در آیه قبل، به ادعای کسانی که به بهانه قرار داشتن در محیط نامناسب، گناهان خود را توجیه میکردند، اعتنایی نشد، چون میتوانستند موقعیت خود را عوض کنند. اما این آیه بیان میکند که این عذر در خصوص برخی افراد میتواند موجه باشد، یعنی اگر بیخبری از دین حق، واقعا ناشی از قصور و ناتوانی اشخاص باشد، عذرش نزد خدا قبول است. (المیزان، ج5، ص51)
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام
دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث
تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای
ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می
کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 26 شهریور به آیه 98 سوره نساء پرداخته شده و در آن آمده است:
إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً
سوره نساء (4) آیه 98
ترجمه
مگر مستضعفین [واقعی] از مردان و زنان و فرزندانی که نه چارهجویی توانند و نه راه به جایی برند.
نکات ترجمه ای و نحوی
«حيلَة» از ماده «حول» است که در اصل این ماده نوعی حرکت دوری مد نظر است (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص121) و دلالت بر تحول و تغییر از حالت قبلی دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص266؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص318) و «الحَول» به «یک سال کامل» گفته میشود. پس «حیله» یعنی تدبیر حاذقانهای در امور و فکر را زیر و رو کردن برای رسیدن به مقصود (المصباح المنیر، ج2، ص157).
«حال» [که در فارسی هم رایج است، مثلا: حال شما چطور است] به وضعیت آدمی میگویند که دائما در معرض تغییر است و بر همین اساس، «حیله» هم آن چیزی است که مخفیانه با آن به یک حالت خاصی میرسند (مفردات ألفاظ القرآن، ص266) «حائل» هم هر چیزی است که از مکانش جابجا میشود و از موضعی به موضع دیگر «متحول» میگردد (کتاب العین، ج3، ص298) «لا حول و لا قوه الا بالله» یعنی هیچ تغییری از یک وضعیت و هیچ تواناییای بر کاری نیست مگر به خواست و اراده خدا.
و برخی احتمال دادهاند «حیله» از «حیلولة» (بین دو چیز فاصله انداختن) گرفته شده و بعد به صورت اسم آلت در مورد هر چیزی که بین دو چیز فاصله بیندازد و یا حال شیء را عوض کند به کار رفته (المیزان، ج5، ص50)
جایگاه نحوی «حیلة» در این جمله، مفعول است. (الجدول في إعراب القرآن، ج5، ص14)
«إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ» این استثناء را استثنای منقطع دانستهاند. (المیزان، ج5، ص50) (استثنا در حالت عادی استثنای متصل است، یعنی چیزی را از یک حکم کلی خارج کردن؛ اما استثنای منقطع در جایی است که امری که استثناء شده، حقیقتا از ابتدا در زمره آن حکم کلی نبوده است و برای اینکه مبادا کسی گمان کند این حکم شامل او هم میشود، بر آن تاکید شده است). البته استثنای منقطع دانستنش بر این اساس بود که آن را استثناء بدانیم از متوفیانی که به خود ظلم کردهاند؛ اما میتوانیم این را استثنای متصل بگیریم، که در این صورت استثناء از کل متوفیان میشود (الجدول في إعراب القرآن، ج5، ص14)
«الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ و ...» حرف «من» در اینجا «مِن» تبعیضیه (به معنای برخی از) نیست، بلکه «مِن» بیانیه است، یعنی بیان میکند گروههایی را که در ذیل عنوان مستضعف قرار میگیرند.
حدیث
1) سلیمان بن خالد از امام صادق ع درباره آیه «مگر مستضعفین از مردان و زنان و فرزندانی که نه چارهجویی توانند و نه راه به جایی برند» سوال کرد، امام فرمود:
سلیمان، برخی از آن مستضعفان هستند که از تو گردن کلفتترند! قومیاند که روزه میگیرند و نماز میخوانند و اهل عفت شکم و دامن هستند، حق را هم از آنِ غیر ما نمیدانند [یعنی اگرچه از اینکه «امامت حق ما بود» بیاطلاعند اما این را حق دیگران هم نمیدانند] و از شاخههای این شجره طیبه گرفتهاند [یعنی با عمل به احکام دین، عملا به شجره طوبی آویختهاند]؛ آنها کسانیاند که امید است خداوند از آنها درگذرد اگر که به این شاخهها را گرفته باشند هرچند که آنها را نشناسند؛ پس اگر خداوند عفو خود را شامل حال آنها کند به رحمتش است و اگر عذابشان کند به سبب گمراهی است از آنچه که به آنان معرفی کرده بود.
معاني الأخبار، ص203-202
حَدَّثَنَا مُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ، الْآيَةَ.
قَالَ يَا سُلَيْمَانُ فِي هَؤُلَاءِ الْمُسْتَضْعَفِينَ مَنْ هُوَ أَثْخَنُ رَقَبَةً مِنْكَ الْمُسْتَضْعَفُونَ قَوْمٌ يَصُومُونَ وَ يُصَلُّونَ تَعِفُّ بُطُونُهُمْ وَ فُرُوجُهُمْ لَا يَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ فِي غَيْرِنَا آخِذِينَ بِأَغْصَانِ الشَّجَرَةِ فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ إِذَا كَانُوا آخِذِينَ بِالْأَغْصَانِ وَ إِنْ لَمْ يَعْرِفُوا أُولَئِكَ فَإِنْ عَفَى عَنْهُمْ فَبِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ عَذَّبَهُمْ فَبِضَلالَتِهِمْ عَمَّا عَرَّفَهُمْ.
2) از امام کاظم ع درباره مستضعفین (که مورد عفو قرار میگیرند)سوال شد. فرمودند:ضعیف کسی است که حجت [دلیلی که عقل را قانع کند] به او نرسیده باشد، و اختلافی را که وجود دارد نمیشناسد؛ اما همین که متوجه اختلاف شد، دیگر مستضعف نیست [چون وظیفه دارد تحقیق کند و حق را تشخیص دهد.]
الكافي، ج2، ص406
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الضُّعَفَاءِ فَكَتَبَ إِلَيَّ الضَّعِيفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَيْهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ يَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ.
3) سلیم بن قیس میگوید از امیرالمومنین ع شنیدم که امت هفتاد و سه فرقه میشوند که هفتاد و دوتا جهنمیاند و یکی به بهشت میرود، و سیزده فرقه از این هفتاد و سه فرقه ادعای محبت و دوستی ما اهل بیت را میکند که تنها یکی از آنها بهشتی است ...
[بعد از توضیحاتی که حضرت میدهند، سلیم گوید:] گفتم امیرالمومنین! کسی که متوقف شده، نه تابع امامت شماست و نه با شما دشمنی میکند و می جنگد، نه ولایت شما را قبول کرده و نه از دشمن شما بیزاری میجوید و میگوید «نمیدانم [حق با کیست]» و راست هم میگوید. او چطور؟
فرمود: اینها از آن هفتاد و سه فرقه نیستند. منظور پیامبر از این هفتاد و سه فرقه افرادی است که بر دین خود اصرار دارند و دیگران را هم به دین خود دعوت می کنند که یکی بر دین رحمان است و هفتاد و دوتا بر دین شیطان، که آن را قبول کرده و از مخالفینش تبری میجوید.
اما کسی که موحد باشد و به رسول الله ص ایمان آورد ولی ولایت ما و گمراهی دشمنان ما را نشناسد و پرچم دشمنی بلند نکند و حلال و حرامی را عوض نکند و هرآنچه از امر و نهیهای الهی را که بین امت بدون اختلاف پذیرفته شده بپذیرد و علم آنچه را که نمی داند به خدا واگذارد، اینها نجات مییابند؛
و اینها طبقهای بین مومنین و مشرکین هستند که اکثر مردم را اینها تشکیل میدهند و اینهایند که اهل حساب و میزان و اعراف و جهنمیهایی که پیامبران و فرشتگان و مومنان شفاعتشان میکنند و بخشیده میشوند و از آتش بیرون میآیند، میباشند، اما مومنان [حقیقی] پس نجات مییابند و بیحساب وارد بهشت میشوند و مشرکان [حقیقی] هم بیحساب وارد آتش میشوند اما حسابرسی برای اینهاست که بین مومنان و مشرکاناند و مولفة قلوبهم [تازه ایمانآورندگان سستایمان] و کسانی که کار خوب و بد را با هم درآمیختند و مستضعفانی که نه تدبیری برای کفر و شرک دارند و نه اهل دشمنی با ما هستند و نه راه هدایت را مییابند که مومن و عارف شوند، هستند؛ اینهایند که در اعراف نگه داشته میشوند و اینهایند که به مشیت خداوند واگذار شدهاند که اگر خواست به خاطر گناهشان آنها را به دوزخ اندازد و اگر خواست با رحمتش از آنها درگذرد.
كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص607-609
قَالَ أَبَانٌ قَالَ سُلَيْمٌ وَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَ فِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ فِرْقَةً مِنَ الثَّلَاثِ وَ السَّبْعِينَ تَنْتَحِلُ مَحَبَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَاحِدَةٌ [مِنْهَا] فِي الْجَنَّةِ وَ اثْنَتَا عَشْرَةَ فِي النَّار...
قَالَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ رَأَيْتَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فَلَمْ يَأْتَمَّ بِكُمْ وَ لَمْ يُعَادِكُمْ وَ لَمْ يَنْصِبْ لَكُمْ وَ لَمْ يَتَوَلَّكُمْ وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ قَالَ لَا أَدْرِي وَ هُوَ صَادِقٌ
قَالَ لَيْسَ أُولَئِكَ مِنَ الثَّلَاثِ وَ السَّبْعِينَ فِرْقَةً إِنَّمَا عَنَى رَسُولُ اللَّهِ ص بِالثَّلَاثِ وَ السَّبْعِينَ فِرْقَةً الْبَاغِينَ النَّاصِبِينَ الَّذِينَ قَدْ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ دَعَوْا إِلَى دِينِهِمْ فَفِرْقَةٌ وَاحِدَةٌ مِنْهَا تَدِينُ بِدِينِ الرَّحْمَنِ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ تَدِينُ بِدِينِ الشَّيْطَانِ وَ تَتَوَلَّى عَلَى قَبُولِهَا وَ تَتَبَرَّأُ مِمَّنْ خَالَفَهَا فَأَمَّا مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ وَ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَتَنَا وَ لَا ضَلَالَةَ عَدُوِّنَا وَ لَمْ يَنْصِبْ شَيْئاً وَ لَمْ يُحِلَّ وَ لَمْ يُحَرِّمْ وَ أَخَذَ بِجَمِيعِ مَا لَيْسَ بَيْنَ الْمُخْتَلِفِينَ مِنَ الْأُمَّةِ فِيهِ خِلَافٌ فِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِهِ وَ كَفَّ عَمَّا بَيْنَ الْمُخْتَلِفِينَ مِنَ الْأُمَّةِ [فِيهِ] خِلَافٌ فِي أَنَّ اللَّهَ نَهَى عَنْهُ وَ لَمْ يُحَلِّلْ وَ لَمْ يُحَرِّمْ وَ لَا يَعْلَمُ وَ رَدَّ عِلْمَ مَا أُشْكِلَ عَلَيْهِ إِلَى اللَّهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ هَذِهِ الطَّبَقَةُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَيْنَ الْمُشْرِكِينَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ وَ أَجَلُّهُمْ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْحِسَابِ وَ الْمَوَازِينِ وَ الْأَعْرَافِ وَ الْجَهَنَّمِيُّونَ الَّذِينَ يَشْفَعُ لَهُمُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ يَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ فَيُسَمَّوْنَ الْجَهَنَّمِيِّينَ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَيَنْجُونَ وَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ [أَمَّا الْمُشْرِكُونَ فَيَدْخُلُونَ النَّارَ بِغَيْرِ حِسَابٍ] وَ إِنَّمَا الْحِسَابُ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَاتِ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ الَّذِينَ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ الَّذِينَ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةَ الْكُفْرِ وَ الشِّرْكِ وَ لَا يُحْسِنُونَ أَنْ يَنْصِبُوا- وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى أَنْ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ عَارِفِينَ فَهُمْ أَصْحابُ الْأَعْرافِ وَ هَؤُلَاءِ لِلَّهِ فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ يُدْخِلْ أَحَداً مِنْهُمُ النَّارَ فَبِذَنْبِهِ وَ إِنْ تَجَاوَزَ عَنْهُ فَبِرَحْمَتِه.
تدبر
« إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»:
در آیه قبل، به ادعای کسانی که به بهانه قرار داشتن در محیط نامناسب، گناهان خود را توجیه میکردند، اعتنایی نشد، چون میتوانستند موقعیت خود را عوض کنند. اما این آیه بیان میکند که این عذر در خصوص برخی افراد میتواند موجه باشد، یعنی اگر بیخبری از دین حق، واقعا ناشی از قصور و ناتوانی اشخاص باشد، عذرش نزد خدا قبول است. (المیزان، ج5، ص51)
«إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»:
این آیه علاوه بر اینکه نشان میدهد که در جايى كه خارج از وسع و تواناییِ شخص باشد تکلیف از او برداشته میشود (شبیه آیه «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» بقره/286)، برای تشخيص مواردی که عذر انسان پذیرفته میشود نیز ضابطهاى كلى میدهد:
عذر انسان پذیرفته می شود در جایی که فعل به اختیار خود وی حاصل نشده باشد و در انجام ندادن کار، خودش نقشی نداشته باشد؛
لذا جاهل به دین، اگر جهلش ریشه در اعمال اختیاری خودش داشته باشد (یعنی میتوانسته از این وضعیت درآید و درنیامده) عذرش پذیرفته نیست؛ اما اگر جهلش به نحوی به عوامل خارج از او مربوط میشده که او هیچ نقشی در زدودن آنها نمیتوانسته داشته باشد (مانند کسی که اصلا از دین حق خبر ندارد)، عذرش پذیرفتنی است. (المیزان، ج5، ص52)
«لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»:
در این آیه دو عامل را علت پذیرفتن عذر آنها مطرح کرد:
«نه توانایی چارهاندیشیای دارند» و
«نه راه هدایتی مییابند»
ظاهرا اولی به توانایی عقلی خودشان اشاره دارد و دومی به اطلاعات بیرونی.
به نظر میرسد احادیثی که حجت خدا بر انسان را شامل دو حجت باطنی (= عقل) و ظاهری (= پیامبران و امامان) تقسیم میکنند (کافی، ج1، ص17) ، به نحوی دیگر مفاد همین آیه را بیان میکنند.