو اقدام «تقوی پیشه کردن» و «اصلاح کردن» را ابتدا مبتنی بر آمدن پیامبران کرد و سپس آن دو را برای رسیدن به مقامی که هیچ خوف و حزنی در کار نباشد، کافی دانست؟
الف. تقوی (از ماده «وقی» به معنای خودنگهداری) مراقبت است برای خارج نشدن از مسیر و نرفتن بدانجا که نباید در آن وارد شد؛ و «اصلاح» (از ماده صلح به معنای صلاح پیشه کردن) ناظر است به اعمال صالحی که انسان موظف است انجام دهد؛ اگر کسی بر اساس برنامهای که خداوند فرستاده، آنچه نباید بکند، نکند؛ و آنچه باید بکند، بکند، کاملا خود بر نظام الهی خود را منطبق کرده است؛ و کسی که خدایی شد، خدا هم عالم را برای او تنظیم میکند که هیچ گونه ناملایمتی (ترس [از پیشرو] یا حزن [برای پشت سر]) نداشته باشد چنانکه روایت شده است که «من كان لله كان اللَّه له: کسی که برای خدا باشد، خدا برای او خواهد بود» (الوافی، ج8، ص784)
ب. ...
4⃣ «إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ ...»
با اینکه جمله «رسولانی از [جنس] خودتان نزد شما بیایند» را با «اگر» بیان کرد؛ اما این «اگر» بدین معنا نیست که «ممکن است نیایند»!
به نظر میرسد برای اینکه جلوی چنین سوء برداشتی گرفته شود، هم بر سر ادات شرط، حرفی برای تاکید آورد (إِمَّا = «إن»: ادات شرط + «ما»: ماء زائده برای تاکید) و هم بر سر فعل شرط (يَأْتِيَنَّ = «یأتی»: فعل شرط + «نّ»: نون ثقیله برای تاکید)؛ تا تاکید کند که این شرط حتما محقق خواهد شد. (اقتباس از المیزان، ج8، ص86)
5⃣ «يا بَني آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي»
چرا صرفا نفرمود «اگر برای شما رسولانی آید» و بر اینکه این رسولان «از شما» هستند، تاکید کرد؟
الف. اگر قرار است پیامی از جانب خدا برای عموم انسانها بیاید، حتما این پیام از طریق انسانها میرسد.
ب. از راههاى نفوذ و تأثير سخن، سنخيّت پيامآور با خود مردم است. (تفسیر نور، ج4، ص60)
ج. ...
6⃣ «... فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ ...»
تقوا و خودسازى بايد قبل از اصلاح ديگران باشد و اصلاحگران بايد خود متّقى باشند (تفسیر نور، ج4، ص60)
نکته تخصصی تفسیری
این برداشت مبتنی بر این است که «أصلح» را که فعل متعدی است، به معنای «اصلاح کردن دیگران» در نظر بگیریم. اگرچه اغلب در این آیه و با توجه به سیاق درونی آن، از «اصلح»، «اصلاح خود» را برداشت کردهاند؛ اما با توجه به اینکه در بسیاری از آیات دیگر، «اصلاح» به معنای «اصلاح دیگران» آمده (مثلا هود/88)، برداشت فوق هم میتواند درست باشد؛ و با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» نیازی نیست که بین این دو معنا، تنها یکی را قبول کنیم؛ بلکه هر دو معنا از آیه قابل استنباط است و هر دو درست میباشد.
7⃣ «فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
آرامش حقيقى در سايه ى تقوا و اصلاح است. (تفسیر نور، ج4، ص60)
8⃣ «إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
آیه فوق به لحاظ معنایی همچنین بسیار شبیه است به این آیه 48 که میفرماید: «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون: و پیامبران را نفرستادیم مگر به عنوان بشارتدهنده و هشدار دهنده؛ پس هر که ایمان آورد و اصلاح پیشه کرد، ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین شوند.» (انعام/48)
چهبسا از این مقایسه بتوان نتیجه گرفت که:
✔️ مهمترین راه بشارت و انذار، خواندن و حکایت کردن آیات خدا بر انسانهاست؛ و
✔️ ایمان آوردن و تقویپیشه کردن چنان با هم قرابت دارند که یکی را به جای دیگری میتوان نهاد.
9⃣ «... لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
تعبیر فوق (نه ترسی برایشان هست و نه غمگین میشوند) جمعاً 12 بار در قرآن کریم آمده است که غیر از یک مورد (که صرفا بشارتی است از جانب شهداء به بازماندگان؛ آلعمران/170) در همه موارد یا به صورت جزای شرط آمده، و یا به صورت خبر برای مبتدا، که در هر دو صورت نشاندهنده این است که چه کاری را کردن یا چگونه بودن، انسان را به وضعیت عدم نگرانی محض (عدم ترس و حزن) می رساند.
یک موردش، ناظر به چگونه بودن (از اولیاءالله بودن: یونس/62؛ إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ) است؛
و بقیه موارد، همگی انجام کاری است که این کارها را می توان در سه گروه دستهبندی کرد:
✔️ الف. جدی گرفتن مساله نبوت:
- تبعیت از هدایت تشریعی (فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ؛ بقره/38)
- ایمان و اصلاحگری (انعام/48؛ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ)
- تقوی و اصلاحگری (اعراف/35؛ َ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ)
- اذعان به ربوبیت خدا [که ربوبیت تشریعی ضمن آن است] و استقامت ورزیدن بر آن (احقاف/13؛ إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا)
- ایمان و انجام اعمال صالح و برپایی نماز و پرداخت زکات (بقره/277؛ إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ)
✔️ ب. ایمان به توحید و معاد همراه با کار خوب، با این تعابیر:
- ایمان به خدا و آخرت و انجام عملی صالح (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً؛ بقره/62؛ مائده/69)
- وجه خود را تسلیم خدا کردن [ = توجه و دغدغه خود را به خدا منحصر کردن] در حالی که شخص نیکوکار است (مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ؛ بقره/112)
✔️ ج. انفاق راستین، با این تعابیر:
- انفاق اموال در راه خدا بیمنت و اذیت بعدی (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ؛ بقره/262)
- انفاق اموال در روز و شب، مخفیانه و آشکارا (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً؛ بقره/274)
میتوان نتیجه گرفت در زندگی انسان، «جدی گرفتن مساله نبوت و التزام به آن»، «ایمان به مبدا و معاد و انجام کار خوب» و «انفاق راستین» خاصیت و کارکردِ یکسانی دارند؛ و آن رفع خوف و حزن است؛ و میتوان این دو را مظهر تمام دلنگرانیهای انسان نسبت به گذشته و آینده دانست.