آیا واقعا خدا کافی نیست؟ درباره این جمله، هرچه خواستم بگویم، دیدم در حدیث فوق گفته شده است. واقعا آيا در خانه خدا را به روی کسی بسته است؟ آيا او که وقتی ما هنوز نبودیم و نخواسته بودیم، همه چیز به ما داده، اگر بخواهیم، نمیدهد؟ آيا بخيل است و جود و كرم ندارد؟ آيا عفو و رحمت به دست او نيست؟
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام
دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث
تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای
ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد
کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 9 تیر به آیه 36 سوره زمر پرداخته شده و در آن آمده است:
أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد
سوره زمر (39) آیه 36
ترجمه
آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؛ و/که تو را به کسانی غیر از او میترسانند! و کسی را که خدا گمراه کند هیچ هدایتگری نخواهد داشت.
نکات نحوی
«واو» در «وَ يُخَوِّفُونَكَ...» را هم میتوان واو استیناف دانست و هم واو حالیه (إعراب القرآن و بيانه8/ 42). در حالت اول دو جملهی قبل و بعدش مستقل از هماند که اولی استفهامی (استفهام تقریری) و دومی خبری است و در فارسی با حرف «و» به هم عطف میشوند (آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟! و آنها تو را به کسانی غیر از او میترسانند!) اما در حالت دوم به این صورت میشود که «آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست، در حالی که تو را از کسانی غیر از او میترسانند؟!» که میتوان این گونه ترجمه کرد: «مگر خدا بنده خويش را بسنده نيست كه تو را از كسانى جز او مىترسانند؟!» (ترجمه ابوالقاسم پاینده)
«ما لَهُ مِنْ هادٍ» «مِن» حرف جر زائد است (مقصود از «زائد» این است که افزایشی در معنا ایجاد نمیکند، وگرنه واقعا زائد نیست و به لحاظ بلاغی، تعبیر را رساتر میکند) و «هادٍ» در اصل، «هادِیٌ» (مبتدای موخر) بوده که ضمه چون بر «یاء» ثقیل است، حذف؛ و در نتیجه تنوین رفع به تنوین جر تبدیل شده است. («کافٍ» هم همین طور). کلمه «هیچ» بدین جهت در ترجمه افزوده شد که اصطلاحا «نکره در سیاق نفی، دلالت بر عموم دارد» (یعنی چون کلمه «هادیٌ» نکره است و در جمله منفی قرار گرفته، شامل تمام افرادش میشود).
حدیث
1) فَقَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَوُضِعَ إِبْرَاهِيمُ ع فِي الْمَنْجَنِيقِ ... وَ قَالَ جَبْرَئِيلُ: يَا رَبِّ خَلِيلُكَ إِبْرَاهِيمُ لَيْسَ فِي الْأَرْضِ أَحَدٌ يَعْبُدُكَ غَيْرُهُ، سَلَّطْتَ عَلَيْهِ عَدُوَّهُ يُحْرِقُهُ بِالنَّارِ؟ فَقَالَ اسْكُتْ إِنَّمَا يَقُولُ هَذَا عَبْدٌ مِثْلُكَ يَخَافُ الْفَوْتَ؛ هُوَ عَبْدِي آخُذُهُ إِذَا شِئْتُ، فَإِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ. فَدَعَا إِبْرَاهِيمُ ع رَبَّهُ بِسُورَةِ الْإِخْلَاصِ «يَا اللَّهُ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ نَجِّنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ» فَالْتَقَى مَعَهُ جَبْرَئِيلُ فِي الْهَوَاءِ- وَ قَدْ وُضِعَ فِي الْمَنْجَنِيقِ- فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ هَلْ لَكَ إِلَيَّ مِنْ حَاجَةٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ: أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا؛ وَ أَمَّا إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ فَنَعَم! ...
تفسير القمي، ج2، ص73 (با سند و عباراتی متفاوت در: الخصال، ج1، ص336؛ و تفسير فرات الكوفي، ص264، والتفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ع ص533 )
از امام صادق ع (و در برخی نقلها: از امام کاظم ع و امام حسن عسگری ع) روایت شده است: هنگامی که حضرت ابراهیم ع را در منجنیق گذاشتند ... جبرئیل گفت: پروردگارا! این خلیل تو ابراهیم ع است! در زمین غیر از او کسی نیست که تو را بپرستد! آیا دشمنش را بر او مسلط کردهای تا او را با آتش بسوزاند؟! خداوند فرمود: ساکت باش! چنین سخنی را بندهای مثل تو میگوید که نگران از دست رفتن فرصت است! او بنده من است، اگر بخواهم او را میگیرم؛ اگر مرا بخواند (دعا کند) جوابش خواهم داد! در این هنگام ابراهیم ع با [عباراتی شبیه عبارات] سوره اخلاص، خدا را خواند که: «ای الله! ای واحد! ای أحد! ای صمد! ای کسی که نه میزاید و نه زاده شده است و هیچکس همتای او نیست، به رحمت خودت مرا از این آتش نجات بده!» پس جبرئیل در میان زمین و آسمان، در حالی که او را با منجنیق پرتاب کرده بودند، به او رسید، و به او گفت: آیا خواستهای داری که من انجام دهم؟ فرمود: از تو، نه! اما از پروردگار عالمین، بله! ...
2) حسين بن علوان گويد: در يكى از مسافرتها هزينهام به پايان رسيد و در مجلس اهل علم حضور پیدا کرده بودم، يكى از بزرگان به من گفت: براى اين گرفتارى كه به تو نازل شده به چه كسى اميدوارى؟
گفتم: به فلانى.
گفت: به خدا، در اين صورت حاجت روا نشوى، و به آرزويت نرسى و خواست تو بر آورده نگردد!
گفتم: خدارحمتت كند، از كجا میدانی؟
گفت: امام صادق (ع) به من فرمود که در يكى از كتب [آسمانی گذشتگان] خوانده است كه خداوند تبارك و تعالى مىفرمود:
به عزت و جلال و مجد و جایگاه عرشم سوگند كه محققاً آرزوى هر آرزومندى را که به غیر من دل ببندد با نوميدى مىکشانم و به او جامه خوارى در نزد مردم مىپوشانم، و او را محققاً از قرب خود دور كنم و از فضل خود كنار زنم!
آيا در سختيها به غیر من اميد دارد؟ با اين كه همه سختيها به دست من است؟
آیا به ديگرى توجه دارد و در ذهن خود درب خانه این و آن را مىكوبد، با اين كه كليدهاى همه درها به دست من است، و در حالی که همه درها بسته و در خانه من برای هر که از من بخواهد (دعا کند) باز است؟!
كيست در گرفتارىهاى خود به من دل بسته، که من راه را بر او بسته باشم؟
كيست براى هر کار عظیم و دشواری به من اميدوار شده که من اميدش را از خود قطع کرده باشم؟
آرزوهاى بندگانم نزدم محفوظ است آنگاه آنان حفظ و نگهداری مرا خوش ندارند؟!
آسمانهاى خود را پر كردهام از كسانى كه از تسبيح من خسته نمیشوند و به آنها فرمان دادم كه درهاى ميان من و ميان بندگانم را نبندند، آنگاه به گفته من اعتماد نمیکنند؟!
آيا نمىداند هر پيشآمد سهمگینی که در خانه هرکسی را بکوید، احدى جز من (مگر با اجازه من) نمیتواند آن را بر طرف كند؟
او را چه شده كه بیهوده از من رو گردان است؟
به جود خودم چيزهائى به او دادم كه از من نخواسته بود، سپس از او باز گرفتم و او از من نخواست كه آنها را به او بازگردانم و از ديگرى خواست!
آيا گمان کرده كه من، نخواسته، مىدهم، اما اگر از من بخواهند، نمیدهم؟
آيا من بخيلم كه بندهام مرا بخيل مىشمرد؟
آيا جود و كرم ندارم؟
آيا عفو و رحمت به دست من نيست؟
آیا من محل آرزوها نيستم؟ چه کسی میتواند مانع برآوردن آرزوها توسط من شود؟ آيا آرزومندانى كه به ديگرى آرزو دارند نمىترسند؟
اگر همه اهل آسمانها و زمين من آرزو كنند و به هر كدام معادل آنچه را که همه آرزو کردهاند بدهم، از مُلك من ذرهای كم نشود؛ و چگونه مُلكى كم شود كه من همه کارهِی آنم؟
افسوس و دريغ بر آنان كه از رحمت من نوميدند!
و افسوس بر كسى كه مرا نافرمانى كند و مرا در نظر ندارد!
اصول كافي، ج2، ص67-66
متن اصلی حدیث فوق:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ:
كُنَّا فِي مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِيهِ الْعِلْمَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِي فِي بَعْضِ الْأَسْفَارِ
فَقَالَ لِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ
فَقُلْتُ فُلَاناً
فَقَالَ إِذاً وَ اللَّهِ لَا تُسْعَفُ حَاجَتُكَ وَ لَا يَبْلُغُكَ أَمَلُكَ وَ لَا تُنْجَحُ طَلِبَتُكَ
قُلْتُ وَ مَا عَلَّمَكَ رَحِمَكَ اللَّهُ
قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّثَنِي أَنَّهُ قَرَأَ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ:
أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ مَجْدِي وَ ارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي
أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِيَدِي وَ يَرْجُو غَيْرِي وَ يَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي وَ بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي
فَمَنْ ذَا الَّذِي أَمَّلَنِي لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنْ ذَا الَّذِي رَجَانِي لِعَظِيمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّي
جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي عِنْدِي مَحْفُوظَةً فَلَمْ يَرْضَوْا بِحِفْظِي وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لَا يَمَلُّ مِنْ تَسْبِيحِي وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا يُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَلَمْ يَثِقُوا بِقَوْلِي
أَ لَمْ يَعْلَمْ [أَنَ] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِي أَنَّهُ لَا يَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَيْرِي إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِي
فَمَا لِي أَرَاهُ لَاهِياً عَنِّي
أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ يَسْأَلْنِي رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَيْرِي
أَ فَيَرَانِي أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ سَائِلِي
أَ بَخِيلٌ أَنَا فَيُبَخِّلُنِي عَبْدِي
أَ وَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي
أَ وَ لَيْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِيَدِي
أَ وَ لَيْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ يَقْطَعُهَا دُونِي
أَ فَلَا يَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ يُؤَمِّلُوا غَيْرِي
فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِي وَ أَهْلَ أَرْضِي أَمَّلُوا جَمِيعاً ثُمَّ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِيعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ
فَيَا بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي وَ يَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي.
الكافي، ج2، ص67-66
تدبر
«أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ ...» آیا واقعا خدا کافی نیست؟ درباره این جمله، هرچه خواستم بگویم، دیدم در حدیث فوق گفته شده است. واقعا آيا در خانه خدا را به روی کسی بسته است؟
آيا او که وقتی ما هنوز نبودیم و نخواسته بودیم، همه چیز به ما داده، اگر بخواهیم، نمیدهد؟
آيا بخيل است و جود و كرم ندارد؟ آيا عفو و رحمت به دست او نيست؟
آیا کسی میتواند مانع برآوردن آرزوها توسط او شود؟ و آیا با برآورده کردن آرزوهای همگان چیزی از او کم میشود؟
پس چرا ما در زندگی و مشکلاتمان سراغ همه میرویم و تنها وقتی از همه ناامید شدیم، سراغ او میرویم؟ فقط آخرش خدا را قبول داریم، نه اول و آخرش (حدید/3). بیایید اکنون که در این شبهای قدر توجه کردیم که تمام مقدراتمان به دست خداست، از همین اولش خدا را قبول کنیم.
«... وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذينَ مِنْ دُونِهِ ...» وقتی خدا هست، آیا غیر خدا جای نگرانی و ترس دارد؟
آیا ما مشرک نیستیم؟ «من»ی که شغلی دارم و به خاطر آن، از مافوق میترسم؛ منصب و مسئولیتی دارم و از سایر صاحبان زر و زور میترسم؛ شهرتی دارم و از ریخته شدن آبرویم توسط رقبا میترسم؛ و ...؛ و به خاطر آنها و از ترس آنها، کاری که نباید بکنم، میکنم؛ آیا واقعا خدا را به وحدانیتش قبول دارم؟ آیا اصلا خدا را به خداییاش قبول دارم؟ واقعا آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟
«أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»: چرا نفرمود «بِكافٍ لکم» (برای شما کافی نیست) و فرمود « بِكافٍ عَبْدَه»؟
شاید میخواهد توضیح دهد که «چرا خدا کافی است»:
چون ما بنده اوییم و جز او کسی را نداریم: «إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُك»
اگر کسی یادش باشد «عبد او» است، میفهمد که غیر خدا کسی را ندارد؛ و کسی که غیر خدا کسی را نداشته باشد، در مشکلاتش غیر خدا را نمیشناسد، و کسی که غیر خدا را نشناسد، از غیر خدا نمیترسد.
خدا رحمت کند امام عزیزمان را، حتی در پیام قبول قطعنامه 598 (پایان جنگ تحمیلی)، که اغلب، احساس ذلت میکردند، باز عزت عبودیت در کلامش موج میزد:
خداوندا، تو میدانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویی، و "ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمیشناسیم و غیر از تو نخواستهایم که کسی را بشناسیم". ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا، تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیة الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسیدن به خودت جبران فرما. (صحیفه امام خمینی، ج21، ص95، لینک زیر)
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=95
«... وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد»
اگر واقعا خدا کافی است، چرا عدهای از غیرخدا میترسند؟ چرا در تصمیمگیریهایشان ملاحظه همهکس و همهچیز را میکنند غیر از خدا و یاری او را؟
ادامه آیه پاسخ میدهد:
حقیقت گمراهی، وصف حال اینهاست.
کسی که گاه تحت تاثیر شهوت و غضب گناه میکند، گناهکار هست؛ اما معلوم نیست حقیقت گمراهی در موردش صادق باشد، بلکه ممکن است مشمول تعبیر امام سجاد ع در دعای ابوحمزه ثمالی باشد که:
«إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِد ... لَكِن خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي وَ غَلَبَنِي هَوَاي»
(خدایا وقتی گناهی میکردم نسبت به ربوبیت تو انکاری نداشتم و ...، بلکه خطایی است که بر من عارض شده و نفسم فریبم داده و هوای نفسم غلبه کرده)؛
اما کسی که خدا را کافی نمیداند و از غیر خدا حساب میبرد؛ قدرتمندان را جدی میگیرد، اما خدا را جدی نمیگیرد، گمراه است و امیدی به هدایتش نیست.
پاسخ یک شبهه درباره عبارت «مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد»
شبهه
چگونه خدا خودش افراد را گمراه میکند، بعد دیگر راه هدایتی برایشان قرار نمیدهد و علیالقاعده بعدا هم آنها را به جهنم میبرد؟
پاسخ
همه کارهای عالم به خدا نسبت داده میشود؛ اما این به معنای انکار نقش خود افراد نیست. اگر کسی گمراه میشود، خدا او را گمراه کرده؛ اما اقدام خدا در «گمراه کردن»، یک کار دلبخواهی و بیضابطه نیست؛ بلکه به عمل خود افراد برمیگردد.
آیه 26 سوره بقره بخوبی بین این دو نکته جمع کرده: ابتدا میفرماید «خدا گمراه میکند» و بلافاصله میفرماید «جز فاسقان را گمراه نمیکند».
به تعبیر دیگر، «گمراه کردن خدا» یعنی همان نظامی که در عالم قرار داده، که: اگر کسی مسیر فسق و ظلم و فساد را در پیش بگیرد، حتما نهایتش گمراهی است؛
و اگر کسی با انتخاب خودش، خودش را در این مسیر تثبیت کرد، دیگر هیچکس نمیتواند به او کمک کند.