خاطره می تواند جلوی تحریف تحولات تاریخی را بگیرد؛ چراکه ممکن است تاریخ نویس به دلیل گرایش های خاص ایدئولوژیک، به تحلیل نادرست وقایع بپردازد؛ اما خاطره؛ چون نقل مو به موی حوادث می باشد و تا حدودی گرایشهای ایدیولوژیک در آن دخالت ندارد، میتواند نتیجه درستی از یک تحول ارائه دهد. خاطره نویس همواره باید سعی کند که سادگی، صمیمیت، پرهیز از خیالپردازی، برجستهسازی، حذف زوائد، زیبایی در نوشتار و تاثیر گذاری را در نوشتار خاطرات خود رعایت کند تا بتواند که مخاطب خود را به اقناع برساند.
حال تصور کنید نویسنده این خاطرات خود یک خبرنگار باشد، خبرنگاری که در بطن ماجراهایی حساس، سیاسی و حتیشگفتانگیز قرار گرفته است. برخی از اتفاقات و خاطراتی که یک خبرنگار آنها را مشاهده میکند در همان زمان، یا امکان انتشار ندارد و یا اینکه ارزش خبری آن پس از گذشت زمان بیشتر میشود. اگر این ارزش افزوده منتشر نشود، قطعا آن اتفاقات نیز به فراموشی سپرده میشود.
مرتضی غرقی خبرنگار کنونی صدا و سیما که به گفته خودش به بیش از 70 کشور دنیا سفر کرده است یکی از خبرنگارانی است که هیچگاه ارائه خاطرات خود به مخاطبین را فراموش نکرده است. وی در جدیدترین کتاب خود با نام «خیابان 42» به ارائه خاطرات چند سال حضور خود در کشور آمریکا و شهر نیویورک پرداخته است.
به بهانه انتشار این کتاب و اتفاقات و مسائلی که در آمریکا مورد توجه رسانهها نیست با مرتضی غرقی به گفتوگو نشستیم و نظر او را درباره برخی از این اتفاقات جویا شدیم. بخش اول این گفتوگو را در ذیل میخوانید.
با توجه به اینکه شما چند سالی را در نیویورک به عنوان خبرنگار حضور داشتهاید، برخی از رسانهها فعالیتهای بسیاری انجام میدهند و روایات خاصی را که در دنیا به آن شکلی که مطلوب خودشان است را ارائه میدهند. در این بین برخی از گروهها و NGOهای خارجی هم شکل میگیرند که به گفته خودشان تنها امیدشان ایران و رسانههای جمهوری اسلامی ایران است. اما با این وجود زمانی که برخی رسانههای ما کمی فروغ بینالمللی پیدا میکنند، سریع بایکوت خبری میشوند، از روی ماهوارههای پایین کشیده میشوند تا اینکه روایات واقعی دیده نشود؛ در این بین وجود احیای رسانههای مستقل در برابر رسانه های موسوم به جریان اصلی تا چه حد ضرورت پیدا میکند؟
یک نکته در پاسخ مطرح میشود که به نظر من هیچ رسانه مستقلی در دنیا وجود ندارد؛ یعنی همه رسانههایی که به نوعی ادعای استقلال در دنیا میکنند، وابستگیهایی دارند که ممکن است این وابستگیها به جریانهای قدرت باشد و یا زمانی به انسان یا منبعی که میخواهد یک جریان اصلاحی را راه بیندازد.
رسانهای وابستگی غیرقابل پذیرش دارد که وابسته به دولتهای غربی و صهیونیستی باشد
البته این نکته هم طبیعی است یک رسانه به تنهایی نمیتواند کار و حرکت کند و همزمان هم پشتیبانیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشد. اما در این بین این وابستگیها گاهی مخرب و گاهی سازنده است. اگر رسانهای یک جریان اجتماعی و یا یک جریان ضد جنگ را در دنیا به راه بیندازد، درست است که این رسانه استقلال ندارد اما این یک وابستگی منحط نیست. در این بین جریانی وابستگی غیرقابل پذیرش دارد که وابستگی به دولتهای غربی و صهیونیستی داشته باشد.
رسانههای آمریکا هیچگاه به مردم نگفتهاند که تاکنون چه فجایعی را به راه انداختهاند
اما در جواب این سوال که آیا در خود آمریکا که مهد آزادی و دموکراسی است، آیا رسانههای آنجا نیز به شکل واقعی هم آزادی دارند یا خیر؟ باید بگویم که در آمریکا رسانهها آن طور که ادعا میکنند، آزادی ندارند، به هرحال در دنیا مباحث زیادی وجود دارد، مثلا جنگهایی که آمریکا در دنیا به راه انداخت (عراق، افغانستان) و در این بین کشتارهایی که از غیر نظامیان کرده و اینگونه مسائل هیچگاه در رسانههای آنها عمقیابی و موشکافی نشده و به مردم نگفتهاند که دولت آمریکا در عراق و افغانستان چه فجایعی را به راه انداخته است؛ البته شاید به کشتهشدن انسانها اشاره کنند اما نمیگویند که گناه آنها چه بوده و به چه شکلی کشته شدهاند.
در این بین هیچگاه نیز شما شاهد این نیستید که برای مثال آنها مقالهای بنویسند و دولت آمریکا را محکوم کنند و واقعیات را نشان دهند. یا در مثالی دیگر در بحث فلسطین، شما کمتر در روزنامهای آمریکایی میبینید که از درد و رنج مردم فلسطینی مطلبی نوشته شده باشد. در این بین هم هیچگاه از جریانات تندی که از جانب عربستان و پاکستان حمایت میشوند و غیرمستقیم هم به آمریکا وابستگی دارند نیز صحبت نمیشود. آنها هیچگاه نمیآیند جریان اصلی را موشکافی کنند که در اصل اینها در حوزههای علمیه امارات و پاکستان تربیت شدهاند که مستقیما هم زیر نظر آمریکا فعالیت میکنند.
فرهنگ بیبندوباری و ابتذال محصول صادراتی آمریکا است و در کشور خودش توزیع نمیشود
فرهنگ یک موضوع عام است، شما هیچگاه در آمریکا و بسیاری از شهرهای آن فاحشهگری نمیبینید چرا که اینکار در آنجا ممنوع است. تلویزیونهای داخلی کشور آمریکا اصلا یک فیلم مبتذل آمریکایی را پخش نمیکنند. این فرهنگ بی بندوباری و ابتذال، از فرهنگهای صادراتی آمریکاست که در داخل خود کشور آمریکا اینگونه نیست؛ اگر پلیس آمریکا از کسی مواد مخدر بگیرد به شدت با او برخورد میکند اما همین پلیس آمریکا و انگلیس با طالبان زد و بند میکنند که در افغانستان موادمخدر بکارند و در ایران و دیگر کشورهای دنیا توزیع کنند و از نظر انها این مسئله هیچ مشکلی ندارد و با همین طالبان که از نظر آنان تروریست هستند، مذاکره هم میکنند اما اگر ما با آنها مذاکره کنیم چه برخوردی میکنند؟ نوع فرهنگ دوگانه و تبعیضآمیزی که در عرصههای سیاسی و اقتصادی وجود دارد در بحث فرهنگی هم وجود دارد.
زمانی که ما در کنفرانسهای مطبوعاتی حضور داشتیم، خبرنگاران صهیونیست به سراغ مسائل ایران نمیرفتند
در کنفرانسهای مطبوعاتی عمدتا این خبرنگاران هستند که به آن برنامه جهت میدهند، برای مثال صهیونیستها در یک کنفرانس مطبوعاتی، 10 نفر خبرنگار فرستادند که بحث هستهای و سلاحهای ایران را از دبیر کل سازمان ملل سوال کنند. من زمانی که میدیدم سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و سفارت کاری را انجام نمیدهند، خودم میرفتم به خبرنگار العالم و پرستیوی سوالهایی را میدادم و میگفتم که وارد بحثهایی مانند فلسطین، غزه و سلاحهای کشتار جمعی اسرائیل بشوید. کار به جایی رسید که خبرنگاران صهیونیست دیدند اگر یک سوال کنند قطعا بمباران میشوند به همین خاطر آرام آرام ساکت میشدند و زمانی که ما حضور داشتیم دبیرکل سازمان ملل را کمتر به سمت مباحث سلاحهای ایرانی و بحث هستهای میبردند.
آمریکاییها از چالش میترسند و فقط به سوالهایی که در جهت منافعشان باشد پاسخ میدهند
در این بین پس چرا آمریکا اجازه نمیدهد تا ما در واشنگتن دفتر داشته باشیم یا در کنفرانس مطبوعاتی حضور داشته باشیم؟ پاسخ آن این است که آنها به این دلیل که از به چالش افتادن میترسند، عادت کردهاند که فقط به یک سری سوال که در جهت منافع آنها است، پاسخ دهند.
پدیده جدید رسانه جمهوری اسلامی ایران با وجود صدای ضعیف در وجدانهای بیدار آمریکا تاثیر گذاشته است
ما یک پدیده جدید به عنوان رسانه جمهوری اسلامی ایران هستیم، ما حرفهای زیادی در دنیا داریم که بگوییم. همین مسئله باعث شده است که حرفهای ما اگرچه اندک و بلندگویمان ضعیف است اما در وجدانهای بیدار آمریکا تاثیر بگذارد؛ البته آمریکاییها هیچگاه نمیخواهند این اتفاق رخ دهد.
آزادی اطلاعاتی آمریکایی همانی است که خود آنها دوست دارند
طی آن 6 سالی که در نیویورک بودم هیچوقت به من اجازه ندادند با مقامات حرف بزنم، حتی میگفتم شما حرف خودتان را بزنید، ولی حاضر نشدند. آنها آزادی اطلاعاتی را بهگونهای تعریف کردهاند که خودشان دوست دارند. آنها نگرانند و میخواهند افکار خودشان را تزریق کنند؛ آنها میدانند که اگر نسلی معتاد شد دیگر ثبات و تعادل بر آن حاکم نیست و این را به کشورهای در حال توسعه تزریق میکنند اما برای خودشان مراقب هستند.
آمریکاییها با تمام قدرت مراقب هستند که جوانان آمریکایی دچار انحطاط نشوند
آنها با تمام قدرت مراقبند که جوانان آمریکایی دچار انحطاط و اعتیاد نشوند، اگر صدای ضبط شما در خیابانهای آمریکا زیاد باشد، پلیس شما را جریمه میکند. یا حتی اگر مشروب را بدون پاکت در دست بگیرید و قدم بزنید، پلیس با شما برخورد میکند. اما اگر در کشور ما کسی مشروب بخورد و پلیس او را دستگیر کند میگویند آزادی اعمال نشده است، این کجا به معنای آزادی است؟
در آمریکا قانون اجتماعی اولویت دارد؛ بسیاری از مردم در برابر قانون با هم برابرند. این اجرای قانون به مردم آرامش میدهد و همین باعث شده است که جامعه آنان ثبات داشته باشد و هیچکس حق دستبلند کردن روی دیگری را نداشته باشد.
در کتاب شما موضوعی را دیدیم که برای امام جماعت مسجد امامعلی(ع) که در مورد اسرائیل حرفهایی را مطرح کرده بود، خط قرمزهایی را کشیده بودند. آیا مثالهای دیگری نیز دارید که آنها در رسانههایشان مطرح نمیکنند؟
مسلمان در جامعه آمریکایی احساس امنیت نمیکند چرا که مدام در ذهن آنها تزریق میشود که اسلام برابر با تروریسم است
جریانی که در آمریکا و غرب به راه افتاده است، تحت عنوان اسلام هراسی است و به مسلمانان با دید تروریست نگاه میکنند؛ زمانی که یک مسلمان در آمریکا بخواهد آرام زندگی کند، مطبوعات و رادیو تلویزیون، عمدتا اسلام هراسی را ترویج و امنیت را از مسلمانان سلب میکنند. این یعنی مسلمان در جامعه آمریکایی احساس امنیت نمیکند چرا که مدام در ذهن آنها تزریق میشود که اسلام برابر با تروریسم است و همین امر باعث سلب آرامش میشود.
آمریکا بعد از 11 سپتامبر دیگر اجازه نفس کشیدن هم به مسلمانان نداد و ارتباط مسلمان آمریکا با جهان قطع شد
دومین نکته اینکه بعد از 11سپتامبر دیگر اجازه نفس کشیدن را هم به مسلمانان ندادند. دولت و پلیس آمریکا بعد از 11 سپتامبر به منازل مسلمانان ریختند و هرچه لوح فشرده و کتاب داشتند را جمعآوری کردند و بسیاری را هم زندانی کردند. این مسئله باعث شد که ارتباط جامعه اسلامی خارج از آمریکا با مسلمانان داخل آمریکا قطع شود. این مسئله به معنی آن است که آمریکا توانسته است که جامعه خود را آن طور که دوست دارد اداره کند.
آمریکا مسلمانان را از کشورهای مختلف به بهانه تروریست ربوده و به گوانتانامو میبرد
این اتفاقات باعث شده است که مسلمانان داخل آمریکا جرات ارتباط با مسلمانان خارج از کشور را نداشته باشند و یا اکنون در بحث گوانتانامو کسانی وجود دارند که تحت تسلط آمریکا هستند. اینها مسلمانانی از دنیا هستند که از کشورهایی مانند الجزایر، لیبی، مصر و عراق تحت عنوان تروریست و انسان خطرناک ربوده شده و به زندان گوانتانامو برده شدهاند. این امر خود نقض حاکمیت و نقض حقوق شهروندی تلقی میشود.
اطلاعاتی وجود دارد که آمریکا 60 زندان مخفی دارد، تا به حال چه کسی از نزدیک زندان گوانتانامو را مشاهده کرده است؟ و یا اینکه ما شاهدیم هیچگاه اجازه ندادهاند کسی از سلاحهای اتمی آمریکا بازدید کند.
چند کوبایی سالها است که در زندانهای آمریکا حضور دارند و در این باره نزاعهای بسیاری وجود دارد. یا حتی جمع دیگری از مسلمانان یا سیاهپوستان آمریکا هم سالها است که در زندان هستند. ما در رسانههای خودمان شاهد این نبودیم که با این دید به این مسائل نگاه کنند و پرسشگری داشته باشند در حالی که در آمریکا گروههایی هستند که در حمایت از اینها فعالیت میکنند. یعنی اصلاً سوژه رسانههای ما نیستند. این اختلاف رفتاری در رسانهها ناشی از چیست؟
صدای بلندگوهای رسانههای غربی آنقدر بالا است که ما صدای رسانههای خودمان را نمیشنویم
صدای بلندگوهای رسانههای غربی گاهی آنقدر قوی است که بعضی از اوقات ما هم در منزلمان صدای رسانه خودمان را هم نمیشنویم. بیش از 70 درصد از رسانههای اصلی دنیا در اختیار غرب است. آنها هرچه را میخواهند مطرح میکنند و هرچه را که نخواهند نیز مطرح نمیکنند.
چه کسی باید به حقوق مسلمانان که در غرب و آمریکا مطرح میشود، بپردازد؟ رسانهای که در اختیار آنها است یا رسانههای مستقل؟ در این بین رسانههای مستقل آن چنانی وجود ندارد و یک سری از رسانههای محدود مطبوعاتی هم هستند که محدود به جریان AntiWar (ضدجنگ) یا کمونیست می شوند که از قبل هم وجود داشتند.
پس یعنی اکنون بلندگویی وجود ندارد که آلام مردم را به گوش جهانیان برساند چرا که آنها هیچ اطلاعی از این موضوعات ندارد. علاوه بر اینکه دولتی که خود را مردمی میداند باید اجازه دهد مردم و خبرنگاران در تمام اجزای دولت موشکافی کنند، در حالیکه کسی اجازه بازدید از زندانهای آمریکایی را ندارد و طبیعی است که خبری هم به گوش آنها نمیرسد چرا که قدرت دست آنها است. همین مسئله باعث شده است که آنها به نوعی بایکوت خبری شوند.
شکنجهدادن در خاک آمریکا ممنوع است به همین خاطر مسلمانان را به گوانتانامو میبرند
اینها در اصل در یک انزوای خبری قرار گرفتند و علت آن هم این است که اینکه در دنیا زور و تزویر حاکم است. در این بین و با این فشارها کدام خبرنگار جرات دارد که از گوانتانامو بازدید کند. گوانتانامویی که حقوق شهروندی به شدت در آن نقض شده است.
علت اینکه مسلمانان را به زندان گوانتانامو میبرند این است که طبق قانون اساسی آمریکا، شکنجه دادن در خاک آمریکا ممنوع است، به همین خاطر، شکنجه را در خاک گوانتانامو انجام میدهند تا اینکه دادگاه، دولت آمریکا را بازخواست نکند.
با وجود اینکه نوشتن و روایت این واقعیتها میتواند بسیار مفید باشد، چرا اکثر خبرنگاران طی سفرهای خارجی خود به آن صورت مطلب یا گزارشی از این دست ارائه نمیدهند یا اگر ارئه شده، دیده نشده؟
یکی از آسیبهایی که در کار خبرنگاران و به ویژه خبرنگاران عرصه بینالمللی وجود دارد این است که آنها و به طور کلی ما عادت نکردیم که طی سفر به خارج از کشور تجربیات خودمان را به صورت مکتوب منتقل کنیم.
اگر به برخی از خارجیها نگاه کنیم و کتاب خاطرات آنها را مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده میکنیم که او یک هفته در تهران بوده و یک کتاب نوشته است در حالی که ما میرویم و 6 سال در نیویورک میمانیم اما زمانی که میخواهیم 4 کلمه مکتوب کنیم، نمیتوانیم. چرا که عادت نکردیم و یا توان آن را نداریم، حال علت این مسئله چیست؟ باید بتوانیم در رسانهها خبرنگارهای خودمان را به شکلی تربیت کنیم که اینها دست به قلم شوند و این یعنی هر چه را که دیدند به صورت مکتوب بیاورند.
مکتوب کردن این مسائل چند حسن دارد: اول اینکه این نوشتهها میتواند به عنوان تاریخ و سرگذشت فرد ارائه شود و دوم اینکه اگر تجربیات حتی در حد 5 سطر هم باشد زمانی که آن فرد به کشور خودش باز میگردد میتواند به آنها بپردازد و آنها را منتقل کند.
علی الخصوص در این بین تجربیات خبرنگارانی که از بودجه دولت استفاده میکنند بسیار مهمتر است. یکی از راههای انتقال تجربیات، نگارش های مکتوب است؛ یعنی خبرنگاران باید عادت کنند که نگارش داشته باشند و خبرگزاریها و رسانهها باید نیروهای خود را به شکلی تربیت کنند که مدام به غیر از خبر، یادداشت داشته باشند و مقاله بنویسند. خبر لایههای سطحی یک موضوع را پوشش میدهد و لایههای عمقی آن احتیاج به فکر و مطالعه بیشتر دارد و این میتواند عمق خبرنگار و هم عمق خبر را بیشتر کند.
چالشهایی که یک خبرنگار بینالمللی آنها را مشاهده میکند شاید تا آخر عمر هم برای دیگری اتفاق نیافتد
متاسفانه ما در ایران کمتر به این موضوع توجه میکنیم اما در غرب به این موضوع توجه زیادی میشود، چرا که رسانه آنها خبرنگار را به خوبی تربیت کرده است. از نظر حرفهای آن چیزی که باعث شد من این کتاب را بنویسم این بود که من همیشه احساس میکردم بسیاری از خبرنگارانی که در خارج از کشور هستند، چه خبرنگاران رسانه ملی و چه مطبوعات و خبرگزاریها، چالشها و مشکلات عدیدهای دارند که کسی از آنها مطلع نیست و عمده اینها خاطراتی دارند که برای بسیاری از آدمها حتی تا آخر عمر آنها نیز اتفاق نمیافتد.
شاید بررسی زندگی شخصی آدمی که مانند بقیه زندگی میکند، برای مردم خیلی جالب نباشد، اما بررسی زندگی یک خبرنگار که تا حدودی هم چهره است برای مردم جالب است آنها علاقهمند هستند که با طرز فکر و زندگی آن خبرنگار آشنا شوند.
من با نوشتن این کتاب سعی کردم به نوعی بخشی از خاطراتم و تاریخ گذشته خودم را انتقال دهم و بخشی از سختیها و مشکلات شخصی که برای من در سفر وجود داشته و مردم نمیدانند را به آنها منتقل کنم و از همه مهمتر تجربیات خودم را به خبرنگاران جدید منتقل کنم.
همچنین با نوشتن این کتاب سعی کردم تنگناهایی که کشوری که در آن کار میکنم برای ما ایجاد کرده است را به مردم اطلاع دهم تا از آن به نوعی مطلع باشند. نکته بعدی که در این کتاب به آن توجه داشتم این بود که برخی از مسیرهایی که ما میرویم شاید درست نباشد و باید مسیرهای جایگزین را انتخاب کنیم. ما نباید زندگی غربی و الگوهای غربی که به لحاظ اخلاقی به انحطاط رسیده و در جامعه آنها باعث عقبگرد شده است را الگو قرار دهیم.
قشر تحصیلکرده ما با جای آنکه ویژگیهای مثبت غرب را به ایران بیاورد، فرهنگ مد و ابتذال را میآورد
البته این جامعه غربی که از نظر ما به انحطاط رسیده است، ویژگیهای مثبتی نیز دارد. برای مثال در قانونمندی و یا حتی در مباحث و تجربیات علمی و فنی جایگاه بسیار مثبتی دارد. اما متاسفانه یکی از مشکلاتی که از دهههای گذشته در کشور ما بوده است این است که قشر تحصیلکرده ما به جای اینکه قانونمندی، فرهنگ نظمپذیری، مطالعه یا ترافیک را به ایران بیاورند و آن تسری دهند، فرهنگ مد و ابتذال را میآورند.
این فضا باعث شده است که قشر روشنفکری که باید در خدمت جامعه باشد، باعث انحطاط جامعه شده است و رسالت واقعی خودش را انجام نداده است. من در این کتاب سعی نکردم که تفکر ضد غربی را ترویج دهم ولی در عین حال بگویم که در جامعهای که ادعای آزادی میشود آنطوری که گفته میشود نیست؛ بلکه «صدای دهل از دور خوش است» در اینجا مصداقی واقعی پیدا کرده است یعنی کشوری که مدعی مهد آزادی است، در واقعیت اینگونه نیست.
ما اعتقاد داریم که حقوق بشر واقعی در آمریکا وجود ندارد، اما در عین حال شما میبینید که در آمریکا مردم آن چنان تحت قانونمندی هستند که پلیس حرف اول و آخر را میزند و هیچکس جرات ندارد که خارج از چارچوب مقررات حرکت کند. اما ما در این جا چه قدر به پلیس احترام میگذاریم؟ این احترام همان فرهنگی است که باید در کشور ترویج دهیم، سید جمالالدین اسدآبادی گفت که رفتم در غرب اسلام را دیدم و مسلمان ندیدم و آمدم در شرق مسلمان دیدم و اسلام ندیدم.
یکی از عوامل عقب ماندگی کشورهای شرقی نسبت به کشورهای غربی این است که آنها قانون را نوشتند و اجرا کردند، اما ما قانون را نوشتیم و اجرا نکردیم؛ تنها فرق ما با آنها همین است؛ وقتی قانون داشته باشیم، فرهنگ، سیاست و رفتار مردم دارای ثبات هستند و همه مسائل چارچوب خود را دارد و مسیر خودش را طی می کند.
باید تلاش شود که فرهنگ قانونمندی را در جامعه ترویج دهیم واگر این کار را کنیم، جامعه به سمت ثبات می رود. یکی از دغدغههای اصلی رهبری و برخی از مسئولین این است که ما به عنوان یک رسانه تا به حال وظیفه خودمان را نسبت به آن چه که برایمان تعریف شده است، هنوز انجام ندادیم. رسانه ملی، روزنامه و خبرگزاریها عمدتا طی 30سال گذشته یا درگیر دعواهای سیاسی و جناحی بودند یا روی مسائل اقتصادی، کمبودها و زیادها صحبت کردند و یا بدتر از آن به روی هجویات و مباحث غیرضروری که اولولیت مردم نیست تمرکز کردهاند.
رسانههای ما هیچوقت در جهت تربیت جامعه کار نکردهاند
هیچ وقت ما در جهت تربیت جامعه کار نکردیم، هیچ وقت نیامدیم رسالت خودمان را در نظم پذیری و قانون پذیری به مردم القا کنیم و مردم را به این مسیر بیاوریم؛ اگر جامعه امروز به این شکل است باید گفته شود در بخشی هم نهادهای دیگر، مسئول و در این کوتاهی نقش دارند. اما ما بعنوان رسانه باید خدمت کنیم و خودمان را مورد سوال قرار دهیم چرا که نتوانستیم وظیفهای که برعهده داریم را به خوبی انجام دهیم. یعنی اول انتقاد از خودمان و بعد از دولتها که مسیر و بستر را طوری فراهم نکردند که بتواند این مهم را تحقق دهیم.
ما به عنوان رسانه، جامعه را به گونهای که باید جهت ندادیم، رسانهها نقش پل ارتباطی دارند یعنی برای ایجاد فهم بیشتر بین دولت و مردم از یک سو کنار دولتمردان هستیم و از حقوق مردم حمایت و از سوی دیگر کنار مردم مینشینیم و از حقوق دولت دفاع میکنیم؛ ما در این زمینه خیلی از کارها را انجام دادیم و بسیاری از کارها را هم انجام ندادیم. اگر جامعهای قصد پیشرفت را داشته باشد؛ باید دارای رسانه سالم باشد که در غیر این صورت این جامعه رو به انحطاط است. یکی از شاخصههای دولتهای مردمسالاری این است که عرصه رقابت و کار را فراهم کنند، یعنی زمینه و بسترهایی که یک خبرنگار بتواند کارهایش را به درستی انجام دهد مهیا کند. از طرفی مشکلی که در رسانهها وجود دارد اینست که گاهی اوقات مباحث جناحی را به مباحث منافع ملی اولویت دادند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com