گروه فرهنگی-شهيد مهدي كوچكزاده از جمله همين جوانان نسل سوم انقلاب است كه هرچند دوران دفاع مقدس را درك نكرد، اما مثل يك رزمنده جبهه جنگ نرم، وارد فعاليتهاي فرهنگي شد تا با اخلاق و كردارش در جذب حداكثري جوانان تلاش كند. مهدي تنها مرد عرصه فرهنگي نبود و ادامه فعاليتش را در لباس پاسداري متصل به دفاع از حرمين زينب(س) و رقيه(س) كرد و عاقبت نيز در همين راه به شهادت رسيد.
به گزارش بولتن نیوز، او در وصيتنامهاش خطاب به جوانان خواستار ادامه راهش در عرصه فرهنگي شده است. مصاحبه زير با سميه روزافزاي همسر و مهدي كاسي همرزم شهيد را پيش رو داريد.
همسر شهيد
براي شروع از خودتان بگوييد خانم روزافزاي؛ فصل آشناييتان با شهيد چه حال و هوايي داشت؟
من متولد 31/6/63 هستم، همسر شهيد مدافع حرم مهدي كوچكزاده با اسم مستعار حامد كه متولد 28/6/61 بود. هر دو اهل گيلان و شهر رشت بوديم. پاسدار بود كه به خواستگاريام آمد و در سال 86 با هم عقد كرديم. مراسم ازدواجمان سال 87 با مهريه 313 سكه به نيت ياران امام زمان(عج) و يك حج و كربلا انجام شد. من و حامد اين دغدغه را داشتيم كه خداي نكرده گناهي در عروسيمان اتفاق نيفتد. با خانواده و اطرافيان صحبت كرديم به لطف خدا عروسيمان باب طبع امام زمان(عج) شد. حاصل ازدواجمان دو دختر به نامهاي ريحانه متولد 89 و فاطمه متولد 93 است.
اغلب خوانندگان ما را قشرجوان تشكيل ميدهد، در زندگي شهيد چه نكتههايي وجود داشت كه بيانش به حال جوانان مفيد باشد؟
حامد بسيار خوشاخلاق، خوشطبع، خونگرم و صميمي بود. عصبانيتهايم را با سكوت جواب ميداد و شرمندهام ميكرد. سعي ميكرد جلوي عصبانيتش را بگيرد و طرف مقابل را نرنجاند. براي بزرگترها احترام خاصي قائل بود. مادرش يك سال پيش به رحمت خدا رفت. رابطه حامد با خواهرهايش بسيار خوب بود و به آنها علاقه داشت. به من و بچهها علاقهمند بود و توجه بسيار داشت. وقتي از سركار ميآمد با تمام خستگيهايش تمام وقت در اختيار ما بود. بسيار نگران تربيت بچهها بود كه در چه محيطي رشد يابند و تربيت شوند. تمام دغدغههاي ذهني و حرفهايي كه ميخواست به من بگويد را در دفترچهاي يادداشت ميكرد. اين دفترچه در مأموريتها حتي سفر سوريه هم همراهش بود و كارهاي روزانهاش را در آنجا برايم مينوشت. وقتي نوشتههايش را مرور ميكنم صفحهاي نيست كه در آن نسبت به من ابراز علاقه نكرده باشد. اين نيز يكي از شاخصههاي اخلاقش بود و خانواده درجه بالايي براي او به حساب ميآمد. وقتي زنگ ميزد بسيار با روحيه از اوضاع سوريه تعريف ميكرد. بعدها در نوشتههايش متوجه شرايط سخت آنجا شدم.
گويا در عرصه فرهنگي بسيار فعال بود. شما هم در اين مسير همراهياش ميكرديد؟
بله، فعاليت فرهنگي ميكرد و دغدغه كار فرهنگي داشت. هميشه ميگفت
زندگيمان شده خوردن، خوابيدن و شهوت بايد بيشتر از اينها براي نظام اسلامي
تلاش كرد. بعضي اوقات از مشغلههايش گله ميكردم ولي او سعي ميكرد با
گزارش كار و صحبت كردن مرا متقاعد و آرام كند همين باعث شد من هم علاقهمند
و همراهش شوم.
چند بار به سوريه اعزام شد؟براي رفتن شما را چطور متقاعد كرد؟
در اولين اعزام شهيد شد. دو سال پيگير رفتن به سوريه بود. وقتي مأموريت اعزام نيرو را گرفت، اصرار داشت همراه نيروها اعزام شود. ميگفت من بايد آموختهها و آموزشهايم را در ميدان عملي جنگ امتحان كنم. واقعاً مرد عمل بود. اعتقاد دارم وقتي كسي را دوست داري بايد علايق و سلايقش را هم دوست داشته باشي به همين دليل راضي به رفتنش شدم. لحظات آخر با اشكهايم تمام شد. خداحافظي در منزل مادرم بود و من مدام اشك ميريختم. هيچ حرفي نميتوانستم بزنم. اصرار داشت اينطور بيتابي نكنم تا با خيالي آسوده راهي شود.
از روزهاي آخر حيات زمينياش چيزي شنيدهايد؟
همرزمانش ميگفتند حامد از سه نفر آشنايي كه همراهش بودند فاصله ميگرفت. گفته بود ميترسم حين شهادتم براي آنها اتفاقي بيفتد. انگار ميدانست شهيد ميشود. چون شوهر خواهرم آقاي مهدي كاسي و حامد با هم به سوريه رفته بودند، به همين دليل ما دو تا خواهر با هم بوديم. يكي از آشنايان زنگ زد و شماره همسر خواهرم را خواست. وقتي تماسهاي مشكوك زياد شد مضطربتر شدم. نزديكيهاي ظهر كوچه خيلي شلوغ شده بود. خواهر كوچكم منزل ما آمد و گفت حامد زخمي شده اما دلم گواهي شهادتش را ميداد.
بعد از شنيدن خبر شهادتش، چه چيزي مرهم بيقراريهاي شما و دخترانتان است؟
تا وقتي پيكرش را نديده بودم خيلي بيقراري ميكردم تا اينكه چشمم به پيكرش افتاد دلم آرام گرفت. انگار دستي روي قلبم خورد و آنقدر آرام شدم كه هر كس حالم را ميپرسيد ميگفتم تا حالا اينقدر خوب نبودهام! دقايقي را تنها پايين پايش نشستم و نجوا كنان دست روي صورتش ميكشيدم. ساكت بود اما انگار جوابم را ميگرفتم. قول گرفتم منتظرم بماند. مطمئنم حامد جسمش نيست ولي در باطن نگهبان ريحانه و فاطمه است. به اين مسئله ايمان دارم كه تنها خدا و خودش آرامبخش دخترهايم هستند. خواب ديده بودند كه حامد گفته است چرا اينقدر ناراحتيد ما زندهايم اين نيز مرهمي براي دلتنگيهايم شد.
در وصيتنامهاش به جهاد اشاره كرده بود و جهاد را نه تنها در ميدان نبرد بلكه پشت جبهه به ما هم توصيه ميكرد. از من خواسته بود زينبوار زندگي كنم. آنقدر عاشق خانواده بود كه در وصيتنامهاش نيز ابراز احساس و علاقه ديده ميشد.
چه خاطرهاي از شهيد داريد؟
براي خواستگاري به منزل خواهرم آمده بود كه صحبتها تا آخر شب طول كشيد. موقع رفتن موتورش را تا سر خيابان كشاند و بعد روشن كرد تا براي همسايهها مزاحمتي نباشد. رعايت حقالناس او مورد توجه خانوادهام قرار گرفت.
بعضي افراد به رفتن جوانها در آن سوي مرزها منتقد هستند. شما چه جوابي داريد؟
جوابم همان جواب حامد است. ميگفت ما تنها از سوريه دفاع نميكنيم، در واقع از كشور و نواميس خودمان دفاع ميكنيم. اگر نرويم روزي بايد در خانه خودمان با دشمن بجنگيم. احساس به خانوادههاي سوري بايد همين احساسي باشد كه به خانواده خودمان داريم.
همرزم شهيد
آقاي كاسي آشناييتان با شهيد از كجا شروع شد؟
سابقه 20 ساله دوستي با شهيد را از دوران تحصيل، مسجد و هيئت مذهبي دارم. در فعاليتهاي داخل شهر به فراخور مسائل فرهنگي و سياسي چند مجموعه فرهنگي تأسيس كرديم. بعد از جذب به سپاه، با فاصله چند ماه با هم كار ميكرديم. از يك خانواده خواستگاري كرديم اول مهدي و بعد من با خواهر خانم او ازدواج كردم.
چه فعاليتهايي داشتند؟
هر كاري كه تكليف بود؛ نظامي، فرهنگي، سياسي و... اولين كسي بود كه جشنواره عمار را در استان گيلان راهاندازي كرد. هيئتهاي داير شده جوابگوي شور انقلابي بچهها نبود. او پيشقدم تأسيس هيئتهاي مذهبي شد. رشادت و دليري حامد در صحنههاي مختلف سياسي مثل فتنه 88 در كف خيابانها محرز بود. نتيجه همه تلاشها اين بود كه خدا او را در بهترين زمان گرهگشاي عمليات نبل و الزهراي حلب كرد. شايد اگر او و امثالش نبودند كل عمليات از بين ميرفت.
در تعامل با جوانان چقدر و چطور در جذب حداكثريشان تلاش ميكرد؟
جمعيت روز تشييع پيكرش نشاندهنده مردمداري و تلاش بيوقفهاش بود. او از درگيريهاي فتننه88 حتي از نقطه مقابل جريان انقلاب دوست پيدا كرده بود. به قليانسراها ميرفت تا جوانها را نصيحت كند حتي در چندين مورد نيز موفق شده بود. با تمام مجموعههاي شهر ارتباط داشت. يك مجموعه فرهنگي راهاندازي كرد و تعدادي جوان در آن كار ميكردند تا هر جا كار گره خورد توسط اين مجموعه حل شود. خيلي خوشخلق و الگوبرداري از رفتار اهل بيت در وجودش جا افتاده بود. كرامت انسانها را با هر سليقهاي حفظ ميكرد. با سربازها رفتار دستوري نداشت بلكه روي قلوب آنها فرماندهي ميكرد.
از عملياتي كه با حامد انجام داديد و نحوه شهادتش بگوييد؟
قرار بود در منطقهاي از سوريه براي آزادسازي دو شهر، چندين بار عمليات صورت گيرد كه امكانپذير نشده بود. اوايل امسال با تلاش و غافلگيري رزمندهها خط شكسته شد. بچهها از اين خط ميخواستند به نوبت شهر و روستاهاي ديگر را فتح كنند و اين مسير بايد مستقيم طي ميشد. ريسك عمليات بسيار بالا و به تبرك اسم حضرت زهرا(س) نام عمليات الزهرا گذاشته شده بود. ما در آن عمليات وظيفه تثبيت را برعهده داشتيم كه سختتر از آفند است. در آن عمليات حامد فرمانده آتشبار بود. او به دليل مسئوليت سنگينش دو شبانه روز نخوابيده بود. از او خواستم چند ساعتي را به نوبت استراحت كنيم. از ساعت شش تا 10 شب خوابيد و من هم كارهاي فني را انجام دادم. 10 شب بيدارش كردم و از 10 تا دو نيمه شب خودم خوابيدم. كل خط را در اين چند ساعت حامد به تنهايي نگه داشت تا منطقه حفظ شود. نيمه شب بيدار شدم دوباره همديگر را ديديم و هماهنگيها را انجام داديم. از سردي هوا داخل ماشين رفتم. چند دقيقهاي گذشت كه صداي انفجاري آمد. متوجه شدم اتفاقي افتاده و سراسيمه دنبال حامد گشتم تا اينكه يكي از دوستان خبر آورد شليك خمپاره 81 و اصابت تركش به پشت سر حامد، رفيق شجاع و محبوبمان را آسماني كرده است.
به عنوان يك دوست و همكار بعد از حامد چه وظيفهاي داريد؟
پركردن جاي كسي مثل حامد وزنهاي ميخواهد كه من خودم را لايق نميدانم. اما در دو جنبه احساس تكليف ميكنم؛ يكي ادامه دادن راه حامد و امثال او، ديگر خواسته حامد كه در وصيتنامهاش از همسرش تربيت زينبي و ولايي فرزندان را خواسته بود. بايد او را در اين فرآيند كمك كنيم.
انگيزه شما و ساير رزمندگان از اعزام به سوريه و دفاع در آن سوي مرزها چيست؟
اينگونه تصميمات اگر با مسائل اعتقادي گره نخورد و از فضاي مادي دور نشويم جواب ندارد. سينه زني در هيئتها و زمزمه «يا ليتني كنتم معكم» بايد جايي به آن عمل شود. دفاع از مقدسات به معني حفظ مرزهاي عقيدتي قطعاً بر حفظ مرزهاي جغرافيايي ارجحيت دارد. اما خارج از بحث اعتقادي، طبق فرمايش حضرت علي(ع): «ذليل نشد مگر آن كسي كه در خانه خودش با دشمن روبهرو شد.» اين فكر عاقلانه نيست كه در خاك كشور بنشينيم تا دشمن وارد خاك شود، آن موقع بايد صدها برابر و هزارها برابر هزينه جان و مال داد. اين يك پيشگيري عقلاني و كم هزينه است و در قبال هزينه امنيت چيزي نيست. در داستان غائله تشكيل داعش آنها تا خالقين استان دياله هم آمدند و اگر همانجا آنها را متوقف نميكرديم حركت بعدي آنها داخل ايران بود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com