شرایط تلویزیون چندان مساعد نیست و حالا دیگر این واقعیتی است که علاقمندان رسانه ملی را هم به چارهجویی انداخته است. در این شرایط هر ایده و نظری میتواند بازتاب بسیاری پیدا کند.
گروه فرهنگ و هنر:ماجرای امروز؛ معمای ژورنالیسم در سیما شرایط تلویزیون چندان مساعد نیست و حالا دیگر این واقعیتی است که علاقمندان رسانه ملی را هم به چارهجویی انداخته است. در این شرایط هر ایده و نظری میتواند بازتاب بسیاری پیدا کند. دیدگاه محمد قوچانی که در قالب سرمقالهای در روزنامه «سینما» منتشر شد در همین راستا مورد توجه قرار گرفت. ایده محوری قوچانی در این سرمقاله تأکید بر لزوم توانمندیهای ژورنالیستی برای سردبیری تولیدات تلویزیونی بود. این ایده اما چقدر عملیاتی است و سایر کارشناسان چه دیدگاهی درباره آن دارند؟
آقای قوچانی! کدام فقر؟ کدام ژورنالیسم؟
به گزارش بولتن نیوز، ایده محمد قوچانی در سرمقالهاش برای «سینما» درباره فقر ژورنالیسم در سیما واکنشهایی به همراه داشت؛ حمیدرضا مدقق سردبیر و مجری شبکه خبر پاسخ نسبتا تندی به این سرمقاله داده است
طراحی یک پرونده جمع و جور به بهانه میزگردهای داغ برنامه «180 درجه» در روزنامه «سینما» و پیشنهاد نگارش سرمقالهای مرتبط با این برنامه به محمد قوچانی نقطه شروع بازتابهای گسترده برای یک سرمقاله بود. سرمقالهای که محمد قوچانی در کمتر از دو ساعت پس از پیشنهاد ما آن را به رشته تحریر درآورد اما ایده محوری آن آنقدر جذاب و قابل تأمل بود که با نظر سردبیر به جای سرمقاله تبدیل به تیتر نخست روزنامه شد. «فقر ژورنالیسم، فقر سردبیر در تلویزیون» عنوان یادداشت قوچانی به بهانه موفقیت برنامه «180 درجه» بود که خیلی زود مورد توجه رسانههای دیگر قرار گرفت و در برخی روزنامهها بازنشر شد. اهالی تلویزیون اما با نگاهی نقادانه این سرمقاله را خواندند و نسبت به آن واکنش نشان دادند. حمیدرضا مدقق یکی از همین فعالان تلویزیونی است که سردبیری بخش فرهنگ شبکه خبر تلویزیون را برعهده دارد و خود سابقه همکاری با مطبوعات سینمایی را هم دارد.
مرور کوتاه؛ بازتابهای یک ایدهبعد از انتشار مقاله «فقر ژورنالیسم، فقر سردبیر در تلویزیون» در روزنامه سینما ایده محوری آن در فضای مجازی مورد نقد و بررسی برخی فعالان و کارشناسان قرار گرفت. در میان این حجم از نقد و نظر اما یادداشت نسبتا بلند میلاد دخانچی به عنوان مجری برنامه «جیوگی» در تلویزیون بازتاب بیشتری داشت و بعدها در خبرگزاری فارس و سایت مشرق هم بازنشر شد. دخانچی هرچند در ابتدای نقد خود رویکرد نقادانه قوچانی به رسانه ملی را ستوده بود اما در ادامه ضمن ارزیابی این یادداشت در چند محور به این جمعبندی رسید که «به همان میزان که رسانه کنونی از کمبود تهیه کننده رنج میبرد از عدم وجود منتقدان منصف نیز رنج میبرد.» آنچه در ادامه میخوانید پاسخ یکی دیگر از برنامهسازان سیما به پیشنهاد محمد قوچانی برای خروج تلویزیون از وضعیت بحرانی فعلی است.
مدقق: غیرسازی نکنیم!نزدیک به یک هفته پس از طرح ایده «فقر سردبیر و ژورنالیسم در سیما» حالا یکی از «سردبیران تلویزیون» دست به قلم برده و نکاتی را درباره این ایده مطرح کرده است. فارغ از قضاوت درباره نکات مطرح شده و به واسطه استمرار دیالوگ پیرامون این ایده در فضای رسانهای یادداشت حمیدرضا مدقق را در ادامه میخوانیم؛
مطلب محمد قوچانی با عنوان «فقر سردبیر، فقر ژورنالیسم در صدا و سیما» در شماره 144 روزنامه سینما (23 فروردین) دربردارنده یک گزاره اصلی است: ورود بدنه مطبوعاتی کشور و رفع فقرِ نگاه ژورنالیستی سبب کارآمدی صدا و سیما میشود. اما این گزاره در نوشته قوچانی استوار بر بنیانهای محکم و خدشهناپذیر نیست. امری که به نظر نگارنده از ناآشنایی قوچانی با ساختار سازمانی صدا و سیما و ناآگاهی وی از علوم ارتباطات ناشی میشود. همین امر هم سبب میشود مطلبی که ظاهری خیرخواهانه و همگرایانه دارد، در باطن با دمیدن بر آتش دوگانهسازیهای کاذب، مروج واگراییهای بیشتر شود.
* ناآشنایی با ساختار سازمانی صداوسیما: قوچانی ساختار صدا و سیما را نمیشناسد. مثلا او نمیداند که معاونت خبر ربطی به آقای پورمحمدی (معاونت سیما) ندارد و در حالی که حتی بین دستاندرکاران کوچکترین برنامهها (مثلاً دو بخش خبری یا دو برنامه سینمایی یا اجتماعی) رقابتی جدی وجود دارد، منکر چنین رقابتی میشود. بر اساس همین بیاطلاعی نیز میتوان اصلیترین پیشنهاد قوچانی مبنیبر «ضرورت وارد کردن بدنه مطبوعاتی به صدا و سیما» را به سادگی رد کرد، چون برخلاف ادعای او، بسیاری از دستاندرکاران رسمی و غیررسمی سازمان صدا و سیما در معاونتهای گوناگون (صدا، سیما، خبر و برونمرزی) را همکاران مطبوعاتی با خاستگاههای فکری و اجتماعی گوناگون تشکیل میدهند و طبعا آنها در قدرت و ضعف و یا موفقیت و شکست برنامههایی که پخش میشوند نقش موثر و مسئولیت دارند.
* ناآگاهی از علوم ارتباطات: قوچانی با علوم ارتباطات به عنوان علم حاکم بر چیستی، نقش، کارکرد و اثرگذاری رسانهها بیگانه است. او در نوشتهاش اساسا رسانه مهم رادیو را نادیده گرفته و توجه نکرده که لازمه هرگونه نظریهپردازی در زمینه رسانه تلویزیون (و همچنین رادیو)، توجه به تفاوتهای موجود بین قالبهای مختلف برنامهسازی است. بدیهی است که بین خبر زنده تلویزیونی، تاکشو، گفتگوی ضبط شده استودیویی و دیگر ژانرهای برنامهسازی تفاوتهای بسیاری وجود دارد و نظریهای که این تفاوتها را لحاظ نکند به لحاظ علمی و عملی واجد ارزش نخواهد بود. او البته به درستی به این نکته اشاره میکند که «ژورنالیسم امروز فقط محدود به مطبوعات نیست» اما با به کار بردن قید «امروز» در این جمله نشان میدهد که اطلاعی از تاریخ رسانهها ندارد. رادیو و پس از آن تلویزیون نه فقط امروز که از همان بدو پیدایششان ابزارهای ژورنالیستی تلقی شدند و برخلاف باور نادرست رایج در محافل رسانهای ایران که ژورنالیسم را فقط معادل «روزنامهنگاری» میداند، ژورنالیسم در علوم ارتباطات، چتری فراگیر داشته و کاربرد عبارتهای ژورنالیسم مطبوعاتی، ژورنالیسم رادیویی، ژورنالیسم تلویزیونی (و اخیرا ژورنالیسم آنلاین) از دیرباز رواج داشته و دارد. از سوی دیگر قوچانی هر چند که در ابتدا عرصه ژورنالیسم را فراگیر میخواند، اما چند سطر پایینتر با تاکید بر آن که «خلق دوگانهها و دوقطبیها کار را جذاب میکند»، شروع به غیرسازی میکند و با خلق تقابلهای «مطبوعات در برابر صداوسیما»، «خصوصی در برابر دولتی»، «حرفهای در برابر غیرحرفهای»، «کارآمد در برابر ناکارآمد» و «ما در برابر آنها» اولی را بر دیگری ارجح میداند. بر همین اساس این را هم میتوان فرض کرد که چون خود او نیز سابقه مطبوعاتی دارد، آن کس که در نهایت رندانه «حرفهای و کارآمد» قلمداد میشود، احتمالا کسی جز محمد قوچانی نخواهد بود. این نگرش خودپسندانه که متاسفانه سابقهای طولانی در تاریخ رسانههای کشور دارد برآمده از همان دیدگاهی است که ژورنالیسم را فقط و فقط معادل روزنامهنگاری میداند. در این دیدگاه بدون در نظر گرفتن تفاوتهای ذاتیِ موجود بین رسانهها، مطبوعات با رادیو و تلویزیون، رقیب (و گاه حتی دشمن) فرض گرفته میشوند و در حالی که ژورنالیسم مطبوعاتی قدر میبیند و حرفهای خوانده میشود، فعالیت رادیویی و تلویزیونی کم ارزش و غیرحرفهای قلمداد میشود. بدیهی است که ثمره چنین دیدگاهی هم چیزی جز افزودن فاصلهها و عمیقتر کردن شکافها نبوده و نیست. امری که به نوبه خود، احتمالا سبب میشود کسانی نیز در رادیو و تلویزیون متقابلا از قوچانی بپرسند که آیا برچسب به اصطلاح «دولتی بودن» شامل روزنامهها و نشریات نمیشود؟ اگر ژورنالیسم مطبوعاتی ما و سردبیرانش تا این اندازه حرفهای و کارآمد هستند، پس چرا وضعیت مطبوعات ما نابهسامان است و شمارگان پایین؟ چرا پس از این همه سال هنوز در برخی از شهرستانها حتی یک نسخه روزنامه یا نشریه نیز توزیع نمیشود؟ و آیا بدین ترتیب بهتر نیست که «حرفهایها» ابتدا به حیطه کاری خود سروسامان دهند و سپس گام در وادیهای دیگر نهند؟ البته نگارنده ابداًض هیچ یک از این رویکردها را قبول ندارد و به جای کوبیدن بر طبل واگرایی با پیروی از باور حاکم در علوم ارتباطات معتقد است که رسانهها هیچ گاه جای همدیگر را تنگ نکردهاند و به لحاظ تاریخی، نه دشمن و رقیب که مکمل هم بودهاند. علوم ارتباطات همچنین به ما میآموزد که با محو شدن تفاوتهای ذاتی رسانهها، در عصر حاضر با مفهوم «رسانههای همپوشان(convergent media)» روبهرو هستیم. بر این اساس، رسانههای روزگار دیجیتال قابلیت بهرهگیری توامان از هر سه محتوای متن، صدا و تصویر را دارند و ژورنالیست امروزی کسی است که مثلا هم بتواند مقاله بنویسد، هم گفتگوی رادیویی انجام داد و هم گزارش تلویزیونی تولید کند. بدین ترتیب در روزگار همپوشانی، به جای نظریهپردازیهای مبتنی بر فخرفروشی، تفاوت انگاری و دو قطبیسازیهای جعلی و ارجح دانستن یکی بر دیگری که اساسا ضد توسعه است، بهتر است منادی نظریههای همگرای توسعهبخش باشیم. نظریههایی که با تاکید بر «منافع ملی و منافع مشترک همه رسانهها» در پی پدید آوردن یک نظام رسانهای فراگیر باشند. در چنین نظامی، رسانهها فارغ از همه تفاوتهایشان احتمالا میتوانند با پذیرش مسئولیت اجتماعی کارشان، بیش از هر کس دیگری بر عملکرد یکدیگر نظارت کنند و مدافع حقوق هم باشند. علوم ارتباطات یک آموزه بسیار قدیمی هم دارد. این که پیش از نگارش هر مطلب ژورنالیستی، باید به خوبی درباره موضوع، تحقیق و مطالعه کرد. آن قدر که درباره آن به اصطلاح به «اشراف کامل» دست یافت. اما تجربه نشان داده که گاه حتی ژورنالیست باسابقهای مانند محمد قوچانی نیز متاسفانه این آموزه بنیادین را فراموش میکند.
منبع: روزنامه تحلیلی سینما