کد خبر: ۳۹۰۴۱۱
تاریخ انتشار:
حسين فرحبخش:

سينماي بعد از انقلاب فاقد سرگرمي است!

«پديد‌آمدن سينما از ابتدا نيز با هدف سرگرم‌سازي بوده و متاسفانه سينماي ما بعد از انقلاب فاقد سرگرمي شده است.»
گروه فرهنگی ،  در مرحله اول وجه سرگرمکنندگي يک فيلم برايم مهم است، حسين فرحبخش را بيشتر بهعنوان تهيهکننده ميشناسيم. او در «عطش»، «زندگي خصوصي» و «مستانه» کارگرداني سينما را تجربه کرد و حالا با کارگرداني «آبنبات چوبي» در اين دوره از جشنواره حضور دارد. او مهمترين رسالت سينما را فقط و فقط سرگرمکردن مخاطب ميداند و معتقد است در «آبنبات چوبي» روايتگونهاي پيش ميرود که تماشاگر سرگرم ميشود و با احساس خوبي سالن را ترک ميکند. بايد فيلم را ديد تا بتوان تشخيص داد حرف فرحبخش درخصوص آخرين ساختهاش تا چه ميزان صدق ميکند و چند درصد از مخاطبان سالن را با رضايت ترک ميکنند. در ادامه گفتوگوي ما با اين کارگردان را ميخوانيد.

شما را بيش از هر چيز بهعنوان تهيهکننده ميشناسيم. يک فيلم چه ويژگيهايي بايد داشته باشد که شما را به کارگرداني ترغيب کند؟

به گزارش بولتن نیوز ، در رابطه با فيلم «آبنبات چوبي» از همان ابتدا قصد داشتم که کارگرداني آن را خودم بر عهده بگيرم. از زمان شکلگيري قصه و طرح اوليه در فکر کارگرداني آن بودم. به فيلمهاي اجتماعي علاقه دارم و تم اصلي «آبنبات چوبي» نيز اجتماعي است. تهيهکنندگي، پيچيدگيهايي دارد که کارگرداني فاقد آن است. سينما از نظر من؛ يعني سرگرمي. در مرحله اول وجه سرگرمکنندگي يک فيلم برايم مهم است. اگر فيلمي اين وجه را نداشته باشد سراغ آن نخواهم رفت.

با توجه به اينکه سال 51 فيلمي با همين نام ساخته شده، از اينکه «آبنبات چوبي» سال 93، «آبنباتچوبي» سال 51 را در اذهان تداعي کند هراسي نداشتيد؟

پيش از ساخت فيلمي که شما به آن اشاره کرديد يک فيلم آمريکايي نيز با همين نام ساخته شده بود. فيلم من نه به آن فيلم آمريکايي و نه به فيلم سال 51 ارتباطي ندارد. «آبنباتچوبي» قبل از انقلاب را خيلي سال پيش ديدهام و بهصراحت ميگويم حتي در جزييات نيز اين دو فيلم هيچ ارتباطي به يکديگر ندارند.

گفتيد سرگرمکنندگي فيلم برايتان در اولويت است و اشاره کرديد که «آبنبات چوبي» هم فيلمي سرگرمکننده است. چه ويژگيهايي در «آبنباتچوبي» آن را به يک اثر سرگرم‌‌کننده تبديل کرده است؟

معتقدم وجه اول سرگرمي است و مفهوم و انديشه در قالب سرگرمي بايد به مخاطب منتقل شود. پديدآمدن سينما از ابتدا نيز با هدف سرگرمسازي بوده و متاسفانه سينماي ما بعد از انقلاب فاقد سرگرمي شده است. بنيانگذاران سينما بعد از انقلاب، تروريست تفکر بودند و هر کسي مثل آنها فکر نميکرد از گردونه خارج ميشد. آنها سينما را به سمت عرفان، فلسفه و ديدگاه نخبهگرايي که مطلوب خودشان بود و مردم عادي در آن جايي نداشتند سوق دادند. نتيجه اين شد که امروز کسي براي ديدن فيلم به سينما نميرود و افتخار بعضيها اين است که 35 سال است به سينما نرفتهاند. من به اين عده حق ميدهم که به سينما نروند. خودمان را گول نزنيم و بدانيم که سينماي ما فاقد هرگونه جذابيت است.

سينماي بعد از انقلاب بايد بر پايه سرگرمي شکل ميگرفت و خود را از شر نگاه تروريستي خلاص ميکرد. تروريست تفکر، از تروريستي که با سلاح مردم را ميکشد بسيار خطرناکتر است. او انديشهها را به سمت فسادي که دوست دارد سوق ميدهد. هر کسي هم وارد اين عرصه شد نتوانست اوضاع را بهبود بخشد بهغير از سيفاله داد که دو سه سال توانست کارهايي انجام دهد و متاسفانه او نيز عمرش کفاف نداد.

به سوال شما بازگرديم، «آبنبات چوبي» درخصوص تفاوت نسلها و تفاوت ديدگاه فرزندان با والدين است. پيش از اين نسلها تا اين ميزان با يکديگر تفاوت ديدگاه نداشتند اما در همين 10، 15 سال اخير و حتي اگر محدودتر نگاه کنيم در همين پنج، شش سال اخير فضاي مجازي، فاصله عميقي ميان نسلها ايجاد کرده است. اين تفاوت ديدگاه نهتنها ميان فرزندان و والدين بلکه بين فرزندان يک خانواده وجود دارد. فرزند بزرگ يک خانواده با فرزند کوچک يک خانواده نيز تفاوت ديدگاه دارد. پيشرفت علم، مشکلات اقتصادي و فشار زندگي نيز مانع از اين ميشود که والدين بتوانند خود را بهروز کنند. روز به روز بين پدر و مادر و فرزندان شکاف ايجاد ميشود. همين شکاف مانع از درکشدن آنها از سوي يکديگر شده و به فاجعهاي منجر ميشود که در «آبنبات چوبي» به آن پرداختهايم.

سال گذشته فيلم «رخ ديوانه» اکران شد و به گفته کارگردانش به شکاف ميان نسلها و تاثير فضاي مجازي بر نسل جديد ميپرداخت، کارگردان معتقد بود که اين فيلم از زاويه ديد جوانان به ماجرا نگاه ميکند اما من بهعنوان بيننده اين حس را نداشتم و همچنان آن نگاه پدرانه را احساس ميکردم. آيا شما براي جلوگيري از اين اتفاق راهکاري داشتيد؟

شخصيتهاي اصلي ما در اين فيلم دو دختر 24 و 25سالهاند. با وجود اينکه اين جوانها هم گاهي اشتباه ميکنند ولي حق را به آنها هم دادهايم. وقتي پدر يک خانواده ماهي يک ميليون و نيم حقوق ميگيرد و دخترش بدون اينکه شاغل باشد انگشتري گرانقيمت در دست دارد يا پسرش موتوري گرانقيمت سوار ميشود بايد به اين موضوع فکر کرد که آنها اين پول را از کجا آوردهاند؟ پدر خانواده اگر سکوت کند و از درگيري پرهيز کند اتفاق پشت اتفاق و فاجعه پشت فاجعه رخ ميدهد. مانند رانندهاي که يک نفر را زير ميگيرد و با اين که فقط پاي آن شخص شکسته است ميگريزد، بعد نفر دوم را زير ميگيرد و گردنش را ميشکند و در حين اين تعقيب و گريز نفر سوم را ميکشد. در صورتي که ميتوانست از همان ابتدا جلوي اين فاجعه را بگيرد. تاکيد من در اين فيلم بر اين نکته است که گاهي والدين بهعلت فقر اقتصادي و خجالتي که از بابت اين فقر متحمل ميشوند زبانشان جلوي فرزندشان کوتاه ميشود و فجايعي اتفاق ميافتد که ما در اين فيلم به آن اشاره کردهايم.

خيلي از فيلمها هستند که مخاطب را سرگرم ميکنند ولي به لحاظ کيفيت هنري هيچ نکته قابلتوجهي ندارند. اين سرگرمشدن براي شما چه حد و مرزي دارد آيا صرف سرگرم ساختن برايتان مهم است يا به نوع و کيفيت آن نيز توجه ميکنيد؟

اين نکته را بايد مشخص کنم که نوع سرگرمي براي من مهم است. سرگرمي تعريف و محدوده دارد. سرگرمي نبايد فرهنگ و اعتقادات مردم را به انحطاط بکشاند. منظورم فرهنگ و اعتقادات اصيل است، نه چيزهاي دستساز و من درآوردي. يک، مکتب اهل بيت و دو، فرهنگ ايراني مسائلي هستند که حق نداريم به بهانه سرگرمساختن مردم آن را به انحطاط بکشيم. فرهنگ ايراني از فرهنگ اهل بيت جدا نيست و اين دو مسئله، دو روي يک سکهاند اما بعضي دوست دارند تندروي کنند و چيزهاي اضافهتري براي خودشان بسازند. از سوي ديگر اين حرف کساني را که ميگويند ما بايد به سينما برويم تا چيز ياد بگيريم قبول ندارم. فيلمي که بتوانم با خانوادهام به ديدن آن بنشينم، به مدت دو ساعت سرگرم شوم و بخندم و بتوانم آن را به اطرافيانم نيز پيشنهاد دهم از نظر من سرگرمکننده است.

اشاره کرديد که فيلم سرگرمکننده فيلمي است که يک خانواده بتواند دو ساعت از زمان خود را با آن پر کند و بخندد. با اين وجود سينماي مورد علاقه شما فقط در فيلم کمدي خلاصه ميشود؟

خير؛ اين نکته را نميپذيرم. ميتوان به ديدن يک فيلم ملودرام يا حتي تراژدي نشست و سرگرم شد. فيلمي مثل «بر باد رفته» يک فيلم کمدي نيست اما سرگرمکننده است. اينگونه نيست که حتما بايد فيلم کمدي ساخت و اگر همه فيلمها کمدي باشند قطعا بعد از يک مدت، مخاطب خسته خواهد شد.

متاسفانه مديران ما همواره جوري برنامهريزي ميکنند که همه فيلمها به يک سمت خاص ميروند. براي مثال به ناگهان همه فيلمسازان به سمت فيلمهاي اکشن، طنز يا ملودرام سوق پيدا ميکنند. زماني در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 فيلمهاي اکشني که ما به سختي ميساختيم با مخالفت وزرات ارشاد مواجه ميشد و حالا همان مديران در به در دنبال فيلمسازاني ميگردند که فيلمهايي از همان نوع بسازند. سينما نميتواند تنها به سمت يکگونه برود. حتي تلويزيون هم بايد اين نکته را رعايت کند. گرچه صداوسيماي ما کاملا به اين نکته بيتوجه است و هر چقدر که به تعداد کانالها افزوده ميشود نوع برنامهها با يکديگر تفاوتي ندارد. در صورتي که در خارج از ايران اصلا اينگونه نيست و هر شبکهاي سياست و برنامههاي مستقل خود را دارد.

وقتي ما ميگوييم سرگرمي، خيليها روي اين واژه حساس ميشوند. از کساني که ميگويند ما ميخواهيم فيلم ارزشي بسازيم بايد پرسيد منظورتان از ارزش چيست و اصلا چه کسي تعيين کرده که شما ارزش را ميفهميد. من بارها از مسئولان پرسيدهام ارزش از نظر شما چه مفهومي دارد. اگر ارزش به معناي راضي کردن مسئولان بالادستي است، من آن را ارزش نميدانم. از نظر من ارزش را خداوند تعيين ميکند.

چرا براي نقشي تا اين اندازه متفاوت سراغ رضا عطاران رفتيد؟ بهخاطر موفقيتي که در «دهليز» داشت، فکر کرديد اين نقش جدي و خشن را هم ميتواند ايفا کند؟

بازي عطاران در «آبنبات چوبي» با «دهليز» کاملا متفاوت است. در لحظاتي از «دهليز»، بازي عطاران به کمدي نزديک ميشد اما در اين فيلم نقشي کاملا متفاوت از او ميبينيد. بعيد ميدانم بازيگر ديگري ميتوانست اينگونه اين نقش را بازي کند.

«آبنبات چوبي» چه ويژگيهايي دارد که به مخاطب توصيه ميکنيد ديدن آن را از دست ندهد؟

احساس ميکنم که اين فيلم تلنگر عظيمي به مخاطب خواهد زد. من اين فيلم را با افراد و مسئولان مختلف ديدهام و با پايان يافتن فيلم همه آنها به من گفتند که تحت تاثير قرار گرفتيم. اميدوارم در درجه اول مخاطب با ديدن اين فيلم سرگرم شود و در درجه دوم بر خانوادهها تاثير بگذارد.

خيلي از فيلمسازان متعقدند که رسالت يک فيلم تنها سرگرمي است و عده ديگري بر انتقال مفهوم تاکيد دارند. حسين فرحبخش جزو کدام دسته از اين فيلمسازان است؟

من معتقدم سينما فقط و فقط سرگرمي است و وسيلهاي براي پر کردن اوقات فراغت است اما در سينما ميشود لابهلاي سرگرمساختن مخاطب، مفهومي را نيز منتقل کرد و اگر فيلمسازي توانست اين گونه عمل کند بايد دستش را بوسيد. انتقال مفهوم، پيام و انديشه را الزامي نميدانم. هر کلمهاي براي خود تعريف خاصي دارد. شما نميتوانيد ويژگيها و خواص موز را به اجبار به پرتقال سنجاق کنيد. من ميگويم سينما، سينماست و معنياش؛ يعني سرگرمي. گاهي داستانهايي پيدا ميشود که علاوه بر سرگرمسازي، مفهومي را نيز در دل خود دارند و من ميگويم اگر چنين اتفاقي بيفتد بايد مجسمه آن فيلمساز را از طلا ساخت. اين سرگرمسازي و پر کردن اوقات فراغت بايد با توجه به مختصات فرهنگ هر جامعه شکل بگيرد. اين سرگرمسازي بايد با توجه به ايرانيبودن و شيعهبودن ما شکل بگيرد. حال آنکه در جوامع غربي پر کردن اوقات فراغت با توجه به فرهنگ خودشان اتفاق ميافتد. دليلي ندارد که ما يکديگر را نفي کنيم. متاسفانه در اين ميان مسائلي هست که به اجبار به فرهنگ ما تحميل شده است و فيلمسازان ناچارند آن را رعايت کنند.

منبع:خبرگزاری صبا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین