کد خبر: ۴۱۴۰۶۸
تاریخ انتشار:

کودکی که مادر از دست داده، را چطور آرام کنیم؟

مرگ اعضای خانواده خصوصا نزدیکانی از قبیل مادر، می تواند یکی از پر استرس ترین وقایع زندگی یک کودک باشد. چنین مرگی در زندگی خردسالان و در میان اعضای خانواده چندان نایاب نیست خصوصا که مرگ پدیده ای طبیعی و حتمی الوقوع است و اکثر کودکان امکان دارد در دوران خردسالی و کودکی خود از دور یا نزدیک، مرگ یکی از اطرافیان را تجربه کنند.
به گزارش بولتن نیوز، نیایش چند بار دیگر به مادرش نزدیک شد گویی می خواست مثل قبل با او بازی کند و حرف بزند اما نهایتا آقای مشفق به او فهماند که باید از مادرش خداحافظی کند. نیایش هم با مادرش خداحافظی کرد. آقای مشفق با این که یک سره اشک می ریخت اما معتقد بود که این خداحافظی کمک زیادی به نیایش خواهد کرد....

کودکی که مادر از دست داده، را چطور آرام کنیم؟

مرگ اعضای خانواده خصوصا نزدیکانی از قبیل مادر، می تواند یکی از پر استرس ترین وقایع زندگی یک کودک باشد. چنین مرگی در زندگی خردسالان و در میان اعضای خانواده چندان نایاب نیست خصوصا که مرگ پدیده ای طبیعی و حتمی الوقوع است و اکثر کودکان امکان دارد در دوران خردسالی و کودکی خود از دور یا نزدیک، مرگ یکی از اطرافیان را تجربه کنند.

حال هرچه این تجربه در اطرافیان نزدیک تر رخ دهد، توضیح پدیده مرگ دشوارتر شده و احتمال بروز آسیب به کودک خردسال بیشتر می گردد.

در جهان بینی اسلامی مرگ به معنی نابودی نیست بلكه سفر كردن از یك مكان به مكان دیگر است، مولانا در تبیین نگرش اسلامی به مرگ عنوان می کند كه انسان در چرخه طبیعت اول از جمادات بوده و سپس تبدیل به گیاه شده و بعد تبدیل به حیوان شده و آنگاه تبدیل به انسان شده و در تمام این مراحل با مرگ خویش تبدیل به چیز بهتر و برتری از مرحله قبل شده است یعنی اینكه در طی مراحلی كه گفته شد انسان نیز می میرد و با مرگ خود به مرحله ای بهتر و برتر از مرحله قبل خود وارد می شود.

درک مفهوم مرگ برای یک کودک خصوصا کودکی که یکی از عزیزان را از دست داده است بسیار دشوار است.

درک این مسایل و این دست تبیین ها برای بزرگسالان راحت تر است اما درک مفهوم مرگ برای یک کودک خصوصا کودکی که یکی از عزیزان را از دست داده است بسیار دشوار است.
در اینجا سعی می کنیم در قالب یکی از جلسات مشاوره، نحوه برخورد اطرافیان با کودکی که مادر از دست داده است را برای شما شرح دهیم تا کارایی بیشتری برای شما خوانندگان گرامی داشته باشد.

مورد زیر بر اساس یک جلسه مشاوره واقعی برای تان ارایه شده است:

مرحله اول: تماس اولیه

آقای مشفق صبح اول وقت با خانم ربانی(روان شناس کودک و نوجوان) تماس می گیرد و بیان می کند که همسرش لیلا در زایمان دوم، جان خود را از دست داده است. آقای مشفق می خواست بداند که چطور قضیه را به دختر 3ساله اش نیایش بگوید و آیا دخترش باید در مراسم تشییع جنازه شرکت کند یا نه؟ آقای مشفق می گفت پدر زن و مادرزنش اصرار دارند تا تشییع جنازه مفصل برگزار شود و همه اقوام مطلع شوند اما آقای مشفق و والدینش معتقد بودند برای آسیب ندیدن نیایش و درگیر نشدن زیاد وی با این مساله، بهتر است مراسم بسیار آرام و بی سر و صدا برگزار شود.
خانم ربانی از آقای مشفق خواست با او دیدار داشته باشد. همچنین از او خواست اجازه بدهد با پدر و مادر همسرش و پدر و مادر خودش دیدار کند. خانم ربانی در این مورد نه وقت اطلاعات جمع کردن داشت و نه صلاح می دانست قبل از دیدارها اطلاعات جمع کند.

مرحله دوم: مصاحبه با خانواده

آقای مشفق و مادر آقای مشفق با خانم ربانی دیدار داشتند. آقای مشفق که هنوز بهت زده بود مرگ شب قبل همسرش را توضیح داد. او می گفت نمی داند چطور خبر مرگ همسرش را به نیایش بدهد و چطور این واقعیت را به او بفهماند. آقای مشفق ترتیبی داده بود تا فرزند نورسیده آنها تا تشییع جنازه در بیمارستان بماند. او نیایش را دختری بسیار باهوش می دانست که آن قدر آمادگی دارد که حضور خواهر نورسیده اش را بپذیرد ولی در توالت رفتن و خواب های او شواهد حاکی از واپس روی دیده می شد.
پدر و مادر همسر آقای مشفق، دو هفته گذشته را با آنها گذرانده بودند و قرار گذاشته بودند حداقل یک ماه بمانند و از نوه جدید خود مراقبت کنند.
آقای مشفق عمه مجردی داشت که حاضر بود در شرایط جدید از آنها حمایت کند و برای نگهداری از کودک نورسیده تا هر وقت که آقای مشفق تمایل دارد نزد آنها بماند و از هر دو بچه مراقبت کند.
آقای مشفق اختلاف خودشان در مورد تشییع جنازه را پیش کشید. پدر و مادر همسرش دوست داشتند مراسم خیلی پر جمعیت و باشکوه برگزار شود ولی آقای مشفق و والدینش طرفدار مراسم بی سر و صدا بودند تا نیایش کمتر آسیب ببیند.

مرحله سوم: اطلاع دادن یافته ها و توصیه های درمانی

خانم ربانی با در نظر گرفتن شدت هیجانات این خانواده و آشنا نبودن خودش با اعضای ان، توضیحاتی در مورد برداشت کودک از مرگ ارایه داد و به آنها آموزش داد تا چطور به نیایش کمک کنند تا با شرایط جدید کنار بیاید.
مرگ اعضای خانواده خصوصا نزدیکانی از قبیل مادر، می تواند یکی از پر استرس ترین وقایع زندگی یک کودک باشد

هر دو طرف نیز پذیرفتند که مرگ مادر نیایش باید به طور ساده برای وی توضیح داده شود. بعد از این تبادل نظر، خانم ربانی و اعضای خانواده به این موضوع که چطور می توانند نیازهای نیایش و خود را برآورده کنند، پرداختند. در پایان هر دو طرف موافقت کردند که نیایش جسد مادرش را ببیند و تا حدودی در مراسم شرکت داشته باشد ولی ضرورتی ندارد که هنگام خاک سپاری حضور داشته باشد.
هر چند که مادر آقای مشفق نگران بود که مبادا راحت حرف زدن در مورد مرگ مادر نیایش و رویت جسد، حال نیایش را بدتر کند ولی بالاخره پذیرفت نیایش با دیدن جسد مادرش جواب بسیاری از سوالات و نگرانی های خود را خواهد گرفت. همه نگران بودند که مبادا مرگ و بیمارستان رفتن در ذهن نیایش متداعی شود. خانم ربانی متقاعد شد که بهتر است بین رساندن خبر مرگ مادر و خبر به دنیا آمدن فرزند جدید فاصله بیفتد تا نیایش قبل از آمدن خواهرش به خانه، فرصت سوگواری داشته باشد. خانم ربانی به اطرافیان نیایش توصیه کرد بعد از آنکه نیایش با مرگ مادر سازگار شد باید به احساسات او در مورد قدم نورسیده رسیدگی شود.
قرار شد آقای مشفق و عمه وی، خبر مرگ مادر نیایش را به او بدهند و به سوالاتش صادقانه و با صراحت جواب دهند. ضمنا همه پذیرفتند وقتی جواب سوال نیایش دشوار بود از یکدیگر کمک بگیرند.

ملاقات نیایش و مادرش

فردای آن روز آقای مشفق با مدیریت بیمارستان هماهنگ کرد تا نیایش در یک فضای مناسب(و نه در سردخانه) بتواند مادرش را ببیند. وقتی نیایش به محل رسید، به نظر خوشحال بود و دایما در مورد هدیه ای که مادرش قبل از بیمارستان رفتن به وی داده بود صحبت می کرد. آقای مشفق نیایش را بغل کرد تا جسد مادرش را ببیند. نیایش کمی سکوت کرد و گفت: ولی این مامان لیلای من نیست. مامان همیشه با من حرف می زد."
آقای مشفق برای نیایش توضیح داد که این فقط بدن مادرش است و مادری که او می شناخت دیگر زنده نیست و هیچوقت نمی تواند با او صحبت کند. نیایش دستی به صورت مادرش کشید و گفت آیا مامان یک روز بیدار می شود؟ آقای مشفق دوباره برای نیایش توضیح داد که بدن او دیگر تکان نخواهد خورد و مادرش هرگززنده نخواهد شد. نیایش چند بار دیگر به مادرش نزدیک شد گویی می خواست مثل قبل با او بازی کند و حرف بزند اما نهایتا آقای مشفق به او فهماند که باید از مادرش خداحافظی کند. نیایش هم با مادرش خداحافظی کرد. آقای مشفق با این که یک سره اشک می ریخت اما معتقد بود که این خداحافظی کمک زیادی به نیایش خواهد کرد.
نیایش به مدت دو سال تحت نظر خانم ربانی بود. هر چند نیایش به مدت طولانی در مورد مادرش و مرگ او صحبت می کرد و سازگاری او زمان زیادی برد اما به نظر به مرور زمان او دیگر سرد شد و مرگ مادر را کاملا پذیرفت.

تبصره

برای توضیح دادن مفهوم مرگ برای یک کودک، باید میزان رشد وی در نظر گرفته شود.
مثلا برای خردسالان توضیحات باید عینی باشد و این مولفه ها را حتما شامل شود:
1- شخص مورد نظر مرده است
2- خیلی بد شد که مرد اما این عادی است که بچه احساس خود را بروز دهد.
3- او به این دلیل مرد که اتفاقی برای بدنش افتاد(این موضوع را باید تا حد امکان برای کودک روشن کنیم)
4- مرگ یعنی توقف کار بدن
5- سوال کردن کودک بسیار عادی است و بزرگتر باید به آنها پاسخ دهد.
6- فراموش نکنید که با هر سطح از اعتقادات مذهبی که هستند باید به خردسال بفهمانند که مرگ یک اتفاق زیستی است و برای همه موجودات زنده رخ می دهد.
چون کودک باید به طور عینی مفهوم مرگ را درک کند لذا خانواده و حتی روان شناس گاه ناچار هستند اقداماتی انجام دهد که به مذاق اطرافیان خوش نمی آید مثلا دیدن جنازه مادر برای نیایش در ظاهر امری ناراحت کننده است اما در پذیرش مرگ مادر به نیایش بسیار کمک کرد.
-

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین