کد خبر: ۳۹۲۵۳۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
حداقل یک آیه در روز/17شهریور 95/

اگر کسی واقعا سوال داشته باشد، خدا این گونه حقیقت را آشکار می‌کند

همانند کسی که از شهری می‌گذشت که بر روی سقف خود ویران شده بود، گفت چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ پس خداوند او را صد سال میراند، سپس او را برانگیخت. فرمود: چه اندازه درنگ کردی؟ گفت: روزی یا پاره‌ای از یک روز. فرمود: بلکه صد سال درنگ کردی ...
و خداوند مانع به نتیجه رسیدن اعمال کافران شدگروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.

به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 17 شهریور به آیه 259 سوره بقره پرداخته شده و در آن آمده است:

أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير     

سوره بقره (2) آیه 259       

ترجمه
یا همانند کسی که از شهری می‌گذشت که بر روی سقف خود ویران شده بود، گفت چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ پس خداوند او را صد سال میراند، سپس او را برانگیخت. فرمود: چه اندازه درنگ کردی؟ گفت: روزی یا پاره‌ای از یک روز. فرمود: بلکه صد سال درنگ کردی، پس بنگر به خوردنی و نوشیدنی‌ات که گویی زمانی بر او نگذشته، و بنگر به الاغت [که فقط استخوانی از او مانده] ؛ و [این کار ما] برای این است که تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم؛ و بنگر به استخوان‌ها که چگونه آنها را برمی‌داریم و سپس گوشت بر آنان می‌پوشانیم. پس هنگامی که برایش تبیین شد گفت: [اکنون] می‌دانم که قطعا خداوند بر هر کاری تواناست.

نکات ترجمه

«أَوْ كَالَّذي» این آیه عطف به آیه قبلش است که در آنجا داستان استدلال آوردن حضرت ابراهیم ع برای نمرود برای توضیح مساله معاد مطرح شد و اینجا داستان «عُزَیر پیامبر».

«قَرْيَة» از ماده «ق‌ری‌» (و یا: «ق‌رو») است که این ماده دلالت بر جمع شدن و اجتماع دارد و «قریه» ‌را هم از این جهت «قریه» گفته‌اند که مردم در آن جمع می‌شوند (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص78) درواقع، «قریه» بر وزن «فعله» دلالت می‌کند بر هیأت و شکل واحدی که از جمع شدن پدید می‌آید، و هم به معنای سرزمینی که مردم در آن جمع می‌شوند، به کار می‌رود (بقره2/58، یوسف/109) هم به معنای خود مردمی است که در جایی جمع شده‌اند (اعراف/4، طلاق/8) و چه‌بسا گاه در یک آیه هر دو معنا مد نظر بوده است (قصص/59) (مفردات ألفاظ القرآن، ص669؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص253) و در تفاوت «قریه» با «بلد» و «مدینه» گفته‌اند «بلد» به معنای قطعه معینی از سرزمین است، خواه آباد شده باشد یا خیر؛ در مفهوم «قریه» اجتماع و جمع شدن مد نظر است، خواه در مورد سرزمین باشد یا خود مردم؛ و در مفهوم «مدینه» برپا کردن و نظم و تدبیر بیشتر مو نظر است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص254)

«خاویه» اسم فاعل از ماده «خوی» است که این ماده دلالت بر خالی شدن و بر زمین افتادن (سقوط کردن) می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏2، ص225).  
«عروش» جمع «عرش» است؛ و ماده «ع‌رش» دلالت دارد بر بلندی و رفعتی که در چیز بنا شده‌ای مد نظر باشد و به همین جهت به «تخت پادشاهی» عرش می‌گویند (معجم المقاييس اللغة، ج‏4، ص264) و برخی تذکر داده‌اند که در «عرش» حتما مسقف بودن لحاظ می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص558)
تعبیر «خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها» با ظرافت ادبی فوق‌العاده‌ای دلالت بر شدت ویرانی دارد. به جای اینکه بگوید سقف بر روی زمین سقوط کرده، می‌فرماید بر روی سقفش سقوط کرده، گویی ساختمان‌ها زیر و رو شده و سقف در زیر قرار گرفته و این در حالتی است که ویرانی چنان شدید باشد که سقف فرو بریزد و توسط خود دیوارهای خودش مدفون شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص90)

«أَنَّى» از حروف (ادات) می‌باشد که مهمترین کاربردش در دو معنای:
الف. «کجا: أین» (یا: «از کجا: من أین»)
ب. «چه موقع: متی» و «چگونه: کیف»
می‌باشد. (لسان العرب، ج‏15، ص437) در این آیه، در معنای «کی و چگونه» ‌به کار رفته است.

«يُحْيي‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» مرجع ضمیر «هذه» و «ها»، «قریه» است و چون اینجا قریه در معنای مردمی که جمع بوده‌اند به کار رفته، و در فارسی، کلمه‌ای که هم به «سرزمین» و هم به «مردم» دلالت کند، نداریم، لذا در ترجمه «قریه» از کلمه «شهر» استفاده شد ولی در ترجمه این ضمیر، ضمیر جمع، که دلالت بر خود مردم داشته باشد، قرار داده شد.

«يَتَسَنَّهْ» از ماده «س‌ن‌ه» می‌باشد  که این ماده دلالت بر زمان می‌کند (سنه، به معنای سال معروف است). «لم يَتَسَنَّهْ» یعنی گویی سالها بر او نگذشته و مرور سالها تغییری در او ایجاد نکرده است. (معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص103؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص429)
«نُنْشِز» از ماده «نشز» می‌باشد که این ماده دلالت بر رفعت و برتری یافتن دارد و به نحو استعاری در مورد زنی که در مقابل شوهرش سرکشی کند یا شوهری که به زنش زورگویی کند تعبیر «نشوز» به کار برده می‌شود، زیرا می‌کوشد خود را در جایگاهی بالاتر از آنچه دارد قرار دهد (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص431) و در قرآن کریم در مورد از جای خود برخاستن (جا را برای دیگران باز کردن) هم به کار رفته است (مجادله/11) برخی گفته‌اند در این آیه به معنای زنده کردن به کار رفته است، چرا که زنده کردن نوعی رفعت بخشیدن را در دل خود دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص806)

حدیث
1) از پیامبر خدا ص روایت شده است که جبرئیل کتابی بر من نازل کرده است که در آن اخبار سلاطینی که قبل از من بوده‌اند و نیز پیامبرانی که قبل از من مبعوث شده‌اند آمده است.
[سپس شروع به بیان تفصیلی بسیاری از وقایع مذکور می‌کنند تا می‌رسند به اینکه:]
سپس شمعون از دنیا رفت و اردشیر بابکان آن موقع به مدت چهارده سال و ده ماه به حکومت رسید و در سال هشتم حکومتش یهودیان یحیی بن زکریا را کشتند ...
و بعد از اردشیر، سابور بن اردشیر به مدت سی سال به حکومت رسید و آنگاه بود که بخت نصر به حکومت رسید و در ازای خون یحیی هفتاد هزار تن از یهودیان را کشت [طبق روایات وی کافر بود. حکایت یحیی را شنید و گفت شما که پیامبرتان را کشتید من هم برایتان تلافی می‌کنم] و بیت‌المقدس را ویران کرد و یهودیان در سرزمین‌ها پراکنده شدند و در چهل و هفتمین سال حکومتش بود که خداوند عز و جل، عُزَیرِ پیامبر را به جانب اهل شهرهایی فرستاد که خداوند عز و جل آنها را میرانده بود و سپس به خاطر او زنده کرده بود [اشاره به بقره/243] و آنها از شهرهای مختلفی بودند که از ترس مرگ [= طاعون] فرار کردند و در جوار عزیر سکنی گزیدند و مومن بودند و عزیر با آنها رفت و آمد داشت و سخنان و ابراز ایمان کردنشان را می‌شنید و به همین جهت آنها را دوست داشت و با آنها برادری می کرد. پس روزی از آنها غایب شد و وقتی برگشت دید که همگی همچون برگ خزان مرده بر زمین افتاده‌اند. پس غمگین شد و با تعجب از آنچه بدانها رسیده بود که همگی در یک روز مرده بودند، گفت: «چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟» پس خداوند عز و جل همانجا او را میراند و [پیکرش] صد سال در میان آنها درنگ کردسپس او و آنها را برانگیخت و ...

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص225-226

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْقُرَشِيِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ أَبِي رَافِعٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
 إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع نَزَلَ عَلَيَّ بِكِتَابٍ فِيهِ خَبَرُ الْمُلُوكِ مُلُوكِ الْأَرْضِ قَبْلِي وَ خَبَرُ مَنْ بُعِثَ قَبْلِي مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ ...
... ثُمَّ قُبِضَ شَمْعُونُ وَ مَلَكَ عِنْدَ ذَلِكَ أَرْدَشِيرُ بْنُ بَابَكَانَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ عَشَرَةَ أَشْهُرٍ وَ فِي ثَمَانِيَ سِنِينَ مِنْ مُلْكِهِ قَتَلَتِ الْيَهُودُ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا ع ...  وَ عِنْدَهَا مَلَكَ سَابُورُ بْنُ أَرْدَشِيرَ ثَلَاثِينَ سَنَةً حَتَّى قَتَلَهُ اللَّهُ وَ عِلْمُ اللَّهِ وَ نُورُهُ وَ تَفْصِيلُ حِكْمَتِهِ فِي ذُرِّيَّةِ يَعْقُوبَ بْنِ شَمْعُونَ وَ مَعَهُ الْحَوَارِيُّونَ مِنْ أَصْحَابِ عِيسَى ع وَ عِنْدَ ذَلِكَ مَلَكَ بُخْتَ‏نَصَّرُ مِائَةَ سَنَةٍ وَ سَبْعاً وَ ثَمَانِينَ سَنَةً وَ قَتَلَ مِنَ الْيَهُودِ سَبْعِينَ أَلْفَ مُقَاتِلٍ عَلَى دَمِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ خَرَّبَ بَيْتَ الْمَقْدِسِ وَ تَفَرَّقَتِ الْيَهُودُ فِي الْبُلْدَانِ وَ فِي سَبْعٍ وَ أَرْبَعِينَ سَنَةً مِنْ مُلْكِهِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ و جَلَّ الْعُزَيْرَ نَبِيّاً إِلَى أَهْلِ الْقُرَى الَّتِي أَمَاتَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَهْلَهَا ثُمَّ بَعَثَهُمْ لَهُ وَ كَانُوا مِنْ قُرًى شَتَّى فَهَرَبُوا فَرَقاً مِنَ الْمَوْتِ فَنَزَلُوا فِي جِوَارِ عُزَيْرٍ وَ كَانُوا مُؤْمِنِينَ وَ كَانَ عُزَيْرٌ يَخْتَلِفُ إِلَيْهِمْ وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ وَ إِيمَانَهُمْ وَ أَحَبَّهُمْ عَلَى ذَلِكَ وَ وَاخَاهُمْ عَلَيْهِ فَغَابَ عَنْهُمْ يَوْماً وَاحِداً ثُمَّ أَتَاهُمْ فَوَجَدَهُمْ صَرْعَى مَوْتَى فَحَزِنَ عَلَيْهِمْ وَ قالَ «أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» تَعَجُّباً مِنْهُ حَيْثُ أَصَابَهُمْ وَ قَدْ مَاتُوا أَجْمَعِينَ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِكَ مِائَةَ عَامٍ فَلَبِثَ فِيهِمْ مِائَةَ سَنَةٍ ثُمَّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ ...

2) زندیق (=کافر)ی نزد امام صادق ع آمد و سوال و جواب‌هایی رد و بدل شد. امام در میانه بحث به مناسبتی به بحث «رجعت» و اینکه این یک امر ممکن است اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

... و قطعا بسیاری از خلایق به دنیا رجعت کردند، از جمله آنها اصحاب کهف بودند ...،
و از جمله آنها ارمیای پیامبر بود [در برخی روایات، نام پیامبری که مجددا زنده شده، ارمیا دانسته شده است]   که به بیت‌المقدس و پیرامونش که به خاطر حمله بخت‌نصر خراب شده بود نگاهی کرد و گفت: چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ پس خداوند او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و او نگاهی به اعضایش کرد که چگونه التیام می‌یابند و گوشت بر آنها پوشیده می‌شود و اینکه چگونه مفاصل و رگهایش به هم پیوند می‌خورند. پس هنگامی که راست ایستاد گفت: می‌دانم که قطعا خداوند بر هر کاری تواناست...

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص344

رُوِيَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَنَّهُ قَالَ: مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ قَال‏ ...
... وَ قَدْ رَجَعَ إِلَى الدُّنْيَا مِمَّا مَاتَ خَلْقٌ كَثِيرٌ مِنْهُمْ أَصْحَابُ الْكَهْفِ ... وَ أَمَاتَ اللَّهُ أَرْمِيَا النَّبِيَّ ع الَّذِي نَظَرَ إِلَى خَرَابِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ مَا حَوْلَهُ حِينَ غَزَاهُمْ بُخْتَ‌نَصَّرُ وَ قَالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ أَحْيَاهُ وَ نَظَرَ إِلَى أَعْضَائِهِ كَيْفَ تَلْتَئِمُ وَ كَيْفَ تُلْبَسُ اللَّحْمَ وَ إِلَى مَفَاصِلِهِ وَ عُرُوقِهِ كَيْفَ تُوصَلُ فَلَمَّا اسْتَوَى قَاعِداً قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.

3) یکبار هشام بن عبدالملک امام باقر ع را از مدینه به شام می‌خواند و در ضمن ماجراهایی که رخ می دهد یکی از بزرگان علمای مسیحی با امام باقر ع به بحث می‌نشیند و امام صادق ع که همراه پدر بوده‌اند این واقعه را تعریف کرده است تا بدینجا که:

... پس آن نصرانی فریادی زد و گفت فقط یک مساله مانده است که به خدا سوگند از تو می‌پرسم و هرگز به سوی جوابش راهی نخواهی یافت. بپرسم؟
پدرم فرمود: بپرس که با این سوگندت گناهکار شدی.

گفت: خبر بده از دو فرزندی که در یک روز به دنیا آمدند و در یک روز مردند، اما در دنیا عمر یکی 150 سال بود و عمر دیگری 50 سال.

پدرم فرمود: آنها عُزَیر و عُزرة [یا عزیره] بودند بودند. هر دو در یک روز به دنیا آمدند. وقتی به بیست و پنج سالگی رسیدند عزیر سوار بر الاغش به شهری در انطاکیه رسید که بر روی سقف خود ویران شده بود، گفت چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ در حالی که خداوند او را برگزیده بود و هدایت کرده بود؛ وقتی چنین سخنی گفت خدا بر او غضب کرد و او را به مدت صد سال میراند؛
سپس او را همراه با همان الاغ و خوراکی و نوشیدنی‌اش برانگیخت و او به خانه‌اش بازگشت و برادرش عزرة او را نشناخت. پس از آنها خواست که میهمانشان شود و برادرش هم او را میهمان کرد. و کسی را دنبال فرزندان عزره و نوه‌های عزره فرستاد در حالی که بسیاری از آنها پیر شده بودند و عزیر جوانی در سن بیست و پنج سالگی بود.
عزیر دائما از خاطرات برادرش و فرزندان وی تعریف می‌کرد و با اینکه همه پیر شده بودند اما هرچه او می‌گفت به یاد می‌آوردند و می‌گفتند تو از وقایعی که سالها و ماهها از آن گذشت چقدر باخبری؟!
 عزره که اکنون 125 سال داشت گفت: من جوان 25 ساله‌ای همچون تو ندیدم که از آنچه بین من و برادرم گذشته به اندازه تو باخبر باشد. آیا تو از آسمانیان هستی یا اهل زمینی؟
عزیر گفت: من عزیر هستم. خداوند به خاطر سخنی که، بعد از اینکه مرا برگزیده بود و هدایت کرده بود، گفتم، مرا صد سال میراند و سپس برانگیخت تا یقین شما به اینکه خداوند بر هر کاری تواناست بیشتر شود و این هم همان الاغ و خوراکی و نوشیدنی‌ای است که وقتی می‌رفتم از اینجا با خودم بردم که خداوند آنها را همان طور که بود برایم برگرداند.
این موقع بود که همه یقین کردند و خداوند 25 سال دیگر وی را در میان آنها نگهداشت و با برادرش در یک روز از دنیا رفتند.
دلائل الإمامة، ص238-239
برای مشاهده متن اصلی حدیث به طور کامل به لینک زیر مراجعه کنید
http://lib.eshia.ir/15165/1/238

تدبر

1 « أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ ...»: این آیه حکایت شخصی است که او نیز – همانند بسیاری از ما- این مطلب که «چگونه می‌شود که افرادی که مرده‌اند و سرزمینشان زیر و رو شده، دوباره زنده شوند» در ذهنش خلجان می‌کرد. طبق احادیث، او یک پیامبر بود که خداوند او را برگزیده و هدایت کرده بود (حدیث2)، پس مانند کسی که در سوره یس ذکرش گذشت (یس/78، جلسه169) سوالش، از باب مسخره کردن و انکار نبود، بلکه واقعا می‌خواست بداند. خدا هم این واقعیت را هم در وجود خود وی و هم مقابل چشم او پیاده کرد تا حقانیت قدرت خدا را با تمام وجود تجربه کند.

آری، اگر کسی واقعا سوال داشته باشد، خدا این گونه حقیقت را آشکار می‌کند که هم خودش حقیقت را با تمام وجود لمس کند و بفهمد (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ ...) و هم وجودش آیه و نشانه‌ای برای دیگران باشد (لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ)

2 «فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ... فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»

او می‌خواست بداند خدا چگونه مرده زنده می‌کند، اما خداخوردنی و نوشیدنی‌اش را هم بدون تغییر برایش نگه داشت و حتی این را مقدم بر احیای استخوانهای خود و الاغش برشمرد.
درواقع، خدا حقیقتی بیش از آنچه او سوال کرد نشانش داد، برای همین، او پس از اینکه مطلب برایش واضح شد نگفت: «فهمیدم خدا می تواند مرده زنده کند» بلکه گفت «[اکنون] می‌دانم که خدا هر کاری می‌تواند بکند»

آن حقیقت چه بود؟
(دقت کنید که فاسد شدن خوردنیها و نوشیدنیها بسیار سریعتر از پوسیدن استخوان‌های مرده است؛ با این حال، خداوند، اینها را کاملا سالم و بدون تغییر نگه داشت در حالی که بدن و استخوان‌های وی و الاغش را گذاشت بپوسد) ظاهرا خدا می‌خواست نشانش دهد که این گونه نیست که خدا فقط استخوانهای پوسیده و اجزای پراکنده شده را جمع و زنده کند، بلکه اگر اراده کند، می‌تواند مانع فاسد شدن و متلاشی شدن آنها شود.
او هر کاری می‌تواند بکند و او خودش مسبب‌الاسباب (سبب ساز) است، نه اینکه تابع و محکوم اسباب و علل باشد. پس این گونه نیست که پوسیدن (به عنوان یک قانون طبیعت) دست خدا را ببندد و خدا فقط بتواند بعد از پوسیدن، دوباره زنده کند. بلکه می‌تواند اساسا مانع پوسیدن شود.

درواقع، این آیه بخوبی، علاوه بر شبهات مربوط به قیامت،  با استدلال اصلی‌اش (اینکه عزیر مرده بود و دوباره زنده شد) شبهات مربوط به رجعت (که بعد از ظهور امام زمان، بسیاری از افراد رجعت می‌کنند) و با استدلال پیرامونی‌اش (اینکه خوردنی‌ و نوشیدنی‌اش با گذشت این همه سال، سالم و بدون تغییر باقی ماند) شبهات مربوط به طول عمر امام زمان (ع) و نیز شبهات مربوط به سالم ماندن پیکر بسیاری از اولیاءالله بعد از مرگ را هم حل می‌کند.

3 « أَنَّى يُحْيي ... فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً»:

چرا «انظر» را فقط یکبار نگفت و دوبار دیگر تکرار کرد و چرا عبارت «وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ» را وسط این «انظر»ها قرار داد و این را در پایان نفرمود؟

پاسخ (برگرفته از المیزان، ج2، ص362-365):
[تعبیر «أنّی» چنانکه در نکات ترجمه گذشت در اینجا در معنای «کی و چگونه»‌ به کار رفته است.] درواقع، سوال وی از دو بعد است: یکی ناظر به گذشت زمان طولانی و دوم ناظر به چگونگی زنده شدن مرده.
در دو «انظر» اول، این دو زاویه پاسخ داده می‌شود: گذشت زمان طولانی برای خدا هیچ اثری ندارد، ببین که خوردنی و نوشیدنی‌ات تغییری نکرد؛ و مرده را زنده کردن هم کاری ندارد ببین که الاغت مرده بود و الان زنده می‌شود.
این دو مطلب، چون دو مطلب متفاوت است، پس با دو «انظر» بیان کرد؛
و چون این مقدار از مطلب است که به درد دیگران (که در صحنه حاضر نیستند) می‌خورد، همینجا تعبیر «تو را آیه برای مردم قرار دادیم» را آورد،
و بقیه مطلب، (اینکه ببیند چگونه استخوانها برداشته می‌شوند و گوشت رویشان را فرامی‌گیرد) مطلبی بوده که فقط برای خود وی قابل دیدن بوده، و از این جهت، دیگر آیه و نشانه‌ای برای مردم نیست، پس این را با تکرار کلمه «انظر» و مستقل از دو مورد قبل آورد.

4 «أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ ...»
این «او» عطف بر چه چیزی است و این «کـ» این واقعه را به چه چیزی تشبیه می‌کند؟
این مساله معرکه آراء بین مفسران است. در اینجا فقط خلاصه‌ای از تحلیل علامه طباطبایی تقدیم می‌شود:

این آیه و دو آیه قبل و بعدش (که به هم عطف شده‌اند) همگی بعد از آیه‌الکرسی و ضمائمش آمده‌اند. (آیه‌الکرسی، آیه 255 سوره بقره است که دو آیه بعدیش هم غالبا همراهش ذکر می‌شود) در آیه 257 خدا بیان می‌کند که چگونه خداوند مومن را هدایت و کافر را گمراه می‌کند. این سه آیه (258-260) سه مرتبه هدایت به حق را مطرح می‌کند:
آیه اول، مرتبه هدایت به حق از راه استدلال است که در محاجه بین نمرود و حضرت ابراهیم واقع می‌شود [علم‌الیقین].
آیه دوم، مرتبه هدایت از راه نشان دادن است که به عزیر، زنده شدن مرده را نشان می‌دهند [عین‌الیقین].
آیه سوم هدایت به حق، با قرار دادن شخص، در متن سلسله علل ایجاد اشیاء است به نحوی که خود حضرت ابراهیم، پرنده‌های درهم‌تنیده‌ای را که در مکانهای مختلف قرار داده، می‌خواند و زنده می‌کند [حق‌الیقین]

پس آیه می‌فرماید: خداوند مومنان را هدایت می‌کنند: یا از طریق استدلال (که در آیه اول گذشت)، یا همانند داستان عزیر (در این آیه)، و یا آن گونه که در داستان ابراهیم و زنده کردن پرندگان رخ داد.

5 «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ ...»: در منطق اسلام، سوال کردن عیب نیست. عُزیر با اینکه پیامبر بود و علی‌القاعده به مساله معاد باور داشت، از خدا انتظار داشت مطلب برایش کاملا تبیین شود، و وقتی تبیین شد، اقرار کرد که به آن حقیقت علم کامل پیدا کرده است.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Canada
|
۰۳:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
0
0
خداوندا پس چرا کسانی که امروزه ادعای پرچمداری دین اسلام را می کنند از پاسخ دادن به سوال طفره می روند وسوال کنندگان را به اتهام به زیر سوال بردن خودشان به نام دین به بند می کشند وخود شان را برابر با دین می دانند پروردگارا هرچند در اخر با قدرتت انها را رسوا می کنی
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین