ای مردم! مثالی زده شد، پس بدان گوش دهید! در حقیقت، کسانی را که به جای خدا میخوانید، هرگز [حتی] مگسی را نیافرینند، اگرچه برایش گرد هم آیند؛ و اگر آن مگس چیزی از آنها برباید، راهی به خلاصی آن از او نیابند. طالب و مطلوب [هردو] ناتوانند.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 28 تیر به آیه 73 سوره حج پرداخته شده و در آن آمده است:
يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب
سوره حج (22) آیه 73
ترجمه
ای مردم! مثالی زده شد، پس بدان گوش دهید! در حقیقت، کسانی را که به جای خدا میخوانید، هرگز [حتی] مگسی را نیافرینند، اگرچه برایش گرد هم آیند؛ و اگر آن مگس چیزی از آنها برباید، راهی به خلاصی آن از او نیابند. طالب و مطلوب [هردو] ناتوانند.
حدیث
1) روزی مگسی روی منصور دوانیقی [خلیفه عباسی] نشست، او را دور کرد، دوباره برگشت، باز او را دور کرد، دوباره برگشت. به امام صادق ع گفت: ای اباعبدالله! خداوند متعال مگس را برای چی آفرید؟
امام فرمود: برای اینکه سرکشان و جباران را ذلیل کند!
علل الشرائع، ج2، ص496
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنِ الرَّبِيعِ صَاحِبِ الْمَنْصُورِ قَالَ:
قَالَ الْمَنْصُورُ يَوْماً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَدْ وَقَعَ عَلَى الْمَنْصُورِ ذُبَابٌ فَذَبَّهُ عَنْهُ ثُمَّ وَقَعَ عَلَيْهِ فَذَبَّهُ عَنْهُ ثُمَّ وَقَعَ عَلَيْهِ فَذَبَّهُ عَنْهُ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لِأَيِّ شَيْءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى الذُّبَابَ قَالَ لِيُذِلَّ بِهِ الْجَبَّارِينَ.
2) از امام باقر ع روایت شده استکه فرمودند:غیر از خدا دوست و پناهگاهی نگیرید که دیگر مومن نخواهید بود؛ چرا که هر سبب و نسب و خویشاوندی و دوستی و بدعت و شبههای قطع خواهد شد.
الكافي، ج1، ص59
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيجَةً «1» فَلَا تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ فَإِنَّ كُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِيجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ
شأن نزول
ابن عباس گفته عرب جاهلی بتهای خود را با زعفران و آب زعفران زینت میدادند و مگسها میآمدند و این زعفرانها را برمیداشتند. (مجمعالبیان7/152) در برخی احادیث از معصومین نیز تعبیر شده که آنها با مشک و عنبر بتها را معطر میکردند و مگسها میآمدند و اینها را میخوردند (کافی4/543).
تدبر
1 « إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ»:
مگس از نظر اغلب ما انسانها، در زمره به درد نخورترین و ضعیفترین موجودات است. آیه هشدار میدهد که همه آنچه بدانها امید میبندید، دست به دست هم بدهند، توانایی آفریدن حتی یک موجودِ (از نظر شما) بهدردنخوری مانند مگس را ندارند؛ و از طرف دیگر، موجود ضعیفی مانند مگس، که براحتی او را میکشیم، اگر یک پره زعفران آنها را بردارد نمیتوانند از او پس بگیرند! آن وقت واقعا چنان کسانی واقعا ارزش امید بستن دارد؟
درست است که امروزه – جز در برخی مناطق هند و ... – بتپرستی وجود ندارد، اما به جای آن پرستش پول و کدخدای جهانی و ... رایج شده است که این مثل را در مورد همانها میتوان دید: امروزه برای عدهای پول، خدا شده است! آیا با پول میتوان یک مگس آفرید و آیا پول میتواند ما را از دست همین مگس کاملا نجات دهد!
(توجه شود: دستکاری ژنتیک و حتی تولید موجود زنده از سلول بنیادین، واقعا «آفریدن» نیست، بلکه حداکثر، تصرفاتی است برای سرعت بخشیدن یا تغییر دادن در مسیر آفرینش خدا. حشرهکشها هم اولا خودشان ضررشان بیشتر است و ثانیا فقط در محدودههای معین به کار میآیند)
2 چرا فرمود «فَاسْتَمِعُوا لَهُ»؟ (یعنی اگر این عبارت نبود، جه فرقی میکرد؟)
در قرآن تعبیر «قل» زیاد آمده، اما اینجا گویی یک فراخوان عمومی است! و خیلی صریح میگوید «آهای مردم! مثلی دارد بیان میشود، بیایید گوش کنید».
شاید به خاطر این است که این آیه جزء مواردی است که خیلی آشکارا دهان همه غیرخداپرستان را میبندد. در تاریخ هم نقل شده که چهارنفر از کافران میخواستند به خیال خود، شبیه قرآن را بیاورند، هرکدام با دیدن یک آیه از این کار ناامید شد، که عبدالملک بصری با دیدن این آیه، به عجز خود اعتراف کرد. (الاحتجاج للطبرسی2/377)
3 «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب»: با توجه به مثل بیان شده در این آیه، واضح است که «مطلوب» (معبودهایی که اینها خواسته خود را از آنها طلب میکردند) ضعیف است؛ ؛ اما چرا «طالب» (خود این بتپرستان که برای خواستهشان سراغ بتها میرفتند) را هم ضعیف دانست؟ ظاهرا چون کسی که به چنان موجود ضعیفی تکیه کند، خودش هم ضعیف خواهد ماند:
نتیجه: همگان، هرچقدر هم شوکت ظاهری داشته باشند، ضیعفاند؛ تنها کسی واقعا ضعیف نیست و قوی است، که پشتوانه واقعا قویای به نام خدا داشته باشد.
و، این منطق کسی است که میفهمید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
حکایت
سید مرتضی در کتاب أمالي (ج2، ص105-107) حکایتی نقل کرده است مرتبط با این آیه: در بصره قاضیای به نام عبدالله بن سوار منصوب شد که مردم حاکمی باوقارتر از او ندیده بودند و بسیار بر کنترل رفتار خود تسلط داشت:
بعد از نماز صبح به محل کارش میآمد و سرجایش مینشست و تکیه نمیداد و همین طور صاف مینشست بدون اینکه اعضای بدنش را هیچ حرکتی دهد و یا به این طرف و آن طرف برگردد و یا اینکه این پا و آن پا کند انگار که یک مجسمه است؛ و این طور بود تا وقت نماز ظهر، که به مسجد میرفت؛ بعد دوباره به محل کارش برمیگشت و همین طور بود تا نماز عصر؛ و بعد دوباره برمیگشت تا نماز مغرب؛ و گاه که برخی از کارهایش باقی مانده بود، دوباره برمیگشت تا نماز عشاء؛ و در کل این مدت نه برای تجدید وضو بلند میشد و نه آبی مینوشید، و روزها چه کوتاه بود و چه بلند، تابستان بود یا زمستان، روالش همین طور بود، نه دستش را تکان میداد و نه با سر اشارهای میکرد و فقط خیلی مختصر سخن میگفت و با کمترین کلمات منظور خود را میرساند.
تا اینکه روزی در جای خود نشسته بود و کارگزارانش هم پیرامونش بودند و مراجعان هم پیش رویش صف کشیده بودند که یک مگسی روی بینیاش نشست. او همچنان ساکت بود. مگس آرام آرام به سمت چشم او حرکت کرد و او همچنان بی اعتنا بود و نه سرش را تکان داد و نه با دستش مگس را دور کرد. مگس روی چشمش رفت و او مجبور شد محکم پلک بزند که مگس بلند شود. اما مگس دوباره برگشت و این بار برگشت و داشت وارد چشم او میشد. بار دیگر محکمتر پلک زد و صورتش را هم جمع کرد، اما مگس مرتب برمیگشت. مجبور شد با دستش او را دور کند و حضار هم داشتند با تعجب حرکات او را میدیدند و مگس مرتب برمیگشت و او دستهایش را محکمتر تکان میداد و دیگر با آستین قبایش هم سعی در دور کردن مگس میکرد.
وقتی دید که مردم با تعجب حرکات وی را نگاه میکنند، گفت: واقعا که این مگس از کنه و سوسک لجوجتر و از کلاغ خودپسندتر است؛ و استغفار میکنم به نزد خدایی که وقتی غرور بر کسی مسلط میشود چگونه ضعف او را به رخش میکشاند. میدانستم که نزد همه مردم متینترین و باوقارترین افراد هستم و خدا با یکی از ضعیفترین خلایقش آبروی مرا برد و سپس این آیه را خواند ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»