گروه سینما و تلویزیون، داستان، هستهی اصلی یک فیلم را تشکیل میدهد و مانند پی برای یک ساختمان عمل میکند. یک ساختمان هر چقدر هم زیبا و خوش ساخت باشد اگر فندانسیون مناسبی نداشته باشد با لرزشی کوچک فرو خواهد ریخت. فیلم هم اگر دارای داستان خوبی نباشد بعید است به اثر خوبی بینجامد.
به گزارش بولتن نیوز، در این قاعده استثناهایی هم وجود دارد. ممکن است فیلمی که داستان خوبی ندارد با کارگردانی و شخصیت پردازی دقیق، اثری قابل توجه را ارائه کند. اما این استثناها زمانی اتفاق میافتد که فیلمنامه، حداقل از یک رابطهی علت و معلولی منطقی بهره ببرد.
آرایش غلیظ از همین جا ضربه خورده است. شخصیتهای فیلم بدون پرداخت اولیه معرفی میشوند و این مشکل باعث میشود بعد از هر اتفاقی که در فیلم رخ میدهد تماشاچی چرایی رفتار شخصیتها را از خود سوال کند و بدون این که به پاسخ مناسبی برسد ادامهی فیلم را تماشا کند. همین سوالهای بیجواب کم کم مخاطب را از فیلم دور کرده و در یک سوم پایانی کاملا از فیلم جدا مینماید. شخصیت پردازی مهمترین مشکل فیلم است. مخاطب هیچ دلیلی برای رفتارهای لادن نمییابد. لادن چرا باید به مسعود اعتماد کند؟ چرا باید برای فروش جنسِ مسعود، خود را به آب و آتش بزند؟ و سوالهایی از این دست که هیچ دلیل منطقی برای آن یافت نمیشود.
ممکن است عدهای علاقهی شکل گرفته بین لادن و مسعود یا بیماری لادن را علت این رفتارها بدانند. اما علاقهای که بین مسعود و لادن وجود دارد به درستی نمایش داده نشده. آن ها فقط گاهی با هم تلفنی صحبت میکنند و هیچ جلوهی دیگری برای رابطهی بین آن ها وجود ندارد. از طرفی هیچ نشانهای از وجود بیماری در لادن دیده نمیشود. نه قرص میخورد نه رفتارهای نامعقول دارد و نه فراز و فرود در رفتارهایش با دیگران دیده میشود. در یک کلام، چون کارگردان برای رفتارهای آنی شخصیتهایش فکتهای قابل قبولی نمایش نمیدهد، داستان و رفتارهای شخصیت ها اغنا پذیر نیستند. تماشاچی با آن احساس نزدیکی نمیکند و فیلم را به عنوان یک داستان واقعی نمیپذیرد.
با توجه به زمان محدودی که در فیلم وجود دارد، فیلم ساز نمیتواند در مورد همه چیز اظهار نظر کند. مشکل دیگر فیلم هم همین است. داستان از مسیر خود خارج میشود. در دقایقی فیلم کاملا سردرگم است و نمیداند قرار است کدام داستانش را پیش ببرد. شخصیت اصلی گم میشود و داستان آن قدر پیچ و تاب میخورد که کارگردان دست به دامان اتفاقات برای جمع بندی فیلم میشود. این اتفاقات از پیداکردن موبایل هومن توسط مسعود شروع و به پشیمانی بی مورد آقای برقی برای رفتن به سیرک ختم میشود.
دغدغههای اصلی نویسندگان اثر، بسیار ارزشمند است و میبایست با تشویق آنها برای ادامهی راه، بستر مناسبی برای فعالیت آنها در نوشتن فیلم نامههای اجتماعی فراهم آورد. ولی بهتر است کارگردانی کار به شخص دیگری سپرده شود. شخصیتها برای نعمت الله شناخته شده هستند چون خودش در فیلم نامه آن ها را خلق کرده و همین شناخت ذهنی باعث شده که او گمان کند تماشاچی هم مانند خود او شخصیتها را میشناسد و میتواند با آنها ارتباط بگیرد. وجود کارگردانی کارکشتهتر میتوانست به عینیت بخشی تصورات ذهنی نعمت الله و مقدم دوست کمک بیشتری بکند و یا با استفاده از ساختاری متفاوت حرفهای فیلم را دراماتیزه کند. مانند ساختار فیلم دایره زنگی یا ساختاری ضد ژانر مانند کارهای برادران کوئن. ضعف در کارگردانی در بازی گرفتن از بازیگران نیز مشهود است. بازی ها بیش از حد یله و رها هستند و حامد بهداد در این زمینه گوی سبقت را از سایر بازیگران ربوده است. از دیگر مشکلات کارگردانی کار میتوان به استفاده از قاب بندیهای تلویزیونی به جای قاب بندیهای سینمایی اشاره کرد.
آرایش غلیظ، مثل دیگر فیلمهای نعمت الله نیست. در بوتیک، دردهای جامعه را دیدیم. در بیپولی، با طنزی موفق روبرو بودیم که باز هم دغدغههای اجتماعی را بیان میکرد. اما در آرایش غلیظ، شاهد فیلمی سرخوش هستیم که اتفاقاً در خنداندن تماشاگرش موفق است و در این مورد خوب عمل میکند.
در ابتدای فیلم مشاهده میکنیم که زمینهی آشنایی مسعود و لادن فضای مجازی است. فضایی که شاید مهمترین ویژگی آن سطحی بودن شناخت افراد از یکدیگر است و به همین دلیل معمولا روابط عمیق حسی بین کاربران آن برقرار نمیشود. لادن که به تازگی متارکه کرده است تنها راه فرار از تنهاییاش را فضای مجازی میداند و رفته رفته با پست گذاشتنهای در فیس بوک، تنهایی خود را بروز میدهد و همین مسئله باعث سو استفادهی مسعود از او میشود.
مسعود برای نزدیکی خود به لادن از ظرفیت فیس بوک برای شناساندن خود به عنوان دلباختهی لادن بهره میبرد. لادن خود را آن چه هست معرفی میکند و مسعود آن چه نیست. لادن تمامی وجود خود را برای دوستانش در فضای مجازی آشکار میکند و مسعود فقط بخشی از آن را که به کار او خواهد آمد. و همین اختلافات است که عامل آسیب رسیدن به لادن میشود. متاسفانه فیلم فضای مجازی را فقط در ابتدا نمایش میدهد. با وجود این که عامل اصلی این اتفاقات همین آشناییهای سطحی است در ادامهی آن هیچ اشارهای به آن نمیشود.
فیلم با bad man های خود بسیار مماشات میکند و به هیچ کدام از آن ها آسیب جدی وارد نمیکند. فاتحی که عامل کتک خوردن مجید است هیچ وقت تاوان کارش را نمیپردازد و یا مسعود که به راحتی از مهلکه میگریزد فقط ضرر مالی به او وارد میشود. فیلمی که اصرار دارد داستانهایش را به پایان برساند بهتر بود راهکاری را برای عاقبت آن ها نیز می اندیشید.
فیلم بیشتر به فرجام تلخ قربانیان رفتارهای اجتماعی میپردازد. مجید که قربانی خشونت است در پایان با آتش زدن بار برای انتقام گرفتن، آیندهاش را تباه میکند. لادن که در تمامی صحنهها بدون آرایش و با ظاهری نجیب ظاهر شده بود در اثر شکستها عاشقی متوالی بین دو راهی خیر و شر، تسلیم شر میشود و راه تباهی را آغاز میکند. فیلم با فرجامی که برای شخصیتها میسازد از آن ها سلب مسئولیت میکند و تمام تقصیرها را به گردن اجتماع میاندازد. صیانت فردی آدمها در نظر گرفته نمیشود و همهی انسانهای اجتماع را به یک چشم نگریسته میشود. اما در حقیقت جامعه به امثال لادنهایی دیگر نیز ستم کرده است ولی آن ها با استفاده از قدرت تعقل خود راه درست را برگزیدهاند.
در مجموع آرایش غلیظ در انتقال پیام خود با لکنت مواجه است که عامل اصلی آن عدم پرداخت کافی شخصیتها و اغنا ناپذیری وقایع فیلم است و به همین دلیل محتوای اثر در زیر سایهی این ضعف گم میشود و در نهایت فیلم نه میتواند داستان خود را به درستی روایت کند و نه محتوایش را به تماشاچی برساند اما دغدغههای نویسنده و کارگردان قابل توجه و شایسته تقدیر است.