گروهی را هدایت کرد و گروهی گمراهی بر آنان مسلّم گردید؛ بدرستی که آنها شیاطین را به جای خدا به سرپرستی [خویش] گرفتند، و حساب میکنند که واقعاً خود رهیافتهاند.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 13 آذر به آیه 30 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:
فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ
سوره اعراف (7) آیه 30
ترجمهگروهی را هدایت کرد و گروهی گمراهی بر آنان مسلّم گردید؛ بدرستی که آنها شیاطین را به جای خدا به سرپرستی [خویش] گرفتند، و حساب میکنند که واقعاً خود رهیافتهاند.
حدیث1) امام باقر ع در تفسیر این آیات روایتی آمده که قسمتی از آن در جلسه 249 حدیث 5 گذشت. اما قسمتی که به این آیه مرتبط است، چنین است:
میفرماید: «بدرستی که آنها شیاطین را به جای خدا به سرپرستی [خویش] گرفتند، و حساب میکنند که واقعاً خود رهیافتهاند.» و آنها «قدریه» هستند که میگویند [قضا و] «قَدَر»ی در کار نیست و گمان میکنند که خودشانند که قادر بر هدایت و گمراهی هستند و این [کاملا ] به آنها واگذار شده: اگر خواستند هدایت میشوند و اگر خواستند گمراه میشوند؛ و آنها مجوسِ این امت هستند؛ و [این] دشمنان خدا مشیت و قدرت خدا را تکذیب کردند.
(توجه: در نگاه اسلامی، اگرچه انسان اختیار دارد و مسئول گمراهی خویش است؛ اما این گونه نیست که کار یکسره به خود وی واگذار شده و از مشیت الهی خارج باشد و خدا هیچ علم و مشیتی در این زمینه نداشته باشد. توضیح بیشتر در حدیث 3 (لینک زیر)
تفسير القمي، ج1، ص227
فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع ... يَقُولُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ وَ هُمُ الْقَدَرِيَّةُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا قَدَرَ وَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَى الْهُدَى وَ الضَّلَالَةِ وَ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ إِنْ شَاءُوا اهْتَدَوْا وَ إِنْ شَاءُوا ضَلُّوا وَ هُمْ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ كَذَبَ أَعْدَاءُ اللَّهِ الْمَشِيَّةُ وَ الْقُدْرَةُ لِلَّهِ.
2) ابیالصباح میگوید: کلامی را شنیدم که از رسول خدا ص و از امیرالمومنین و از ابنمسعود روایت میکنند. آن را بر امام صادق ع عرضه کردم. فرمود این سخن رسول خدا ص است، آن را میشناسم؛ رسول خدا ص فرمود:سعید [= خوشبخت] کسی است که در شکم مادرش خوشبخت بود و شقی [= بدبخت] کسی است در شکم مادرش بدبخت بود، و سعید [= خوشبخت] کسی است که از [وضعیت] دیگران پند گیرد و ... .
[توجه: جمله آخر بخوبی نشان میدهد که مقصود از دو جمله اول، اختیار نداشتن و مجبور بودن انسان نیست، بلکه چنانکه در حدیث بعدی توضیح داده میشود بیانی درباره علم خداست.]
الكافي، ج8، ص82 ؛ الزهد، ص14
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُدَيْسٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ قَالَ: سَمِعْتُ كَلَاماً يُرْوَى عَنِ النَّبِيِّ ص وَ عَنْ عَلِيٍّ ع وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ فَعَرَضْتُهُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ هَذَا قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَعْرِفُهُ قَال
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص [السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ و] الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ وَ ...
3) ابنابیعمیر میگوید: از امام موسی کاظم ع درباره این سخن رسول خدا ص که میفرماید: «سعید [= خوشبخت] کسی است که در شکم مادرش خوشبخت بود و شقی [= بدبخت] کسی است در شکم مادرش بدبخت بود» سوال کردم.
فرمودند: شقی [= بدبخت] کسی است خداوند علم دارد – در همان زمانی که در شکم مادرش بود – که او در آینده کارهای اشقیاء را انجام خواهد داد؛ و [= خوشبخت] کسی است خداوند علم دارد – در همان زمانی که در شکم مادرش بود – که او در آینده کارهای نیکبختان (سُعَداء) را انجام خواهد داد.
گفتم: پس معنای این سخن پیامبر ص چیست که: «کار کنید که برای هر کسی، آنچه را که برای آن خلق شده، میسر شده است.»
فرمود: بدرستی که خداوند عز و جل جن و انس را آفرید تا عبادتش کنند و نیافرید تا معصیتش کنند؛ و این همان سخن خداوند است که میفرماید: «و جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند»؛ پس برای همگی، آنچه را که برایش آفریده شدند، میسر کرد [راهشان را هموار کرد] ؛ پس وای بر کسی که کوری را بیش از هدایت دوست داشته باشد.
التوحيد (للصدوق)، ص356
حَدَّثَنَا الشَّرِيفُ أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ
فَقَالَ الشَّقِيُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِيَاءِ وَ السَّعِيدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ
قُلْتُ لَهُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ ص اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُوهُ وَ لَمْ يَخْلُقْهُمْ لِيَعْصُوهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» فَيَسَّرَ كُلَّا لِمَا خُلِقَ لَهُ فَالْوَيْلُ لِمَنِ اسْتَحَبَّ الْعَمَى عَلَى الْهُدَى.
4) از امام باقر ع حدیثی طولانی روایت شده است که در ضمن آن توضیحی هم درباره فرازی از این آیه دادهاند و فرمودند:
«گروهی گمراهی بر آنان مسلّم گردید؛ بدرستی که آنها به سرپرستی [خویش] گرفتند شیاطین را به جای خدا» یعنی امامان جور و ستم را به جای امامان حق «و حساب میکنند که واقعاً خود رهیافتهاند».
علل الشرائع، ج2، ص610
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي حَنَانُ بْنُ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ اللَّيْثِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع ...
قَالَ ع «فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» يَعْنِي أَئِمَّةَ الْجَوْرِ دُونَ أَئِمَّةِ الْحَق «وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون».
تدبر1⃣ «فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»:
عبارتِ «فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ» جمله حالیه (= بیان حال) برای آخرین عبارت آیه قبل میباشد (إعراب القرآن الكريم، ج1، ص35):
در پایان آیه قبل، فرمود: «همان گونه که شما را در ابتدا پدید آورد برمیگردید» و اکنون این ابتدا و برگشت را توضیح میدهد که: در هر دو صورت، گروهی را خداوند هدایت کرد و گروهی گمراهی بر آنان مسلّم گردید؛
آنگاه وضع و حال آنهایی که در گمراهی غوطهور شدند توضیح میدهد که آنها به جای اینکه به ولایت خدا تن دهند، زیر بار ولایت و سرپرستی شیاطین رفتند (یعنی همان مطلبی که در آیه 28 اشاره شد)؛
و آنگاه اضافه میکند که با اینکه گمراهی در آنها قطعیت یافته، اما چون شیطان بر آنها مسلط شده، در اوج گمراهی، به نظر خودشان میآید جزء هدایتیافتگانند.
این آیه، به معنایی، جمعبندی داستان خلقت انسان است:
پایان کار همچون شروع است؛ و در مجموع، انسانهایی که ارزش بحث کردن دارند، دو گروهند: کسانی که خدا هدایت کرده است؛ و کسانی ولایت شیطان را بر ولایت خدا ترجیح دادند و لذا هدایت نشده، گمراهند اما خودشان گمان میکنند که آنها هم هدایت شدهاند.
2⃣ «فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ ... وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»:
مهمترین مردمی که خدا مورد بحث قرار داد، دو دستهاند: عدهای که خدا آنها را هدایت کرده؛ و عدهای که واقعا گمراهند اما خود را هدایت شده حساب میکنند.
ثمره اخلاقی در حوزه دینداری
مهم این نیست که در حساب و کتاب خودمان، به این جمعبندی برسیم که «هدایتیافته» هستیم. مهم این است که واقعا خدا ما را هدایت کرده باشد.
شاید به همین جهت است که مومن واقعی همواره در خوف و رجا به سر میبرد و همواره به خود مظنون است و هیچگاه خیالش از خودش راحت نیست. به قول حافظ شیرازی:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh276/
3⃣ «فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ»:
دو جمله را به دو گونه مختلف آورد و فرمود: «گروهی را هدایت کرد و گروهی را، گمراهی بر آنان مسلّم گردید». ضمنا توجه شود که در جمله دوم هم فرمود «فریقاً ...» و نفرمود «فریقٌ ...» [یعنی چنین نیست که «گروهی» مبتدا (= مسندٌ الیه) و «گمراهی بر آنان مسلم گردید» خبر (= مسند) باشد؛ بلکه علمای نحو توضیح داده که «گروهی» چون منصوب است، مفعول برای یک فعل محذوف است مثلا «أضلّ فریقاً: گروهی را گمراه کرد» (إعراب القرآن الكريم، ج1، ص35) یا «خذل فریقاً: گروهی را خوار کرد» (الکشاف، ج2، ص100)]
پس،صریحا نفرمود (1) «گروهی را هدایت کرد و گروهی را گمراه کرد» (فَريقاً هَدى وَ فَريقاً أضَلَّ)
همچنین نفرمود (2) «بر گروهی هدایت مسلّم گردید و بر گروهی گمراهی» (فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الهدایة و فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ)
حتی نفرمود (3) «گروهی را هدایت کرد و گروهی گمراهی بر آنان مسلم گردید (= گروهی گمراه شدند)» (فَريقاً هَدى وَ فَریقٌ حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ)
چرا؟
الف. هدایت کردن حتما به خدا برمیگردد؛ اما گمراه شدن انسانها، یک جهتش به خدا برمیگردد (که به انسانها اختیار داده و مسیر گمراهی را باز گذاشته) و یک جهت اصلیش به خود انسانها برمیگردد. لذا خواست هم بین این دو تفاوت بگذارد (پس، (1) و (2) را نگفت) و در عین حال نخواست به گونهای سخن بگوید به گمراهی افراد از حوزه مشیت الهی کاملا خارج قلمداد شود (پس، (3) را نگفت).
ب. ...
4⃣ «فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ»:
«فریقاً» دوم چون به صورت منصوب آمده، پس مفعول فعلی است که محذوف است و آن فعل چون عطف به فعل قبلی است، فاعلش باید خدا باشد. پس هم هدایت کردن کار خدا شد، هم گمراه کردن به نحوی به خدا منسوب شد. درست است که این انتساب، کمرنگتر از انتساب هدایت کردن است (توضیح در تدبر3) اما به هر حال شبهه همچنان باقی است:
شبهه درباره جبر و اختیار
اگر گمراهی و هدایتیافتگی انسانها به مشیت خدا برمیگردد، پس آیا ما اختیاری نداریم؟
پاسخ
انکار جبر، و باور به اختیار برای انسان، غیر از اعتقاد به «تفویض» (واگذاری همهجانبه) امور به اوست. از مشکلات ما این است که «جبر و اختیار» را کاملا «صفر و یک» (اصطلاحا: سیاه و سفید) میبینیم؛
در حالی که اولا اختیار با «تفویض» تفاوت دارد؛
و ثانیا خود «جبر» و «تفویض» هم از جنس امور دوشقی (یا این یا آن) نیستند؛ و لذاست که وقتی از امام سوال میشود آیا بین جبر و تفویض فاصلهای هست، میفرمایند بله، و بیش از فاصله زمین و آسمان (کافی، ج1، ص159) ؛ و لذا در ادبیات ائمه علیهمالسلام، تلقی صحیح از مساله «اختیار» با عنوان «امر بینالامرین» معرفی شده است.
به تعبیر فنیتر، حوزه مساله جبر و اختیار را نباید در حوزه منطق دوارزشی (بله یا خبر، سیاه و سفید، صفر و یک) تحلیل کرد؛ بلکه باید آن را در حوزه منطقهای چندارزشی و فازی (طیفی) تحلیل نمود. اینکه پنداشته میشود «اگر مشیت خدا باشد، پس دیگر اختیار نیست؛ یا اگر اختیار داریم، پس جایی برای علم و مشیت خدا نمیماند»، به خاطر این است که نتوانستهاند امر بین الامرین را تصور کنند و میخواهند با منطق دوارزشی مساله را تمام نمایند. (مثال خوب برای حوزه منطقهای چند ارزشی، حوزه رنگهاست؛ لذا میگویند همه چیز را سیاه و سفید نبینید، یعنی این گونه نیست که اگر چیزی سفید نیست حتما سیاه است؛ یا اگر سیاه نیست، حتما سفید است.)
تفصیل بیشترش در این مجال نمیگنجد و قبلا مقالهای در این زمینه نوشتهام که میتوانید به آن رجوع کنید:
http://www.souzanchi.ir/determinism-and-free-will/
5⃣ «فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ ...»:
بر اساس آیات دیگر قرآن کریم، می دانیم که این گونه نیست که تکلیف همه انسانها کاملا یکسره باشد و یا همه کاملا هدایت شده و یا کاملا گمراه و صددرصد تحت نفوذ شیطان باشد، بلکه کسانی که خوبی و بدی را با هم آمیختهاند (توبه/102) یا «کراشان به خدا واگذار شده» (توبه/106) یا «مستضعف فکری»اند (نساء/98) هم وجود دارند. این آیه هم نمیفرماید انسان فقط دو حالت دارد: هدایت شده و گمراه. بلکه دارد در مورد این دو گروه اصلی بحث میکند. یعنی اساسا خلقت انسان با پیدایش این دو گروه است که رقم میخورد؛ و این دو هستند که در آفرینش موضوعیت خاص دارند.
6⃣ «فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»:
کسانی که خدا به حال خود رها کرد یا گمراهشان کرد این گونه نیست که خودشان بیتقصیر بودهاند. ریشه مشکل اتفاقا در خودشان بوده که شیاطین را به جای خدا به سرپرستی گرفتند.
درواقع، خدا همه را برای بهشتی شدن آفرید (حدیث4) اما به انسانها اختیار داد و اگر کسی به جای اینکه خود را تحت ولایت خدا قرار دهد، به دوستی با شیطان روی آورد و کمکم تحت ولایت شیطان قرار گرفت، حتما گمراهی در مورد او محقق میشود.
7⃣ «... فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»:
اولیای شیطان چنان شیطان بر آنها مسلط میشود که نظام محاسباتی آنها را دچار اختلال میکند؛ چنین کسی حتی وقتی حساب هم میکند خود را هدایتشده میبیند. لذاست که نفوذ شیطان را باید خیلی جدی گرفت.
اگر راه نفوذ او باز شد، این گونه نیست که به حدی بسنده کند، بقدری جلو میآید که متولی کل امور انسان شود و آنگاه نظام محاسباتی وی را تحت تصرف خود قرار میدهد.
اگر دقت کنیم که ما هر کاری که انجام می دهیم بر اساس محاسباتمان است (یعنی همواره کارها را بررسی میکنیم و سود و زیانش را میسنجیم و آنگاه اقدام میکنیم) معلوم میشود وقتی شیطان بر نظام محاسباتی کسی مسلط شد، دیگر هیچ امیدی به هدایت او نمیتوان بست؛ چرا که او خود را هدایتشده میپندارد.
انتهای پیام/