کد خبر: ۳۷۱۹۷۱
تاریخ انتشار:
تاملی بر زندگی شهید علی انصاری

استانداری که برای خدمت، از آمریکا آمد و شهید شد

شهيد مهندس احمد اخوين انصاري در خرداد ماه 1323 در خانواده اي مذهبي و متدين در رودسر به دنيا آمد . او تا سال چهارم رياضي در شهرستان رودسر به تحصيل اشتغال داشت و پس از آن به مدرسه نظام تهران منتقل شد و در سال 1340 باموفقيت كامل ديپلم رياضي خود را اخذ نمود
گروه فرهنگ مقاومت - شهيد مهندس احمد اخوين انصاري در خرداد ماه 1323 در خانواده اي مذهبي و متدين در رودسر به دنيا آمد . او تا سال چهارم رياضي در شهرستان رودسر به تحصيل اشتغال داشت و پس از آن به مدرسه نظام تهران منتقل شد و در سال 1340 باموفقيت كامل ديپلم رياضي خود را اخذ نمود . پس از آن وي وارد دانشگاه افسري گردید . در فاصله سالهاي 1338 و 1340 به فعاليت هاي مذهبي اقدام مي كرد و همين امر باعث شد ضد اطلاعات ارتش او را در مظان اتهام قرار دهد و او رااز دانشگاه افسري اخراج نمايد . او پس از اخراج از دانشگاه افسري به زادگاه خود بازگشت و پس از گذراندن دوره يك ساله تربيت معلم به استخدام آموزش و پرورش درآمد و پس از حدود 10 سال خدمت آموزشي در مدارس گيلان وارد دانشگاه تهران شدتا ادامه تحصيل دهد .



به گزارش بولتن نیوز، او پس از اخذ ليسانس رياضي از دانشگاه تهران جهت ادامه تحصيل به آمريكا رفت و اين ادامه تحصيل طبق وصيت پدرم كه هميشه از فرزندان خود مي خواست تا ادامه تحصيل داده و مدارج عالي علمي را به دست آوردند . علي بعد از اين با اخذ مدرك مهندسي صنايع سنگين و مترو در سال 1355 به فلسطين رفت . او در زمان تحصيل در آمريكا با شهيد چمران نيز آشنا شد . او در فلسطين با امام موسي صدر نيز ملاقات نمود و در همانجا نيز آموزش نظامي ديد و سپس به آمريكا باز گشت . ايشان سخنگوي دانشجويان و سخنران انجمن دانشجويان ايران در كاندوليزا سيتي بود . ايشان در انجمن دانشجويان مسلمان با دكتر حسن غفوري فرد كه در آمريكا تحصيل مي كرد آشنا شد . منزل وي در كانزاس سيتي محل تشكيل جلسات و انجمن دانشجويان مسلمان شده بود .

فعاليت هاي شبانه روزي او به نحوي بود كه از طرف سازمان سيا تحت تعقيب قرار گرفت و چند بار هم بازداشت شد . او هنوز تز دكتراي خود را ننوشته بود كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به دعوت دكتر غفوري فرد كه آن زمان استاندار خراسان بود به ايران آمد. در درخواست دكتر غفوري فرد به وجود متخصصان و افراد تحصيل كرده براي كشور تاكيد شده بود . برادرم قبل از ارائه ي تز دكتراي خود به ايران آمد و به عنوان معاون استانداري خراسان مشغول به خدمت شد . البته ايشان در تمام اين مدت كمترين حقوقي از استانداري دريافت نمي كردند

در مدت حضور در امريكا دبير انتشارات انجمن اسلامي بود ودر زمينة انتشار كتب با روحانيون مبارز رابطة بسيار نزديكي داشت ، در طول مدت حضور در امريكا جهت سخنراني به اكثر نقاط امريكا سفر كرد و به دليل دوستي نزديكي كه با شهيد چمران داشت چندين بار به لبنان نيز سفر نمود . وي مسئوليت برگزاري مجالس و تظاهرات را هم در امريكا عهده دار بود . در سال 57 در حاليكه كارهاي رساله دكتري خود را انجام مي داد به ايران برگشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ابتدا به معاونت استانداري خراسان و سپس به استانداري گيلان منصوب شد . درضمن عضو هيئت علمي دانشگاه گيلان و رئيس دانشكده فني گيلان هم بود.



سابقة مبارزاتي شهيد انصاري بعد از تصدي استانداري گيلان بر كسي پوشيده نيست و سخنراني هاي تند و داغ او با استدلالات منطقي در رد عقايد الحادي منافقين مبين اين حقيقت است كه او باري اسلام و حقانيت مكتب و ارشاد مردم لحظه اي آرام نداشت و خدمت او به گيلان و مردم گيلان بسيار آشكار است و حضور او در خانه هاي گلي روستائيان مناطق ييلاقي روشني بخش دلهاي آكنده از فقر و اميد بخشنده حيات روشني بود و در اگثر سخنرانيها گروه ملحد منافقين را به بحث و گفتگو و استدلال دعوت مي كرد.

ورود شهيد انصاري به استانداري گيلان مصارف با بلوا و غوغاي گروهكها ، تحصن هاي به اصطلاح حق طلبانه عناصر معلول الحال با ماسكهاي طرفداري از فلان و بهمان گرديد . اشغال استانداري گيلان و گروگان گرفتن استاندار مكتبي از سوي دست پروردگان امپرياليسم به شرق و غرب به يكباره به ماهيت پليد اين عناصر را بر ملاء ساخت  امت شهيد پرور گيلان به ياري حزب الله با اتخاذ موضع روشن گرايانه خطوط انحرافي اين سرسپردگان كفر و الحاد را مشخص نمود بطوريكه در جريانات سال 59 دانشگاه گيلان ، او در صف مقدم حزب الله همگام با روحانيت به مبارزه با اشغالگران مزدور چپ و راست حركت كرده و اين مكان علم و فضيلت انساني را از وجود عناصر خود فروخته زدود .

او همه چیز را براي خدا و اسلام مي خواست و همه كارها براي رضاي ذات احديت سخنرانيها و مصاحبه هاي شهيد انصاري در رابطه با پيشرفتهاي اقتصادي استان بيانگر حركت بي وقفه است . حزب الله و در خط امام به سوي خود كفائي و بي نياز شدن از صنايع وارداتي كه مي تواند بند رقيت و وابستگي به جهانخواران شرق و غرب بگسلد مي باشد .

او در رشت قبل از ترور در منزل شهيد نوراني ( يار و همرزم ديگرش كه معاونت عمراني و فني استانداري گيلان را داشت ) گذرانده و در ساعت 7 بامداد خونين 15 تير در ماه مبارك رمضان سال 60 در خيابان لاكاني رشت عده اي از مردم كه در حال عبور بودند صداي شليك گلوله هاي آمريكائي را شنيدند و بزرگ مرداني كه بار مسئوليت انقلاب را چون مقلدان ديگر امام صابر و مقاوم بر دوش مي كشيدند ديدندكه به سوي خدا مي روند .

انصاري به ملا اعلي رفت و با هفتاد و دو تن شهداي 7 تير محشور گشت . شهادتش خطوط ارتباطي شرق وغرب را در منطقه رسوا نمود و معياري براي شناخت عظمت خونبار انقلاب شكوهمند اسلامي بود .

شهید انصاری به روایت همسر

سال اول زندگی مشتركمان بود. علی خیلی آرام در كنارم نشست و گفت: «چند روز بیشتر به عید نمانده, حدود 300 تومان دارم, می‌خواستم برای شما هدیه‌ای بخرم ولی فكر كردم با این پول می‌توانم لباسهای نو برای عید خانواده‌ای فقیر بگیرم. نمی‌دانم وظیفه‌ام چیست. فكر كردم اگر با شما در میان بگذارم و شما مرا تشویق كنید كه برای آنها وسایل بخرم باعث می‌شود اگر این كار ثوابی هم داشته باشد شما هم در این مسئله سهیم باشید و این بهترین عیدی برای همسرم است.» زمان سپری شد و این بار آخرین سال زندگی‌مان بود, كودك سه‌ ساله‌ام صبح روز عید با شوق فراوان از خواب بیدار شد تا سال نو را به پدرش تبریك بگوید ولی او در خانه نبود. صبح خیلی زود برای رسیدگی به كارهایش و انجام مأموریتی به شهرستان بندرانزلی رفته بود. نگاهی به فرزندم كردم. او در سن كودكی قرار داشت و نمی‌دانست كه پدرش شاگرد مكتب امیرالمؤمنین است و روز عید برای تقسیم مواد غذایی و رسیدگی به امور نیازمندان از خانه بیرون رفته و برای اینكه خدمتش صادقانه باشد, به من نیز نگفته است. علی همانند صاحب نامش بی‌نشان و بی‌ریا مرحم زخمهای دل نیازمندان بود.



روایت دوم

اوایل تیرماه سال 1360 به مناسبت شهادت 72 تن از گیلان به تهران آمده بودم. عصر روز چهاردهم تیرماه علی آقا تلفن كرد و گفت: «فردا شهید می‌شوم. به دلم افتاده و می‌دانم به لقاء الله خواهم رسید.» بغض گلویم را گرفت و با ناراحتی پرسیدم: «چرا این طور تصور می‌كنید, شما كه تاكنون تلفن‌ها و تعقیبهای زیادی داشته‌اید, اگر ممكن است به جای چهارشنبه امروز به دنبال من بیایید.» نگذاشت جمله‌ام تمام شود و با لحن خاصی گفت: «هرگز میدان را با تهدید خالی نمی‌كنم.» آن روز هر دو ساعت یك بار با ایشان تماس می‌گرفتم تا اینكه صبح روز بعد قبل از وقت اداری, با محل كارش تماس گرفتم ولی هنوز به آنجا نرسیده بود. اضطراب تمام وجودم را فرا گرفت, با خودم گفتم: «خدایا برای علی اتفاقی نیافتاده باشد.» مدت كوتاهی گذشت. درست ساعت 8:30 صبح یكی از دوستانش اطلاع داد به پای انصاری تیر خورده است و باید به گیلان بروم. اما من باور نكردم چون خودش به من گفته بود: «اگر خبرم را شنیدی, مطمئن باش كه به دو جای بدنم شلیك خواهند كرد, به مغزم چون برای خدا می‌اندیشد و به قلبم چون برای مردم می‌تپد.» زمانیكه به گیلان رسیدم, پیكر غرق به خون علی با یازده گلوله در بدن آماده تشییع بود و من در سوگ او جامه سیاه بر تن كردم.

نامه ای از شهید:


دخترم نمی‌دانم درکدامین زمان ایمانت به ظهور خواهد رسید و نمی‌دانم که سرنوشتت به کجا خواهد انجامید ولی پدر وار به تو می‌گویم آن چنان باش که زنان اسوه روزگار بودند مانند فاطمه (س) و زینب (س) فریادرس مظلومین و خصم ظالمین باش و به خانه مظلومین در مقابل آفتاب سوزان زمان سایبان باش و بر سر ظالمین فریاد بزن در مقابل مظلوم متین و موقر باش ولی در مقابل ظالم سکوتت را بشکن و بر سرشان فریاد زن و فریادت را به شیون مبدل کن و شیون را به پیکار و پیکار را به جهاد، و لازم است که در مرحله اول جهاد با نفس را مراعات کن که خود بودن و خودپسندی ریشه اعمال نیک را نیز فنا کند. در خاتمه سلامم را به خوبان و درست کرداران باایمان و نمازگزاران واقعی ابلاغ کنید و طلب دعا که خداوند راه گشاده ما را وسیله و مقاومت ما را محکم کند باشد که انتظار منتظران به پایان رسد. از خداوند عمل صالح و تقوی و ایمان را برایتان خواستارم.

بخشی از وصیت نامه شهید انصاری

اگر مردم در زیر عكس امام (ره) عكسم را جای دهید كه شاید ترشحات روحانی عظیم این مرد بزرگ بر تصویرم, غبار شرف گیرد. چیزی ندارم که برای تو باقی بگذارم ولی بدان که عمری را با شرافت زیستم و در مقابل ناحق هرگز سر تعظیم فرود نیاوردم. تو چو کوه استوار باش اگر کشته شدم زهی خوشبختی، بر مرده‌ام گریه مکن شیرزن باش و مقتدر. کوله‌بارم را برگیر و بقیه را هم را ادامه ده و هیچ‌وقت راه امام را تنها مگذار. اگر همه عدول کردند تنهای تنها به راهت ادامه بده تا در این راه تو نیز به شهادت برسی. از مرگ نهراس چون ترسوها جسارت مبارزه را ندارند. در مبارزه با ضد انقلابیون (مزاحمین اسلام) در هر نوعش مبارزه کن دختر شجاع باش و امیدوارم انقلاب را یاری کنی که خدا یاری‌کنندگان را دوست دارد. ای کاش می‌توانستم آن چیز را که در قلبم هست با تو بگویم ولی زبانم یارای گفتن و یارای نوشتن را  ندارد. برای رسیدن به آگاهی و شناخت قرآن بخوان، تا در فهم بدانجا برسی که شک از دل تو زد دوده شود و برای رسیدن به شهادت روزشماری کنی. در هر سنگر مبارزه مادرت را نیز همراه ببر.

Www.rangeiman.ir
Www.navideshahed.com

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین