گروه سینما و تلویزیون، نخستین ساخته سینمایی سعید آقاخانی تلاشی است برای رهایی از کلیشههای روایی؛ لیکن تکیه بیش از حد کارگردان به تروکاژها و شیوه فیلمبرداری، اصل تخطیهای روایی اثر را به وادی فراموشی میسپارد تا مخاطب با اثری ابتر و ناقص روبرو باشد.
به گزارش بولتن نیوز، «لامپ 100» نام نخستین اثر سینمایی سعید آقاخانی در مقام کارگردان است که
این روزها بر پرده سینماهای کشور اکران میشود. فیلم داستان مرد معتادی را
روایت میکند که به به سبب یک توهم به همسرش مشکوک است. ترک کردنهایش
بینتیجه بوده و تحت فشار خانواده همسرش مبنی بر طلاق دادن دخترشان است.
مرد خسته از وضعیت خود دل به بیابان میزند به این هدف که یا ترک میکند یا
میمیرد.
با شروع فیلم و اتفاقاتی که منجر به گرهافکنی میشود، مخاطب میتواند شباهتهایی میان «لامپ 100» و فیلم «به خاطر پونه» بیابد. گویی شخصیت مرکزی هر دو فیلم، ویژگیهای مشترکی دارند. نخست آنکه هر دو متعلق به طبقه متوسط رو به بالا میباشند. در «لامپ 100» با تاکید بر این مساله که منزل شخصیت اصلی در «میدان مادر» تهران است، نشانه مکانی ذهن مخاطب را به موقعیت اجتماعی شخصیت معطوف میکند و این زمانی توجه بیشتری میطلبد که فیلم در تهران بیش از دیگر نقاط کشور اکران میشود. شباهت دوم در کشمکش دراماتیک است. در هر دو فیلم آنچه داستان را پیش میبرد شکورزی مرد معتاد به همسرش است. شباهت سوم ساختار روایی است که هر دو کارگردان انتخاب کردهاند؛ ساختار تو در تو که مدام از گذشته به حال و سپس به گذشته سفر میکند. همه چیز مدام مرور میشود.
اما آنچه «لامپ 100» را از «به خاطر پونه» برجسته میکند در همان ساختار روایی باید جستجو کرد. آقاخانی با انتخاب توهم به عنوان بخشی از کشمکش شخصیت با فضای اطراف خود، سعی میکند ساختار روایی پاره پاره فیلم خود را توجیه کند. آقاخانی در پی آن است به یک عدم قطعیت دست یابد تا تعلل در انتخاب قهرمان و تعلیق دراماتیک توجیه شود.
اما فیلم از همین ناحیه دچار آسیب میشود. بخش عمدهای از زمان فیلم بررسی توهمات قهرمان است. توهماتی که در قالب تروکاژ با محوریت لامپ 100 نشانهگذاری میشود. در توهم مرد معتاد کودک بیمار میشود، هدیه تولد کودکش را میفروشد و.... تمام توهمات دستمایه شکورزیهای مرد میشود. زمان در هم شکسته میشود. حتی ترتیب رویدادها به بازی گرفته میشود. نمیتوان فاصله میان صحنه تولد و صحنه دادگاه را تشخیص داد. صحنهها از قید و بند زمانی و حتی مکانی گریختهاند. کارگردان هم سعی میکند از ابتدا به ما خط دهد: ابتدای فیلم انتهای فیلم است. و قرار است این ساختارشکنی در پناه موتیف توهم شکل بیگرد؛ ولی آیا چنین اتفاقی میافتد؟
گرههای داستانی به دست توهم بسته میشوند. توهم رابطه پوریا پورسرخ با همسر مرد تنها به سبب وجود DVD یک فیلم، توهم فروخته شدن سکه به یک طلافروش هرزه، توهم حضور یک مرد در اتاق خواب زن و.... توهم همه جا حضور دارد؛ ولی از یک نقطه توهم تبدیل به یک نماد میشود. نمادی که در قالب یک پیرزن عنوان مادر را به خود به یدک میکشد. مشکل فیلم از همین جا عود میکند. فاصله میان توهم بیمارگونه و نمادپردازی بیش از اینهاست. فاصله به سرعت طی میشود و در این بین مخاطب نادیده گرفته میشود. کارکرد توهم در فیلم چیست؟ اگر توهم به این اندازه مهم است که تبدیل به یک موتیف میشود، پس چه نقشی در گرهگشایی فیلم دارد؟ همه آنچه در ابتدا فیلم نقل میشود، نادیده گرفته میشود، حتی لامپ 100.
لامپ نماد اعتیاد قهرمان است. هر جا لامپ میبیند به یاد پایپ و مواد مخدر میافتد و این خیال با تصویری تکرار شونده به مخاطب عرضه میشود. دودی که در حباب آزادانه پرواز میکند، اراده یک انسان را به چالش میکشد. حال در مهمترین لحظات فیلم، خبری از لامپ 100 نیست؛ حتی در خانه مرد چوپان. فراموش میشود سنگ محک شخصیت در پذیرش مواد مخدر همان لامپ 100 است. برای همین اسم فیلم لامپ 100 است و لامپ 100 شاخصهای است بر وجود توهمات ذهنی قهرمان. لیکن توهم فراموش میشود، مرد متحول میشود و به صرف داشتن مقداری بنزین از برزخ چند روزهاش رها میشود و معلوم نیست باد لاستیکها را چه کردهاند!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com