نگارنده بازخوانی فاجعه منا را ضروری می داند و در روایتی عامیانه می نویسد: مجبورم و باید بارها و بارها اخبار فاجعه منا را گوش کنم. آری مجبورم و این اجبار ناشی از سوز و گداز درونی است و این سوز گداز باطنی به خاطر جان دادن مظلومانه ی حاجیانی است که سرشار از پاکی و عبادت و اطاعت اوامر الهی شده بودند و حسین گویان بالبانی سرشار از تشنگی به سفر ابدی رفتند.
گروه اجتماعی: در یادداشتی با عنوان «آرامشی بعد از فاجعه منی!» که سید محمدصادق محمدی وفایی آنرا نگاشته است، نگارنده بازخوانی فاجعه منا را ضروری می داند و در روایتی عامیانه می نویسد: مجبورم و باید بارها و بارها اخبار فاجعه منا را گوش کنم. آری مجبورم و این اجبار ناشی از سوز و گداز درونی است و این سوز گداز باطنی به خاطر جان دادن مظلومانه ی حاجیانی است که سرشار از پاکی و عبادت و اطاعت اوامر الهی شده بودند و حسین گویان بالبانی سرشار از تشنگی به سفر ابدی رفتند.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر است:
به سید حسن شش ساله ام گفتم عزیزم تلوزیون را روشن کن.
گفت بابا مجبوری باز اخبار فاجعه ی منا را گوش کنی؟!
گفتم آری مجبورم و باید بارها و بارها اخبار فاجعه منا را گوش کنم.
آری مجبورم و این اجبار ناشی از سوز و گداز درونی است و این سوز گداز باطنی به خاطر جان دادن مظلومانه ی حاجیانی است که سرشار از پاکی و عبادت و اطاعت اوامر الهی شده بودند و حسین گویان بالبانی سرشار از تشنگی به سفر ابدی رفتند.
اکنون نیز که آن عزیزان با سر انجامی نیک و روحی شاد در محضرالهی به سر میبرند،دلغمین من همچنان از کوی آنها می گوید.دل می گوید آیا می دانی آن مهمانان خاص خداوند از دنیا جدا شدند. لباس ها دنیایی را بیرون آورده بودند.به کعبه ی دلها و حرم رسول الله (ص)،مظلومین بقیع،نگاهها کرده بودند و دعاها خوانده بودند.در آن سرزمین وحی بارها و بارها برای پهلوی شکسته و قبرپنهان پاره تن رسول الله گریه کرده بودند.
آن بندگان برگزیده در محضر رسول الله (ص) به خود خدا و با شهادت فاطمه زهرا(س)قول داده بودند،باقی عمر را نیز با اطاعت از خدا صرف کنند.اما در حالی که پاهایی بی رمق شده و تنی خسته داشتند،به دمای بالای گرما و قحطی آب و اکسیژن و نامهری شدید آل سعود مبتلا شدند! مگر جز این است که:
بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار
توکزمحنت دیگران بی غمی/نشایدکه نامت نهند آدمی
اماراستی اگر بنی آدم این همه اعضای یکدیگرند چرا آن وهابیان این همه بی خیال مردن هزار ان ضیوف الرحمن بوده اند؟!
از طرفی حاکمان و مسولین و مفتیان عربستان چه می گفتند؟!
گفتند: «ما هر سال به تمام کشورها اعلام می کنیم که نمایندههای خود را برای آموزش اعزام کنند؛ اکنون اگر انها نتوانستند حجاج خودشان را آموزش بدهند، این تقصیر ما نیست ما مسئول حماقت دیگران نیستیم.»
گفتند: حاجیان فوت شده خودکشی کرده اند!
وزیر خارجه عربستان گفت : «ایرانیها در گذشته با تظاهرات و آشوب در مکه سبب شهادت زائران شدهاند .ایران و رئیس جمهور ایران آخرین کسانی هستند که باید از دموکراسی و سلامت حجاج حرف بزنند!
راستش با ان همه مصیبت و این همه ناحسابی آل سعود بسیار ناآرام شده بودیم.این نا آرامی درونی ادامه داشت تا این که مقام معظم رهبری او که غربیان آیت الله آهنینش خواندند فرمودند:
« جمهوری اسلامی ایران تاکنون خویشتنداری و ادب اسلامی برادری را در دنیای اسلام نگهداشته اما این را بدانند اندکی را بی احترامی به دهها هزار نفر از حجاج در مکه و مدینه و عمل نکردن به وظایف برای انتقال ابدان مطهر عکس العمل سخت و خشن ایران را در پی خواهد داشت»
این تهدید چنان جدی و صریح و منطبق با واقعیت بود که با کمترین فاصله زمانی تغییر و دگرگونی رفتار حاکمان آل سعود را به دنبال داشت. این هشدار مهم و تاریخ ساز مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) که در اصل صدای همه ی ملت ایران هم بود،آرامشی فرا گیر ، همراه با اقتدار و افتخار بر میلیون ها دل داغ دیده حاکم کرد.
راستی اگر پادشاهی وابسته و ترسو می داشتیم چه می شد؟
اگر رهبری محکم و قاطع و شجاع و صریح نداشتیم چه می شد؟
اگر رهبری داشتیم که هر روز و به هر بهانه کشوری را تهدید می کرد و همه می دانستند تهدیدهایی او ارزشی ندارند چه می کردیم؟